یکشنبه 5 بهمن 1399

ادامه: «لعبتی هزار ماشالا»، نامه سرگشاده به عماد‌الدین باقی‎، مقاله ای از ایرج مصداقی

قسمت دوم


قسمت اول مقاله در لنک زیر
http://www.emadbaghi.com/archives/001796.php#more

اینک ادامه مقاله ایرج مصداقی و قسمت دوم:

اما مگر خمینی حرف حساب سرش می‌شد؟
‏ ‏
آیا شما اطلاع ندارید که سیاه‌ترین روزهای زندان در تاریخ معاصر ایران در دوران خمینی سپری شدند؟‌ آیا خمینی از آن‌ها ‏بی‌اطلاع بود؟ مگر آیت‌الله منتظری به اطلاع او نرساند؟ مگر کسی نزدیک‌تر و مورد اعتمادتر از آیت‌الله منتظری هم بود؟ ‏مگر او برای خمینی ننوشت:‌‏
‏ ‏
‏«از داخل زندان‌ها و رفتار با آنان اطلاع دارم و می‎بینم جنایت می‎شده و شورای عالی قضائی كه وظیفه دارد یا نمی‌داند و یا ‏جرات اقدام ندارد.‏
آیا می‎دانید در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده كه هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است ؟!‏
آیا می‎دانید عده زیادی زیر شكنجه بازجوها مردند؟ آیا می‎دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشك و نرسیدن به زندانی‌های ‏دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص كنند؟!‏
آیا می‎دانید در زندان شیراز دختری روزه دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام كردند؟
آیا می‎دانید در بعضی زندان‌های جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف كردند؟ آیا می‎دانید هنگام بازجوئی ‏دختران استعمال الفاظ ركیك ناموسی رائج است؟ آیا می‎دانید چه بسیارند زندانیانی كه در اثر شكنجه‌های بی رویه كور یا كر یا ‏فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و كسی به داد آنان نمی رسد؟
آیا می‎دانید در بعضی از زندان‌ها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری كردند؟
آیا می‎دانید در بعضی از زندان‌ها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند این هم نه یك روز و دو روز بلكه ماه‌ها؟
آیا می‎دانید برخورد با زندانی حتی پس از محكومیت فقط با فحش و كتك بوده ؟ قطعا به حضرتعالی خواهند گفت این‌ها دروغ ‏است و فلانی ساده‌اندیش .»‏
‏ ‏
عجیب است شما تازه به یاد «حیثیت» نظام افتاده‌اید.‏
‏ ‏
آیا شما نمی‌دانید خمینی با وجود اطلاع از همه‌ی مصیبت‌ها و رنج‌ها و شکنجه‌ها به دروغ عنوان می‌کرد شکنجه‌ای در ‏زندان‌ها نیست و این‌ها خودشان خودشان را شکنجه می‌کنند تا نظام را لکه دار کنند.‏
‏ ‏
خمینی به سادگی هر دروغی را بر زبان می‌راند:‌‏
‏ ‏
‏«توی حبس هم گاهی وقت‌ها [زندانیان] مامورین را می‌زنند، گاهی وقت‌ها می‌كشند، از این جهت خوب، این‌ها را جزا دادند، ‏یك جزای عادلانه‌ای كه برای حفظ جامعه، یك سرطانی را برای حفظ مزاج در می‌آورند غده را؛ برای حفظ جامعه هم باید این ‏كار بشود.»‏
‏ ‏
می‌شود از شما بخواهم نام مأمورینی را که زندانیان در دهه‌ی ۶۰ در زندان زده‌اند منتشر کنید. می‌توانم خواهش کنم نام ‏مأمورینی را که زندانیان در زندان به قتل رسانده‌اند انتشار دهید. اگر چنین لیستی نیست آیا نباید به دروغگویی «امام‌تان» ‏اذعان کنید؟
‏ ‏
مگر نه آن‌که خمینی به خاطر پافشاری آیت‌الله منتظری روی «ارزش‌های اسلامی» و «اخلاق حسنه» و رعایت «موازین ‏شرعی» در برخورد با زندانیان، با وی به دشمنی برخاست، چه دروغ‌های شاخداری را که به او نسبت داد و او را از قائم ‏مقامی عزل و خانه‌نشین کرد. مگر نه آن که طبق پیش‌بینی آیت‌الله منتظری او را برای بیان حقیقت «ساده‌اندیش» خواند. یادتان ‏نیست با اشاره‌ی او احمد خمینی چه دروغ‌هایی را در «رنجنامه» سر هم کرد؟ یادتان نیست در دوران خود خمینی چه ‏اهانت‌ها به آیت‌الله منتظری کردند؟
‏ ‏
شما سخنان خمینی که حکم باد هوا را داشت پشت سر هم ردیف کرده‌اید:‌‏
‏«اگر یک آدم جانی را که مستحق قتل است دارند می‌برند اعدام کنند جایز نیست به او فحش بدهید یا سیلی بزنید و اگر چنین ‏کنید قصاص دارد»‏
‏ ‏
‏«به یک محکوم به اعدام حتی حق ندارند یک کلمه درشت بگویند و اگر کسی به او سیلی زد در همان جا حق دارد یک سیلی ‏برگرداند و باید دیگران هم مدد کنند تا او قصاص کند و اگر کسی درشتی کرد باید تعزیر شود.»‏
‏«همه باید بدانیم که مجرمی که بالاترین جرم را دارد و به سوی چوبه دار می‌رود جز اجرای حد شرعی احدی حق آزار او را ‏لفظاً و عملاً ندارد و مرتکب، خود ظالم است و مستحق کیفر»‏
‏ ‏
خمینی زندانیان سیاسی را «انسان»‌ نمی‌دانست که حقوقی داشته باشند. او می‌گفت:‌‏
‏ ‏
‏«آن‌هایی كه مانع از تهذیب ملت‌ها هستند باید از سر راه برداشته بشوند. این یك رحمتی است، صورتش را انسان خیال می‌كند ‏كه كشتار است، لكن واقعش بیرون كردن یك موانعی از سر راه انسانیت است. و در ایران هم این مسئله كه می‌بینید كه در همه ‏جا برای ما هی طرح می‌شود كه این‌ها آدم می‌كشند، آن‌ها خیال می‌كنند كه ایران آدم می‌كشد، ایران تا امروز یك دانه آدم را ‏نكشته است، ایران یك سباعی را كه حمله كردند بر همه چیز اسلام، ملت، انسانیت، آن‌ها را اگر بتواند تهذیب می‌كند و اگر ‏بتواند با حبس آن‌ها را نگه می‌دارد تا تهذیب بشوند، اگر نتواند تصفیه می‌كند. این همان كاری است كه همه انبیا از اول خلقت ‏تا حالا كرده‌اند و آن اشخاصی را كه دیگر قابل اصلاح نبوده‌اند، آن اشخاص را یا غرق كرده‌اند و یا از بین برده‌اند.»‏
‏ ‏
آیا نمی‌دانید جنایاتی که در اوین توسط لاجوردی و همراهان او صورت می‌گرفت موجب اعتراضات زیادی در جامعه و حتی ‏بخش‌هایی از حاکمیت شد؟ آیا نمی‌دانید از این بی‌قانونی‌ها فریاد شورای عالی قضایی، سازمان بازرسی کل کشور و حتی ‏دادستان جنایتکاری همچون سیدحسین موسوی تبریزی و معاون پلیدش مرتضی فهیم کرمانی هم بلند شد اما «امام خمینی» ‏همچنان از لاجوردی و همراهان او دفاع کرد و حتی از برکناری او توسط شورای عالی قضایی که پس از سال‌ها جنایت ‏صورت گرفت ابراز نارضایتی کرد. در حالی که نماینده‌ی آیت‌الله منتظری در زندان‌ها زنده‌یاد حجت‌الاسلام حسینعلی ‏انصاری نجف‌آبادی، لاجوردی را نزد من صراحتاً قصاب، فاشیست و جنایتکار ‌خواند.‏
یک زندانبان، یک بازجو، یک دادستان، یک مأمور دادگاه، یک حاکم شرع را به من نشان دهید که در «دوران طلایی امام» ‏به خاطر رفتار ناپسند با زندانیان مورد بازخواست قرار گرفته باشد. گیلانی و دیگر حکام شرع حتی در دادگاه پس از صدور ‏حکم اعدام، شخصاً زندانیان را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. من نمونه‌های متعددی را سراغ دارم.‏
آقای باقی چرا هنوز به خود نمی‌آیید؟ چرا هنوز «آتشی» را که برافروختید و مردم همچنان در آن می‌سوزند انکار می‌کنید؟ ‏چه چیز شما را وا می‌دارد همچنان با سخنان خمینی به فریب دادن مردم ادامه دهید؟
‏ ‏
سخنان دکتر ملکی را به گوش گیرید که دردمندانه می‌گوید:‏
‏ ‏
‏«سی و پنج سال پیش از روی ناآگاهی یا فریب‌خوردگی یا ساده‌انگاری یا باورهای غلط از جمله اینکه یک مرجع تقلید و ‏صاحبِ رسالهٔ عملیه، یک روحانی ۸۰ ساله دروغ نمی‌گوید، به وعده‌های خود عمل می‌کند و اهل فریب و کلاه‌گذاری سر ‏مردم نیست و به آنچه می‌گوید پای‌بند خواهد بود، پای صندوقهای رأی رفتیم و رأی «آری» به نظام جمهوری اسلامی دادیم و ‏با اینکار آتشی برافروختیم که تا امروز ملتی در آن می‌سوزد.»‏
‏ ‏
آقای باقی هنوز قبول ندارید که خمینی خدعه می‌کرد و مردم را فریب داد که از او نقل قول می‌آورید:‌‏
‏ ‏
‏«به تمام اعضای کمیته ها و زندانبان ها حکم می‌کنم که با زندانیان هرکه باشد به طور انسانیت و اسلامیت رفتار کنند و از ‏آزار و مضیقه و رفتار خشن و گفتار ناهنجارها خودداری کنند که در اسلام این امور ممنوع و محکوم است و به بستگان ‏زندانیان در روز معینی با مقررات اجازه ملاقات دهند.»‏
‏ ‏
به اطلاع شما می‌رسانم صبح ۲۷ اسفندماه ۱۳۶۱، بهناز شرقی نمین سوپروایزر بخش مامایی بیمارستان‌های «حمایت‌ از ‏مادران» در خیابان مولوی و «عیوض زاده» در خیابان چرچیل و ‌ مادر دو کودک خردسال پیش از آن که برای تعطیلات ‏سال نو به سفر برود برای ملاقات با برادرش شهنام، همراه با دختر ۵ ساله‌اش نیما به زندان قزلحصار مراجعه می‌کند. چند ‏روز قبل پس از دوندگی‌های بسیار حاج‌داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار به او قول می‌دهد که بمناسبت فرارسیدن عید ‏نوروز اجازه دهد برادرش را برای اولین بار پس از یک سال و نیم که در حبس به سر می‌برد ببیند.‏
بهناز در مقابل در اصلی زندان قزلحصار با مخالفت پاسدار محمدرضا جبلی، فرزند اسد، متولد ۱۳۴۰، دارای شناسنامه ‏شماره ۷۸ صادره از شهریار، عضو بسیج، ساکن شهریار، مأمور به خدمت در زندان قزلحصار مواجه می‌شود.‏
درخواست بهناز برای ملاقات با برادرش با مخالفت و توهین پاسداران زندان مواجه می‌شود و پس از اصرار وی، کار به ‏مشاجره کشیده می‌شود.‏
پاسدار محمدرضا جبلی وی را تهدید می‌کند «چنانچه محوطه را ترک نکنی خُردت می‌کنم». بهناز که چنین توقعی نداشت و ‏تصور نمی‌کرد پافشاری برای دیدار با برادر آن‌هم در شب عید و از سوی خواهری که از راه دور آمده، چنین بهایی داشته ‏باشد، موضوع را جدی نمی‌گیرد‌ و هم‌چنان روی ملاقات با برادرش پافشاری می‌کند. پاسداران او را مجبور می‌کنند که از ‏محوطه بیرون رود. او در حالی که میان در ایستاده بود، همچنان برای ملاقات با برادرش اصرار می‌کند اما ناگهان پاسدار ‏جبلی تهدید خود را عملی کرده و با بستن درب برقی زندان سر وی را در مقابل چشمان دختر خردسالش لای درب آهنی زندان ‏می‌گذارد و باعث مرگ فجیع او می‌شود. در صورت جلسه‌ی دادگاهی که بعدها برای رفع و رجوع جنایتی که مرتکب شده ‏بودند، ترتیب داده شد، آمده است که سر بهناز «بین درب و میله آهنی و قسمتی از جدار چهارچوب قرار گرفته و له شده ‏است». در همین گزارش تأکید شده که او «در اثر فشار و له شدن صورت و ضربه به سر فوت کرده است».‏
‏ ‏
پس از قتل فجیع بهناز، حاج داوود رحمانی دو نفر از زندانیان را که برای بیگاری به محوطه‌ی زندان برده شده بودند، ‏مجبور به انتقال پیکر درهم‌ شکسته‌ی بهناز به بهداری زندان می‌کند و برانکاردی را که با آن جنازه را حمل کرده بودند، به ‏آتش می‌کشند. چرا که مدعی بودند «نجس» شده است.‏
پیکر بهناز بدون اطلاع خانواده توسط نیروهای امنیتی در بهشت زهرا به خاک سپرده می‌شود و خانواده‌ی داغدار او امکان ‏برگزاری مراسم یادبود را پیدا نمی‌کنند.‏
‏ ‏
‏ ‏
در حکم «شعبه ۱۴۱ دادگاه کیفری یک پاسداران مرکز» که به منظور رفع و رجوع این جنایت فجیع برپا شده بود، بهناز نیز ‏مقصر جلوه داده شده و آمده است:‌‏
‏ ‏
‏«در مجموع خانم مراجعه کننده هم در این رابطه ظاهراً بی تقصیر نبوده است زیرا اولاً آن درب اصلاً محل مراجعه افراد ‏عادی نبوده و می‌بایست از درب دیگری مراجعه می‌کرده و ثانیاً با تحقیقی که به عمل آمده درب برقی به هنگام بسته شدن ‏دارای صدای نسبتاً زیادی است که در اثر اصطکاک بر روی ریل به وجود می‌آید و به صورت آهسته بسته می‌شود و ‏بطوری سرعت ندارد که فرصت انجام عمل را با سرعت زیاد خودش سلب نماید... با لحاظ این تخلفات از ناحیه خانم مراجعه ‏کننده ...»‏
البته جای شکرش باقی بود که نگفتند او خودش سر خودش را له کرده و تنها به «تخلفات» او بسنده کردند .‏
شما بعد از گذشت بیش از سه دهه از سخنان بیهوده‌ی خمینی، همچنان قصد حقنه کردن آن‌ها را دارید:‌‏
‏ ‏
‏«از اموری که هر چه بیشتر باید به آن توجه شود رفاه حال زندانیان است چه گروه‌هایی که بر ضد جمهوری اسلامی قیام ‏مسلحانه نموده و مردم بی گناه کوچه و بازار را به خاک و خون کشیده اند و چه کسانی که با فروش و توزیع مواد مخدر ‏فرزندان کشور را به فساد کشانده‌اند و چه سایر گناهکاران. اینان اکنون اسیران شما هستند و به دست خود به اسارت کشیده ‏شده اند با اسرای خود چه اینان و چه اسرای جنگی رئوف و مهربان باشید و برادرانه رفتار کنید.»‏
‏«در هر صورت، زندان اسلامی باید روی همان موازین اسلامی باشد. همانی که وقتی که به شخص اول اسلام، حضرت ‏امیر، ضربت می‌زند، بعد که می‌بردندش، سفارش می‌کند که این را از همان غذایی که خودتان می‌خورید بدهید و همان طور ‏چه بکنید.»‏
‏ ‏
آقای باقی شما در مؤسسه‌ی نشر آثار امام مشغول به کار بوده‌اید و قطعاً بهتر از من با سخنان «گهربار» امام در «صحیفه‌« ‏آشنا هستید. خمینی به صراحت فتوا داد مردم جاسوسی یکدیگر را بکنند و وقتی مهندس بازرگان اعتراض کرد و گفت:‌ «مگر ‏خانه مردم قلمرويی نبود که به فرمان قرآن هيچ کس مجاز به ورود به آن نبود؟» خمینی ضمن آن که وی را «یک بیچاره‌‌ای» ‏خواند پاسخ داد:‌‏
‏«وقتی که اسلام در خطر است، همه شما موظفيد که با جاسوسی حفظ بکنيد اسلام را. وقتی که حفظ دماء مسلمين بر همه واجب ‏باشد، اگر- فرض کنيد که- حفظ جان يک نفر مسلمانی، حفظ جانش وابسته [به‏] اين است که شما شرب خمر کنيد، واجب است ‏بر شما. دروغ بگوييد، واجب است بر شما. احکام اسلام برای مصلحت مسلمين است، برای مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام ‏را در خطر ديديم، همه‏ مان بايد از بين برويم تا حفظش کنيم. اگر دماء مسلمين را در خطر ديديم، ديديم که يک دسته دارند ‏توطئه می‌کنند که بريزند و يک جمعيت بی ‏گناهی را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسی کنيم. بر همه ما واجب است ‏که نظر کنيم و توجه کنيم و نگذاريم يک همچو غائله‏ای پيدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از ساير چيزهاست. حفظ خود ‏اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است. اين حرف‌های احمقانه‏ای است که از همين گروه ها القا می‏‌شود که خوب، جاسوسی که ‏خوب نيست! جاسوسی، جاسوسی فاسد خوب نيست، اما برای حفظ اسلام و برای حفظ نفوس مسلمين واجب است، دروغ گفتن ‏هم واجب است، شراب خمر هم واجب است» (صحيفه امام ، جلد ۱۵، ص ۱۱۶.)‏
شما بهتر از من می‌دانید که منظور خمینی از «اسلام» و «جان مسلمان» و «دماء مسلمین» و «احکام اسلام» و «شرع» و ‏‏«نظام»، همگی خودش و «مصلحت نظام»، «مصلحت» خودش بود. آیا فکر می‌کنید خمینی که «دروغ‌گویی» را واجب ‏می‌دانست هرگاه که نیاز می‌شد خودش هم دروغ می‌گفت؟ شما ندیدید او با توجیه «مصلحت نظام»، اخلاق» و واجبات دین را ‏تعطیل می‌کرد؟ ‏
‏ ‏
شما که موارد بالا را ردیف می‌کنید نمی‌دانید خمینی رحم بر زندانیان بی‌دفاع را ساده اندیشی می‌دانست؟ شما نمی‌دانید او ‏خواهان درو کردن مخالفان بود:‌‏
‏ ‏
‏«یوم خوارج، روزی كه امیرالمومنین -سلام الله علیه - شمشیر را كشید و این فاسدها را، این غده‌های سرطانی را درو كرد، ‏این هم "یوم الله" بود ... امام - علیه السلام - دید كه اگر این‌ها باقی باشند فاسد می‌كنند ملت را، تمامشان را كشت‌، الا بعضی كه ‏فرار كردند؛ این "یوم الله" بود.»‏
و
‏«امیرالمومنین، اگر بنا بود كه خیر، هی مسامحه كند شمشیر نمی‌كشید هفتصد نفر را یكدفعه بكشد، تا آخر آن اشخاصی كه قیام ‏كرده بودند به ضدش، تا آخر، ضد اسلام بود دیگر، تا آخرشان را كشت و چند نفر دیگر فرار كردند.»‏
و
‏«رحم بر محاربین، ساده‌اندیشی است. قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید‌ناپدیر نظام اسلامی است. امیدوارم ‏با خشم و کینه‌ی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به ‏عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند "اشدا علی‌الکفار" باشند. تردید در مسائل اسلام انقلابی، نادیده ‏گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد.»‏
‏ ‏
شما از خمینی نقل قول آورده‌اید که او معتقد بود:‌‏
‏ ‏
‏«اهانت کردن به یک آدمی ولو این آدم خودش یک آدم مخالف باشد باز حق اهانت نیست»‏
‏ ‏
فکر می‌کنید خمینی مذاکرات مجلس را دنبال نمی‌کرد؟ نمی‌دانست در مجلس شورای اسلامی که «عصاره فضائل ملت» بود ‏بدترین «اهانت» ها را به مهندس بازرگان نخست ‌وزیر قرآن و اسلام و دولت امام زمان می‌کردند. نمی‌دانست او و معین فر ‏را مورد ضرب و شتم قرار دادند؟ مگر مجوز این برخوردها را خود او با «بیچاره» خواندن مهندس بازرگان نمی‌داد؟
یادتان نیست خمینی در سیمای جمهوری اسلامی به قاسملو و شیخ عزالدین حسینی رهبران سیاسی و مذهبی هموطنان کردمان ‏اهانت کرد و گفت:‌ »قاسملو فاسد»، «عز‌الدین فاسد».‏
چرا از خمینی نقل قول می‌آورید؟ خامنه‌‌ای که از این سخنان صد من یک غاز بیشتر دارد. او حتی گفته یک روز زندان ‏انفرادی مطابق ۱۰ روز زندان عادی است. اما نمی‌بیند افراد به مدت طولانی در حبس انفرادی نگاهداری می‌شوند؟‌‏
من می‌توانم سیاهه‌ی طولانی‌تر از خامنه‌ای در ارتباط با زندان‌ها و «برخورد اسلامی» و رعایت حال زندانیان و ... بیاورم.‏
شما نمی‌دانید خمینی هر روز به رنگی در می‌آمد و سخنی لغو و بیهوده بر زبان می‌راند؟ دکتر ملکی در مورد شخصیت ‏حیله‌گر او می‌گوید:‌‏
‏ ‏
‏«آقای خمینی که خود را همه کاره‌ی ملت و نماینده‌ی خدا بر روی زمین می‌پنداشت در پیام نوروزی سال ۵۹، دانشگاه‌ها را ‏به توپ بست و این مراکز را پایگاه امپریالیسم آمریکا نامید، او که پیش از تغییر نظام می‌گفت: ما هرچه داریم از دانشگاهیان ‏عزیز داریم و مجیز آن‌ها را می‌گفت: ناگهان پس از رسیدن به قدرت تغییر عقیده داد و در پیام نوروز سال ۵۹ نظام آموزش ‏عالی کشور را میراث رژیم سابق دانست که استعمار پایه‌گذار و توسعه‌دهندهٔ آن بوده. ... در یک کودتای خونین آقای خمینی و ‏گروههای وابسته‌اش سنگر دانشگاه را هم ظاهراً فتح کردند و بیش از ۶۰ هزار دانشجو و هزاران استاد را دستگیر، شکنجه یا ‏زندانی و اعدام کردند با این پندار که دیگر خیالشان از دانشگاه‌ها راحت خواهد شد. امّا چه پندار غلطی؛ آینده نشان داد که ‏دانشگاه سنگر آزادی است و این سنگر فتح شدنی نیست.»‏
‏ ‏
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/04/179024.php
‏ ‏
آقای باقی «خسته نباشید». اما باور کنید خیلی وقت‌ها حرف نزدن بهتر از حرف زدن است. محال است هیچ‌ فعال حقوق بشر ‏واقعی وقتی از خمینی دفاع می‌کنید شما را جدی بگیرد. در خاتمه برای پاسخ به این همه بی‌عدالتی در لباس حقوق بشر و دفاع ‏از حقوق زندانیان، در یک کلام بایستی بگویم: «لعبتی هزار ماشالا».‏
‏ ‏
ایرج مصداقی ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳‏
‏ ‏
www.irajmesdaghi.com
[email protected]
‏ ‏
منبع:پژواک ایران

‏ در پی انتشار مقاله بالا از اقای ایرج مصداقی در سایت گویا، آقای علی شیرزادی پاسخی خواندنی به این مقاله داده است که در ‏لینک زیر در دسترس است:‏
ایرج مصداقی، چيزهايی را می‌بينيد که سايه توهمات اوست
چهارشنبه, می 7, 2014 - 13:58‏
https://iranglobal.info/node/33026‎
و در لینک زیر
http://www.emadbaghi.com/archives/001795.php#more