نوستالژی3: نوستالژی نامه ها
#عمادالدین_باقی
عصر دیجیتال عناصر مادی و معنوی زیادی را دگرگون کرده، برخی را به خاطره بدل کرده و برخی پدیده های نو را جایگزین ساخته است. یکی از پراستفاده ترین ابزارها در تاریخ گذشته«نامه»ها بوده اند. آیا می توان گفت خداحافظ نامه ها؟ نسل ما چه زود فراموش کرد نامه ها و #نامه_نگاری ها را! اینکه چگونه ارتباط میگرفتند، احوال همدیگر را می پرسیدند. همین دیروز بود که نسل ما #نامه می نوشت، نامه های عاشقانه، نامه های خانوادگی، نامه های سیاسی و غیره سکه روز بود. در کتاب های درسی و غیردرسی، نامه نگاری را می آموختند. در قرن های گذشته که ماشین و هواپیما هنوز به مخیله بشر هم نرسیده بود برای رساندن سریع تر و امن تر نامه ها، ارسال هوایی را با تربیت #کبوترهای_نامه_بر ابداع کردند. اما نسل امروز چنان غرق در فضای مجازی شده که وقتی از نامه نگاری در همین سال های جوانی خودمان می گوییم انگار داریم حکایت پیشینیان را بازگو میکنیم. نه تنها نامه نویسی که گویی اصل نوشتن با قلم و کاغذ هم ممکن است بزودی فراموش شود و به خاطره بدل گردد.
همین دیروز بود که پدران، هنگام سربازی رفتن پسران نامه مینوشتند و جواب میگرفتند، اقوام و بستگان در شهرستانها و شهرهای مختلف با هم مکاتبه می کردند و چشم انتظار پاسخ نامه ها بودند، انتظار سخت بود و شیرین. اگر در سرزمین های دور بودند وقتی نامه کاغذی به دستشان میرسید چنان حلاوتی داشت که نگو و نپرس. رونق این صنعت چنان بود که شغلی به نام «#نامه_رسان» پدید آمده بود و سازمان بزرگی به نام «اداره پست» در همه کشورها وجود داشت و هنوز وجود دارد اما رساندن آن نامه نگاری ها دیگر از رونق افتاده است.
وقتی ما نامه برای عموی خود در آمریکا می نوشتیم این نامه تا میرفت و وصول میشد و جوابش نوشته میشد و برمیگشت یک ماه و نیم؛ دو ماه طول می کشید اما عصر سرعت این فاصله زمانی را به «لحظه» فروکاسته است. برای عزیزی در آنسوی دنیا می نویسید و در لحظه، پاسخ را دریافت می کنید. اینجاست که دیگر نامه نگاری و فرهنگِ "نامه"، به تاریخ سپرده شده است. اخیراً برای خرید پاکت نامه به مغازهها مراجعه کردم. یادم نمیرود که در گذشته به هر مغازه ای که می رفتی امکان نداشت پاکت نامه نداشته باشد از سوپر مارکت و بقالی و لوازم التحریر فروشی تا حتی مغازه های غیرمرتبط. اما به چندین مغازه مراجعه کردم. وقتی پاسخ منفی میگرفتم بیشتر کنجکاو شدم و تصمیم گرفتم به عنوان یک کار میدانی ادامه دهم. تا مدتی وقتی برای خریدهای دیگر به مغازه ای مراجعه می کردم سراغ پاکت نامه را هم می گرفتم، حتی یکی از آنها پاکت نامه نداشت. همه میگفتند «منظورتون پاکت پول است» و پاکت پول جلوی من میگذاشتند. معلوم شد که این روزها پاکت های زینتی اهدای پول پر رونق تر است چون همه مغازه ها آن را داشتند. جالبتر اینکه در بعضی از مغازهها افراد جوانتر که فرهنگ نامه نگاری را تجربه نکرده بودند حتی این مسئله نامه برایشان بیگانه بود و تاکنون حتی یک نامه ننوشته بودند.
اما آیا باید به همین زودی و به همین راحتی«نامه» فراموش شود؟ آیا آنها نمیتوانند همچنان کارکرد خود را و حلاوت خود را داشته باشند؟ آن اثر ماندگاری که آن نامه ها داشتند و به عنوان سند ثبت می شدند، در کتاب ها می آمدند، به اسناد تاریخی می پیوستند و... اما این موقعیت را فضای مجازی ندارد. آن نامه ها. دنیایی هستند که نباید به این سرعت فراموش شود. اساسا این وضعیت به جایی رسیده است که نه تنها نامه ها که حتی قلم به دست گرفتن هم فراموش شده است و خطاطی هم دیگر دارد تعطیل می شود.
شاید گفته شود که برای نسل ما اینها نوستالژی است و به این جهت نمیخواهیم به فراموشی سپرده شود اما واقعیت این نیست؛ واقعیت این است که حتی اشیاء ۳ هزار و 4هزار سال پیش هم برای بشر امروز ارزش های بی شمار دارد. هر کشوری با چنگ و دندان در پی یافتن و حفاظت از اشیای عتیقه به عنوان بخشی از هویت خویش است. موزه ها برای آنها برپا می سازند، هزینهها برای مراقبت از آنها می شود نه به خاطر اینکه نوستالژی است، به خاطر اینکه تاریخ ماست، به خاطر اینکه هویت ماست، به خاطر اینکه معناهایی در آنها نهفته است که جایگزین ندارد. آنها هم باید بمانند آنها جزئی از ما هستند. نامه های عاشقانه، نامه های عاطفی، نامه های علمی. نامه های سیاسی وجود داشت.
در آن روزگار نامه و نامه نگاری چنان بود که برایش شعرها سروده میشد و ادبیاتی داشت. یکی از شعرهای معروفی که برای آن ترانه ساخته شد سروده #محمد_قلی_بسیج_خلخالی بود که نمایندگی مجلس را هم داشت اما فردی با ذوق و با فرهنگ بود. این شعرِ مورد علاقه نوجوانی مان بود:
نامه رسان، نامه ی من دیر شد/ کودکِ ولگرد فلک پیر شد/ خون به رگ زالِ زمان شیر شد/ برده ی بیچاره زجان، سیر شد/ نامه ی ما را نکند باد برد/ یا که فرستنده اش از یاد برد/ یا دگری بر دگری داد برد/ صید شد اندر رَه و صیاد بُرد
نامه رسان، نامه ی من دیر شد/ کودک ولگرد فلک، پیرشد/ دیده بر در دوخته ام قرن ها/ زآتش غم سوخته ام قرن ها/ چهره برافروخته ام قرن ها/ سوخته ام سوخته ام قرن ها/ نامه رسان، نامه ی من دیر شد/ کودک ولگرد فلک پیر شد
نامه ی یوسف به زلیخا رسید/ دستخطِ قیس به لیلا رسید/ قاصد وامق بر عذرا رسید/ نامه رسان جان به لب ما رسید/ نامه رسان، نامه ی من دیر شد/ کودک ولگرد فلک پیر شد/ لک لک آواره ی بی خانمان/ روی چنار آمد و زد آشیان/ جوجه برآورد زمان در زمان/ هر نوه اش شد سر یک دودمان/ نامه رسان، نامه ی من دیر شد/ کودکِ ولگرد فلک پیر شد
این شعر را #حسن_شجاعی خواننده خوش صدای ترانه های مردمی که به آهنگ کوچه بازاری معروف شده بود در دهه پنجاه خواند و گُل کرد. حسن شجاعی معلم آموزش و پرورش بود و پس از انقلاب مهاجرت کرد و در اروپا و آمریکا به ضبط کارهای جدید و اجرای مجدد آثار قبلی اش پرداخت. او سرانجام پس از ماهها تحمل بیماری، 10خرداد 1388 چشم از جهان فرو بست و در سکوت کامل خبری پیکرش به ایران منتقل و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد اما ترانه «نامه رسان نامه من دیر شد» و ترانه «عجب صبری خدا دارد» هنوز در گوش ما و در گوش زمان طنین انداز است..
گاهی در نامه ها، جملات و فرمت های ثابت و تکراری وجود داشت مانند:«ای نامه که می روی به سویش از جانب من ببوس رویش» یا گفته میشد «ملالی نیست بجز دوری شما» و چند عبارت ثابتی که در بیشتر نامه ها وجود داشت نه فقط در نامه های ایرانی که در نامه های انگلیسی هم همین گونه بود به گونه ای که در آموزشگاه های زبان انگلیسی وقتی نامه نگاری را میآموختند چند عبارت ثابت را برای نامه نگاری یاد میدادند.
نامه ها را بایگانی میکردیم هر از گاهی به سراغ شان می رفتیم و ورق میزدیم، دوباره میخواندیم، یاد گذشته ها می کردیم. هنوز هم یکی از جذابترین گنجینههای من نامه های بازمانده از دوران کودکی و نوجوانی است که با خویشان و بستگان و دوستان مبادله می کردیم. هنوز آنها جایگزینی ندارند. دنیای مجازی امروز نیرومند است اما کاغذ همچنان واقعیتی ملموس تر و نیرومند است.
منتشرشده در روزنامه سازندگی ش 667 شنبه 10خرداد1399 ص2
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام emadeddinbaghi
وبسایت www.emadbaghi.com
فیس بوک Emadbaqi@