ایرج مصداقی، چيزهايی را میبينيد که سايه توهمات اوست
پاسخ علی شیرزادی به ایرج مصداقی
چهارشنبه, می 7, 2014 - 13:58
https://iranglobal.info/node/33026
محمدعلی شيرزادی
برخی گمان ميبرند تاريخ زمانه ای است که آنان در ميانه آن سر کرده اند يا فعال بوده اند و يا خاطره ای دارند و مابقی را جزو تاريخ نمی پندارند . آقای مصداقی عزيز زمانه ای که شما در زندان های دهه شصت محبوس بوديد همان مقدار از تاريخ بشمار ميايد که زندانها قبل و بعد از شما ميزبان افراد ديگری بغير از شما بوده اند . تاريخ معاصر هم از تقی ارانی و محمود طالقانی و محمدعلی عمويی ميگويد هم از جزنی و حنيف و بديع زادگان و سعيد محسن، هم از قزل قلعه و اوين هم از بازداشتگاه توحيد و ۲۴۰ و کهريزک وهم از حاج داوود رحم
ما لعبتکانيم و فلک لعبت باز، حاشيهنويسی بر نامه سرگشاده ايرج مصداقی به عمادالدين باقی،
بهعنوان يکی از کسانی که با عمادالدين باقی در حوزه حقوق بشر کار کرده است میدانم که رويه و منش عماد باقی پاسخ دادن به هر شبههپراکنی نيست از اين رو شخصا عزم نگارش مطلب پيش رو را گرفتم برای تنوير ذهن آقای ايرج مصداقی با اين فرض که ايشان از دسترسی به اسناد تاريخی محروم بودهاند يا ناخواسته از اسنادی بهره بردهاند که تطابقی با واقعيات ندارد
آقای ايرج مصداقی در نامه ای سر گشاده به عمادالدين باقی از مقاله ايشان “ حقيقت يابی واقعه يورش به بند ۳۵۰” گلايه کرده و او را متهم به نداشتن عنايت به حقيقت کرده و اتهامات بيشماری را بر ايشان وارد کرده است .بعنوان يکی از کسانی که با عمادالدين باقی در حوزه حقوق بشر کار کرده است ميدانم که رويه و منش عماد باقی پاسخ دادن به هر شبهه پراکنی نيست از اين روشخصا عزم نگارش مطلب پيش رو را گرفتم برای تنوير ذهن آقای ايرج مصداقی با اين فرض که ايشان از دسترسی به اسناد تاريخی محروم بوده اند يا ناخواسته از اسنادی بهره برده اند که تطابقی با واقعيات ندارد.گفتنی است حسين شريعتمداری کيهان نيز بارها اتهامات بسياری را به عمادالدين باقی منسوب کرده است و باقی تنها يکبار از بابت اين اتهامات عليه شريعتمداری شکايت نمود و مابقی را به داور اصلی واگذار کرده است . در نامه سرگشاده آقای ايرج مصداقی ايشان فرموده اند وجدان اجازه نداده است در اين باره سکوت کنند اما بايستی به ايشان يادآوری نمود که عدم همراهی عقلانيت و انصاف با ندای وجدان بی ترديدحکمی کژ و ناراست به همراه خواهد داشت و امپراطوری دروغ گاهی با عنايت به ندای وجدان های عاری از فتوت و انصاف هم بسط ميابد و مروجان و مبلغان مق راستی تنها به گوبلز و احمدی نژاد و سعيد الصحاف و سيمای آزادی محدود نمی شوند ، هرچند مدعی باشيم مراد آن داريم کاين داوریها را به پيش داور اندازيم اما آقای مصداقی باور بداريد : هم داور و هم خصم نتوان بود.
برخی گمان ميبرند تاريخ زمانه ای است که آنان در ميانه آن سر کرده اند يا فعال بوده اند و يا خاطره ای دارند و مابقی را جزو تاريخ نمی پندارند . آقای مصداقی عزيز زمانه ای که شما در زندان های دهه شصت محبوس بوديد همان مقدار از تاريخ بشمار ميايد که زندانها قبل و بعد از شما ميزبان افراد ديگری بغير از شما بوده اند . تاريخ معاصر هم از تقی ارانی و محمود طالقانی و محمدعلی عمويی ميگويد هم از جزنی و حنيف و بديع زادگان و سعيد محسن، هم از قزل قلعه و اوين هم از بازداشتگاه توحيد و ۲۴۰ و کهريزک وهم از حاج داوود رحمانی و اسدالله لاجوردی و کچويی و هم از قاضی مرتضوی و صلواتی و مقيسه و پيرعباسی هم از اميرانتظام و لطف الله ميثمی و انوشيروان لطفی و هم از جنبش سبز و عماد باقی و نسرين ستوده و عماد بهاور و جعفر پناهی...باری همگان در ليست تاريخ هستند مگر شما قصد زدودن آنها را داشته باشيد . دهه شصت دهه تلخ و سياهی بود اما پس از آن آيا زندان ها آباد و خرم و به دور از سبعيت بود؟ شکنجه و تحقير و اعدام بعد از سال شصت و هشت از ايران رخت بست؟ نه تنها از بين نرفت بلکه هوشمندی سيستم امنيتی ارتقاء يافت و بسيار سيستماتيک تر گشت و و همان ديوارها و سلول هايی که شما را در حصار خويش بلعيده بود باز هم ميهمانانی داشت . ميهمانانی نظير عماد باقی برای پرونده های مختلف نظير افشای قتل های زنجيره ای . شما که بانک اطلاعاتی قوی داريد ميدانيد افشای اين قتل ها يعنی سر شاخ شدن با وزارت اطلاعات و بدنه امنيتی نظام و باقی جسارت اين را داشت و آن موقع شما کجا بوديد ؟ در بيست و پنج سال گذشته کجا بوديد و چه می کرديد؟ آيا می شود چند سال زندان در دهه ۶۰ را تا ابد رافع تکليف و مجوز دور شدن از ميدان دانست و به همه کسانی که عليرغم همه مشکلات در ايران ماندند و سختی هايش را به امنيت بيرون ترجيح دادند تاخت و خرده گرفت؟ حال آنکه حتی اگر سکوت هم کرده بودند و فقط در جور و ستم سهيم نبودند نيز ستودنی است چه رسد که در حد بضاعت مزجاه خويش عدم انظلام هم کرده باشند. باری از روزی که شما با تنی خسته از آزار و روانی فرسوده از ياد دوستان از زندان آزاد شديد و به فرنگ آمديد تا امروز بسياری در همان زندانها تحقيرو مضروب يا اعدام شده اند و اين تاريخچه زندانبان و زندانی بعد از خروج شما از زندان مبرود و مسدود نگشته است و بل تا امروز ادامه داشته و داردکه تاريخ نزد همگان است. مگر آنکه شما با تاکيد مضاعف بر خود وسازمان خودباور داشته باشيد خون رفقای شما رنگين تر از خون ستار بهشتی و سهراب اعرابی و ديگران است . انگشت اتهام را به سوی باقی گرفته ايد و بی پروا خاطره ها و عکس ها و موضوعاتی را مونتاژ شده سر هم ميکنيد. از سازشکاری محمد قوچانی نابغه روزنامه نگاری بدون هيچ ادله و سندی با وزارت اطلاعات سخن گفتيد. وه که چه منطق و منش چرکی و دودزده ای انتخاب کرديد فکر کرده ايد بهتان تان چونان ذغال يا ميسوزاند و يا لااقل سياه ميکند و پيش خود گفته ايد پس چه باک بگذار سنگی پرانده باشيم ، سندی که رونمايی نکرديد و بنابرخصلت و خوی سازمانی تان برچسب و تهمت روان کرديد .خانه بدوشی قوچانی در نشرياتی که مسلسل وار و پی در پی توقيف می شدند واحضارها و حبس های چند باره او هيچ انصافی را در شما بيدار نکرد ، آقای مصداقی نکند شما نيز مانند برخی مبتلا به خلاصی فرهنگی و اخلاقی شده ايد و هدف وسيله را برايتان مباح و توجيه ميکند . آيا اگر من دراين جا شما را به فساد های اخلاقی يا دزدی و خيانت متهم کنم آيانمی بايست سندی و مدرکی برای اثبات آن ارائه کنم، شايد هم شما با حلقه رمالان وغيب گويان تحفه آرادان حشر و نشر داريد و يا در ارتباط تنگاتنگ با محافل سونای زعفرانيه اين اخبار خفيه امنيتی رادريافت می کنيد! می بينيد ! فتح باب خوبی نيست و ساز ناکوکی است . شما نعل وارونه می زنيد و مراد تخطئه و تخريب داريد . از اعدام جعفر کاظمی و حاج محمد و رفيق هايتان سخن گفتيد و ياد آنان را بر سر عماد باقی آوار کرده ايد . من نيز آنان را در حياط ۳۵۰ با آن ديوار های بلند و دلگير ديده ام و روزی که آن دو عزيز را از سوی اجرای احکام زندان صدا کردند شاهد و ناظر بر وقايعی که رخ ميداد . چه قيامتی بود و ولوله ای در سالن های پايين و بالا ، جضور گريان عماد باقی و هدی صابر و عبدالله مومنی و ديگران در ميانه راهرو پائين برای خداحافظی... هنوز حرم آن لحظات را احساس ميکنم و ياد دارم عمادالدين باقی در روزهای قبل چه تلاشی برای جعفر کاظمی ميکرد و وچه گفتگو هايی بين آنها رخ داد. شاهد اين موضوع خداوند و بسياری از زندانيان نزديک به جعفر و حاج محمد بودند و شما نه تنها بدان اشارتی نداشتيد بل مراد آن را هم از ابتدا نداريد چون بدنبال حقيقت نيستيد دنبال جواب سوال نميگرديد شما خواستار سوال بدون جوابيد ؟ سزاوار است اگر بگوييم تفکرات شما و امثال شما يکی از دلايل و عوامل ماندگاری وضع موجود در کشور ميباشد چون شيوه شما بسياری از مردم را که مخالف وضع موجود هستند می ترساند و به ترديد می افکند که مبادا با مبارزه شان جاده صاف کن کسانی شوند که روحيه پرونده سازی و اتهام زنی و دروغ پردازی شان دست کمی از شريعتمداری ها ندارد . منطق شما در نگارش بقدری عجيب و درهم است که بی ربطی مفرط آن در همان بار اول خوانش متن هويدا می شود . از هر چيزی برای دست يازيدن به اهداف شخصی نامعلوم که نميدانم ريشه در چه چيز دارد، سود جسته ايد، اما با اينهمه تلاشی که مصروف کرده ايد، تيزی تيغه¬ی شمشير قضاوتتان ،کُندی دسته¬اش را ريشخند ميکند .شيوه شما را برای اتهام زنی ونواختن انگ و برچسب نمی پسندم و حتی بر خود شما نيز روا نمی دارم ورنه کم نيست اطلاعات ريز و درشت و پراکنده ای که از شما در اينترنت که چيز ديگری از کيش وقاموس شما می نماياند و دلايل و راز زنده ماندنتان را از کشتار شصت و هفت هويدا می کند ... ، اما من اساس را بر اعتدال و انصاف می گذارم و نظير شما برای تخريب ديگران به هر حشيشی متشبث نمی شوم و برای پاسخ دادن استفاده از هر شيوه ای را ثواب و صلاح نميدانم .
ولع قدرت و خشونت بی حد برخی جناح های تماميت طلب درون حاکميت در بعد از انقلاب و ايجاد فضای پليسی و موج بازداشت ها و ... دليل نمی شود از اشتباهات استراتژيک و خونين گروه های ميليشيايی دهه شصت نيز چشم فرو بست . دست به اسلحه بردن مجاهدين خلق که از کف خيابان های شهر های ايران آغاز شددر ادامه به حاکم کردن فضای جنگ سالاری و عصبيت های قومی و حزبی در ايران منتج شد و النهايه به ماه عسل برادر مسعود شما با صدام تکريتی و تانگو با طارق عزيزختم شد . آرايش نيروها و ادوات سبک و سنگين نظامی اهدايی از حزب بعث رو به خاک وطن و همکاری با استخبارات ارتش عراق در بازجويی از اسراء را نمی توان با هيچ شوينده ای از ذهن مردم ايران شست و زدود هرچند ميدانم شما نسبت بدان روزها و آن تشکيلات هنوز نوستالوژی عميقی داريد. باور دارم در آن روزهای دهه شصت زندانيان سياسی و امنيتی تحت بدترين شکنجه ها بودند و قباحت اين رفتار ها همواره چون لکه ننگی با زندانبانان و حاکمان خواهد ماند اما ظلم مضاعف شحنه های بيداد مانع از نمايش جناياتی که سازمان شما در بعد از انقلاب کرد نمی شود .باری جنايت ها و خسارت های وارده از سوی شما نيز هم قابل بررسی است و شما نيمه دوم را متعمدانه حذف می کنيد و متاسفانه از جنگ سالاری و ترورهای کورعسس های فرقه رجوی هنوز دفاع ميکنيد . استراتژی گنگ و گيج تشکيلاتی خداگونه ای که بسياری از عزيزان و فرزندان مام وطن را در سينه خاک جای داد و مسئوليت آن نه تنها با رژيم بلکه با کادر رهبری سازمانی است که به آغوش حاکمان مخوف کشوری شتافت که حتی سازمان ملل متحد او را آغاز گر جنگ می داند و شما نيز پس از آزادی مجددا در آغوش همان فرقه و سازمان بوديد . در مورد زمانی صحبت می کنم که انقلاب ايدئولوژيک يک بستر و هزار روياء برپا گشته است و ولايت فقيهی برادر مسعود تثبيت گشته . شما کجای قصه قرار داشتيد ؟ آن روزها از چه دفاع ميکرديد ؟ از تشکيل جلسه توجيهی مجاهدين با حضور مريم و مسعود که برای تائيد حکم اعدام مجاهدينی که حين فرار از اشرف دستگير می شدند يا کسانی که تمايل به ادامه همکاری با سازمان نداشتند خبری نداشتيد؟ هر سکه ای دو روی دارد.در هنگامه گريلای بعد سی خرداد شصت آيا از بازداشتگاه های کوچک و مخفی خانه های تيمی مجاهدين خبری نبود؟ تعداد کشته های ترورهای کور وحتی دقيق سازمان را شمارش کرده ايد ؟ زشت و پلشت بودن يک سوی قصه ، سوی ديگر قصه را منزه و تبرئه نميکند .اگر نفرين ناله های زيادی به حق در پشت سر مسئولين امنيتی و سياسی دهه شصت جمهوری اسلامی هست بايد گفت دامنه اين گلايه ها و نفرين ها به دامن سازمان شما نيز کشيده می شود . با تجربه ای که در سازمان تان چه قبل از انقلاب با تسويه خونين صمديه لباف و شريف واقفی و بعد در طی انقلاب با جنگ شهری و بعد درشهر نظامی اشرف رخ داد آيا در صورت پيروزی فرقه شما و قرار گرفتن در قدرت سرنوشتی شبيه خمر های سرخ در ايران تکرار نمی شد؟
در حکايت ها آمده است شخصی از شتری تازه از راه رسيده پرسيد، از کدام ديار آمده ای!
شتر گفت : از حمام همين کوچه ،آمده ام!
پرسنده با طعنه گفت : درست است، از پايهای شسته و پاک و صفای تو ، معلوم است!
آن يکی پرسيد اشتر را که هی :
از کجا می آيی ای فرخنده پی!
گفت : از حمام گرم کوی تو !
گفت: آن پيداست از زانوی تو!
نه ، متاسفم آقای ايرج مصداقی عزيز ، با اين شيوه ره به جايی نمی بريد جز قطور کردن پيله غفلت به دور خويش و غوطه ور شدن در نشئگی بی بنيادخاطرات تلخ وشيرين و روزگار از دست رفته که پاشنه آشيل بسياری از اپوزيسيون است در معلوليت و عدم درک درست از فضای داخلی ايران و مطالبات واقعی مردم ايران .قصه را از ابتدا غلط میخوانيم و در حيرتيم چرا اين داستان همواره ما را میفريبد. مشکل الفبای شما در برخورد با مسائل است . بقول حکيمی :موقعی که انتظار نداری از حقيقت کامل بگويی ، بیپرده گفتن ، آسان است.
من از اطلاعات وارونه تاريخی که معلوم نيست منشاء و محل آن کجاست می گذرم ، از اين هم می گذرم که آقای مصداقی با فضيلت کابل خوردن، همه فضيلت های ديگر را نفی می کنند و توجه ندارند هزاران نفر تجربه های تلخی داشته اند و اينکه کسی به ناحق زندانی شده باشد اما کابل نخورده باشد اما گاه شرايطی سخت تر از کابل خوردن داشته اند و اگرعماد باقی شخصا به طرح جزييات اين مسائل درباره خودش در بيان اين مسائل امساک نکرده بود و مانندشما به واگويی و شخصی سازی مسائل می پرداخت شايد طرح اين مقايسه ها بسيار دشوارتر می شد.
ميدانم که عمادالدين باقی هم با وضع موجود مخالف است اما بدون شک در سه موضوع «روش»، «زبان» و «قضاوت درباره اشخاص» ديدگاه و قضاوت اش با آقای ايرج مصداقی و عده ای ديگر درباره بسياری از وقايع تاريخی و سياسی و مسائل انديشگی بسيار متفاوت است. عماد باقی در روش اصلاح طلب بنيادی هست و عده ای نيزبرانداز يا سرنگونی طلب( و البته به هر قيمتی)و اين تمايز نه امروز که سالهاست در منش و روش او ديده می شود . از نظر زبانی عده ای نظير آقای مصداقی گمان می کنند همين که برای هرکس نام می برند يک پسوند جنايتکارو جلاد به کار برند صادق ترو شجاع تر از ديگران هستند(گرچه اين زبان را درباره بعضی ديگر مانند ملتزمين رکاب صدام حسين و غيره به کار نمی برند) اما عماد باقی دست کم پس از دهه اول انقلاب که به نقد مکتوب خود در مطبوعات پرداخت درباره هيچکس حتی درباره مخالفان خود با چنين ادبياتی سخن نگفته است. نظر و قضاوت عماد باقی درباره شخصيت های مطرح پوزيسيون و اپوزيسيون در سه دهه اخير نيز حتما با شما متفاوت است و اگر کسی معتقد باشد که تمامی حقيقت در چنگ اوست و در اين سه زمينه او شاقول حق و باطل است می توان عيار انديشه و شخصيت اش را با همين ادعا سنجيد و با تبسمی گذر کرد. اما در شرايط نابرابری که ميان افراد در داخل و امثال ايرج مصداقی در خارج وجود دارد کسی حق ندارد انتظار داشته باشد وارد گفتگوهای جزيی شد که زمان و فضايی مناسب را می طلبد .
اخيرا آقای عماد باقی در مقاله ای که با اينهمه محدوديت مطبوعاتی در ايران و عليرغم تهديدهای مکرر برخی مسئولان قضايی و امنيتی در مورد بحث کردن پيرامون اين موضوع، آنهمه نکات اساسی و جدی درباره رويداد بند۳۵۰ به نگارش درآورده است و شما به جای اشاره به اين نکات اساسی در عوض به سراغ نکات جعلی و خودساخته برای تخريب مقاله و نويسنده اش رفته ايد ، و اين اگر نخواهم بگويم غرض ورزی است لاگريز از نوعی کج سليقگی شما حکايت می کند. آقای مصداقی عزيز ميخواهم چند نکته را مورد نامه سرگشاده شمامورد ملاحظه قرار می دهم:
۱- گفته آقای مصداقی در مورد عماد باقی نوشته اند: "شما هنوز به عمق جنايتی که در دههی ۶۰ همراه با ديگر بخشهای نظام مرتکب شديد باور نداريد. شما نکتبی را که کشور بدان گرفتار است قبول نداريد. شما هنوز از گذشتهی خود ابراز پشيمانی و ندامت نمیکنيد. شما از آنچه بر سر کشور آورديد شرمگين نيستيد" اين سخن هزل،تهمت و دروغی است قابل پيگرد قضايی البته در دياری است که شما از نعماتش بهره مند هستيد نه در دياری که روزگارش را همه می دانيم و عماد باقی با همه مصائبش هنوز در آن مقيم است و پايمردی می کند .آقای ايرج مصداقی ، جنايت که هيچ، شک دارم بتوانيد ثابت کنيد آقای باقی حتی کاری در حد و قواره کارهای خود شما (با شيوه های مرسوم تان) عليه مخالفان تان انجام داده باشد .
۲- دوره آغازين تشکيل سپاه پاسداران با آنچه بعدها بود زمين تا آسمان فرق داشته و دارد و حکم واحد درباره سپاه دادن، سوء استفاده از خلاء آگاهی نسل جديد درباره ادوار مختلف سپاه است و شبيه روش کيهان در يک کاسه کردن همه کس و همه چيز هايی است که مطلوبش نباشد. طبق زندگينامه منتشر شده در وب سايت عماد باقی او در سال هزار و سيصد و شصت تا هزار و سيصد و شصت و دو عضو سپاه بوده است و به دليل اختلافات فکری و اخلاقی شرايطی برای وی ايجاد کردند نظير بسياری مجبور به ترک آن شد و بارها حسين شريعتمداری در کيهان از او به عنوان اخراجی سپاه نام برده است و از سال ۶۲ به بعد يعنی سی و دو سال است که نان خور دولت نبوده و مستقل بوده است و وسوسه ها و تطميع ها را ناديده گرفته و در عوض، شرايطی را متحمل شده که اين روزها وقتی فقط يکی از آنها برای کسی رخ می دهد به حق فرياد سر می دهند که چه ستم ها بر او رفته است و باقی گوشه ای از اين مسائل را در نامه ای خصوصی برای آيت الله شاهرودی نوشته بود که در سال ۱۳۸۶ که در زندان بود انتشار يافت و در مطبوعات هم منتشر شد. [لينک مطلب]
و البته گذر کردم از اذيت و آزارهايی که از سال ۸۶ به بعد صورت گرفته و بازهم همه آن را بيان نکرده مگر انچه در رسانه ها آمده است.
۳-آقای مصداقی در آغوش امن و گرم فرنگ نشسته ايد و هرچه می خواهيد برزبان می آوريد ولی عمادالدين باقی و افرادی چون او در درون وضعيتی هستند که نمی توانند به آزادی شما سخن بگويند نه اينکه بيمی داشته باشند بل در قياس المهم والأهم، خدماتی به زندانيان و اعدامی ها در دست انجام دارند که نمی ارزد بخاطر جواب دادن به شما همه آنها را برباد دهد و اين خود يکی ازتفاوت های داخل کشور و خارج کشور بودن است والبته شوربختانه اين برای آقای مصداقی فرصت ايجاد می کند که ترکتازی کند و يکطرفه به قاضی رود و از هر نمدی کلاهی برای قصه های خود بسازد.
۴- آقای مصداقی با اينهمه ريز بينی به خوبی بايد بتوانيد از خلال کلمات مقاله بفهمد که چرا در مقاله عماد باقی به سخنان آيت الله خمينی استناد شده است. عمادالدين باقی با اشراف بر منطق جدل و مراء و در ستهيدن با کسانی که گفته اند زندانيان بند۳۵۰ معدودی فتنه گر سبز و يا عضو گرو های تروريستی هستند ، به صراحت در مقاله خود گفته است که عده ای از رجال ذی نفوذ در ايران نه حقوق بشر و نه قانون را قبول ندارند و تنها خود را شيفته و پيرو آيت الله خمينی می دانند و دايم به او استناد می کنند لذا عماد باقی متذکر گرديده است که با هر منطقی نمی توان از هجمه به زندانيان دفاع کرد.او در همان مقاله دلايل حقوق بشری و دينی و قانونی اش را ذکر کرده و خطاب به آنان اشاره کرده است اگر خود را مريد آيه الله خمينی هم می دانيد، ايشان نيز گفته است اگر زندانی، تروريست هم باشد حق نداريد به او بی حرمتی کنيد. در ادامه عماد باقی برای زدودن تصورات و توهمات احتمالی و برای اينکه کسی مانند آقای مصداقی پيدا نشود که از اين سخن سوء استفاده کند گفته است که اين ها حرف هايی بوده که زده شده اما در عمل چيز ديگری رخ داده است . در فضای وحشت و مميزی درون ايران که هم بايد مفهوم را برسانی و هم گزک به دست ايادی سرکوب ندهی با ظرافت اضافه کرده است:" " عليرغم اين مواضع، با گذشت بيش از دو دهه از آن روزها، اکنون حرف و حديث هايی مطرح است که اگر در زمان خود از سوی متوليان امور به آنها رسيدگی می شد، امروز محل اعتنا قرار نمی گرفت " و کيست که نفهمد مفهوم مخالف جمله اين است که چون به حرف ها و انتقاداتی که درباره وضع زندان ها در آن زمان مطرح شد توجهی نشد، نقل و حديث هايی که مطرح بود امروز محل اعتناست، يعنی جدی است، يعنی برخلاف اين شعارها عمل شده است اما با اينهمه و در هرصورت مگر می توان منکر شد که آيت الله خمينی اين سخنان را گفته است ولو اينکه مخالف آن عمل شده باشد؟ آقای مصداقی هنوز در مسند قدرت ننشسته، بنا دارند نظيرحاکمان جمهوری اسلامی بسياری از سطور تاريخ را حذف کنند و من تمايزی با شيوه آقای مصداقی با آنانی که روزگاری ايشان را در بند کرده بودند نمی بينم . مثل جالبی در ميان چينی ها رايج است که وقتی انگشت اتهام را بسوی کسی دراز ميکنی به ياد داشته باش سه انگشت دستت به سمت خودت نشانه رفته است .
گرچه برخی انتظار دارند عماد باقی و ديگر فعالين داخل مانند کسانی که در شرايط امن خارج نشسته اند لقب جنايتکار سفاک و قصاب .. به اين و آن بدهند و در مطبوعات هم منتشر کنند، اما توانايی خوانش و فهم تعبيرات روشن اما ملايم مقاله "حقيقت يابی" را ندارند چنان که در مقاله آمده است: "اين درس را می آموزد: که درباره رخدادی چون حادثه بند ۳۵۰ بايد همين امروز حقيقت يابی شود و اگر خطايی رخ داده با شهامت پذيرفته شود".
۵- آقای مصداقی مرثيه ای طولانی برای زندانيان گروه های مسلح خوانده است و اينکه تفکيک و طبقه بندی زندانی امنيتی و سياسی يک روش از سوی رژيم برای توجيه حوادث دهه ۶۰ است. بافتن ربط بی مربوط هم از شگردهای ايشان است. درمقاله عمادالدين باقی درباره حوادث بند۳۵۰ در ارديبهشت ۹۳ است و برای کسانی که پيگير حوادث هستند و قصد سفسطه گری هم ندارند منظور و هدف و مخاطب مقاله او کاملا روشن است. ارتباط ناچسب اين موضوع به سرکوب دهه شصت ناروا و راست نمايی و نوعی و نيت خوانی قرون وسطايی است . اکنون حدود ۱۲۰ زندانی متهم به جاسوسی در بند۳۵۰ حضور دارند که عمده آنها برای اسراييل جاسوسی کرده و عماد باقی هم در مقاله تصريح کرده که برخی از آنان به جرم خود اقرار و بعضا افتخار هم می کنند. آيا واقعا از نظر آقای مصداقی، يک جاسوس ، جزو زندانيان سياسی – عقيدتی به شمار می آيد؟ يا زندانی امنيتی؟ دولت های اروپايی مترقی در حوزه حقوق بشر در مقابل کشف جاسوسی چه رفتار و واکنشی به خرج می دهند ؟شگفت است که آقای مصداقی تصريح به تفاوت ميان زندانيانی که انگيزه شرافتمندانه داشته اند و آنهايی که انگيزه خودخواهانه و سودجويانه داشته اند را نديده اند، توصيفی که به وضوح متهمان به جاسوسی و متهمان سياسی و عقيدتی را متمايز می کند. افزودن کسانی که مرتکب ترور يا عضويت در گروه های مسلح هستند به عنوان زندانی امنيتی هم بهانه ای به دست ايشان داده برای اينکه بسياری از حرف ها که ربطی به مقاله نداشته را بگويند اما سوال اين است که اگر برخی زندانيان پذيرفته باشند که مرتکب ترور منجر به قتل شده اند آيا کسی مثل باقی يا حتی شما به عنوان مدافع حقوق بشر می توانيد از عمل منجر به قتل دفاع کرده و آنها را زندانی سياسی بدانيد؟ آيا اگر کسی عضو يک گروه مسلح نظير جيش العدل ياالقاعده يا داعش و ... باشد زندانی امنيتی است يا زندانی سياسی-عقيدتی؟ در اين ميان عماد باقی به رسم جوانمردی از بردن نام و مشخصات افراد استنکاف ورزيده اما به جای او شما ذکر مصداق کرده ايد تا مدعيات خود را به کرسی بنشانيد. اگر می خواستيد در نقاری منطقی به نقد مفصل اين تفکيک درباره زندانی سياسی و زندانی امنيتی بپردازيد که تفکيکی کاملا حقوقی است و منطبق با معيارهای حقوق بشری و پس از آن نتيجه بگيريد که منظور از اين تفکيک اين بوده که بعضی زندانی ها را (مانند کسانی که مد نظر آقای مصداقی بوده اند)به بهانه امنيتی بودن از حقوق خود محروم کند شايسته بود دست کم به چندين نوشته و سخن ديگر آقای باقی در اين زمينه نگاهی بيندازيد از جمله مقاله مهم"يک پژوهش آماری درباره زندانيان وجرم سياسی" و" زندانيانی که فراموش شده اند" در تاريخ آبان ۱۳۸۲ و مجددا درمهرماه ۱۳۸۳ که در آن استدلال شده است که برخلاف تصور رايج، اصل ۱۶۸ قانون اساسی بايد در مورد زندانيان متهم به وابستگی به گروه های مسلح رعايت شود و با اين حرف احکام گذشته يکسره مخدوش شده است [لینک مطلب] و اگر تاکيد کنم چنين مقاله ای در نشريات داخل کشور چاپ شده حتما بلافاصله خواهيد گفت منظورش دفاع از وجود آزادی بيان در ايران است و....
۷- آقای مصداقی خطاب به آقای باقی می گويد: "شما هنوز به خاطر حضور در سپاه پاسداران که به گشتاپو پهلو میزند عذاب وجدان نداريد. شما به خاطر آنهمه جنايتی که در دههی سياه ۶۰ در کشور صورت گرفته پشيمان و نادم نيستيد" ضمن اينکه بايد دوباره تاکيد کنم اين يک تهمت قابل تعقيب است و بيفزايم که گفتگوی باقی با مسعودبهنود که درباره دوره عضويتش در سپاه هم سخن گفته است در مورد باقی ناگزيرم بگويم جزو نخستين کسانی بوده است که از خود انتقاد کرده اما نه بخاطر جنايتی که نکرده که در همان دهه ۶۰ هم در کنار مرحوم آيت الله منتظری بوده و در حد توان خود از حقوق زندانيان دفاع کرده است شما را ارجاع ميدهم به يکی از مصاحبه هايش را در گفتگوی ده سال پيش با آقای مسعود بهنود در برنامه نيم رخ بی بی سی(فروردين۱۳۸۳) که نفس خود خود آن مصاحبه تبعاتی داشت. همانطوريکه در قبل هم اشاره شد جنايت، جنايت است و همانطور که اعدام های دهه ۶۰ محکوم است ترورها و آدمکشی های طرف ديگر نيز محکوم است چون کشتن انسان به هر عنوانی جايز نيست اما آيا آقای مصداقی حتی يکبار حاضر شده ايد جنايت های طرف ديگر را صريحا محکوم کنيد؟ آقای مصداقی از دکتر ملکی(که اتفاقا در سال ۱۳۷۷ عماد باقی نخستين کسی بود که در روزنامه خرداد در برابر اتهامات کيهان از او دفاع کرد) نقل می کنند و می گويد: «من به عنوان يک ايرانی که در رفراندم سال پنجاه وهشت به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادم احساس میکنم به اندازه همان يک رأی به آنچه در اين ۳۵ سال بر شما گذشته مسئولم و حاضرم در يک دادگاه مردمی که هیأت منصفه آن کسانی هستند که به دليل سن و سال يا هر دليل ديگر به جمهوری اسلامی رأی ندادهاند به محاکمه کشيده شوم.» . سخنی صميمی و فرضی زيبا که تحقق آن دشوار مينمايد،اما به جای تعارف برای محاکمه شدن توسط دادگاه مردمی، اگر خودمان خويشتن را محاکمه کنيم عملی تر است. اگر امروزهستند بزرگوارانی که بخاطر يک عمل با نيتی خير در ابتدای انقلاب بطور نمادين از مردم حلاليت می طلبند اما من در ساحت عمل زيبنده يک پژوهشگر مانند عماد باقی نمی دانم که مسائل بسيار پيچيده و ذوابعاد دهه اول انقلاب را ساده سازی کرده و حکم کلی صادر کند زيرا بسياری از مسائل قابل بحث و فحص هستند و محقق و مورخی نظير عماد باقی در کتاب های مختلف خود بطور ريشه ای تر به آن پرداخته است .شايان ذکر است بيست و چند سال پيش، آقای باقی در سمينار "موانع و مشکلات تحقيق در علوم انسانی" در دانشگاه تربيت معلم در حضور جمعيتی از اساتيد و دانشجويان در سال ۱۳۶۹ (زمانی که احتمالا شما هنوز زندان بوديد) هنگامی که موانع تحقيق را در ايران برشمرد، در فضای سخت و سنگين دهه ۶۰ که اين بحث ها رسانه ای نمی شد، اين سخنان چنان موجب شگفتی گرديد که يکی از حاضران که اکنون نيز شاهدی زنده است نقل ميکند از شنيدن اين سخنرانی وحشت کردم ووقتی از عماد باقی پرسيدم که آيا از اينکه اين نظرات باعث گرفتاری شود نمی هراسيد؟ وی پاسخ داد گرچه من يک نويسنده بودم و کتابم با عنوان کاوشی درباره روحانيت در سال ۱۳۶۵ جمع آوری و خمير شد و اذيت و آزارهايی را موجب گرديد اما چون در همان کتاب هم مجيزگويی ها شده است فکر می کنم اگر در مقام نوشتن هم به اندازه خردلی در به وجود آوردن وضع موجود سهيم باشم بايد کفاره گناهانم را بپردازم(نقل به مضمون از سخنانی که نوار ويدئويی آن در آرشيو جهاددانشگاهی موجود است).عماد باقی همچنين سال ۱۳۷۶ در گفتگويی اظهار داشت وقتی ما می گوييم اصلاح طلب هستيم يعنی خواستار اصلاح وضعی هستيم که ديگران به وجود نياورده اند بلکه خود ما به وجود آورده ايم پس تا اصلاح طلبان رسما و صريحا گذشته خود را نقد نکنند اصلاح طلبی شان مورد قبول مردم قرار نخواهد گرفت(نک:جنبش اصلاحات دموکراتيک،ص۳۲۴-۳۲۳). از اين قبيل موارد در نقد گفتارها و نوشتارهای خويش به کرات داشته است که نمونه ديگرش در روزنامه جامعه در سال۱۳۷۶ بود .تجربه های شخصی من با عماد باقی در حوزه انجمن دفاع از حقوق زندانيان از حد فزون است . تمام تلاشی که او برای خانواده های زندانی عرب اهوازی در انجمن دفاع انجام داد و ميزبانی برای خانواده های آنان ، وکلاء با اخلاص انجمن دفاع که بی هيچ چشم داشتی رايگان برای زندانيان کار ميکردند و بسياری خاطرات ديگر ، شاهدان باقی در آن روزگار نه آقای مصداقی که خانواده های محکومين به اعدام هستند . در روزهای تيره و تاری که سيطره خشونت در سالهای ۸۶ در پرونده امنيت اجتماعی موسوم به اراذل و اوباش فضای سرد و بی روحی را برجامعه حاکم کرده بود نامه سرگشاده عماد باقی برای رهبران احزاب برای شکستن اين جو و فشار ستودنی بود و آن زمان آقای مصداقی جسارت شما کجا بود ؟ سفر های متعدد باقی برای گرفتن وکيل و يا رضايت يا پرداخت ديه به شهرستانهای ايران حتما از نگاه نافذ و جستجو گر آقای مصداقی پنهان مانده است . و من قضاوت را به دادار داور و بزرگوارنی نظير سرکار خانم فريده غيرت و آقای صالح نيکبخت و نسرين ستوده و مرحوم احمد قابل و محمد نوری زاد وعباس امير انتظام و مادر ستار بهشتی و خانواده های زندانيان وحتی پير ميکده عشق آقای دکتر ملکی که خود شما بسيار از ايشان نقل کرديد واگذار می کنم و نخواستم چون شما از عکسهای صامت برای اثبات گفته هايم مدد جويم که انبانم از عکس و فيلم لبريز است. لازم نمی دانم به بيان جزيياتی از روش او در محيط خانواده و دوستانش هم بپردازم اما می توانم بگويم که همواره از او شنيده ايم که هر کس حتی دشمن من در هرزمانی عيبی را از من منصفانه بجويد دست و دهانش را می بوسم و خود را وامدارش می دانم.
آنها که فانوسشان را
پشت سرشان می آويزند
سايههايشان پيش پایشان میافتد.
(رابيندرانات تاگور)
برادر گرامی آقای مصداقی، چيزهايی را که میبينيد متاسفانه سايه توهمات شماست.
محمدعلی شيرزادی
https://iranglobal.info/node/33026