جمعه 18 مرداد 1398

مباحثاتی درباره مسائل قومی

پس از آنکه پاسخی به یک سوال توییتری را تحت عنوان« نژادپرستی زبان محور» در روزنامه سازندگی منتشر و در صفحات مجازی بازنشر کردم نقدهایی از سوی برخی فعالان قومی مطرح شد و پاسخ هایی دادم که در زیر می آیند:
در نقد یادداشت اخیرِ عماد‌الدین باقی( نزاد پرستی زبان محور)
روزبه سعادتی
به تاریخ پانزده مرداد ۱۳۹۸، یادداشتی با عنوان "زبان مادری و معضل نژادپرستی" و با عنوان فرعیِ "نژادپرستیِ زبان‌محور" در روزنامه‌ی سازندگی و برخی سایت‌ها و به قلم عماد‌الدین باقی منتشر شده است. یادداشت مذکور، حاوی نکاتِ تامل‌برانگیزی است که چند سطر بعدی به آن خواهد پرداخت.

- اول؛ باقی، در سطور ابتدایی می‌نویسد: "از آنجایی که در کشورهای مختلف جهان از جمله آمریکا و هند، قومیت‌ها و ملیت‌های مختلف زندگی می‌کنند که با زبان مادری خود سخن می‌گویند و چندزبانه هستند، یک زبان به عنوان زبان رسمی و ملی رایج است."

این ادعا اگر چه در برخی موارد می‌تواند صدق کند اما در بعضی از کشورهای چندزبانه، چندین زبان در شرایطی برابر، رسمیت دارند؛ کشورهایی که عمادالدین باقی از لیست کردنِ آنها حذر می‌کند. اگر خوشبین باشیم، او از وجود چنین سازوکاری از اساس بی‌خبر است و اگر بدبین باشیم، امتناع از ارائه‌ی الگوها و سیاست‌هایِ زبانیِ تکثرگرا از سوی او، در واقع فرافکنیِ انکار حقوق زبانیِ اتنیک‌های غیرفارس در ایران است. شیوه‌ای نخ‌نما برای تخطئه‌ی "ما" که با دو مثالِ هند و‌ آمریکا بزک می‌شود. خوشبین و یا بدبین، در هر دو صورت، این اظهارنظرِ نا-آگاهانه‌‌ی باقی، اصولا نافیِ صلاحیت او در مسائلِ زبانی و ائتنیکیِ ایران خواهد بود.

- دوم؛ باقی، در خصوص اصل پانزده قانون اساسی می‌نویسد: [این اصل] "هر چند در عمل مانند بسیاری از اصول دیگر قانون اساسی در فصل حقوق ملت نادیده گرفته شده است و به کسانی بهانه داده که آن را مستمسک تنفرهای قومی بسازند."

این استدلالِ جانب‌دارانه، در واقع آدرس غلطی‌ست که نویسنده، مخاطبانش را به آن حواله می‌دهد؛ او کسانی را که از حقوق زبانیِ قانونیِ خود محروم شده‌اند و به سیاست‌های زبانیِ تبعیض‌آمیز معترضند، به نفرت‌پراکنیِ قومی متهم می‌کند، اما در قبالِ تبعیضِ زبانیِ سیستماتیک، ساکت است و صرفا به جمله‌ی "نادیده گرفته شده" کفایت می‌کند. در اینجا باقی، با سوگیریِ نادرستش، صراحتا در کنار عاملانِ تبعیض‌ می‌ایستد.

- سوم؛ عماد‌الدین باقی، در جای-جای نوشته‌اش، مخاطب را به مسئولان دولتی ارجاع داده و اظهارنظرهای آنان را مبنای قضاوت خود قرار می‌دهد؛ از معاون آموزش ابتداییِ وزارت آموزش و پرورش ایران‌ تا مسئول پایگاه سنجشِ نوآموزانِ منطقه‌ی مشکین‌شهر، همگی ردیف می‌شوند تا نویسنده، مخاطبانش را به عدم اجرای طرحِ راسیستیِ #بسندگی_فارسی اقناع کرده باشد. او در این میان اظهارنظرهای شاهدین عینی و والدین کودکان را نیز ناموثق ارزیابی می‌کند!
برای مخاطب اما، ارجاعاتِ عماد‌الدین باقی به مسئولان دولتی تا کجا معتبر خواهد بود؟ آیا او در مسائلِ غیرمرتبط به اتنیک‌های غیرفارس هم به چنین ارجاعاتی چنگ می‌زند؟ آیا با این دست‌ودل‌بازی، اظهارات مسئولان را در تمامیِ مواردِ حقوق بشری، مبنای قضاوت‌هایش قراد می‌دهد؟ حال آنکه اگر تقویم فعالیت‌های او ورق بخورد، خواهیم دید که چنین‌ نکرده است.
ظاهرا آنچه که به حقوق اتنیکیِ "ما" مربوط می‌شود، اصول و مبانی‌ِ امثالِ عماد‌الدین باقی‌ را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. او به این حد هم کفایت نمی‌کند و در سطور بعدی تلویحا وزارت آموزش و پرورش را حامیِ زبان‌های مادری جلوه می‌دهد! نهادی که شاید اصلی‌ترین ابزارِ یکسان‌سازی‌ باشد.

- و در آخر؛ باقی می‌نویسد: "نژادپرستی فارس و نژادپرستی ترک و عرب و غیره همه دو روی یک سکه‌اند و عده‌ای به بهانه مقابله با نژادپرستی فارس نژادپرستی دیگری را مطرح می‌کنند."

باقی در این بند صراحتا این دو گروه را هم‌ارز می‌کند؛ احتمالا برای غالب مخاطبان، "نژادپرستیِ فارس"ِ مد نظرِ نویسنده، ما به ازای بیرونی خواهد داشت؛ جریانی که میلیاردها بودجه و برخی مناصبِ رسمی را در اختیار دارد، از پشتوانه‌ی سازمانی و رسانه‌ای برخوردار است، اسامیِ مرجع و مشخصی حامی‌اش هستند، رویکردِ اقتصادی‌اش معلوم است و ریشه‌های تاریخی‌اش مشخص و... نویسنده اما هیچ مختصاتی از گروه‌های فرضیِ نژادپرستِ تورک، عرب و... ارائه نمی‌دهد و با "دو روی سکه" خطاب کردن آنها، مخاطب را گمراه می‌کند.

در این جغرافیا، هیچ فهم دقیق و مشترکِ شفافی از آنچه که عمادالدین باقی، نژادگراییِ تورک و عرب و... می‌نامدش، وجود ندارد؛ نه مانیفستی موجود است، نه خط مشی حزبی نژادگرا، نه کمپینی نژادگرایانه تشکیل شده و نه اسامیِ مشخصی، مبانی نژادی برای آن تئوریزه کرده‌اند، نه پشتوانه‌ی دولتی دارد و نه گذشته‌ای و... باقی اما با یک‌کاسه‌کردنِ این گروه‌های نا-موجود با نژادگراییِ حاضر و با استد‌لال‌های بی‌اساس، نیروهایی را که در پی حقوق اتنیکی خود هستند به نژادگرایی حواله می‌دهد و برای همین خواه-ناخواه، خود در طرف گروه‌های مسلط می‌ایستد.

کانال تلگرامی روزبه سعادتی @ruzbeh1984

پاسخی به نقد آقای سعادتی
بزرگوار! از آنجا که پاسخ گفتن به تک تک سخنان اشخاص نه ممکن است و نه لزوما مفید، به ویژه وقتی که ما در چنبره پیشداوری‌ها باشیم لذا از آنجا که نوشته‌تان برایم برچسب‌گذاری شد تا ببینم، احتراما توضیح زیر را برای نشان دادن نمونه‌ای از نقدها تقدیم می‌کنم. در عین حال بخاطر نفس نقادی‌تان هم سپاسگزار.

1- وشته من مقاله نبود پاسخ به یک سوال بود.

2- برخلاف آنکه فرموده‌اید "باقی، در جای-جای نوشته‌اش، مخاطب را به مسئولان دولتی ارجاع داده و اظهارنظرهای آنان را مبنای قضاوت خود قرار می‌دهد" اما بعضی از ارجاعات من به دویچه وله و ایران وایر و حتی فردی از اپوزیسیون بود و همه ارجاعات به مسئولان نبود.

3- از سوال‌کننده مدرک خواسته بودم درباره طرح بسندگی و ایشان لینک‌هایی را فرستادند که حاوی اظهار نظر مسئولان بود و ناگزیر در بررسی مدارک ارسال شده باید به آنها استناد می‌کردم.

4- من نمی‌خواستم ازگروه‌های تابلوداری که در خوزستان و بلوچستان و کردستان و آذربایجان رسما و صریحا شعار تجزیه می‌دهند و غالبا مشی مبارزه مسلحانه دارند و بودجه‌های میلیاردی و پشتوانه‌های سازمانی از عربستان و آمریکا و اسراییل و باکو و... دارند نام ببرم و تحت عنوان کلی نژادپرستیِ فارس و ترک و عرب و بلوچ و کرد، همه را مخالف حقوق بشر دانستم. اما ظاهرا شما مواضع و سایت‌های این گروه‌ها را دنبال نمی‌کنید و کنفرانس علنی‌شان در آمریکا را ملاحظه نفرموده‌اید و یک جستجوی ساده اینترنتی نکرده‌اید که آشکارا از تقسیم ایران می‌گویند. اما شما فقط درباره یک طرف می‌فرمایید: "برای غالب مخاطبان، نژادپرستیِ فارسِ مد نظرِ باقی، ما به ازای بیرونی خواهد داشت؛ جریانی که میلیاردها بودجه و برخی مناصبِ رسمی را در اختیار دارد، از پشتوانه‌ی سازمانی و رسانه‌ای برخوردار است، اسامیِ مرجع و مشخصی حامی‌اش هستند، رویکردِ اقتصادی‌اش معلوم است و ریشه‌های تاریخی‌اش مشخص و... نویسنده اما هیچ مختصاتی از گروه‌های فرضیِ نژادپرستِ تورک، عرب و... ارائه نمی‌دهد و با "دو روی سکه" خطاب کردن آنها، مخاطب را گمراه می‌کند."
جالب اینکه من همه را یکسان آوردم و نگفته‌ام کدام‌شان میلیاردها بودجه و پشتوانه سازمانی از چه کشورهایی دارند اما شما ابتدا به یک‌طرف (نژادپرستی فارس که عینک شما را ساخته است) وزن داده‌اید و از بودجه و پشتوانه‌هایش گفته سپس می‌افزایید: باقی هیچ مختصاتی از گروه‌های فرضیِ نژادپرستِ تورک، عرب و... ارائه نمی‌دهد" و بعد با منطق شما پس در طرف مسلط قرار می‌گیرد.
گمان می‌کنم تفاوت‌مان این باشد که از نظر من نژادپرستیِ فارس و عرب و ترک و بلوچ که بودجه‌های میلیاردی و پشتوانه‌های سازمانی شناخته شده دارند، همگی را ضد حقوق بشر می‌دانم و معتقدم اینان هستند که مطالباتِ به حقِ اقوام ستمدیده را قربانی می‌کنند و به آنها که شما نژادپرستان فارس می‌خوانید، بهانه برای تضییع حقوق اقوام می‌دهند. اما شما به دلیل آنکه مخالف حکومت هستید فقط همین یکی را می‌بینید و برای بقیه نه تنها ما به ازای خارجی نمی‌بینید و کنفرانس‌های متعدد و علنی‌شان هم گویی وجود نداشته بلکه اصلا آنها را فرضی می‌دانید.
5- آورده‌اید که باقی می‌نویسد: "از آنجایی که در کشورهای مختلف جهان از جمله آمریکا و هند، قومیت‌ها و ملیت‌های مختلف زندگی می‌کنند که با زبان مادری خود سخن می‌گویند و چندزبانه هستند، یک زبان به عنوان زبان رسمی و ملی رایج است."
و در نقد آن می‌فرمایید: "این ادعا اگر چه در برخی موارد می‌تواند صدق کند اما در بعضی از کشورهای چندزبانه، چندین زبان در شرایطی برابر، رسمیت دارند؛ کشورهایی که عمادالدین باقی از لیست کردنِ آنها حذر می‌کند. اگر خوشبین باشیم، او از وجود چنین سازوکاری از اساس بی‌خبر است و اگر بدبین باشیم، امتناع از ارائه‌ی الگوها و سیاست‌هایِ زبانیِ تکثرگرا از سوی او، در واقع فرافکنیِ انکار حقوق زبانیِ اتنیک‌های غیرفارس در ایران است. شیوه‌ای نخ‌نما برای تخطئه‌ی "ما" که با دو مثالِ هند و‌ آمریکا بزک می‌شود."
اما جالب است شما که اصرار دارید افراد و اندیشه‌هایشان را در قالب‌های پیش‌ساخته "یا با ما یا بر ما" تحلیل کنید، دست کم در جایی که انتقاد می‌کنید که باقی نام کشورهای دیگر را نیاورده و... اما چرا خود از ذکر نام آنها امساک کرده‌اید. وقتی که به عنوان یک اتنیکی در جایی که باید نام ببرید امساک می‌کنید چه توقعی از دیگران دارید؟
6- می‌گویید چون باقی در مقاله‌اش صرفا به جمله‌ی "نادیده گرفته شدن" اصل 15کفایت می‌کند پس صراحتا در کنار عاملانِ تبعیض‌ می‌ایستد.
لطفا یکبار دیگر استدلال تان را مرور کنید. متاسفانه این هم روشی شده است که هرکس را می‌خواهند نقد کنند با چسباندن به "طرف مسلط" خود را از استدلال کردن آسوده کنند، اما نزد عقلا چه اعتباری دارد؟ خصوصا درباره کسی که کارنامه‌اش روشن است. هرچند منتقد محترم می‌گوید"اگر تقویم فعالیت‌های باقی ورق بخورد..." اما تقویم فعالیت‌های من در دسترس‌ترین است، چون 35 سال مقاله و کتاب است و در برخی مواردی هم بیشترین نقد از سوی خودم بر آنها وارد شده است و چه بسا اگر همه کارنامه او را ورق می‌زدید در این سخن درنگ می‌کردید، زیرا اگر جسارت نباشد تقویمش دست کم از خود شما و بسیاری دیگر روشن‌تر است.
این شیوه درست شبیه شیوه حکومت است که هرکس را می‌خواهد بکوبد به قدرت‌های خارجی می‌چسباند... معلوم می‌شود در خیلی جاهای دیگر دو مخالف دو روی یک سکه‌اند.
با تشکر مجدد از نقدتان و آرزوی موفقیت در محور قرار گرفتن انسان فارغ از قوم و نژاد و زبان و مذهب در باور و کنش‌مان.
✍ عمادالدین باقی


جوابیه‌ای به ایراداتِ عماد‌الدین باقی
روزبه سعادتی
این هشت بند پاسخی‌‌هایی به ایرادات و نقطه‌نظرات عماد‌الدین باقی‌ است که به نقد ابتداییِ اینجانب وارد کرده‌ بود. بخش اول شامل توضیح برداشت‌های نادرستِ عمدی یا غیرعمدی از نقدِ من است و بخش دوم به سوگیری‌های عماد‌الدین باقی مربوط می‌شود. با یک توضیح ضروری که به نظرم بخش اعظمی از این نقدها و جواب‌ها بیهوده است. چرا که گاها طرف‌های مباحثه، بی‌ هیچ دقتی نسبت به "متن" و صرفا با تکیه بر پیش‌داوری‌ها و قضاوت‌های "خارج از متن" به اظهارنظر می‌پردازند. در مورد اخیر نیز، تا حد امکان سعی خواهم کرد این بی‌دقتی‌ها و پیش‌داوری‌ها را از پاسخ‌های عمادالدین باقی بولد نمایم.

اول؛ عمادالدین باقی در جواب می‌نویسد: "برخلاف آنکه فرموده‌اید "باقی، در جای-جای نوشته‌اش، مخاطب را به مسئولان دولتی ارجاع داده و اظهارنظرهای آنان را مبنای قضاوت خود قرار می‌دهد" اما بعضی از ارجاعات من به دویچه وله و ایران وایر و حتی فردی از اپوزیسیون بود و همه ارجاعات به مسئولان نبود."
من به هیچ عنوان ننوشته‌ام تمامیِ ارجاعاتِ عمادالدین باقی به مسئولانِ دولتی است. قیدِ بکار رفته واضح است؛ "در جای-جای نوشته‌اش". باقی، در موردِ "شرط نداشتنِ لهجه برای معلمان" به رسانه‌هایی از قبیل دویچه‌وله ارجاع می‌دهد، اما در خصوص طرح #بسندگی_فارسی تمامی ادعای خود را مبنی بر عدم اجرای این طرح، به مسئولان دولتی ارجاع می‌دهد؛ اساسا نقد بنده نیز، صرفا ناظر بر ادعای باقی، مبنی بر عدم اجرای طرح بسندگیِ فارسی بود و نه شرط نداشتنِ لهجه برای معلمان.

دوم؛ عمادالدین باقی در جواب می‌نویسد: "از سوال‌کننده مدرک خواسته بودم درباره طرح بسندگی و ایشان لینک‌هایی را فرستادند که حاوی اظهار نظر مسئولان بود و ناگزیر در بررسی مدارک ارسال شده باید به آنها استناد می‌کردم."
اگر لینک‌ها صرفا حاویِ اظهار نظر مسئولان بود، عمادالدین باقی با تکیه بر کدام بررسی‌ها و مستندات، مصاحبه‌های والدین کودکان و شاهدان عینی اجرای طرح بسندگی فارسی را ناموثق دانسته است؟ ضمنا این اظهار نظر اخیر، اتفاقا مؤیدِ نقدِ بنده است که او در موضوعِ بسندگی فارسی، صرفا به اظهارنظر مسئولان ارجاع می‌دهد و اجرای آن را منکر می‌شود. حال آنکه باقی، همین چند سطر پیشتر، مدعیِ ارجاع به غیردولتی‌ها شده است. این تنها تناقضی نیست که وی مرتکبش می‌شود!

سوم؛ عمادالدین باقی برچسب هم می‌زند؛
او خطاب به اینجانب می‌نویسد: "شما به دلیل آنکه مخالف حکومت هستید..."
نمی‌دانم، باقی چه برداشتی از "مخالف حکومت" دارد، اما این برچسبی است که می‌تواند ابعاد حقوقیِ گسترده‌ای داشته باشد. نیت‌خوانیِ این نکته که این برچسب، نوعی کدگذاریِ امنیتی است یا نه، مسئله‌ی من نیست اما برای کسی که خود را مدعی می‌داند، برچسب‌زنی‌هایی اینگونه خارج از متن، حقیقتا تاسف‌انگیز است.

چهارم؛ عمادالدین باقی در جواب می‌نویسد: "هرچند منتقد محترم می‌گوید "اگر تقویم فعالیت‌های باقی ورق بخورد..."... چه بسا اگر همه کارنامه‌ی او را ورق می‌زدید در این سخن درنگ می‌کردید، زیرا اگر جسارت نباشد تقویمش دست کم از خود شما و بسیاری دیگر روشن‌تر است."
برایم جای سوال است که آیا عمادالدین باقی حقیقتا نقد من را خوانده است؟! در نقد اول نوشته‌ام "آیا باقی با این دست‌ودل‌بازی، اظهارات مسئولان را در تمامیِ مواردِ حقوق بشری، مبنای قضاوت‌هایش قرار می‌دهد؟ حال آنکه اگر تقویم فعالیت‌های او ورق بخورد، خواهیم دید که چنین‌ نکرده است."
یعنی او در گذشته بر عکس مورد بسندگی فارسی، صرفا به اظهاراتِ مسئولان ارجاع نداده است. در ادامه نوشته‌ام "ظاهرا آنچه که به حقوق اتنیکیِ "ما" مربوط می‌شود، اصول و مبانی‌ِ امثالِ عماد‌الدین باقی‌ را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد." یعنی فعالیت‌های او در گذشته‌، غالبا با تکیه بر اصول و مبانی‌ای بوده است اما حالا نه. اما باقی، بدون خواندنِ دقیقِ متن مغرورانه ما را هم به تاریکی حواله می‌دهد.

پنجم؛ عمادالدین باقی در جواب می‌نویسد: "من نمی‌خواستم ازگروه‌های تابلوداری که در خوزستان و بلوچستان و کردستان و آذربایجان رسما و صریحا شعار تجزیه می‌دهند و غالبا مشی مبارزه مسلحانه دارند و بودجه‌های میلیاردی و پشتوانه‌های سازمانی از عربستان و آمریکا و اسراییل و باکو و... دارند نام ببرم و تحت عنوان کلی نژادپرستیِ فارس و ترک و عرب و بلوچ و کرد، همه را مخالف حقوق بشر دانستم."
گمان می‌کنم این اظهارنظرِ عمادالدین باقی، به اندازه‌ی کافی روشن است؛ او تجزیه‌طلبی، مشی مسلحانه و اقداماتی از این دست را صراحتا ذیلِ عنوان نژادپرستی طبقه‌بندی می‌کند. به نظرم مسئله به غایت مضحک است و برای ارائه‌ی تعاریفی از نژادپرستی و تفاوتش با تجزیه‌طلبی و... کمی دیر شده است! تجزیه‌طلبی صرفا ایده‌ای برای حیات سیاسیِ متفاوت است و هیچ همبستگیِ ذاتی با نژادپرستی ندارد. البته وقتی که استدلال کله‌پا شود، تجزیه‌طلبی هم نژادگرایی‌ معنا خواهد شد.
در مورد مشی مسلحانه نیز که مدعی شده‌اند، ایشان نمی‌تواند حتی یک مورد از این دست اقدامات را به جنبش مدنیِ تورک‌ها در ایران نسبت دهد. پلیدسازیِ "دیگری" با عناوین دم‌دستی و چنگ زدن به بیگانه‌هراسی‌ِ مخاطبان و... که از سوی مجاریِ قدرت کانالیزه می‌شود، اتفاقا شیوه‌ی تام‌خواهان است. شیوه‌ای که باقی در اینجا، نا-خودآگاه در آن می‌غلتد، هر چند خود را منتقد این شیوه‌ها می‌داند.
اساسا نقد بنده نیز، ناظر بر این نکته بود که "در این جغرافیا، هیچ فهم دقیق و مشترکِ شفافی از آنچه که عمادالدین باقی، نژادگراییِ تورک و عرب و... می‌نامدش، وجود ندارد." حال اگر باقی، با استناد به گروه‌های احیانا تجزیه‌طلب و... می‌خواهد نژادگرایی را رهگیری ‌کند و به تحلیل آن بپردازد، مسئله‌ی من نخواهد بود.

ششم؛ عمادالدین باقی در جواب می‌نویسد: "چرا خود از ذکر نام آنها (کشورهایی که چند زبان رسمی دارند) امساک کرده‌اید. وقتی که به عنوان یک اتنیکی در جایی که باید نام ببرید امساک می‌کنید چه توقعی از دیگران دارید؟"
شاید در این بخش از نقد، عمادالدینِ باقی کمی محق باشد! ذکر این نکته اما واجب است که "ما" حقیقتا خسته‌ایم؛ خسته از توضیح بدیهیات، خسته از انکارها و برچسب‌ها و... آنها که هنوز در آذری نامیدن ما مصر هستند، اگر نامِ کشورهای چند زبانه نیز لیست شود، لابد خواهند گفت: کجای‌مان شبیه آنجاست که وضعیت زبانی‌مان باشد. برای کسانی که در مورد سیاست‌ِ زبانی اظهار نظر می‌کنند، این مسائل بایستی تا بحال حل شده بود!

هفتم؛ عمادالدین باقی در جواب می‌نویسد: "می‌گویید چون باقی در مقاله‌اش صرفا به جمله‌ی "نادیده گرفته شدن" اصل 15 کفایت می‌کند پس صراحتا در کنار عاملانِ تبعیض‌ می‌ایستد. لطفا یکبار دیگر استدلال تان را مرور کنید."
مرور کردم. یک جمله‌ از نقدِ من با زیرکی حذف شده است؛ بله! کسی که از سویی، تبعیض آشکار و سیستماتیکِ موجود را به "نادیده گرفته شدن قانون" تعبیر کند و از سوی دیگر، کسانی را که از حقوق زبانیِ قانونیِ خود محروم شده‌اند و به سیاست‌های زبانیِ تبعیض‌آمیز معترضند، به نفرت‌پراکنیِ قومی متهم کند، یقینا در کنار عاملان تبعیض ایستاده است. ماست‌مالیِ تبعیض و منحرف کردنِ درکِ مخاطب از مسئله، کم از تبعیض ندارد.
هشتم؛ یکی از استدلال‌هایِ نامتعارفِ عمادالدین باقی؛
او می‌نویسد: "گمان می‌کنم تفاوت‌مان این باشد که از نظر من نژادپرستیِ فارس و عرب و ترک و بلوچ که بودجه‌های میلیاردی و پشتوانه‌های سازمانی شناخته شده دارند، همگی را ضد حقوق بشر می‌دانم و معتقدم اینان هستند که مطالباتِ بحق اقوام ستمدیده را قربانی می‌کنند و به آنها که شما نژادپرستان فارس می‌خوانید، بهانه برای تضییع حقوق اقوام می‌دهند."
ساده شده‌ی استدلال اخیر این است؛ تقصیر خودتان است که حقوقتان پایمال می‌شود، بهانه به دست این و آن ندهید. با این استدلال، یعنی اگر دو-سه نفر که نه نامشان معلوم است و نه مشخص است که نژادگرایند یا تجزیه‌طلب،‌ در ناکجاآبادی بساط کنند، آن وقت کودکان ما در اینجا، نمی‌توانند به #زبان_مادری خود تحصیل نمایند. چرا که آن دو-سه نفر بهانه دستِ عده‌ای دیگر داده‎اند. حالا دولت و مسئولیت و حق و حقوق شهروندی و قس‌علی‌هذا در کجای استدلالِ باقی می‌ایستد، حداقل برای من مبهم است. او در اینجا دوباره عاملِ بیگانه‌ی فرضی را وارد تحلیل‌هایش می‌کند تا بخشی از تبعیض‌های موجود را گردن آنها بیندازد و عاملِ اصلی را پنهان نماید.

کانال تلگرامی روزبه سعادتی
@ruzbeh1984

سه نکته تکمیلی.
جناب اقای روزبه باسلام و تشکر از شما بخاطر بازنشر توضیحات پیشین نگارنده به استحضارتان می رسانم که من از شکل گرفتن گفتگو خشنود می شوم اما به چند نکته باید توجه داشت.
1- لازمه هر گفتگویی ابتدا این است که بدانیم با چه کسی گفتگو می کنیم تا دچار اتهام زنی نشویم. اینکه مانند بعضی افراد(تاکید می کنم نه جنابعالی و امثال اقای متین پور) به محض اینکه کسی با دیدگاه شان زاویه داشت به حکومت و تمامیت کارنامه آن ملحق اش کنند همچون یکی از کاربران که نمی داند باقی هیچ میزی ندارد و گفته است او نگران میز خود است، این شیوه درست مانند این است که در مقابل؛ هرکس که از هویت قومی دفاع می کند تجزیه طلب و وابسته به بیگانه قلمداد شود.
ما در دوقطبی حکومت و شما قرار نداریم. ممکن است کسی از زاویه دیگری(دقیقا همان نقطه ای که با حکومت اختلاف دارد) با شما هم اختلاف داشته باشد. در بحث حقوق زنان نیز همواره گفته ام دفاع از حقوق بشر را ترجیح می دهم چون در دل خود حقوق زنان را هم در بردارد و ترجیح دادن مبارزه برای حقوق زنان به شکلی که برخی انجام می دهندو زنان در برابر مردان و...را علم می کنند به تضعیف حقوق بشر به معنای عام می انجامد. درباره حقوق قومی نیز معتقدم محوریت بخشیدن به حقوق بشر تامین کننده حقوق اقوام هم هست زیرا اساسا ماده27 میثاق بین المللی مدنی و سیاسی اختصاص به آنان دارد اما اگر کل میثاق را به این ماده تقلیل دهیم و ماده27 ازمیثاق53ماده ای را چنان عمده کنیم که سایر مواد ان را حاشیه ای کند، کاری حقوق بشری انجام نداده ایم. من معتقدم تغلیظ برخی مواضع به تضعیف حقوق بشر می انجامد و شبیه کار کسانی است که اصل 110 قانون اساسی را چنان بزرگ کردند که فصل حقوق ملت هم به محاق رفت(امیدوارم خود این تمثیل سوتعبیر نشود).
2- معنای سخن فوق بی اعتنایی به حقوق اقوام نیست. من در این زمینه انقدر دغدغه داشته ام که غیر از گسیل وکلا و حقوقدانان برای دفاع از متهمان فعالیت های قومی از سوی انجمن دفاع از حقوق زندانیان، در روزنامه جمهوریت که عمری کوتاه داشت درسال1384 برای نخستین بار در ایران صفحه ای تحت عنوان صفحه اقوام راه اندازی کردم و بسیاری از دوستان و همکاران مخالف بودند و اعتقاد داشتند باعث حساسیت حکومت و احیانا توقیف می شود حتی اقای هوشمند که مسئول صفحه بودند اعتقاد داشتند نهادهای خاصی اجاره نخواهند داد این صفحه ادامه پیدا کند ولی من معتقد بودم باید گفتگوهای مفید و سازنده و حقوقی شکل بگیرد.
البته همان زمان صفحه مستقلی هم تحت عنوان حقوق بشر راه اندازی کردم چون معتقد به منحصر کردن حقوق بشر به قومیت ها یا زنان نبودم ولی چون تبعیض نسبت به زنان و اقوام بیشتر بود این را برجسته تر کردم.
3- نکته دیگر اینکه وجود گروه های تجزیه طلب واقعیت دارد و مسئله ناپیدا و مخفی ای نیست که لازم باشد نام انها را ذکر کنم و همانطور که پیشتر هم ذکر کردم اغلب آنها(یعنی بجز در آذربایجان، در بلوچستان و خوزستان و کردستان) این گروه ها مشی مسلحانه هم دارند و در دفاع از حقوق قومی باید صریحا با آنها و با هر نوع روش خشونت بار مرزبندی و روش های مدنی را تقویت کرد تا حکومت هم نتواند همه را به یک چوب براند کمااینکه متاسفانه در این سال ها فعالان شریف هویت خواه و مدافع حقوق اقوام مانند اقای سعید نعیمی و سعید متین پور و افراد زیاد دیگری را با آن گروه ها یک کاسه کردند و با یک چوب راندند در حالی که اینان ضمن مبارزه برای حقوق قومی شان از بسیاری حکمرانان دلسوزتر برای منافع ملی بودند.
با آرزوی بهروزی و سرافرازی تان
پنج شنبه 17مرداد98
باسلام مجدد. من بعد از ارسال سه نکته تکمیلی، پاسخ هشت بندی تان به نامه قبلی ام را دیدم. چون احساس می کنم اهل تحری حقیقت هستید متذکر می شوم در مورد بند2 کم لطفی کرده و مرقوم داشته اید:"اگر لینک‌ها صرفا حاویِ اظهار نظر مسئولان بود، عمادالدین باقی با تکیه بر کدام بررسی‌ها و مستندات، مصاحبه‌های والدین کودکان و شاهدان عینی اجرای طرح بسندگی فارسی را ناموثق دانسته است؟ "
در حالی که من ابدا نگفته بودم" لینک‌ها صرفا حاویِ اظهار نظر مسئولان بود". شما با افزودن کلمه "صرفا" معنا را قلب کرده اید. اتفاقا مصاحبه‌های والدین کودکان و شاهدان عینی هم در برخی از همان خبرهایی که اظهارات مسئولان را نیز منعکس کرده بود مورد استناد قرار گرفته بودند.
در بندسوم نوشته اید: عمادالدین باقی برچسب هم می‌زند وخطاب به اینجانب می‌نویسد: "شما به دلیل آنکه مخالف حکومت هستید..." نمی‌دانم، باقی چه برداشتی از "مخالف حکومت" دارد، اما این برچسبی است که می‌تواند ابعاد حقوقیِ گسترده‌ای داشته باشد. نیت‌خوانیِ این نکته که این برچسب، نوعی کدگذاریِ امنیتی است یا نه..."
نمی دانم چرا به مقصود اصلی نامه پیشین من توجه نفرموده و یک نکته فرعی را اینقدر برجسته کرده اید که بگویید باقی دارد کد امنیتی می دهد. خیر دوست عزیز. مخالف حکومت بودن برچسب نیست. من بارها با افتخار اعلام کرده ام مخالف این حکومت با روش ها و عملکرد کنونی اش هستم پس دارم برای خودم کدامنیتی می دهم؟ فکر نمی کنید این شیوه شاید ناخواسته همان است که در فراز پایانی نامه قبلی (درباره تشابه روش منتسب کردن به حکومت ازسوی مخالفان و منتسب کردن به دشمن و بیگانه توسط حکومت) ذکر کردم؟
و درباره بند پنجم تان متذکر می شوم که من تجزیه طلبی را با نژادپرستی یکی نمی دانم که از این امر بدیهی متعجب شده اید. انها خودشان چنین می گویند. تجزبه طلبان خوزستان صراحتا می گویند ما از نژاد فارس نیستیم و عرب هستیم. تجزیه طلبان ترک نیز. اخیرا یکی از انها در اینستاگرام نوشته بود ما از نژاد مغول و چنگیز هستیم.
نمی دانم چرا اکراه دارید واقعیت وجود گروه های تجزیه طلب و به ویژه دارای مشی مسلحانه را بپذیرید و فعالیت های مدنی و ارزشمند خودتان را با انها با صراحت مرزبندی کنید و وقتی هم که ما به آن اشاره می کنیم و از استظهارشان به حمایت های مالی کشورهای دیگر می گوییم که خبرهایش هم بعضا به صورت رسمی متتشر شده اند، شما وانمود می کنید که ما قصد لوث کردن مبارزات دفاع از حقوق اقوام را داریم و یا می فرمایید "باقی دوباره عاملِ بیگانه‌ی فرضی را وارد تحلیل‌هایش می‌کند تا بخشی از تبعیض‌های موجود را گردن آنها بیندازد و عاملِ اصلی را پنهان نماید".
دوست عزیز درد و دغدغه و دفاع ما از حقوق اقوام اگر بیشتر از شما نباشد کمتر از ان نیست لیکن
ما در مواضع حقوق بشری صراحتا با هر نوع خشونت طلبی و ایجاد تنفر و کینه قومی و مذهبی و نژادی مخالفت می کنیم و مسامحه دربرابر ان را ضدحقوق بشر می دانیم.
من به دلیل اینکه تمایلی به نام بردن از اشخاص و گروهها نداشتم در نامه پیشین به صورت کلی گفتم" گروه‌های تابلوداری که در خوزستان و بلوچستان و کردستان و آذربایجان رسما و صریحا شعار تجزیه می‌دهند و غالبا مشی مبارزه مسلحانه دارند" و قید غالبا برای این بود که در کردستان حزب دموکرات و کومله و پ.ک.ک رسما مشی مسلحانه دارند. در خوزستان چند گروه هستند که آرم تشکیلات شان دارای اسلحه است و حمله مسلحانه به رژه سال گذشته اهواز را یکی از انها برعهده گرفت و بعد بخاطر اختلاف با داعش افتخارش را تحویل انها داد.
در بلوچستان هم گروه ریگی و ادامه اش، جندالله و جیش العدل کاملا شناخته شده اند ولی در اذربایجان گروه هایی که امثال اقای چهرگانی نمایندگی می کند رسما از تجزیه اذربایجان می گویند و در همایش علنی که چندسال پیش با ریگی و تجزیه طلبان خوزستان و....در امریکا داشتند صریحا این مواضع را بیان کردند اما چون در اذربایجان حتی تجزبه طلب ها فعالیت مسلحانه ندارند من هم قید کردم "غالبا" نه همه انها.
آیا یکی دانستن این گروه ها باتلاش های ستودنی فعالان هویت خواه و مدافعان حقوق قومی یا پرهیز از مرزبندی با آنان مطلوب است؟ و اگر ما بر حسب ضرورت پایبندی به حقوق بشر از لزوم تفکیک انها که همگی مستظهر به پشتیبانی مالی و امنیتی قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای هستند سخن گفتیم معنایش، عاملِ بیگانه‌ی فرضی را وارد تحلیل‌ها کردن برای پنهان ساختن عاملِ اصلی است؟
باور کنید یا نکنید کارنامه کسی که هیچگاه در حکومت هیچ جایگاهی و میزی نداشته و شغل او همواره از نوجوانی معلمی و نویسندگی بوده گواه است که روشن کردن این زاویه نگاه به سود مردم و برای دور کردن از شائبه ها و شایعه ها و برچسب ها و تروخشگ را باهم سوزاندان است و بس.
کامیاب و کامروا باشید
عمادالدین باقی