آن کفش زرشکی و این عکس
عمادالدین باقی
چونکه بدکردی بترس ایمن مباش
زانکه تخم است و برویاند خداش
(مولوی)
روز13 آبان1357 که بر اثر تیراندازی نیروهای ارتش به محوطه داخلی دانشگاه تهران یکی از جوانان به خون غلطید هنگامی که پیکرش را بر دوش می بردیم و من چون ابربهار می گریستم یک لنگه کفش زرشکی پاشنه بلند او که خون آلود شده بود بر زمین افتاد. آن را برداشتم و به خانه بردم. در اتاقک کوچکم کنار کتابهایم گذاشتم. وقتی مادرم گفت این کفش چیست پاسخ دادم تا خون او به ثمر ننشیند این کفش را امانت نگه می دارم.
وقتی مهندس سحابی با دنیایی رنج بازمانده از زندان از زندان دنیا رفت و هاله سحابی، دیندار آزادیخواه و فرزانه نجیب با مشت یک دیو صفت در زیر تابوت پدرش به او پیوست و اندوه مان را دوچندان کرد ما در بند350 زندان اوین عزادارشان بودیم. افسوس که امسال به دلیل همزمانی مراسم یابودشان با ازدواج خواهرزاده ام توفیق حضور در جمع رفیقان، رفیق من نیست اما خاطره این دو از ما جدایی نمی پذیرد.
این بار دنبال خطای انقلاب کردن نیستیم اما چند سال است عکس این پدر و دختر دوست داشتنی را کنار قاب جاوید یاد آیت الله منتظری در خانه به امانت گذاشته ام تا روزی که مشت آن دیو بازشود و به سزای جنایتش برسد. (فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ).
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام. emadeddinbaghi
فیس بوک. Emadbaqi@