جمعه 3 خرداد 1398

آرمان‏گرای تن‏ها/ عمادالدینِ باقی، نانفیکشنِ جان را منتشر کرد: مهدی یزدانی‌خُرّم،

photo_2019-05-25_11-51-31.jpg

آرمان‏گرای تن‏ها/ عمادالدینِ باقی، نانفیکشنِ جان را منتشر کرد
مهدی یزدانی‌خُرّم، دبیر گروه هنر و ادبیات؛
منتشر شده در روزنامه سازندگی شماره ۳۵۵ روز سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها متنوع بودند، بعضی با سبیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بلند، انگاری قیافه استالین و مارکس و بعضی هم قیافه لنین رو روی صورت خودشون کپی کرده بودند. بعضی هم ریش کاسترویی داشتند. کسان دیگری هم بودند که ریش بلند داشتند اما پیراهن بلند بلندِ روی شلوار نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد با ریشوهای دیگر متفاوتند. هرکسی خودشو شبیه شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی درآورده بود که دوستش داشت. ناگهان کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به هوا رفت و ورق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ورق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و زنجیرها و چوب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بیرون آمد و شعارهای مرگ بر... از دو طرف به هوا رفته و درگیری شدیدی شروع شد...
(تکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از جان نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمادالدین باقی)
«جان» به زعمِ من خودزنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمادالدینِ باقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست ‌و او جسارتِ نوشتن از خود را داشته ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است. روایتی که با شکلی داستانی پیش رفته و بیش از آنکه رمان باشد ( که تصریح هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند چنین ادعایی ندارد) نوعی نان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فیکشن یا ناداستانِ اتوبیوگرافیک است. اگر این فرض را درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کتاب بپذیریم بسیاری از ایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و روایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که درش آمده تسلسلِ خود را پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. باقی برای نوشتنِ این روایت بیش از هر چیز به زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی سیاسی و کاری خود استعانت کرده است. زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که از همانِ اوانِ نوجوانی و جوانی به دلیل گره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوردن با انقلابِ ایران و حضور او در بطنِ این ماجرا با فرازو‌فرودهای بسیاری روبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رو بوده است. کتاب با صحنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از کودکی راوی آغاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و حضورشان در یکی از محلاتِ جنوبِ شهر تهران و این روند ادامه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابد تا اینکه محوریتِ ایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اثر آشکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ «جان». امری که عملن این کتاب را و شاید بخشِ مهمی از زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیِ سیاسی و اجتماعی عمادالدینِ باقی را تشکیل داده است.
روایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی تکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهنده از بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن
باقی برای تدوینِ وضعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش از چند گرهِ روایی استفاده کرده. او که سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به عنوانِ یکی از اعضای فعالِ مدافعان حقوقِ زندانیان فعالیت کرد و در حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اعدام و بحثِ قصاص آثار فراوانی نوشته، در این روایت خود را مقابلِ چند پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تکان‌دهنده قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که به نوعی کتاب را به سویِ جنسی از معما پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند. پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که از قضا ماهیتِ سیاسی ندارند و کاملن جنایی هستند و برخی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از مشهورترین پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زمانِ خود. قهرمانِ رمان که «جانیار» نام دارد همراه خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش درگیرِ این پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. او از کودکی و نوجوانی معنا و ارزشِ زنده بودن را به عنوانِ یک معیارِ مهمِ اخلاقی و زیستی پذیرفته است و برای همین تلاش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند جلوی بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جان شدنِ آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را که به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌واسطه‌ی کار و فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش مقابلِ او قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند، بگیرد.
در یکی از مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کتاب شاهدِ بازخوانی پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مردی هستیم که دو کودک خودش را سلاخی کرده. راوی قدم به قدم با او حرکت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و به شکلی عینی و روایی گزارشِ نفس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرِ دادگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را بازآفرینی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. در این وضعیت است که او مخاطب را مقابلِ کسی قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که به خون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سردی از کشتن سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید و هیچ ابایی ندارد که این رفتار را نوعی منشِ فردی بداند. از سویی دیگر جانیار با پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مردی کارگر روبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که در دفاع از دختر و همسرش کسی را به قتل رسانده و حالا به قصاص محکوم شده است. او مدام در حالِ تلاش است برای جلوگیری از این اتفاق. مدام خرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد و مدام در حالِ کشفِ عناصری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست که به چنین ماجرایی ختم شده. به همین خاطر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان گفت کتاب رویه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مهم نیز در حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خوانش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قانونیِ قتل و مجازات در ایران دارد و روشن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردنِ این نکته که به چه شکلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان این قانون را اصلاح کرد.
قهرمانِ عمادالدینِ باقی در این آشفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی و فشاری که بابتِ جنایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد حرکت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. برای همین کتاب برای مخاطبان بسیار جذاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود چون درش از روندی روایت شده که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان به‌صراحت و بیش از چند خبرِ روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری امرِ کشتن با‌خبر شد و اینکه چه قضاوتِ دشواری وجود دارد برای این امر. کنارِ این کلان‌روایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها انواع خُرده‌روایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از اعدامی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و البته خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آنها و ماجراهای پر آب و تابِ وابسته وجود دارد. این روند ادامه پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند تا اینکه شخصیتِ اصلی به زندان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد...
تماشای گام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آخر محکومین
تصاویرِ ۱۲ نفر که در جریانِ اعدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سریالی حلق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آویز شده بودند چند بار از تلویزیون دولتی نمایش داده شد. اخبار اعدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پی‌درپی و پخشِ تصاویرِ آن در تلویزیون دولتی روحِ جانیار را چنان آزرده و نگرانِ عادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی خشونت کرده بود که چند شب بود نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست بخوابد...
قهرمان کتاب بعدِ تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فراوان برای ترمیم برخی قوانین و فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش به زندان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد و یکی از درخشان‌ترین بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کتاب آغاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بخشی که راوی حضورِ اوست در زندانِ اوین و شرحِ بازجویی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های‌اش. در این فضا باقی به روایتِ نوعی جامعه‌شناسی از زندان دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند. جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که درش نگاهِ روایی جایِ ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری حاکم شده. او لحظه به لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود را برای مخاطب بازگو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و این میان قهرمانِ او مانند بقیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کتاب مشغولِ طرحِ آرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود است نسبت به مساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنایت و زندان و البته حق. بعدِ ورود او به زندان است که او با مفهومِ انفرادی هم آشنا شده و روایتی خاص از این وضعیت به خواننده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. بعدِ مدتی جانیار را به بخشِ زندانیانِ خطرناک و جانی و شرور منتقل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. جایی که بسیاری منتظرِ اجرای حکمِ اعدامِ خود هستند و برای همین از هیچ کاری روگردان نیستند. به نظرِ من این بخشِ روایت باقی تکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهنده‌ترین تکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اثر است. جایی که او شروع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند با محکومین به مرگ درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اعدام صحبت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردن و بعد سخن را به داستایفسکی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشاند و در میانه‌ی بحث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند یکی از هم‌بندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ساکت است.
او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد: «زندانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها داشتند داستانِ «زندگی بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نهایت» را که جانیار از رمان ابله نقل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنیدند. یکی از آنها که دراز کشیده بود و گوش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد خیلی ساکت بود. سکوت او و حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نزدنش آن قدر طولانی شد که همه متوجه او شدند اما گویی قرن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست به خواب رفته. چشم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش باز بود اما دیگر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دید. آنچه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدند به‌آرامی و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صدا سراغ یکی از آنها آمده بود و سراغ هرکس به گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. او به همین سادگی سکته کرده بود.» سکته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی یکی از محکومین به اعدام در اثر فشار تنها یکی از لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تکان‌دهنده‌ی این نانفیکشن است.
قهرمانِ کتابِ «جان» بعدِ طی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردن مدتی کنارِ محکومانِ به اعدام به بندی دیگر برده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. جایی که قشرهای محتلفی زندانی هستند از جمله سلفی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تندرو. در این بخش او به شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جدلی واردِ بحثِ کلامی و عقیدتی با برخی اعضای این گروه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اهمیت جان و عدمِ کشتن و فرضیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های غلط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بحث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و پاسخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آن نیز در این باب شنیدنی و تکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهنده است. روایتِ باقی در زندان تمام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اما این مقدمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای‌ست گویا بر روندی که او آغاز کرده و تا امروز به درازا کشیده شده است. کتاب با این کلیت بیش از آنکه ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رواییِ متخیل داشته باشد دارای اهمیتِ تاریخی و اِسنادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست. باقی موفق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود نوعی من‌گویی را تبدیل کند به راوی سوم شخص که طیِ آن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد عقاید و ایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندان و اعدام و مسائل برآمده از آن روایت کند. به همین خاطر کتاب مملو از نظراتِ این راوی و برخی شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر است نسبت به موضوعی که او دغدغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را دارد.
مساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جان. نباید از یاد ببریم که او به عنوانِ یک فعالِ حقوقِ بشر سیرِ شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری ایده‌ی انجمنِ خود را از دلِ همین تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی روایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد و از سویی دیگر کتاب به شدت به دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلفِ اقداماتِ قضایی و رویه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حقوقی در ایران مرتبط است. پس این نانفیکشنِ اتوبیوگرافیک بیش از هر چیز استعانت دارد به زیستِ نویسنده در حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کار و فعالیتی که به خاطرِ آن روزهای خاصی را سپری کرده است. چه حتا مخاطبی که عمادالدینِ باقی را نشناسد نیز به‌راحتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند کتاب را با توجه به شکلِ روایت و مسائلِ مطرح شده در آن درک کند.
باقی زنده‌گی و روشِ خود را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مثابهِ یک آرمانِ شخصی طرح کرده و سعی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند با نمایشِ قسمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلفِ این آرمانِ بزرگ تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود و هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌راهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را نیز روایت کند. او پروسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای طولانی را به شکلی مقطع و با توجه به تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش روایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و سعی دارد بیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین تاثیر را بر خواننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود بگذارد و حواسِ او را معطوف کند به گروهی از جامعه که مرتکبِ جنایت یا قتل شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و از همه مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آنان. بنابراین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان کتابِ «جان» را به‌درستی در ادامه‌ی پروژه‌ی فکری نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش به حساب آورد و اینکه نسبت به آن کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند مخاطبانِ عام بسیار بیشتری پیدا کند.
لینک مقاله
http://sazandeginews.com/News/4758