پنجشنبه 1 شهریور 1397

دین گریزی هیستریک، دین گزینی هیستریک(بررسی جامعه شناختی رشد گرایش ها وجنبش های دینی و شبه دینی اخیر)

این مقاله در سه فاز شناخت مسئله، توصیف، تعلیل و تبیین به رشد گرایش ها وجنبش های دینی و شبه دینی اخیر می پردازد. روش مطالعه، میدانی و کتابخانه ای است. مقاله به توصیف و طبقه بندی گرایش ها و نحوه مواجهه با آنها می پردازد و بیان می دارد که نظام رسمی با 9گرایش عمده مواجه است:
1-فرق اسلامی
2- گرایش های عرفانی و همچنین عرفان های نوظهور
3-مسیحیان آزاد
4- وهابیت
5- بهاییت
6- بودیسم
7- کمونیسم
8- قشریگری مذهبی یا اسلامی
9- سکولاریسم
درباره وضعیت هر یک از آنها بر اساس داده های رسمی، گزارشی کوتاه ارائه شده و برخورد قضایی که شیوه غالب رویارویی با گرایش به این دین ها و شبه دین ها بوده بیان شده است. همچنین توضیح داده می شود اگر همه این گرایش ها در بیرون از حاکمیت قرار دارند اما گرایش هشتم(قشریگری مذهبی یا اسلامی) در درون حکومت و در بیرون از آن و حتی در مقابل حکومت، در درون گفتمان رسمی و بیرون از آن حضور داشته و از زمینه های مذهبی و سنتی جامعه ارتزاق کرده و رشد سهل تری داشته است.
موضع نویسنده در این بحث، داوری و ارزیابی ماهوی درباره ادیان و فرقه ها نیست، و صرفا تمرکزی بر جنبه جامعه شناختی مسئله و علل و دلایل گرایش به انواع فرقه ها و مذاهب دارد.
تئوری نویسنده «خلاء هنجاری و ارزشی» است از اینرو به بیان شباهت ها و تفاوت های نظریه آنومی دورکیم و نظریه خلاء هنجاری خویش می پردازد. تئوری دوم نویسنده عبارتست از وابستگی اعتبار و منزلت اضلاع سه گانه مذهب، روحانیت و اخلاق به یکدیگر در جامعه سنتی و جامعه در حال گذار.
تئوری سوم نیز متعلق به پارسونزدرباره تعادل خرده نظام ها است که ضمن نقد آن، مورد بهره برداری قرار می گیرد.
دین گریزی هیستریک، تئوری پایه در تبیین مسئله است و پدیده جنبش ها و گرایش های مذهبی جدید در ایران را ذیل مفهوم «دین گریزی هیستریک» تحلیل می نماید و نقطه مقابل دین گریزی هیستریک نیز مفهوم دیگری است تحت عنوان «دین گزینی هیستریک».
در پایان به پیش بینی وضعیت آینده می پردازد و جنبش های فکری و مذهبی پیش گفته را مهم ترین چالش های پیش روی ایران آینده می داند.
این نوشته برای کسانی که می خواهند فراتر از شعارزدگی و سیاست زدگی در این قبیل موضوعات بیندیشند خالی از فایده نیست و چون امید است نگارنده بتواند آن را بسط دهد و ابهامات ناشی از اجمال را رفع نماید در انتظار راهنمایی ها و ارشادات خوانندگان و اهل پژوهش می ماند.
مفاهیم کلیدی: دین گریزی هیستریک- دین گزینی هیستریک- جنبش های دینی- جنبش های شبه دینی- خلاء هنجاری- آنومی
این پژوهش نخست بار به صورت یک سخنرانی آموزشی در مؤسسه رخداد سه شنبه12شهریور1392 ارائه گردید. روزنامه بهار، شنبه 16 شهریور 1392، صفحه 8خلاصه ای از آن با عنوان« شبه‌دین‌ها و دین‌گریزی» منتشر کرد. متن کامل و ویراسته شده این بحث در سومین همایش ملی آسیب های اجتماعی (خرداد1397) ارائه گردید. مقارن با آن مجله حوزوی صفیر شماره 19و20 فروردین تا تیر1397 ص55-38 نیز متن کامل آن منتشر کرده است.

دین گریزی هیستریک،دین گزینی هیستریک
عمادالدین باقی
موضوع اعلام شده «بررسی جامعه شناختی رشد گرایش ها وجنبش های دینی و شبه دینی اخیر» است. من ضمن اینکه در متن نوشته شده سخنرانی ام به این موضوع وفادار بوده ام اما ترجیح می دهم در ابتدا عنوان تازه ای یا به عبارت دیگرعنوان دقیق تری به آن ببخشم که منعکس کننده محور اصلی بحث و نتیجه هم باشد:« دین گریزی هیستریک». این گفتار در واقع توسعه بحث هایی است که پیشتر در برخی کتاب هایم تشریح شده اند. اکنون در سه فاز «شناخت مسئله»، «توصیف»، «تعلیل و تبیین» به آن می پردازم:
بیان مسئله و تحلیل مسئله: در دو-سه سال اخیر با اخبار و گزارش های رسمی و غیر رسمی فراوانی در زمینه گرایش به فرق و مذاهب مختلف مواجه شده ایم. شکل رسمی آن در گفتگوهای مسئولان امنیتی و سیاسی کشور و مطبوعات دولتی منعکس شده و شکل غیر رسمی آن مشاهدات ماست. برای مثال ما در انجمن دفاع از حقوق زندانیان مراجعات چندی از پیروان اهل حق و نومسیحیان و دیگران داشتیم که به این واسطه آشنایی مستقیم و عینی تر و جزیی تری با موضوع به دست می آمد.

توصیف و طبقه بندی گرایش ها و نحوه مواجهه:
داده های رسمی تاکنون خبر از پیدایش بیش از 640 تیم مدعی عرفان داده است. تیتر یک روزنامه جوان، ارگان مطبوعاتی سپاه پاسداران این است:«انهدام شبکه جاسوسی و تروریستی وابسته به موساد»(جوان،21دی89ص1). همچنین این روزنامه خبر داده است که به دستور رهبر انقلاب برای مقابله با عرفان های کاذب 4 نهاد فرهنگی- امنیتی در تعقیب عرفان دروغی هستند. در این گزارش از فعالیت 640 تیم مدعی عرفان خبر داده و تأکید می کند که این رقم تنها مربوط به پایتخت است و اگر بخواهیم آمار کشوری ارائه کنیم باعث تحیر خواهد بود(پیشین:ص 3). گزارش یاد شده در قسمت پایانی خود، افکار این گروه ها را تشریح می کند ولی جزئیات بیشتری از نام و مشخصات این گروه ها ارائه نمی دهد تا صحت و سقم آمار قابل بررسی شود. این آمار فقط مربوط به انواع عرفان گرایی ها و غیر از گرایش به ادیان و مذاهب و شبه دین هاست. اکنون می توان گفت که نظام رسمی با 9 گرایش عمده مواجه است:
1-فرق اسلامی
2- گرایش های عرفانی و همچنین عرفان های نوظهور
3-مسیحیان آزاد
4- وهابیت
5- بهاییت
6- بودیسم
7- کمونیسم
8- قشریگری مذهبی یا اسلامی
9- سکولاریسم

فرق اسلامی:
مانند دروایش، اهل حق و دیگران. دراویش البته دارای ریشه های تاریخی و بنیان های فکری و معرفتی جدی هستند به همین جهت آن را مستقل از عرفان های نوظهور باید مطرح کرد. در بهمن سال1384 تهاجم به دراویش آغاز شد و 1300تن در قم دستگیر و حسینیه آنها در شهرهای قم، اصفهان، بروجرد، کرج، و برخی شهرهای دیگرتخریب گردید(باقی:1384). شنبه 24 مهر 1389خبر از« محاکمه دسته جمعی ۱۸۹ دراويش گنابادی در دادگاه بروجرد» پراکنده شد که در جريان ویرانی حسينيه دراويش در شهرستان بروجرد متهم شناخته شده‌اند. حسينيه دراويش در بروجرد تا ساعت دو بامداد يکشنبه۲۰ آبان ۱۳۸۶ شاهد درگيری نيروهای افراطی مذهبی با دراويش محصور در حسينيه بود. سرانجام ساعت ۵ بامداد همان روز زير تيغ بولدوزرهای دولتی رفت و به طور کامل، ویرانه شد. زمينه‌های اين حادثه با پخش توماری در سطح شهر و نماز جمعه آن شهرستان فراهم شد که در آن آمده بود: «هرکس می خواهد بی‌سؤال وجواب به بهشت برود اين طومار را امضاء کند». به اين ترتيب، با تحريک نيروهای تندروی مذهبی و بسيجی، آنها را از مسجدالنبی بروجرد به سمت حسينيه دراويش گسيل داده و واقعه مورد نظر را پدید آوردند.
با توجه به اینکه دروایش در طول سده ها در این سرزمین زیسته اند و در دهه های اخیر مناسبات کاملا حسنه ای برقرار و همزیستی مسالمت آمیز وجود داشت، مواجهه ناگهانی با چنین برخوردهایی حاکی از مقابله با اقبال رو به رشد دروایش بود.

عرفان های نوظهور:
این نوع عرفان ها که مشهورترین شان گروه های کیهانی و آل یاسین هستند در چند سال اخیر با برخوردهای امنیتی گسترده مواجه شده اند و همانطور که گفته شد دستگاه امنیتی از پیدایش دست کم 640 گروه در این زمینه خبر داده است.
مخالفان گروه عرفان کیهانی در سایت های متعددی این سخن را بازنشر می کنند که مروجان عرفان کیهانی معتقدند به «شعور كيهاني» دست یافته اند. شعور كيهاني عبارت از لايه محافظ و حلقه ايمني است كه انسان مي تواند به سبب ارتباط مستقيم با خداوند صاحب آن شود و دارنده آن مي تواند با استفاده از اين لايه افراد بيمار را درمان كند! پيش از اين نيز كساني چون « پائولو كوئيلو » در كتاب « كيمياگر» (ص 8 ) اصطلاح « روح كيهاني » را عنوان كرده بودند. مروجان طریقه عرفان کیهانی مي گويند : « انسان موجود پيچيده اي است و درمان او بسيار پيچيده تر كه نياز به يك نوع نيروي فوق العاده و يك هوشمندي برتر دارد كه ما اسم آن را « شبكه شعور كيهاني » گذاشته ايم». آنها با طرح شعور كيهاني و بهره گيري از آن مدعي « فرا درماني » و دستيابي به «طب مكمل » شده و می گویند حضرت عيسي (ع ) نيز از همين روش در زنده كردن مردگان استفاده كرده بود.
در ایران محمد علی طاهری برجسته ترین مروج عرفان کیهانی و پیمان فتاحی (ایلیا میم رام‌الله) پایه گذار جمعیت ال یاسین و به گفته مقامات قضایی و امنیتی، هر دو دارای هموندان و علاقمندان پرشمار اند که با محکومیت های قضایی سنگین و البته با دلایل حقوقی ضعیف روبرو شده و چندین سال را در زندان سپری کرده اند. تکیه هر دو بر معنویت گرایی و علوم باطنی است اما آل یاسین به ندرت در صحنه های سیاسی چون انتخابات نظر داشت ولی طاهری از هرنوع کنش سیاسی دوری می گزید. هر دو گروه نیز منتقدانی از درون خود داشته اند. هر دو نیز فرقه گرایی را رد کرده و می گویند در چارچوب گفتمان عرفان سنتی شیعی قرار دارند(طاهری:2011/ عرفان کیهانی:1388/ فتاحی، ویکی‌پدیا/ آمین:بی تا).

مسیحیت:
مقابله با دین ها و شبه دین ها بدون ریشه یابی علمی مسئله در چند جبهه جریان پیدا کرد. جبهه دیگر مسیحیان بودند. ۱۵ «نوکیش مسیحی» اهل مشهد که در روز پنج‌شنبه ۱۷تیر1389/ ۸ ژوئیه2010 (رادیو فردا: 5مرداد۱۳۸۹) برای دیدار با برخی مسیحیان بجنورد، از توابع خراسان، عازم این شهرستان بودند، توسط نیروهای امنیتی اداره کل اطلاعات استان خراسان بازداشت شدند. وزیر اطلاعات روز پنجشنبه اول مهرماه (۲۳سپتامبر) در مراسمی در شهر قم نسبت به رواج مسیحیت در میان «شیعیان معتقد» و «قدرت تخریبی آنها» هشدار داد و نومسیحیان را مخلصین اهل بیت و شیعه های معتقد قلمداد کرد. قسمتی از یک خبر رسمی این است:«مصلحي وزير اطلاعات با اشاره به فعاليت هاي فرقه هاي ضاله، گفت:اگر تا ديروز تنها يك جمعيت چند صد نفري بودند، اما امروزه به صورت علمي به مقابله با حوزه هاي علميه و انديشمندان ما مي آيند». وی هشدار داد: امروزه بسياري از افرادي كه به تازگي مسيحي شده اند، روزي مخلصين اهل بيت و شيعه هاي معتقد بودند و دشمنان با روش هاي علمي آنها را به تركيه كشانده و براي آنها مراسم غسل تعميد گذاشته اند.اين افرادي كه تا ديروز شيعيان معتقد بودندو امروز مسيحي شده اند به ميزان بسيار بالايي قدرت تخريبي دارند. وي با بيان اينكه نبايد اين قدر فكر خود را روي صهيونيسم مسيحي متمركز كنيم، گفت: امروزه صهيونيسم مسيحي در صدد ساماندهي جماعت صهيونيسم شيعي است و براي اين امر نيز سرمايه گذاري هاي فراواني صورت داده اند».وزير اطلاعات با اشاره به فعاليت هاي فرقه بهاييت هم گفت: آن ها به انواع شگردهاي شيعي تسلط يافته اند و تمام تمركز خود را بر جذب شيعيان گذاشته اند.وي انجمن حجتيه را گروهي ديگر دانست كه با پول هاي كلان، چاقوي دشمنان را عليه شيعيان تيزمي كند».(کیهان، 4 مهر89 :2)
نتیجه همین رویکرد، صدور حکم اعدام برای برخی از این افراد بود. در اردیبهشت سال 1390 در شیراز بسیاری از فعالین و اعضای كلیساهای خانگی بازداشت شدند و دو تن از این شهروندان محکوم به «ارتداد» گردیدند. حملات متعددی به کلیساهای خانگی در استان خوزستان به ویژه شهرهای اهواز و دزفول صورت گرفت. طی این موج گفته می شود نزدیک به ۲۰ نفر به اداره اطلاعات اهواز احضار و چند تن از آنها پس از بازجوئی طولانی بازداشت شده اند. در واقع پدیده ای که به صورت پنهانی جریان داشت و ادعای آن می توانست پیامدهایی برای مدعی داشته باشد و از آشکارسازی اش خودداری می شد با اظهارات مقامات رسمی، علنی گردید و به عنوان یک واقعیت و بلکه تهدید پذیرفته شد. این آشکار سازی، نشانه ای بود از غیر قابل کتمان شدن موضوع.
وهابیت: از دهه 60 تا نیمه دهه هفتاد چند سال بود، بولتن های داخلی سازمان تبلیغات اسلامی را که می خواندم در همه شماره ها، خبرها و گزارش هایی درباره فعالیت شدید وهابیت در مناطق حاشیه ای و سنی نشین داشت و نسبت به خطرات آن برای آینده هشدار می داد. گرچه به نظر می رسید اغراق هایی هم در این گزارش ها صورت می گیرد تا توجیهی برای برخی فعالیت ها و هزینه های این سازمان به وجود آید اما نسبت به همان اندازه ای هم که واقعیت داشت رویکرد علمی اتخاذ نمی شد و به بسترهای عینی و ذهنی موفقیت این تبلیغات و از جمله عقاید سکتاریستی در برخی شیعیان که خود عامل ترویج این گرایش مذهبی بود توجهی نمی شد.
بهاییت: مسئله مبارزه با بهاییت، پرسابقه ترین و پرحادثه ترین مبارزه های فرقه ای در ایران است به ویژه که خاستگاه بهاییت، ایران بوده و از آغاز پیدایش آن تاکنون شاهد درگیری های بزرگی بوده ایم. انجمن حجتیه یکی از سازمان های وسیعی بود که برای مبارزه فرهنگی با بهاییت تشکیل شد. در کارنامه بسیاری از شخصیت های سیاسی و حتی دموکرات نیز نوعی سابقه مبارزه با بهاییت وجود دارد. در دوره پس از انقلاب گرایش به این جریان به شدت اُفت کرد هم بلحاظ بالا رفتن هزینه گرایش به آن و هم بخاطر خلع سلاح شدنش در برابر قرائتی جذاب و انقلابی از اسلام اما به مرور با برخی ناکامی ها و شرایط سیاسی جدیدی که به وجود می آمد و همچنین بخاطر روش های تبلیغی خاص آنان و هاله مظلومیتی که در اثر نحوه مواجهه با آن به وجود می آمد گرایش به بهائیت نیز رو به رشد گذاشت و در بولتن های داخلی، پیوسته از خطر گسترش آن خبر داده اند. مهم ترین مسئله در رابطه با این گروه، عدم مرزبندی بین حقوق شهروندی و جنبه های سیاسی و کلامی بود. بهاییت تنها گروهی است که نوعی بدبینی وحساسیت ویژه در روحانیت و توده و حتی نخبگان نسبت به آن وجود دارد و همین امر تسهیل کننده آشفتن حقوق شهروندی با مسائل کلامی و سیاسی و بی توجهی به آن بوده است، به نحوی که وقتی مرحوم آیت الله منتظری برای نخستین بار فتوایی در این زمینه صادر کرد با واکنش های زیادی از دو سو مواجه شد(باقی، فلسفه سیاسی اجتماعی: 90).

بودیسم:
این گرایش، غیر سیاسی ترین و بی سر و صدا ترین نوع بوده و بیشتر در بین نخبگان راه یافته است. کسانی که «دین» را به «ایمان» تحویل و تأویل می نمایند و شریعت و یا دین شریعتی را وانهاده، از پوسته آن بیرون آمده و اخلاق یا دین اخلاقی را بر مسند می نشانند.

کمونیسم:
جریان کمونیستی از آغاز به صورت یک جریان اجتماعی ظاهر شد و حزب توده وجهه ضد مذهبی نداشت به گونه ای که افراد متدین هم عضو آن شده و حتی در شورای مرکزی آن حضور داشتند اما با بروز وجه فلسفی آن، تضادهای تازه ای شکل گرفت. بیشترین عرصه حضور و فعالیت این جریان در دانشگاه ها بود. در کتاب«جنبش دانشجویی در ایران» گزارش مبسوطی از جزویات ظهور، اثر گذاری و رشد کمونیسم و مارکسیسم در دانشگاه ها ارائه شده است. این جریان که به جریان چپ موسوم بود، در فضای پس از انقلاب سال57 با تشکیل دهها گروه سیاسی اوج گرفت و با ورود بخشی از آنها به فاز مسلحانه و حوادث خونین و ترورها و اعدام ها به انزوا کشیده شد اما جریان چپ اثر بزرگی بر تفکر مذهبی برجای نهاد(نک:مهرنامه،ش29: 152-136 و ). پس از شکست و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این جریان در سطح جهانی از جمله در ایران به شدت افول کرد و دیگر نقش مؤثری نداشت و اندک هواداران باقیمانده آن در محیط دانشگاه ها به دلیل اینکه فقط انجمن های اسلامی مجوز فعالیت داشتند، به درون انجمن های اسلامیِ منتقد خزیدند. با سخت گیری بر این انجمن ها از یکسو و رادیکال شدن فضای سیاسی از سال1384 به بعد و در پی روی کار آمدن دولت نهم در دانشگاه ها، فعالان چپ دانشجویی به صورت تشکل های غیر رسمی و نیمه علنی، یا غیر علنی به فعالیت پرداخته و مورد هجوم دستگاه امنیتی قرار گرفته و عده ای از آنها دستگیر شدند. در فضای رادیکال سال84 به بعد که زمینه یارگیری از میان جوانان و دانشجویان برای گروه های مختلف مساعدترشده بود گرایش به این نوع گروه ها نیز افزایش یافت.

قشریگری مذهبی یا اسلامی:
این جریان یکی از وسیع ترین گرایش ها را تشکیل می دهد. این جریان در درون حکومت و در بیرون و حتی مقابل حکومت، در درون گفتمان رسمی و بیرون از آن حضور داشته و از زمینه های مذهبی و سنتی جامعه ارتزاق کرده و رشد سهل تری داشته است. جریان موعودگرایی به نحوی که در دولت نهم مطرح شد و طرح های «از حرم تا حرم» و هزینه هایی که برای ترویج جمکران انجام گرفت، دریافت پیام ها و شکایت های توده از چاه جمکران و پاسخ به آنها و مکانیسم های تشویقی در این زمینه، جریانی بود از درون حکومت و پس از انتشار کتاب هایی درباره علائم ظهور در لبنان و ایران از سوی این جریان(فقیه:2006م/ سجادی:1395ش) با واکنش های شدیدی حتی از سوی جریان اسلامی سنتی مواجه شد زیرا رئیس دولت نهم را از نشانه ظهور قلمداد کرده بود. شکل گیری پدیده «لات مذهبی» در بعضی از هیأت ها نمود دیگری از این جریان است که توصیف و تحلیل آن نیازمند بحث مستقلی است. قشری گرایی، ظاهری غیر سیاسی داشت و چون هزینه نداشت با اقبال گسترده روبرو می شد، در نتیجه در سال های اخیر شاهد اخبار فراوانی درباره دستگیری رمالان و دعا نویسان و مدعیان ارتباط با امام زمان در اقصی نقاط کشور از روستاها و شهرهای کوچک گرفته تا «مادرشهرها» بوده ایم. ماجرای برخورد با برخی افراد معمم(مانند مجید جعفری‌تبار مشهور به شیخ استخاره)، تنها یکی از صدها مورد حادثه هایی بوده که در این زمینه رخ داده است.

سکولاریسم:
این گرایش به دو صورت خودنمایی می کند. سکولاریسم منطقی که خاستگاه ضد دینی ندارد و بیشتر بر مؤلفه های فرهنگی و زبان علمی متکی است و سکولاریسم فرقه ای که بر طبل ستیز با مذهب می کوبد و شیوه ها و خصوصیاتی شبیه به مخالف خود دارد، یعنی کاملا ایدئولوژیک و سیاسی است. این جریان و طیف مقابل خود در بین اسلامگرایان سنتی در عین تضاد، همدیگر را بالا می کشند و تضاد مذهبی- سکولار را به تضاد عمده در جامعه آینده تبدیل می کنند. میزان موفقیت این جریانات، تابعی است از عوامل و شرایطی که در ادامه بحث به آنها می پردازم.

جلوه های متنوع تغییر:
تغییر در گرایش های دینی و نگرش ها، فقط در صورت گرایش به فرقه ها و ادیان و شبه ادیان تجلی نمی کنند و در سطوح دیگری از زندگی نیز بازتاب دارد. برای مثال گفته یا شنیده می شود که در سال های اخیر، عده ای از خانواده ها -حتی خانواده های مذهبی و کم سواد- به جای نامگذاری های مذهبی و عربی برای نوزادان، نام های فارسی انتخاب می کنند یا جوان های نسل گذشته پلاک «علی، محمد، یاالله» در گردن می آویختند، ولی در حال حاضر نسل جوان پلاک «فروهر ، صلیب یا تخت جمشید و شیر خورشید» در گردن می آویزند.
ملاحظاتی درباره طبقه بندی و توصیف های مذکور: سه نکته درباره صورت مسئله درخور بحث و فحص است. نخست، میزان رشد این گرایش ها؛ دوم تنوع آنها؛ سوم تفسیر آنها:
1- درباره میزان رشد جریانات یاد شده، به نظر می رسد دستگاه امنیتی بخاطر نوع نگاه خود اغراق می کند زیرا فلسفه وجودی برخی اقدامات و نهادها را، بزرگ نمایی برخی آمار و اطلاعات، تشکیل می دهد. بدون شک میزان گرایش به ادیان و شبه ادیان و فرقه ها در سال های اخیر رشد بیشتری نسبت به گذشته داشته است اما نه به حدی که جامعه را دچار تغییر کیفی کند. نگارنده چند سال پیش تحقیق میدانی مشترکی درباره مرجعیت انجام داده است. نتیجه تحقیق این بود که اکثریت جوانان، گرایش دینی دارند اما بسیاری از آنان، تقلید نمی کنند. دکتر امیر نیک پی و دکتر فرهاد خسروخاور از اساتيد حقوق و جامعه‌شناسی نیز در در فاصله مهر1380 تا خرداد 1382 درباره 8 مؤلفه که یکی آنها سنجش دين‌داری جوانان بود تحقيقی پيمايشی را با همکاران شان در سه شهر تهران، قم و قزوين بر روی گروهی از جوانان اجرا کردند(نیک پی و خسرو خاور: سراسر). نکته‌ی جالب اول در اين طرح پيمايشی، آمار پايين جوانانی است که به طور کامل با همه‌ی انواع دين‌داری وداع کرده‌اند. نیک‏پی پس از اشاره به این موارد برای نشان دادن تنوع دینداری در میان جوانان ایرانی می گوید: در مصاحبه‏هایی که انجام دادیم متوجه شدیم که ”ضد دینداری“ و ”غیردینداری“ که دو پدیده متفاوتند، در باورهای مصاحبه شوندگان در اقلیت قرار دارند(نک: سایت انجمن جامعه شناسی) اما این اقلیت ها سازمان یافته عمل می کنند و به دلیل داشتن رسانه، بیشتر جلوه گری دارند. در عین حال افزایش نرخ این گرایش ها به عنوان یک موضوع آسیب شناختی همچنان مطرح است.
دوم تنوع این گرایش هاست که در طبقه بندی نُه گانه بالا آمده است و از قضا به دلیل حساسیت امنیتی روی برخی از آنها و برعکس؛ آزادی عمل و امنیت برخی دیگر، گرایش های نوع هفتم(قشری گری اسلامی) بیش از همه رشد کرده و دین رسمی را در معرض چالش جدی قرار داده است.
سوم اینکه تغییر نگرش ها و کنش ها مانند سبک زندگی یا پوشش یا نام ها، لزوما بیانگر تغییر عقاید و مذاهب نیست بلکه بخشی از آن معلول تغییر عقیده، بخشی معلول تغییر نگرش مذهبی و بخشی هم ناشی از تغییر سلیقه هاست.

خاستگاه اصلی این تحقیق:
موضوع این گفتار را از زوایای مختلف می توان بررسی کرد. از منظر حقوق بشر و بحث درباره حق تغییر عقیده و آزادی مذاهب، از منظر سیاسی و بحث درباره اینکه مثلا فعالیت های تبلیغی و تبشیری از سوی قدرت ها بخاطر ترویج مذهب نیست بلکه از این طریق به ازدیاد نیروهای خط مقدم در دل جامعه رقیب می پردازند و به افزایش هواداران یک مذهب به عنوان یکی از مؤلفه های قدرت می نگرند. همچنین از منظرکلامی و ورود به بحث ماهوی درباره ادیان و فرقه ها و داوری پیرامون روایی و ناروایی و حق و باطل بودن عقاید و نیز از منظر جامعه شناختی. البته رویکرد غالب نگارنده در این گفتار، رویکرد جامعه شناختی است و در فرازی از آن به روانشناسی هم نزدیک می شود.
میان همه این رویکردها مرز باریکی وجود دارد و ذهن انسان را از یکی به دیگری می لغزاند از اینرو تاکید می شود که موضع نگارنده در این بحث، داوری و ارزیابی ماهوی درباره ادیان و فرقه ها نیست، صرفا تمرکزی بر جنبه جامعه شناختی مسئله و علل و دلایل گرایش به انواع فرقه ها و مذاهب است. برای مثال درباره رشد طلاق در سال های اخیر با این آمار مواجه هستیم که 50درصد ازدواج ها منجر به طلاق می شوند(از هر دو ازدواج یک طلاق) در حالی که در گذشته این نرخ کمتر از 10درصد و در گذشته های دورتر کمتر از 5درصد بوده است. این جهش در آمار طلاق، آن را از وضع طبیعی و عادی خارج کرده به یک مسئله تبدیل می کند. ممکن است در یک تحلیل آن را اتفاقی مبارک و مثبت ارزیابی کرده و گفته شود این امر نشان دهنده رشد فردیت و استقلال زنان است که بر سر حقوق خود ایستاده اند و چون هنوز حقوق زنان، نهادینه نشده، دچار عدم تفاهم و جدایی می شوند، برخی هم آمار بالای طلاق را از نشانه های فروپاشی اخلاقی و فرو ریختن هنجارها و سست شدن ارزش ازدواج و تزلزل نهاد خانواده دانسته و منفی ارزیابی کنند؛ اما یک جامعه شناس نیز فارغ از مثبت و منفی بودن آن، فقط چرایی رشد آمار طلاق را بررسی کند.
ممکن است گفته شود آنچه مربوط به حق انتخاب افراد است نباید به عنوان امری غیر عادی و در نتیجه یک مسئله، تلقی شود اما می دانیم که موضوع بحث ما حق انتخاب نیست بلکه چرایی انتخاب است. مسئله مورد نظر در این گفتار، فراتر از حق انتخاب است و در مقایسه با یک جامعه عادی و بهنجار که این حد از فرقه گرایی در آن وجود ندارد واقعا یک مسئله است. 20 سال پیش در همین جامعه با وجود همین حساسیت ها، ما شاهد گرایش به مذاهب و فرقه های مختلف در این سطح نبوده ایم، به همین دلیل است که در چند سال اخیر با خبرهای فراوانی درباره برخورد های امنیتی با دروایش، نومسیحیان، بهاییان و غیره مواجه هستیم. رشد گرایش به آنها به برانگیختن واکنش حکومت منجر شده است زیرا به مسئله فقط از جنبه امنیتی نظر کرده اند نه جامعه شناختی.
از تعبیر دورکیم درباره ناهنجاری های مرضی و طبیعی، وام می گیرم. منظور دورکیم از طبیعی بودن یک چیز خوب بودن و منظور از مرضی، بد بودن آن نیست. خوب و بد، امری اخلاقی است نه جامعه شناختی. او در تحلیل خودکشی، قاعده تمایز بین طبیعی (بهنجارها) و مرضی (نابهنجارها) در جوامع را مطرح می کند.«در هر جامعه موقعی که امری عمومیت کامل یافت نسبت به آن جامعه صورت طبیعی دارد در صورتی که ممکن است همان امر در جامعۀ دیگر چندان شایع و مورد قبول نبوده، صورت غیر طبیعی و مرضی داشته باشد. همچنین وقتی که امری به مقدار کمی در جامعه شیوع پیدا کرده از نسبت معینی تجاوز نکند، برای آن جامعه طبیعی محسوب می شود ولی پس از گذر از آستانه معینی این امر نیز جنبۀ مرضی به خود می گیرد.» (توسلی: 64) از دیدگاه دورکیم خودکشی درجوامع، امری بهنجار و طبیعی است، چون مطالعه تاریخ جوامع نشان می دهد در همۀ جوامع این واقعیت وجود داشته و دارد اما «افزایش ناگهانی میزان خودکشی در برخی از گروه های جامعه و یا کل جامعه یک رخداد نابهنجار و نشان دهندۀ اختلال های نو پدید در جامعه است. از اینرو نرخ بالا و نابهنجار خودکشی را در گروه ها و قشرهای اجتماعی خاص یا در کل جامعه، می توان به عنوان شاخص نیروهایی دانست که در یک ساختار اجتماعی در جهت عدم یکپارچگی عمل می کنند.» (کوزر: 193) به این معنا وسعت گرایش به فرقه ها و عبور از حد معینی، یک امر مرضی است نه طبیعی.
در اینجا نگارنده هیچ قضاوت ماهوی درباره این جریانات ندارد و حکمی در خصوص درستی و نادرستی محتوایی آنها صادر نمی کند زیرا این یک بحث کلامی است. حق تغییر عقیده افراد نیز یک بحث حقوق بشری است که جنبه فقهی نیز پیدا می کند. بحث حقوق بشری و فقهی تغییر عقیده و حق تغییر عقیده بحث مهمی است که اکنون موضوع سخن نیست. در اینجا در مقام بیان جامعه شناختی موضوع هستم نه ابعاد کلامی و فقهی و حقوق بشری آن. اما نکته ای که به بحث ما ربط پیدا می کند تاثیر این موضوعات در حقوق است چنانکه قانون مجازات اسلامی طی 18 سال دوره اجرای آزمایشی خود، فاقد ماده ای درباره ارتداد بود و چنین افرادی را تحت عناوین دیگری چون اهانت به مقدسات محاکمه می کردند اما در لایحه اصلاح قانون مجازات اسلامی که در سال 1390 پیشنهاد شده بود (این قانون در سال1392 به تصویب رسید) برای نخستین بار عنوان مجرمانه ارتداد افزوده شد.

تئوری های پایه:
دورکیم دین را معلول فورماسیون های اجتماعی می داند یعنی جامعه، منشاء دین است. برای تئوری پایه در تحلیل، ابتدا نظریه دورکیم را بازسازی می کنم. نظریه دورکیم ناخودآگاه یک جنبه ایدئولوژیک به خود می گیرد زیرا به قطب بندی منجر می شود. از دیدگاه کسانی که دین را متغیر مستقل و موهبتی الهی و آسمانی می دانند این نظریه پذیرفتنی نیست لذا نظریه دورکیم را اتهام ضد دینی زده و فاقد صلاحیت برای تبیین می دانند و کسی که می خواهد تئوری دورکیم را مبنای تحلیل قرار دهد باید ابتدا از دین عبور کرده و به لائیسیته باور پیدا کرده باشد. از این رو من با الهام از تئوری دورکیم آن را به این نحو اصلاح می کنم که: «باورهای دینی(بلکه هر باور مذهبی و مسلکی) معلول فورماسیون های اجتماعی هستند». این تئوری مبتنی بر فرض تفکیک دو مقوله "دین" و "باورهای دینی" است و وارد بحث درباره چیستی دین نمی شود و دین را چه برساخته بشر و چه فرستاده خداوند بدانیم در یک چیز اتفاق نظر وجود دارد و آن وابستگی باورها به شرایط عینی است. در جامعه شناسی معرفت، ذهن، بازتاب عین است و اندیشه ها انعکاسی از شرایط اجتماعی و اقتصادی هستند. این سخن مطهری که فتواي عرب، بوي عرب مي دهد و فتواي عجم، بوي عجم، فتواي دهاتي بوي دهاتي و فتواي شهري بوي شهر(مطهری،101-100) بیان دیگری از همین نظریه جامعه شناسی معرفت است.
تئوری دوم عبارتست از وابستگی اعتبار و منزلت اضلاع سه گانه مذهب، روحانیت و اخلاق به یکدیگر در جامعه سنتی و جامعه در حال گذار.
تئوری سوم نیز متعلق به پارسونز است. از دیدگاه پارسونز مبناي نظم و تشكل خرده‌نظام‌ها يا نهادها، ارزش‌هاي اجتماعي هستند. ارزش‌ها محوري هستند كه هر كدام از خرده‌نظام‌ها با تكيه بر آن و براي تحقق آن عمل مي‌كنند. مثلاً خرده‌نظام آموزش و فرهنگ متكي است به ارزش علم و خرده‌نظام سياست متكي است به ارزش امنيت و نظم اجتماعي. وفاق روي ارزش‌هاي اجتماعي است كه نهادها را حفظ مي‌كند و اگر وفاق نباشد پايه آنها سست شده و كل نظام متزلزل مي‌گردد. براي مثال در جامعه‌ به ميزاني كه ارزش ازدواج تنزل پیدا كند نهاد خانواده سست مي‌شود. بنابراين ارزش‌هاي اجتماعي و ساختارهاي اجتماعي يا نهادها، رابطه متقابل دارند. ارزش‌ها، تكيه‌گاه ساختارها هستند و ساختارها نيز براي تحقق ارزش‌ها به‌وجود آمده‌اند. از اینرو اگر ارزش‌ها تغيير كنند ساختارها نيز دستخوش تغيير مي‌شوند و اگر ساختارها تغيير كنند ارزش‌ها نيز متحول مي‌شوند تا نهايتاً تعادل لازم بين آنها به‌وجود آيد(برای بحث تفصیلی نک: باقی، جنبش اصلاحات دموکراتیک،514-506).
در عین حال در نظریه پارسونز نقیصه ای وجود دارد و آن اینکه می توان در بحث ارزش ها، قدری عقب تر رفت و در خود ارزش ها نماند. پارسونز درباره ارزش ها و تکیه گاه بودنش سخن می گوید اما مسئله مهم این است که این ارزش ها قابل مهندسی شدن هستند. ارزش ها را می توان از طریق برنامه ریزی و مهندسی کردن، ساخت و عمومی کرد یا تضعیف کرد و برانداخت. پارسونز البته درباره تغییر ارزش ها و منابع آن سخن می گوید اما ناظر بر تغییرات ناشی از تبادل و فرایندهای اجتماعی است نه فرایندهای سیاسی و عامدانه.
زیربنای آینده
به عنوان درآمد «تبیین» یادآور می شود که جنبش های فکری و مذهبی پیش گفته را می توان از جمله مهم ترین چالش های پیش روی ایران آینده دانست. همانطور که در بحث از فرمول شکل گیری تحولات اجتماعی در کتاب «تولد یک انقلاب» و نیز در فصل دوم از بخش سوم همین کتاب به تفصیل توضیح داده شده است، پیدایش و رشد گرایش های فکری در یک جامعه از نشانه های تحولات آینده است و مضمون رخدادهای آینده را مشخص می کند.(نک: 191-189) و در واقع خشت هایِ زیرینِ دگردیسی ها و تحولات آینده و ماهیت آنها را همین گرایش ها و جنبش های رو به رشد رقم می زنند. همانطور که در توضیحات بعدی خواهیم دید با توسل به زور و یا انتساب به دشمن نمی توان جلوی آنها را گرفت بلکه توسل به زور جنبه مظلومیت و حقانیت و فرصت تبلیغات و ایمان راسخ بخشیدن به آنها را تقویت خواهد کرد و توسل به زور در برابر این گرایش ها، نوعی خودزنی به شمار می آید و از جنبه تصور موفقیت در پیشگیری از آنها نوعی خودفریبی هم محسوب می شود.
تبیین
برای تبیین می توان هم از مدل تبیین کارکردی، هم از تبیین عِلّی و هم تاریخی استفاده کرد. چون مجال آن محدود است و می خواهم از تکرار مطالب نیز اجتناب کنم به ناچار به کارهای دیگر ارجاع داده می شود.
در کتاب روحانیت و قدرت در بحثی تحت عنوان «مثلث مذهب، روحانیت، اخلاق» توضیح مبسوطی آمده که از تکرار آن در اینجا پرهیز می شود. چکیده نظریه این است که: فرو ریختن یکی از این سه ضلع سبب فروریختن سایر اضلاع می شود و به هر نسبت که از اعتبار روحانیت کاسته شود، باورهای دینی و نیز عقاید مذهبی، سست و معیارهای اخلاقی متزلزل می گردند. این نظریه در سپهر تمدن غرب و تجربه انقلاب مشروطیت ایران به بعد مورد آزمون ذهنی و کتابخانه ای قرار گرفته است(163-150: 1383). آیت الله خمینی به عنوان یک روحانی سیاستمدار نیز تجربه شخصی اش را چنین فرموله کرده است:«من به آقایان روحانیین هم کراراً گفته‏ام، حالا هم عرض می‏کنم که اولاً مسئولیت شما زیاد است، مسئولیت بزرگی به عهدۀ شماست. این ملت که همه دارند می‏گویند نایب‏الامام و نایب پیغمبر اگر خدای نخواسته از شما یک انحرافی ببینند؛ این روحانیت را می‏شکنند. روحانیت اگر شکسته بشود، اسلام شکسته شده است. روحانیت، اسلام را نگه داشته؛ اگر این شکسته بشود، اسلام شکسته می‏شود»(خمینی: 539).
در بخش توضیح مسئله و توصیف، دریافتیم که از نظر بروز جنبش های دینی، در چند جبهه، درگیری پدید آمده است. در واقع جامعه ایران دچار گپ های متعدد در حوزه های متعدد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی شده و وضعیت چاک-چاک در تمام اندام خود یافته است. این گپ ها خصوصا گپ ها و گسل های مذهبی با بروز تضادهای ارزشی ارتباط دارند. در دهه اخیر با ظهور تکنولوژی اینترنت این تضادهای ارزشی به شدت توسعه یافته اند. از یکسو کتاب های درسی و نظام رسمی آموزش و پرورش و دانشگاه و تلویزیون های دولتی، ارزش های دلخواه خود را در جامعه و خانواده ها القاء می کنند و از سوی دیگر تلویزیون ها و رادیوهای متعلق به جریانات مختلف نیز ارزش ها و باورهای خود را القاء می نمایند و کودکان و جوانان در معرض ارزش های متضادی قرار می گیرند. این در معرض قرار گرفتن می تواند فی نفسه مثبت و مانع یکسونگری باشد، مشروط به اینکه حق انتخاب آزادانه و برابری فرصت ها وجود داشته باشد اما اراده "تحمیل از همه سو" وجود دارد که موجب شکل گیری تعارض در درون افرادِ هدف می گردد و تعادل کارکردی را برهم می زند.
نفس وجود این گپ ها یا تنوعات قومی و مذهبی نمی تواند بحران زا باشد. گرچه در جوامعی مانند هندوستان که به کشور 72 ملت یا کلکسیون مذاهب و فرقه ها مشهور است علیرغم قرن ها همزیستی میان آنها، طبیعی بودن رویش و دوام فرقه ها و روتینه شدن حضور و همجواری شان، هنوز به عنوان یک زمینه و بستر منازعات فرقه ای بالقوه به آن نگریسته می شود و کمترین بی مبالاتی به بروز انفجارها و ستیزه های خونین منجر می گردد که در دهه های اخیر چند بار شاهد آن بوده ایم اما اگر این سکتاریسم و فرقه گرایی ها، منشاء غیر طبیعی داشته باشد، بحران زا تر است.
در وضعیت آنومیک (وضعیت بی هنجاری یا اختلال کارکردی) ارزش های رسمی، استحاله شده و اعتبار و نفوذ خود را به تدریج از دست می دهند و برای پر کردن خلاء نفوذ پیشین آن، جریانات مختلفی می رویند اما در وضعیت بهنجار، تنوع ارزش ها و فرقه ها موجب فربه شدن و پایداری آنها و غنای فرهنگ عمومی می شود.
دین گریزی هیستریک، تئوری پایه در تبیین: ما همه این گرایش های نه گانه را نوعی گرایش به دین ها یا شبه دین ها تعبیر می کنیم. در جامعه شناسی، دیدگاه های تک عاملی منسوخ شده و با تحلیل رگرسیونی به شبکه ای از عوامل پرداخته می شود. برای مثال بعضی از این گرایش ها کارکرد دارند و بقای آنها ارتباط با درستی و نادرستی آن از حیث فلسفی و کلامی ندارد و ناشی از برخی کارکردهاست که تا این کارکردها وجود داشته باشند این جریان نیز دوام دارد. برخی از این جریانات، خلائی را پر می کنند که هنجارها یا دین رسمی نتوانسته اند پاسخگوی این خلاء ها باشند، برخی از این گرایش ها به ویژه گرایش های عرفانی، پدیده ای اضافه بر هنجارها یا دین رسمی ندارند و کارشان تغلیظ و برجسته سازی فورانی برخی از ویژگی های موجود در هنجارهای رسمی است، برخی از آنها شبیه آیین های رسمی و رایج، جنبه عاطفی- خانوادگی دارند و دوام و تکثیرشان در چارچوب خانوادگی صورت می گیرد و شکل موروثی و تقلیدی دارد یعنی به شناسنامه و هویت جمعی و خانوادگی شان بدل شده است اما وجه پنجمی نیز وجود دارد که می خواهم با توجه به وضعیت خاص کنونی در جامعه ایران بیشتر بر آن تکیه کنم و پدیده جنبش ها و گرایش های مذهبی جدید در ایران را ذیل مفهوم «دین گریزی هیستریک» تحلیل نمایم. توجه به این نکته ضروری است که تعبیر برگزیده شده، دارای یک مفهوم مخالف هم هست بدین معنا که «دین گریزی غیر هیستریک» که ناشی از مطالعه و تفکر است نیز وجود دارد اما در اینجا نوع هیستریک آن مورد نظر است. همانطور که در دین رایج و سنتی هر جامعه ای، بقای بر دین یا تقلیدی است در اکثریت و یا تحقیقی است در اقلیت، نقطه مقابل دین گریزی هیستریک نیز مفهوم دیگری است تحت عنوان «دین گزینی هیستریک». این مفهوم دارای دو بخش یا مؤلفه اصلی است. یکی دین گریزی یا دین گزینی و دوم هیستریک بودن آن. در مؤلفه نخست، هنگامی که از دین گریزی سخن گفته می شود ممکن است تعبیر "گریز" با تعبیر"گرایش" نسبت به دین ها و مذاهب یا شبه دین ها، معارض به نظر رسد زیرا در ظاهر، ما آنها را گرایش به ادیان و شبه ادیان تلقی می کنیم اما به گمان نگارنده این گرایش ها در جغرافیای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در ایران با نرخ رشد نامتعارف خود همان معنایی را ندارد که در منطقه یا کشور دیگری ممکن است داشته باشد زیرا گمان می رود این گرایش ها نیز جلوه دیگری از دین گریزی هستند. واکنش به دین رسمی می تواند اشکال و جلوه های گوناگونی داشته باشد از رپ و پانک و هوی متال گرفته تا گرایش به مذاهب و ادیان دیگر. بنابراین روی دیگر سکه را می توان «دین گزینی هیستریک» نام نهاد. امیدوارم این سخن تلقی به وهن یا استخفاف نشود زیرا فی نفسه دارای هیچگونه بار ارزشی نیست و واجد جنبه کلامی هم نیست. صرفاً یک توصیف جامعه شناسانه بوده و به معنای خوب و یا بد بودن هیچیک به شمار نمی آید. اساسا این تعبیر، ناظر به وضع ناهنجار و مرضی است وگرنه در وضعیت بهنجار، دین گزینی یا وانهادن دین معمولا غیر هیستریک است.
این خصیصه، خاص جامعه ایران نیست. برای مثال در غرب هیپی گری واکنشی به نظم رسمی بود و گرچه صورتی سیاسی نداشت و بی بندوباری تلقی می شد اما نوعی اعتراض به وضع موجود بود. در واقع این گرایش ها اَشکال مختلف یک پدیده هستند و آنهم گرایش اعتراضی است. "دین گریزی هیستریک" سکه ای است که روی دیگر یا بدیل آن "دین گزینی هیستریک" است. همانگونه که این نوع دین گریزی، رفتاری واکنشی است آن نوع دین گزینی هم، عکس العملی است. این واکنش ها معمولا نسبت به سلطه غیر اقناعی و زورمدارانه شکل می گیرند. برای مثال در ایران پیش از انقلاب اسلامی1357، حجاب یک شیوه اعتراضی به نظام فرهنگی و ارزش های مسلطی بود که خود را تحمیل می کردند. در گزارش های فراوانی از سال های در آستانه انقلاب می خوانیم که از سال 1354 ناگهان در محیط دانشگاه ها شاهد رشد سریع تعداد بانوان محجبه هستیم در حالی که پیش از آن به عدد انگشتان یک دست نمی رسیدند و یا برخی افراد در خارج از دانشگاه محجبه بودند و به داخل دانشگاه که وارد می شدند حجاب را بر می داشتند. سفیر انگلیس در ایران گزارشی از رونق چادر و گرایش های مذهبی را در 1355 ارائه داده است(پارسونز: 93-92) و برخی مقامات حکومت شاه مانند اسدالله علم در خاطرات شان(ج2: 772) از این پدیده اظهار نگرانی کرده اند. در واقع حجاب به یک وسیله مخالفت سیاسی تبدیل شده بود. به یک نماد یا نمایش در برابر هنجارهای رسمی.
دین گریزی هیستریک مانند بدیل خود،که دین گزینی هیستریک است دارای دو مشخصه است. یکی اینکه الزاما زیربنای معرفتی ندارد و جنبه نمادین و نمایشی پیدا کرده است. دوم اینکه رفتاری اجتناب ناپذیر است و بخاطر ناتوانی در مقابله با وضع موجود، نوعی «جابجایی خشم» رخ داده است.
و اما بخش دوم یعنی «هیستریک بودن» نیز دارای مفهوم مهمی است. به عبارت دیگر حاکی از این است که این گرایش ها لزوما ریشه معرفتی ندارند و چه بسا واکنشی و عاطفی هستند لذا در عین حال که نیرومند به نظر می آیند به نحوی که افراد زیادی حاضر به فداکاری و جانبازی در این راه می شوند(مانند مقاومت و درگیری هواداران کاظمینی بروجردی و جمعیت آل یاسین و درگیری های خونین اهل حق و شمار زندانی های آنان در کرمانشاه و تهران) ناپایدار نیز هستند و با عبور از شرایط و تنگناهای کنونی، شدت این گرایش ها، فروکش می کنند. برای مثال در مقطع کوتاه سال76 تا 80 شاهد افول این نوع گرایش ها بودیم و از سال 1384 به بعد منحنی صعودی آن شتاب گرفته است. به عبارت دیگر در دین گریزی هیستریک، قبض و بسط گرایش ها و جنبش های دینی و شبه دینی تابع کامل قبض و بسط آزادی های فکری، اجتماعی و سیاسی خصوصا در چارچوب دین(در یک حکومت دینی) هستند. به عبارت دیگر می توان با شاخص های آزادی به تحلیل چرایی رشد این گرایش ها پرداخت.

منابع و وسیله ها:
طبق نظریه پارسونز منابع انتقال ارزش ها، داخلی یا خارجی و یا هر دو هستند. بحث منابع ربط وثیقی با وسایل دارند.
عرفان های مختلف دارای وسیله های متفاوتی برای توزیع و نشر هستند. عرفان های فانتزی از طریق ترجمه و نشر آثار نویسندگانی چون «پائولو کوئیلو» و عرفان های سنتی از طریق محافل و ادیان و فرق، بیشتر از طریق تلویزیون و اینترنت. بودیسم جزو کدامیک به شمار می آید؟ عرفان فانتزی یا سنتی یا فِرَق و ادیان؟ یا همه آنها؟ به گمان نگارنده یکی ازدلایل گرایش به بودیسم خصوصیت همه آنها را داشتن است.
بیش از ۴۰ درصد از ایرانیان شبکه‌های ماهواره‌ای تماشا می‌کنند در حالی که تا یک دهه پیش چنین پدیده ای وجود نداشت. رئیس پیشین صدا و سیما اعلام کرده است ۹۵ درصد مردم تلويزيون جمهوری اسلامی تماشا می‌کنند و از سوی دیگر در خبرها دیده می شود که ۱۰۰ عضو بزرگترین باند قاچاق تجهیزات ماهواره به ایران دستگیر می شوند. یعنی مسئله تماشای شبکه های برون مرزی به یک معضل تبدیل شده است. نهادهای انتظامی ایران هر از گاه، با اجرای عملیات گسترده سعی می کنند دیش های ماهواره‌ را از بام خانه ها جمع‌آوری کنند و به طور مستمر علیه استفاده از این وسیله هشدار می‌دهند. براساس گزارش‌ها در ایران بیش از ۴۰ درصد از شهروندان، شبکه های تلویزیونی-به گفته رسانه‌های دولتی- «ممنوعه یا غیرقانونی‌ای» را تماشا می‌کنند که فقط از طریق ماهواره قابل دریافت است. این آمارها توسط بخش تحقیقات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران منتشر شده است و روزنامه «هفت صبح» نوشته که انتشار آنها یک نمونه نادر و کم‌سابقه از «اعتراف» نهادهای حکومتی به محبوبیت شبکه‌های تلویزیونی ماهواره ای در ایران است. خبرگزاری فرانسه در این مورد می‌گوید که طبق تحقیقات رادیو و تلویزیون دولتی ایران ، بیش از ۴۲ درصد از جمعیت ۷۵ میلیون نفری ایران به طور متوسط روزانه سه ساعت از وقت خود را به تماشای برنامه‌های مختلف کانال‌های ماهواره‌ای اختصاص می‌دهند.
تعدد و تشتت گرایش های عرفانی و مذهبی و غیر مذهبی نشان می دهد 1- فقط سرخوردگی مذهبی وجود ندارد بلکه سرخوردگی های سیاسی نیز میل به عرفان(فارغ از اینکه از چه دینی باشد) و میل به عقاید غیر سیاسی را افزایش می دهد. از نظر این گروندگان، ادیانی که دارای تکالیف مشخص و گاه شاق هستند دیگر اصالت ندارند و عرفان سهلگیرانه، اصیل است. افراد می خواهند هم به خدا پشت نکنند و مذهبی باشند و هم در صف باورهای رسمی نباشند لذا بسوی یکی از انواع عرفان می روند.
مثال دیگر از سرخوردگی سیاسی، نسبیت گرایی ناشی از جنگ 8ساله و شکست مطلق ها و آرمان های مطلق گرایانه است(نک: مهرنامه،ش15 ص 174).
همچنین این تجربه ملموس که فرقه های مختلف وجود و واقعیت دارند و نمی توان آنها را نادیده گرفت نشان می دهد تا علت محدثه و مبقیه پدیده ای برقرار باشد هرچه برای حذف کردن، تلاش شود قرین توفیق نیست و مانند برخورد با دیوار آهنین سرانجام در برابر این واقعیت عقب نشینی می کنند یا متوقف می شوند.
نکته ای که ناظران را به اشتباه می افکند صورت های مختلف حالت اعتراض است. به عبارت دیگر جوهر و باطن اغلب جریانات نامبرده، اعتراضی است و الزاما برخاسته از جنبه معرفتی و پژوهشی نیست. اعتراضات ممکن است در اشکال گوناگونی چون هیپی گری، رپ، هیوی متال، درست کردن موهای استوانه ای، تمرد در مداحی و هیات های عامه پسند شیفته اهل بیت که کتاب «رسانه شیعه» گزارش مفیدی از رفتارهای هنجارشکنانه آنان داده است(حسام مظاهری، 517-431)، عرفان گرایی های مختلف، مسیحی گرایی یا بهایی گرایی و غیره ظهور کند. البته نمی توان زمینه ها و انگیزه های اقتصادی آن را انکار کرد برای مثال برخی از این جریانات در سایت های خود وعده می دهند که در صورت اختیار کردن مذهب آنان، امکان ایجاد پناهندگی و فرصت تحصیل در خارج و غیره برایشان فراهم می شود و برای جوانانی که در سن ورود به زندگی مستقل اجتماعی و شدیداً نیازمند کار یا تحصیل هستند و راه های پیشرفت در زندگی به روی آنان بسته است و توان تأمین هزینه تحصیل را ندارند چه رسد به اینکه روزی بتوانند سفری خارجی داشته باشند و شوق سفر و دیدن دنیا را در خود سرکوب می کنند، در برابر چنین وعده هایی به سادگی وسوسه می شوند اما همین انگیزه بخشی ها، برای تغییر مذهب نیز ریشه در محرومیت های اقتصادی و اجتماعی دارد و می توان ذیل عنوان عام سرخوردگی و محرومیت قرار داد.
اگر البته در جامعه ای آزاد برای افرادی که اسیر وعده ها و تطمیع ها نمی شوند این دگردیسی های عقیدتی رخ داد احتمال معرفتی بودن آن بیشتر است اما در جامعه ای که دچار بهم ریختگی و خصوصا فروپاشی هنجاری، اجتماعی و اقتصادی است است حالت اعتراض، سبک های مختلفی دارد که برخی خروج از قاعده است و برخی در چارچوب همین هنجارها و قواعد موجود است. برای مثال هیات های عامه پسند که علیرغم فتوای حرمت قمه زنی یا حرمت غلو و... با مراجع رسمی و غیر رسمی لجبازی کرده و به کار خود ادامه می دهند نشانه نوعی اعتراض درونی به هنجارهای رسمی، در صورتی متفاوت از معترضان بیرونی است. ممکن است واکنش های اعتراضی حالت های ارتجاعی داشته یا نامعقول باشند اما فلسفه وجوی آنها اعتراض و تمرد و استقلال جویی است نه عقلانیت و اعتدال. این دسته از هیات ها برای عشق اهل بیت خود را از روحانیون و وعظ و کلاس و منبر بی نیاز می دانند زیرا مشاهده می کنند که بدون آنها نیز می توان محب اهل بیت بود و سوگواری کرد. نوعی بی اعتنایی در همین قشر مذهبی به روحانیت شکل می گیرد. به همین دلیل است که فتاوای علما هم تاثیری در آنها نداشته و اگر فشار بر این مداحان و هیات ها بیشتر شود به یک جریان متمرد یا درگیر تبدیل می شوند.
حتی مقوله همجنسگرایی با وجود اینکه پدیده ای متفاوت از گرایش های مورد بحث ماست اما گرایش به آن(و به تعبیر دقیق تر توجه یا تبلیغ کنونی نسبت به آن) یک امر طبیعی نیست بلکه در کشورهایی چون ایران، عوامل سیاسی و اجتماعی هم نقش دارند. در جامعه ای که بیکاری فراوان است، فرصت ازدواج و تحصیل نیست و گران شدن تحصیل برخلاف قانون اساسی، راه را برای عده زیادی بسته و میل به مهاجرت را زیاد کرده است و برخی ایرانی ها حاضر نیستند در کشورهای دیگر کارگر شوند و یا اینکه انزوای بین المللی ایران و نگرانی از صدور تروریسم که دائم در رسانه های غربی مطرح شده، و صدور ویزا برای ایرانیان را با محدودیت های شدید همراه کرده و به سختی می توانند مهاجرت کنند تنها راهی که کم هزینه تر است و شانس موفقیت را بالا می برد این است که برخی افراد با توجه به حمایت جامعه جهانی از برخی گرایش های دینی یا شبه دینی ونیز همجنسگرایان، با اعلام انقیاد به این جریانات راه مهاجرت را تسهیل کنند . به عبارت دیگر حکومت از یکسو با این پدیده ها مبارزه می کند و از سوی دیگر با روش های خود فرصت فربه سازی آنها را فراهم می کند.

گرایش های غیر طبیعی در وضعیت آنومیک یا خلاء هنجاری:
در واقع این گرایش های متکثر و گریز از مرکز به دین ها و شبه دین ها به صورتی غیر طبیعی، صورت هایی مختلف اما دارای جوهر و مضمونی واحدی هستند که دورکیم آن را «وضعیت آنومیک» می نامد. دورکیم در شاهکار «خودکشی» دقیقا پدیده مشابهی را نشان می دهد و آن اینکه افراد مختلفی خودکشی می کنند که هر یک دلایل خاص خودشان را دارند و جامعه و اطرافیان و روانشناسان هم علت یکی را شکست عشقی و دیگری را انتقام و یکی را فقر و دیگری را جنون و یکی را خشونت خانگی و یا ده ها عامل دیگر می دانند و یا برای مثال در مورد قتل در مقاله مفصلی نشان داده شد که در قضاوت عمومی و در دستگاه قضایی در مورد قاتل بر حسب دلایل شخصی مربوط به هر کدام حکم صادر می کنند حال آنکه در تحلیل نهایی، ریشه و دلیل واقعی و نهفته همه آنها یک چیز است: «آنومی». دورکیم نشان می دهد که خودکشی ها نمودهایی فردی اند که دارای علل اساسا