شاقول سنجش صداقت
https://t.me/emadbaghi
(بیشتر فرازهای پسین در کوتاه سخنی بر مزار شادروان امیرانتظام در نخستین سالیادش. جمعه21تیر1398 در جمع خانواده و دوستان وی ایراد شد)
چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه برتخت مردن چه بر روی خاک
جانی که در این خاک مستور است تاریخی است عبرت آموز. بیان درس ها و عبرت های زندگی او را به مجالی فراختر می سپارم و به یک نکته بسنده می کنم اما پیش از آن مقدمه ای واجب است.
باید بدانیم که این انقلاب اسلامی و فرزندش جمهوری اسلامی پیروزی خود را مدیون مجموعه ای است که امیرانتظام هم جزو آنان بود. اگر رژیم شاه سرکوب شدید می کرد بدون شک انقلاب نافرجام می ماند اما مذاکرات و تلاش های بازرگان ودکتر سحابی و بهشتی و امیرانتظام و یاران اینها بود که ارتش را منفعل و امریکایی ها را مردد و امیدوار به تغییر آرام قدرت کرد و بختیار را راضی به کناره گیری کرد ولی کسانی که شعارهای رادیکال می دادند بهره اش را بردند و پیروزی را مرهون شجاعت و قاطعیت خود دانستند ولی این تمام واقعیت نبود.
رادیکال ها نانش را خوردند و نمکدانش را شکستند و به محض تثبیت قدرت خود، حذف آنان را در دستور قرار دادند و همان ملاقات ها و مذاکراتی که برای پیشبرد مبارزات مردم و جلوگیری از خشونت و کشتار بود را به سند اتهام انان تبدیل کردند. در همین راستا سفارت امریکا اشغال شد و دولت بازرگان سقوط کرد و انتظام زندانی شد ولی در گذر زمان حقیقت پشت ابر نماند.
فارغ از اینکه ممکن است کسی نسبت به پاره ای از دیدگاه ها یا عملکرد امیرانتظام انتقاد داشته باشد چنانکه مهندس سحابی و صباغیان و برخی دیگر از اعضای نهضت آزادی در سال 58 به حضور او در دولت موقت اعتراض داشتند و سرانجام همین اعتراضات سبب شد امیرانتظام از معاونت نخست وزیر کناره گیری کرده و بازرگان او را به سفیری ایران در ممالک اسکاندیناوی منصوب کند و یا مخالفت عده ای از اعضای نهضت ازادی با طرح انحلال خبرگان که توسط انتظام مطرح شد اما فارغ از هر نقدی که ممکن است کسانی داشته باشند، همان امیر انتظام امروز به شاقولی برای تشخیص صداقت دیگران تبدیل شده است. چرا؟
او به عنوان یکی از ملی ترین شخصیت های سیاسی که از جوانی و تا لحظه مرگ شیدای دکتر مصدق بود متهم شد به جاسوسی. هیچکس از او دفاع لازم را نکرد جز بازرگان و شاید اگر دفاع جانانه بازرگان نبود او هم مانند بعضی دیگر از همراهان انقلاب که هنوز پرونده شان جزو جعبه های سیاه است اعدام می شد. امیر انتظام از تهمتی که نثارش شد زخم و رنج دید و در نامه ای به اقای خمینی از داخل بازداشتگاه نوشت:«آبرو و شرف انسانی من مورد تجاوز قرار گرفته است». در نامه ای به موسوی اردبیلی هم می نویسد: «امروز که شرف و حیثیت زندگی ام به تارمویی بسته است تقاضا دارم شما را ملاقات کنم و با توضیح وتشریح انچه که به من نسبت داده اند و همه انها دور از حقیقت و کذب محض است از کمک شما بهره مند شوم». فقط این تهمت ها نبود توهین ها و تحقیرهایی که در دوره بازداشت شنید، دردناک تر از اتهام جاسوسی بود آنهم برای کسی که همیشه با احترام زیسته بود. وقتی خودش می گوید بازجو گفت «خودت را با اوباش مقایسه نکن. ارزش یک اوباش بیشتر از تو است. تو وطن فروشی». ولی 20سال بعد خود امیر انتظام می گوید:«من با اتکال به خداوند و عنایت او و نیز تکیه بر حقیقت شرافت و خدماتم در راه اعتلا و سربلندی ایران، انچنان استوار و با قدرت انها را پشت سر گذاشتم که امروز پس از بیست سال وقتی روی می گردانم و به گذشته طولانی و لبالب از رنج وسختی می نگرم احساس افتخار و غرور می کنم، گذشته ای که توکل برخدا،اعتقاد به حقیقت و باور به صبر و مقاومت ان را چنین درخشان و کم نظیر ساخته است».
اما انچه برائت او را ثابت کرد پایمردی و استواری اش در سال های زندان بود به گونه ای که اغلب کسانی که آن روز در حق اش جفا کردند پوزش خواه شدند حتی بازجوی او و امیرانتظام گویی تکرار دریفوس فرانسوی ها برای ایران بود.
اما چرا می گویم شاقول سنجش صداقت شد؟ برای اینکه امروز کسانی که دهه 60 را درک نکرده اند یا فراموش کرده اند نمی توانند جغرافیای زمانی دهه 60 را چنانکه بود بازافرینی کنند. فضا انقدر سنگین بود که اگر کسی با ان همراهی نمی کرد متهم می شد. پیوسته در رسانه ها تهمت جاسوسی و خیانت به او زدند. واقعیت این است که این جو سازی ها در ان زمان اثر کرده بود و حتی در کسانی که به اتهامات مطرح شده از طرف حکومت اعتماد نداشتند چهره امیر انتظام را دست کم مشکوک و مشوه ساخته بود در حالی که امیرانتظام اگر جاسوس بود حتما به ایران نمی امد به ویژه وقتی که او دعوت شد به ایران بیاید از طرف دولت میزبان در اسکاندیناوی به او اطلاع دادند که به ایران نرود چون توطئه ای علیه او در دست اجرا است اما او می گفت «آن راکه حساب پاک است از محاسبه چه باک است» .
در ان شرایط که یکسره اتهام می زدند و تقاضای اعدام می کردند مگر کسی جرأت می کرد در اتهام جاسوسی تردید کند؟ حتی پس از سال 76 وقتی روزنامه جامعه با امیرانتظام مصاحبه کرد مایه تعجب شد و افراد زیادی با ان مخالفت کردند و حتی خود ما که با اصل مصاحبه موافق بودیم معتقد بودیم بعضی حرف ها گفتنش زود بود. بنابراین اگر بپذیریم که افرادی در دهه60 تحت تاثیر قرارگرفته بودند اما امروز دیگر عذری پذیرفته نیست واگر کسی با انچه بر سر انتظام امد مخالف نباشد ادعای صداقت و عدالت خواهی و حقوق بشر و اصلاح طلبی اش پذیرفته نیست.
امیر انتظام برای نظام قضایی و امنیتی دهه60 چهره ای نمادین است و ازطریق بررسی پرونده او می توان فهمید که نظام قضایی چگونه بود. او پس از 454 روز انفرادی بدون ملاقات در اسفند59 محاکمه اش شروع شد. اینکه او به عنوان متهم، مدتی در بازداشت دانشجویان خط امام بود و انها بازجویی اش می کردند در حالی که هیچ سمت رسمی نداشتند نشان دهنده هرج و مرج ان سال هاست. وقتی هیچیک از اصول قانون اساسی در بازداشت و محاکمه او رعایت نشد نشان می دهد این قانون از همان ابتدا هیچ تقدسی برای دست اندرکاران نداشته و از اول له شده است. در برابر حرف های انتطام که می گوید چرا اصول 23 و 36 و 37 و39 قانون اساسی رعایت نمی شود انها می گویند رای مردم مهم است نه قانون اساسی. این حرف ها نشان دهنده تفاوت «مشروعیت قانونی» و «مشروعیت توده ای» و «جامعه توده وار« و «جامعه قانونمند» است. موسوی خویینی ها هم در برابر کسانی که می گفتند طبق قانون اساسی باید اتهامات او در دادگاه صالح به اثبات برسد طی یک سخنرانی در مقابل سفارت امریکا می گوید «درباره امیرانتظام نیازی به دادگاه برای اثبات اتهامات و یا امکان دفاع وی نمی بیند». او هنوز سمت رسمی هم نداشت اما تعیین کننده بود. در حالی که همان موقع اقایان هاشمی و خامنه ای در مصاحبه هایی اتهام جاسوسی امیر انتظام را رد می کردند اما کسانی که سمت رسمی نداشتند قدرت شان بیشتر بود و انهایی هم که می دانستند اتهامات وارد نیست هیچوقت تلاشی برای رهایی او نکردند.
پس از انهم ما نمی دانیم در دهه 60 چه تعدادی و چه کسانی با اتهامات مشابهی ازبین رفتند اما امیرانتظام ماند و تا امروز هم هیچ دلیلی بر آن تهمت ناجوانمردانه ارایه نشده است چون اصل قضیه طرح ایده انحلال خبرگان توسط امیرانتظام انهم در حد یک صحبت خصوصی و بی نتیجه بود و بعد نامه ای خصوصی که در این زمینه با امضای 17نفر به دولت و به رهبر انقلاب دادند. بعد از انهمه تبلیغات درباره جاسوسی اش، داشت آزاد می شد ولی وقتی این قضیه انحلال خبرگان مطرح می شود رهبری می گوید باید محاکمه شود به همین دلیل تاکنون هیچ برهان محکمه پسندی برای اتهامی که انتظام می گوید «خدایا کمکم کن این لکه ننگ را که بر من و دولت موقت به ناحق گذاشته شده پاک کنم». ارایه نشده است. اما می دانیم که اقای حسینیان از چهره های امنیتی-قضایی در سال 76 در یک سخنرانی که در روزنامه جبهه ارگان انصارحزب الله چاپ شد گفت در 18سال گذشته هرکه را می گرفتیم می گفتیم باید یا اتهام اخلاقی یا جاسوسی برایش درست کنیم.
غیر از حکومت و دادگاه، دو گروه دیگر سهم بسزایی در این بیداد داشتند. یکی دانشجویان خط امام و افشاگری های شان که حتی مراوادت و مکاتبات معمول دیپلماتیک را سند جاسوسی معرفی می کردند و دیگری گروه های مختلف چپ مارکسیست اعم از تند رو و کند رو که برطبل اعدام می کوبیدند و مجاهدین خلق.
اینهمه ستمی که به امیرانتظام به نام حکومت دینی شد هر مؤمنی را هم کافر می کند و اگر انتظام کافر هم می شد معفو بود اما او ایمانش را از جمهوری اسلامی نگرفته بود که با ان از دست بدهد و تا اخر بر سر ایمانش و بر سر عشق به ایران ماند. در دوره دادگاه او در برابر تمسک مخالفان به مذهب از آیاتی بسیار مناسب استفاده می کرد و آنقدر تناسب با دفاعیاتش داشت که انسان احساس می کرد تازه نازل شده اند و اجازه نمی داد به نام مذهب ذبحش کنند و در برابر مذهب تحمیق، به مذهب تحقیق وفادار بود. روانش شاد.
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام emadeddinbaghi
وبسایت www.emadbaghi.com
فیس بوک Emadbaqi@