ادامه: «لعبتی هزار ماشالا»، نامه سرگشاده به عمادالدین باقی، مقاله ای از ایرج مصداقی
قسمت دوم
قسمت اول مقاله در لنک زیر
http://www.emadbaghi.com/archives/001796.php#more
اینک ادامه مقاله ایرج مصداقی و قسمت دوم:
اما مگر خمینی حرف حساب سرش میشد؟
آیا شما اطلاع ندارید که سیاهترین روزهای زندان در تاریخ معاصر ایران در دوران خمینی سپری شدند؟ آیا خمینی از آنها بیاطلاع بود؟ مگر آیتالله منتظری به اطلاع او نرساند؟ مگر کسی نزدیکتر و مورد اعتمادتر از آیتالله منتظری هم بود؟ مگر او برای خمینی ننوشت:
«از داخل زندانها و رفتار با آنان اطلاع دارم و میبینم جنایت میشده و شورای عالی قضائی كه وظیفه دارد یا نمیداند و یا جرات اقدام ندارد.
آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده كه هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است ؟!
آیا میدانید عده زیادی زیر شكنجه بازجوها مردند؟ آیا میدانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشك و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص كنند؟!
آیا میدانید در زندان شیراز دختری روزه دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام كردند؟
آیا میدانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف كردند؟ آیا میدانید هنگام بازجوئی دختران استعمال الفاظ ركیك ناموسی رائج است؟ آیا میدانید چه بسیارند زندانیانی كه در اثر شكنجههای بی رویه كور یا كر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شدهاند و كسی به داد آنان نمی رسد؟
آیا میدانید در بعضی از زندانها حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری كردند؟
آیا میدانید در بعضی از زندانها حتی از نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند این هم نه یك روز و دو روز بلكه ماهها؟
آیا میدانید برخورد با زندانی حتی پس از محكومیت فقط با فحش و كتك بوده ؟ قطعا به حضرتعالی خواهند گفت اینها دروغ است و فلانی سادهاندیش .»
عجیب است شما تازه به یاد «حیثیت» نظام افتادهاید.
آیا شما نمیدانید خمینی با وجود اطلاع از همهی مصیبتها و رنجها و شکنجهها به دروغ عنوان میکرد شکنجهای در زندانها نیست و اینها خودشان خودشان را شکنجه میکنند تا نظام را لکه دار کنند.
خمینی به سادگی هر دروغی را بر زبان میراند:
«توی حبس هم گاهی وقتها [زندانیان] مامورین را میزنند، گاهی وقتها میكشند، از این جهت خوب، اینها را جزا دادند، یك جزای عادلانهای كه برای حفظ جامعه، یك سرطانی را برای حفظ مزاج در میآورند غده را؛ برای حفظ جامعه هم باید این كار بشود.»
میشود از شما بخواهم نام مأمورینی را که زندانیان در دههی ۶۰ در زندان زدهاند منتشر کنید. میتوانم خواهش کنم نام مأمورینی را که زندانیان در زندان به قتل رساندهاند انتشار دهید. اگر چنین لیستی نیست آیا نباید به دروغگویی «امامتان» اذعان کنید؟
مگر نه آنکه خمینی به خاطر پافشاری آیتالله منتظری روی «ارزشهای اسلامی» و «اخلاق حسنه» و رعایت «موازین شرعی» در برخورد با زندانیان، با وی به دشمنی برخاست، چه دروغهای شاخداری را که به او نسبت داد و او را از قائم مقامی عزل و خانهنشین کرد. مگر نه آن که طبق پیشبینی آیتالله منتظری او را برای بیان حقیقت «سادهاندیش» خواند. یادتان نیست با اشارهی او احمد خمینی چه دروغهایی را در «رنجنامه» سر هم کرد؟ یادتان نیست در دوران خود خمینی چه اهانتها به آیتالله منتظری کردند؟
شما سخنان خمینی که حکم باد هوا را داشت پشت سر هم ردیف کردهاید:
«اگر یک آدم جانی را که مستحق قتل است دارند میبرند اعدام کنند جایز نیست به او فحش بدهید یا سیلی بزنید و اگر چنین کنید قصاص دارد»
«به یک محکوم به اعدام حتی حق ندارند یک کلمه درشت بگویند و اگر کسی به او سیلی زد در همان جا حق دارد یک سیلی برگرداند و باید دیگران هم مدد کنند تا او قصاص کند و اگر کسی درشتی کرد باید تعزیر شود.»
«همه باید بدانیم که مجرمی که بالاترین جرم را دارد و به سوی چوبه دار میرود جز اجرای حد شرعی احدی حق آزار او را لفظاً و عملاً ندارد و مرتکب، خود ظالم است و مستحق کیفر»
خمینی زندانیان سیاسی را «انسان» نمیدانست که حقوقی داشته باشند. او میگفت:
«آنهایی كه مانع از تهذیب ملتها هستند باید از سر راه برداشته بشوند. این یك رحمتی است، صورتش را انسان خیال میكند كه كشتار است، لكن واقعش بیرون كردن یك موانعی از سر راه انسانیت است. و در ایران هم این مسئله كه میبینید كه در همه جا برای ما هی طرح میشود كه اینها آدم میكشند، آنها خیال میكنند كه ایران آدم میكشد، ایران تا امروز یك دانه آدم را نكشته است، ایران یك سباعی را كه حمله كردند بر همه چیز اسلام، ملت، انسانیت، آنها را اگر بتواند تهذیب میكند و اگر بتواند با حبس آنها را نگه میدارد تا تهذیب بشوند، اگر نتواند تصفیه میكند. این همان كاری است كه همه انبیا از اول خلقت تا حالا كردهاند و آن اشخاصی را كه دیگر قابل اصلاح نبودهاند، آن اشخاص را یا غرق كردهاند و یا از بین بردهاند.»
آیا نمیدانید جنایاتی که در اوین توسط لاجوردی و همراهان او صورت میگرفت موجب اعتراضات زیادی در جامعه و حتی بخشهایی از حاکمیت شد؟ آیا نمیدانید از این بیقانونیها فریاد شورای عالی قضایی، سازمان بازرسی کل کشور و حتی دادستان جنایتکاری همچون سیدحسین موسوی تبریزی و معاون پلیدش مرتضی فهیم کرمانی هم بلند شد اما «امام خمینی» همچنان از لاجوردی و همراهان او دفاع کرد و حتی از برکناری او توسط شورای عالی قضایی که پس از سالها جنایت صورت گرفت ابراز نارضایتی کرد. در حالی که نمایندهی آیتالله منتظری در زندانها زندهیاد حجتالاسلام حسینعلی انصاری نجفآبادی، لاجوردی را نزد من صراحتاً قصاب، فاشیست و جنایتکار خواند.
یک زندانبان، یک بازجو، یک دادستان، یک مأمور دادگاه، یک حاکم شرع را به من نشان دهید که در «دوران طلایی امام» به خاطر رفتار ناپسند با زندانیان مورد بازخواست قرار گرفته باشد. گیلانی و دیگر حکام شرع حتی در دادگاه پس از صدور حکم اعدام، شخصاً زندانیان را مورد ضرب و شتم قرار میدادند. من نمونههای متعددی را سراغ دارم.
آقای باقی چرا هنوز به خود نمیآیید؟ چرا هنوز «آتشی» را که برافروختید و مردم همچنان در آن میسوزند انکار میکنید؟ چه چیز شما را وا میدارد همچنان با سخنان خمینی به فریب دادن مردم ادامه دهید؟
سخنان دکتر ملکی را به گوش گیرید که دردمندانه میگوید:
«سی و پنج سال پیش از روی ناآگاهی یا فریبخوردگی یا سادهانگاری یا باورهای غلط از جمله اینکه یک مرجع تقلید و صاحبِ رسالهٔ عملیه، یک روحانی ۸۰ ساله دروغ نمیگوید، به وعدههای خود عمل میکند و اهل فریب و کلاهگذاری سر مردم نیست و به آنچه میگوید پایبند خواهد بود، پای صندوقهای رأی رفتیم و رأی «آری» به نظام جمهوری اسلامی دادیم و با اینکار آتشی برافروختیم که تا امروز ملتی در آن میسوزد.»
آقای باقی هنوز قبول ندارید که خمینی خدعه میکرد و مردم را فریب داد که از او نقل قول میآورید:
«به تمام اعضای کمیته ها و زندانبان ها حکم میکنم که با زندانیان هرکه باشد به طور انسانیت و اسلامیت رفتار کنند و از آزار و مضیقه و رفتار خشن و گفتار ناهنجارها خودداری کنند که در اسلام این امور ممنوع و محکوم است و به بستگان زندانیان در روز معینی با مقررات اجازه ملاقات دهند.»
به اطلاع شما میرسانم صبح ۲۷ اسفندماه ۱۳۶۱، بهناز شرقی نمین سوپروایزر بخش مامایی بیمارستانهای «حمایت از مادران» در خیابان مولوی و «عیوض زاده» در خیابان چرچیل و مادر دو کودک خردسال پیش از آن که برای تعطیلات سال نو به سفر برود برای ملاقات با برادرش شهنام، همراه با دختر ۵ سالهاش نیما به زندان قزلحصار مراجعه میکند. چند روز قبل پس از دوندگیهای بسیار حاجداوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار به او قول میدهد که بمناسبت فرارسیدن عید نوروز اجازه دهد برادرش را برای اولین بار پس از یک سال و نیم که در حبس به سر میبرد ببیند.
بهناز در مقابل در اصلی زندان قزلحصار با مخالفت پاسدار محمدرضا جبلی، فرزند اسد، متولد ۱۳۴۰، دارای شناسنامه شماره ۷۸ صادره از شهریار، عضو بسیج، ساکن شهریار، مأمور به خدمت در زندان قزلحصار مواجه میشود.
درخواست بهناز برای ملاقات با برادرش با مخالفت و توهین پاسداران زندان مواجه میشود و پس از اصرار وی، کار به مشاجره کشیده میشود.
پاسدار محمدرضا جبلی وی را تهدید میکند «چنانچه محوطه را ترک نکنی خُردت میکنم». بهناز که چنین توقعی نداشت و تصور نمیکرد پافشاری برای دیدار با برادر آنهم در شب عید و از سوی خواهری که از راه دور آمده، چنین بهایی داشته باشد، موضوع را جدی نمیگیرد و همچنان روی ملاقات با برادرش پافشاری میکند. پاسداران او را مجبور میکنند که از محوطه بیرون رود. او در حالی که میان در ایستاده بود، همچنان برای ملاقات با برادرش اصرار میکند اما ناگهان پاسدار جبلی تهدید خود را عملی کرده و با بستن درب برقی زندان سر وی را در مقابل چشمان دختر خردسالش لای درب آهنی زندان میگذارد و باعث مرگ فجیع او میشود. در صورت جلسهی دادگاهی که بعدها برای رفع و رجوع جنایتی که مرتکب شده بودند، ترتیب داده شد، آمده است که سر بهناز «بین درب و میله آهنی و قسمتی از جدار چهارچوب قرار گرفته و له شده است». در همین گزارش تأکید شده که او «در اثر فشار و له شدن صورت و ضربه به سر فوت کرده است».
پس از قتل فجیع بهناز، حاج داوود رحمانی دو نفر از زندانیان را که برای بیگاری به محوطهی زندان برده شده بودند، مجبور به انتقال پیکر درهم شکستهی بهناز به بهداری زندان میکند و برانکاردی را که با آن جنازه را حمل کرده بودند، به آتش میکشند. چرا که مدعی بودند «نجس» شده است.
پیکر بهناز بدون اطلاع خانواده توسط نیروهای امنیتی در بهشت زهرا به خاک سپرده میشود و خانوادهی داغدار او امکان برگزاری مراسم یادبود را پیدا نمیکنند.
در حکم «شعبه ۱۴۱ دادگاه کیفری یک پاسداران مرکز» که به منظور رفع و رجوع این جنایت فجیع برپا شده بود، بهناز نیز مقصر جلوه داده شده و آمده است:
«در مجموع خانم مراجعه کننده هم در این رابطه ظاهراً بی تقصیر نبوده است زیرا اولاً آن درب اصلاً محل مراجعه افراد عادی نبوده و میبایست از درب دیگری مراجعه میکرده و ثانیاً با تحقیقی که به عمل آمده درب برقی به هنگام بسته شدن دارای صدای نسبتاً زیادی است که در اثر اصطکاک بر روی ریل به وجود میآید و به صورت آهسته بسته میشود و بطوری سرعت ندارد که فرصت انجام عمل را با سرعت زیاد خودش سلب نماید... با لحاظ این تخلفات از ناحیه خانم مراجعه کننده ...»
البته جای شکرش باقی بود که نگفتند او خودش سر خودش را له کرده و تنها به «تخلفات» او بسنده کردند .
شما بعد از گذشت بیش از سه دهه از سخنان بیهودهی خمینی، همچنان قصد حقنه کردن آنها را دارید:
«از اموری که هر چه بیشتر باید به آن توجه شود رفاه حال زندانیان است چه گروههایی که بر ضد جمهوری اسلامی قیام مسلحانه نموده و مردم بی گناه کوچه و بازار را به خاک و خون کشیده اند و چه کسانی که با فروش و توزیع مواد مخدر فرزندان کشور را به فساد کشاندهاند و چه سایر گناهکاران. اینان اکنون اسیران شما هستند و به دست خود به اسارت کشیده شده اند با اسرای خود چه اینان و چه اسرای جنگی رئوف و مهربان باشید و برادرانه رفتار کنید.»
«در هر صورت، زندان اسلامی باید روی همان موازین اسلامی باشد. همانی که وقتی که به شخص اول اسلام، حضرت امیر، ضربت میزند، بعد که میبردندش، سفارش میکند که این را از همان غذایی که خودتان میخورید بدهید و همان طور چه بکنید.»
آقای باقی شما در مؤسسهی نشر آثار امام مشغول به کار بودهاید و قطعاً بهتر از من با سخنان «گهربار» امام در «صحیفه« آشنا هستید. خمینی به صراحت فتوا داد مردم جاسوسی یکدیگر را بکنند و وقتی مهندس بازرگان اعتراض کرد و گفت: «مگر خانه مردم قلمرويی نبود که به فرمان قرآن هيچ کس مجاز به ورود به آن نبود؟» خمینی ضمن آن که وی را «یک بیچارهای» خواند پاسخ داد:
«وقتی که اسلام در خطر است، همه شما موظفيد که با جاسوسی حفظ بکنيد اسلام را. وقتی که حفظ دماء مسلمين بر همه واجب باشد، اگر- فرض کنيد که- حفظ جان يک نفر مسلمانی، حفظ جانش وابسته [به] اين است که شما شرب خمر کنيد، واجب است بر شما. دروغ بگوييد، واجب است بر شما. احکام اسلام برای مصلحت مسلمين است، برای مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر ديديم، همه مان بايد از بين برويم تا حفظش کنيم. اگر دماء مسلمين را در خطر ديديم، ديديم که يک دسته دارند توطئه میکنند که بريزند و يک جمعيت بی گناهی را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسی کنيم. بر همه ما واجب است که نظر کنيم و توجه کنيم و نگذاريم يک همچو غائلهای پيدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از ساير چيزهاست. حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است. اين حرفهای احمقانهای است که از همين گروه ها القا میشود که خوب، جاسوسی که خوب نيست! جاسوسی، جاسوسی فاسد خوب نيست، اما برای حفظ اسلام و برای حفظ نفوس مسلمين واجب است، دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است» (صحيفه امام ، جلد ۱۵، ص ۱۱۶.)
شما بهتر از من میدانید که منظور خمینی از «اسلام» و «جان مسلمان» و «دماء مسلمین» و «احکام اسلام» و «شرع» و «نظام»، همگی خودش و «مصلحت نظام»، «مصلحت» خودش بود. آیا فکر میکنید خمینی که «دروغگویی» را واجب میدانست هرگاه که نیاز میشد خودش هم دروغ میگفت؟ شما ندیدید او با توجیه «مصلحت نظام»، اخلاق» و واجبات دین را تعطیل میکرد؟
شما که موارد بالا را ردیف میکنید نمیدانید خمینی رحم بر زندانیان بیدفاع را ساده اندیشی میدانست؟ شما نمیدانید او خواهان درو کردن مخالفان بود:
«یوم خوارج، روزی كه امیرالمومنین -سلام الله علیه - شمشیر را كشید و این فاسدها را، این غدههای سرطانی را درو كرد، این هم "یوم الله" بود ... امام - علیه السلام - دید كه اگر اینها باقی باشند فاسد میكنند ملت را، تمامشان را كشت، الا بعضی كه فرار كردند؛ این "یوم الله" بود.»
و
«امیرالمومنین، اگر بنا بود كه خیر، هی مسامحه كند شمشیر نمیكشید هفتصد نفر را یكدفعه بكشد، تا آخر آن اشخاصی كه قیام كرده بودند به ضدش، تا آخر، ضد اسلام بود دیگر، تا آخرشان را كشت و چند نفر دیگر فرار كردند.»
و
«رحم بر محاربین، سادهاندیشی است. قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپدیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینهی انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند "اشدا علیالکفار" باشند. تردید در مسائل اسلام انقلابی، نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد.»
شما از خمینی نقل قول آوردهاید که او معتقد بود:
«اهانت کردن به یک آدمی ولو این آدم خودش یک آدم مخالف باشد باز حق اهانت نیست»
فکر میکنید خمینی مذاکرات مجلس را دنبال نمیکرد؟ نمیدانست در مجلس شورای اسلامی که «عصاره فضائل ملت» بود بدترین «اهانت» ها را به مهندس بازرگان نخست وزیر قرآن و اسلام و دولت امام زمان میکردند. نمیدانست او و معین فر را مورد ضرب و شتم قرار دادند؟ مگر مجوز این برخوردها را خود او با «بیچاره» خواندن مهندس بازرگان نمیداد؟
یادتان نیست خمینی در سیمای جمهوری اسلامی به قاسملو و شیخ عزالدین حسینی رهبران سیاسی و مذهبی هموطنان کردمان اهانت کرد و گفت: »قاسملو فاسد»، «عزالدین فاسد».
چرا از خمینی نقل قول میآورید؟ خامنهای که از این سخنان صد من یک غاز بیشتر دارد. او حتی گفته یک روز زندان انفرادی مطابق ۱۰ روز زندان عادی است. اما نمیبیند افراد به مدت طولانی در حبس انفرادی نگاهداری میشوند؟
من میتوانم سیاههی طولانیتر از خامنهای در ارتباط با زندانها و «برخورد اسلامی» و رعایت حال زندانیان و ... بیاورم.
شما نمیدانید خمینی هر روز به رنگی در میآمد و سخنی لغو و بیهوده بر زبان میراند؟ دکتر ملکی در مورد شخصیت حیلهگر او میگوید:
«آقای خمینی که خود را همه کارهی ملت و نمایندهی خدا بر روی زمین میپنداشت در پیام نوروزی سال ۵۹، دانشگاهها را به توپ بست و این مراکز را پایگاه امپریالیسم آمریکا نامید، او که پیش از تغییر نظام میگفت: ما هرچه داریم از دانشگاهیان عزیز داریم و مجیز آنها را میگفت: ناگهان پس از رسیدن به قدرت تغییر عقیده داد و در پیام نوروز سال ۵۹ نظام آموزش عالی کشور را میراث رژیم سابق دانست که استعمار پایهگذار و توسعهدهندهٔ آن بوده. ... در یک کودتای خونین آقای خمینی و گروههای وابستهاش سنگر دانشگاه را هم ظاهراً فتح کردند و بیش از ۶۰ هزار دانشجو و هزاران استاد را دستگیر، شکنجه یا زندانی و اعدام کردند با این پندار که دیگر خیالشان از دانشگاهها راحت خواهد شد. امّا چه پندار غلطی؛ آینده نشان داد که دانشگاه سنگر آزادی است و این سنگر فتح شدنی نیست.»
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/04/179024.php
آقای باقی «خسته نباشید». اما باور کنید خیلی وقتها حرف نزدن بهتر از حرف زدن است. محال است هیچ فعال حقوق بشر واقعی وقتی از خمینی دفاع میکنید شما را جدی بگیرد. در خاتمه برای پاسخ به این همه بیعدالتی در لباس حقوق بشر و دفاع از حقوق زندانیان، در یک کلام بایستی بگویم: «لعبتی هزار ماشالا».
ایرج مصداقی ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
www.irajmesdaghi.com
[email protected]
منبع:پژواک ایران
در پی انتشار مقاله بالا از اقای ایرج مصداقی در سایت گویا، آقای علی شیرزادی پاسخی خواندنی به این مقاله داده است که در لینک زیر در دسترس است:
ایرج مصداقی، چيزهايی را میبينيد که سايه توهمات اوست
چهارشنبه, می 7, 2014 - 13:58
https://iranglobal.info/node/33026
و در لینک زیر
http://www.emadbaghi.com/archives/001795.php#more