حقوق قومی علیه حقوق بشر
عمادالدین باقی
مجله صدا شماره 132 شنبه 15مهر1396 سرمقاله ص 10-6
دیباچه:
می دانم در شرایطی که فضا دوقطبی می شود و عده ای شوق رهایی و استقلال و عده ای خشم در برابر تجزیه دارند و کنش ها عاطفی شده اند، استدلال راه به جایی نمی برد و هرکس سخنی برخلاف میل و آروزیش بشنود رنجیده می شود، درست مانند وقتی برای جلب رضایت از خانواده مقتولان می رویم. این آسیب دیدگان همین که احساس کنند کسی به کمتر از خونخواهی رضایت می دهد به خشم می آیند و راه گفتگو بسیار ناهموار است. فقط کسانی که خارج از سیکل قربانی و مجرم قرار دارند شاید بتوانند کمی واقع بینانه تر و عقلانی تر داوری کنند.
می دانم در فضای سیاست جهان سومی این نوع نگرش های حقوق بشری با دشمنی و دشنام روبرو می شود اما تنزه طلبی در این امور یعنی به پیشواز جنگ رفتن. شاید برخی بگویند کردستان عراق چه ربطی به ما دارد. گرچه از منظر حقوق بشری مسائل انسانی به ویژه آنچه به جان و صلح مربوط می شود مرز نمی شناسد و در هرکجای جهان باشد به ما نیز مربوط است اما واقعیت این است که سرنوشت کردستان عراق تاثیر مستقیم بر زندگی ما دارد. اقدامات اخیر اقلیم کردستان نیز نظر قاطبه مردم کرد نیست اما تحریک کننده و تنش زا است و جریان نیرومند اعتدالی کردستان را با چالش روبرو می سازد. انتقادات نیز متوجه طراحان استقلال است نه مردم شریف کرد.
در ایران 1358تا1360 نیز سازمان هایی به نمایندگی خلق کرد جنگ به راه انداختند و سرانجام این خود اعتدالیون کرد بودند که بر تجزیه طلبان فایق آمدند.
موضوع همه پرسی کردستان عراق از جنبه های گوناگونی درخور بحث است. بحث های جغرافیایی مانند اینکه مرزها در منطقه چگونه تعیبن شده و در دنیا چگونه است و چطور می توان مرز یک قوم را در یک قلمرو شناخت. بحث های سیاسی مانند اینکه کردستان مستقل عراق، آیا ایران دوم می شود یا اسراییل دوم؟ و اینکه به دلیل آریایی بودن کردها به سود ایران است و...، همه بحث های سیاسی و در عین حال ارزشمندو کاربردی هستند اما انچه کمتر مورد بحث قرار گرفته جنبه های حقوقی و کمتر از آن جنبه حقوق بشری مسئله است.
حتی بحث های سیاسی و جغرافیایی درباره کردستان هم به نوعی حقوق بشری است زیرا التهاب بزرگی پدید آورده و در زمانه ای که منطقه نیاز به چشم انداز صلح دارد افق سیاه جنگ را پر رنگ تر کرده است. افزون بر این زامبی های داعش جان می گیرند و دوباره به خونخواری ادامه می دهند.
در بحث حقوقی مقاله مازیار شکوری، علی خرم(در روزنامه شرق)، فرهنگ قاسمی، و بیانیه نهضت آزادی به نکات مهمی اشاره کرده بودند و من نیز نکاتی را می افزایم.
بستر و دلیل خطر
برخی از موضوعات برای نگارنده مفروض است و نیازی به بحث درباره آنها نمی بینم. برای مثال هنگامی که حاکمیت یا رسانه های با نفوذ داخلی، هویت ملی و مؤلفه های آن را تضعیف نمایند و با کاهش فضاهای شادی آور و فرصت های برابر برای پیشرفت، دلبستگی به میهن را سست نمایند، و یا هنگامی که دولت ها به حقوق اقوام اعتنایی نورزند یا ستم و تبعیض روا دارند، بستر حرکت های تجزیه طلب و ساختار شکن ر ا فراهم می نمایند و به نوعی آغاز گر بحران اند. اما فارغ از بحث های سیاسی گسترده در این موضوع، به دلایل عدیده حقوق بشری نمی توان این اقدام اقلیم را موجه و قابل دفاع دانست و به دلایلی که گفته خواهد شد گردانندگانِ اقلیم نیز، مسئولیت عواقب آن را برعهده دارند و نمی توانند همه را برعهده کشورهای همسایه بگذارند.
حقوق بشر علیه تجزیه طلبی
1- حق تعیین سرنوشت در اسناد حقوق بشر: مدافعان اقدام اقلیم کردستان عراق برای پنهان داشتن انگیزه ها و مقاصد سیاسی یا نژادی می کوشند تجزیه کردستان عراق را موافق منشور حقوق بشر جلوه دهند در حالی که اقدام آنان در تضاد با مفاد منشور است. حق تعیین سرنوشت، مندرج در اسناد حقوق بشر دارای تعریف مشخصی است و روش های دستیبابی به آن نیز بیان شده است. این حق مطلقا حقی یکجانبه و در تعارض با تمامیت ارضی کشورها نیست که اگر بود از نیمه دوم قرن بیستم تاکنون با پشت سر گذاشتن خیل بحران ها و درگیری ها این منشور دوام نمی آورد.
در ماده 1 ميثاق بينالمللي حقوق مدني و سياسي آمده است: «كليه ملل داراي حق خودمختاري هستند. به موجب حق مزبور ملل وضع سياسي خود را آزادانه تعيين و توسعه اقتصادي ـ اجتماعي و فرهنگي خود را آزادانه تأمين ميكنند.
-كليه ملل ميتوانند براي نيل به هدفهاي خود در منابع و ثروتهاي طبيعي خود بدون اخلال با الزامات ناشي از همكاري اقتصادي بينالمللي مبتني بر منافع مشترك و حقوق بينالملل آزادانه هر گونه تصرفي بنمايند ـ در هيچ مورد نميتوان ملتي را از وسايل معاش خود محروم كرد.
- دولتهاي طرف اين ميثاق از جمله دولت هاي مسئول اداره سرزمينهاي غيرخودمختار و تحت قيمومت مكلفند تحقق حق خودمختاري ملل را تسهيل و احترام اين حق را طبق مقررات منشور ملل متحد رعايت كنند»
صرفنظر از اینکه این بند درباره کشورهای تحت قیمومت و مستعمره است که پس از جنگ جهانی باید تکلیف شان روشن می شد نه درباره قومیت های درون یک قلمرو اما حتی اگر بخواهیم درباره آنها هم تعمیم دهیم سخن از خودمختاری است نه استقلال. دیگر اینکه تصریح شده است بدون اخلال با الزامات ناشي از همكاري اقتصادي بينالمللي مبتني بر منافع مشترك و حقوق بينالملل باشد.
همچنین:« طبق اعلامیه 1970 اصول حقوق بینالمللی در مورد روابط دوستانه و همکاریهای میان کشورها، «حق تعیین سرنوشت» نباید مجوز یا مشوقی برای هر عملی باشد که به تجزیه یا تهدید کل یا جزیی از تمامیت ارضی یا وحدت سیاسی کشورهای دارای حاکمیت مستقل منجر شود»
2- نژاد پرستی: در ماده 20 بند2 ميثاق بينالمللي حقوق مدني و سياسي درباره حقوق اقوام و نژادها و درباره تحریکات قومی و نژادی امده آمده است: «هر گونه دعوت (ترغيب) به كينه (تنفر) ملي يا نژادي يا مذهبي كه محرك تبعيض يا مخاصمه يا اعمال زور باشد به موجب قانون ممنوع است» اما مسئولان اقلیم نه تنها در تمام 27 سال گذشته رسانه های خود را در جهت تزریق و تشدید احساسات نژادی به کار گرفتند که با ادعای استقلال به استناد کرد بودن، این دعوت و ترغیب نژادی را به اوج رسانده اند.
نژاد پرستی مذموم است چه نژاد پرستی فارسی باشد چه کردی و ترکی و بلوچی و غیره و در تضاد با حقوق بشر است. توجیه استقلال بر مبنای اصالت قومی و نژادی و اینکه چون ما کرد هستیم باید کشور مستقل داشته باشیم شکل گیری کشورهایی برپایه نژاد پرستی است. بر این مبنا باید در افریقای امروز چهار هزار کشور و در هندوستان باید سه هزا کشور و حتی جمهوری داغستان به عنوان بخشی کوچک از فدارسیون روسیه باید به هفتاد کشور بر مبنای زبان و قوم تقسیم شود!
3- حقوق وعرف نظام بین الملل، فدرالیسم یا استقلال: مروری بر تاریخ تجزیه طلبی و استقلال در آمریکا، اروپا، یوگسلاوی، نیجریه، ایران، شوروی و دیگران و فلسفه تشکیل سازمان ملل متحد به تنهایی درسهای آموزنده ای در بر دارد.
در آمریکا بعد از آن که ايالتهاي جنوبي تصميم به خروج از اتحاديه ایالت های امریکا و تشكيل اتحاديه ديگري از ايالات جنوبي را اتخاذ كردند ابراهام لنيكلن(که در در 1860 به ریاست جمهوری رسیده بود) به ارتش دستور داد از خاك ايالات متحده و وحدت آن دفاع كنند كه نتيجه آن جنگ 4 ساله با استقلالطلبان جنوبي بود كه از جانكاهترين جنگهاي قرن نوزدهم شد. به این ترتیب حکومت فدرال در آمریکا باقی ماند و همه ایالت ها دارای قدرت و حقوق و اختیارات کافی بودند. آمريكا به عنوان ملتي واحد تثبيت شد و به اين فكر كه ايالتي بتواند از اتحاديه خارج شود براي هميشه پايان داد و اين عقيده به عنوان متممي به قانون اساسي هم افزوده شد. با توجه به نقشي كه آمريكا در آينده بهويژه جنگ بينالملل اول و دوم و جلوگيري از سلطه نازيها و فاشيستها بر جهان داشت اگر لينكلن آن تصميم را اتخاذ نميكرد و يا اگر پيروز نميشد امروز جهاني ديگر داشتيم.
در اروپای سده های 18و19 تجزیه طلبی ها و نژادپرستی ها، خشونت ها و خون ریزی های وحشتناکی ایجاد کرد و جنگ جهانی اول و دوم در ادامه و برآیند آنها بود. همان اروپا در قرن بیستم بسوی اتحاد رفت و پیشرفت و مدنیت را به ارمغان اورد. امروزه تجزیه طلبی ها خارج از چارچوب سازمان ملل در تضاد با همگرایی و با فلسفه تشکیل سازمان ملل متحد است. به همین روی در جوامع توسعه یافته هم اینگونه عمل نمی کنند که اقای بارزانی در پیش گرفت. در اسکاتلند همه پرسی با موافقت دولت انگلیس برگزار شد و دست و دسیسه خارجی هم در برگزاری رفراندم دخالت نداشت و در كاتالونيا که بدون هماهنگی با حکومت مرکزی و یکجانبه اقدام شد با واکنش تند حکومت مرکزی مواجه گردید.
جدایی از یک کشور نیاز به سازوکار حقوقی، توافق داخلی و جهانی دارد و نمی توان یکجانبه دست به رفراندم و استقلال زد. دولت امریکا که معمولا رفتارش سیاسی است، در این مورد به دلیل اینکه با دو طرف نزاع (دولت مرکزی در عراق و اقلیم) روابط دوستانه دارد ناگزیر از اتخاذ موضع حقوقی شد و آن را اقدامی یکجانبه خواند.
اکنون از اینکه در نیجریه و یوگسلاوی و در همین کشور خودمان در تجزیه طلبی های دوره پس از مشروطه و نیز در سال 58تا60 پس از انقلاب اسلامی در کردستان و خوزستان در اوایل انقلاب چه خون ریزی های طولانی به بار آورد می گذرم و بر دیدگاه حقوق بشری تمرکز می کنم. مسئله من جان انسان هاست. تنها با این ملاک است که درستی و نادرستی تصمیمات را می سنجم. هر تصمیمی منجر به خشونت و رنج انسان ها و کشتن و جنگ شود باطل است ولو مبتنی بر دلایل منطقی باشد.
من مدافع فدرالیسم در اداره کشورها چند قومیتی بوده ام و این را در نوشته های متعددی بیان کرده ام، اما فدرالیسم غیر از تجزیه طلبی و استقلال و تشکیل یک کشور مستقل است. استقلال، بستر آتش افروزی است و موج ناسیونالسیم منفی و کور را در منطقه راه می اندازد. حتی برای جهان نیز خطرساز است. در بسیاری از کشورهای جهان مانند کالیفرنیای آمریکا، کِبِک کانادا، چچن روسیه، کریمه اوکراین، تبت چین و تایوان، کشمیر هند، بلوچستان پاکستان، نخجوان آذربایجان و در اروپا و آفریقا مناطقی در پی استقلال اند و با موانع حقوقی بین الملل روبرو هستند و اقداماتی مانند آنچه در کردستان عراق روی داد می تواند همه این گسل ها را فعال کند. فراموش نکنیم جرقه جنگ جهانی اول، یک کشکمش قومی و استقلال طلبانه میان اتریش و صربستان بود.
در زمانه ما تکیه بر ویژگی نژادی و قومی به عنوان مبنای تشکیل ملت، نظام بین المللی را بهم می ریزد. وقتی که با فدرالیسم، مناطق مختلف به نوعی از استقلال در چارچوب ملی دست می یابند بدون اینکه نگرانی ها و زیان های ناشی از استقلال وجود داشته باشد و خشونت و جنگ ایجاد شود، چرا نسخه استقلال دنبال می شود؟
4- تضاد حقوق قومی و حقوق بشر: حقوق قومی از مؤلفه های حقوق بشر است. حق تعیین سرنوشت از حقوق طبیعی و ذاتی بشر است اما آیا می توان به استناد انها حق حیاتی یا بنیادی ترین حقوق بشر را به مخاطره افکند. اگر اصل حیات موجود انسانی در خطر نیستی باشد اساسا دیگر موضوعی برای حقوق بشر و حقوق قومی و حق تعیین سرنوشت باقی نمی ماند. نمی توان بدون در نظر گرفتن واقعیت های موجود، به استناد یک حق بشری، جنگی راه انداخت و سایر حقوق بشری را نابود کرد. حقوق بشر یک کل واحد است و همانطور که نمی شود تبعیض روا داشت و برخی را پذیرفت و برخی را نفی کرد باید به گونه ای رفتار کرد که همه آنها محترم شمرده شوند. حتی طبق ماده 30 اعلامیه جهانی حقوق بشر در تفسیر مواد اعلامیه حقوق بشر هم: «نمی توان به گونه ای تفسیر کرد که براي دولتي يا گروهي يا فردي متضمن حقي شود كه بنا بر آن, بتواند به فعاليتي دست زند يا كاري انجام دهد كه هدف آن از بين بردن حقي از حقوق و آزادي هاي مذكور در اين اعلاميه باشد». در بندج ماده 29 هم می گوید: «در هيچ حال نمي توان حقوق و آزاديهاي مذکور در اعلامیه را به نحوي بكار برد كه با هدفها و اصول ملل متحد منافي باشد».
5- منافع ملی، وحدت ارضی و حقوق بشر: موضوع حقوق قومی، وحدت ارضی در اسناد بین الللی و حقوق بشر روشن است اما در میان تمایلات استقلال طلبانه، منافع ملی جایگاهی ندارد. برخی از پشتیبانی ها نیز بیش از آنکه از حب استقلال کردستان عراق باشد از بغض آنان نسبت به حکومت متبوع شان و از سر لجاجت با دولت مرکزی است. این نوع مواضع، از جنس جابجایی خشم در روانکاوی، (DISPLACEMENT : انتقال احساسات و خشم از يك شخص و يا شيء تهديد كننده و يا غير قابل دسترس به فرد و يا شيء امن تر) و فاقد جنبه حقوقی یا حقوق بشری و رفتاری است مخالف منافع ملی و مخالف حقوق بشر. اما دلیلی ندارد که برخی سیاست ورزان ایرانی موضعگیری شان درباره کردستان عراق را واکنش یا تابعی از نارضایتی های داخلی خود نمایند.
آیت الله سیستانی می گوید: پس از شکست داعش، همه پرسی کردستان محنت دیگری برای عراق است. سیستانی که به اعتدال شناخته می شود همان کسی است که از دوسال پیش از ظهور داعش به مالکی نخست وزیر عراق هشدار داد که صدای نارضایتی برادران اهل سنت را بشنوند و بی اعتنایی مالکی به این خواسته بود که بستر قدرت گیری داعش را فراهم کرد. سیستانی که امروز لنگر تعادل در عراق است دولت عراق و اقلیم را به بازگشت به قانون اساسی فراخوانده است. چرا او را معیار نمی گیرند و دایم از رفتارهای ترکیه و ایران می گویند؟ بگذریم که اگر ایران نبود امروز اربیل در دست داعش بود! و اربیل با خون ایرانی ها و عراقی ها نجات یافت.
6- مغالطه حقوق بشری: ممکن است مغالطه کنند و بگویند اگر مخالفت دولت ها و قدرت های منطقه ای دلیل بر تسامح و عقب نشینی در دفاع از حق تعیین سرنوشت شود با این منطق در کشورهای استبدادی هم بخاطر مخالفت دولت ها با حقوق آزادی و خطر سلب آزادی و حیات، باید کوتاه آمد. اما این قیاس یک قیاس مع الفارق است زیرا؛
یک: موضوع حقوق بشر و آزادی ها، «فرد» است و موضوع استقلال «واحد ملی و اجتماعی» است.
دو: نمی گوییم قومیت ها حق خود را فروگذارند بلکه می گوییم حق خود را با رعایت حقوق دیگران و امنیت و جان انسان ها دنبال کنند که مستلزم خشونت و تحریک و جنگ نباشد.
سه: به همین دلیل اولویت حق حیات بر سایر حقوق است که ما با اعمال تروریستی علیه دولت مستبد نیز مخالفیم.
چهار: در حقوق بشر نیز اصل بر پافشاری بر حقوق بشر و همزمان مذاکره و عدم خشونت حتی با دولت های استبدادی است و خود اسناد حقوق بشر نیز واقع گرایی و انعطاف و رعایت تدریج را پذیرفته اند و نهادهای حقوق بشری هم اصل تشویق به بهبود و مذاکره و فشار مدنی و اصلاح تدریجی، رویه جاریه شان است.
پنج: مگر خود مسئولان اقلیم کردستان عراق در عمل چنین کرده اند؟
شش: مگر یک طرف دیو و یک طرف فرشته است و در جانب برگزار کنندگان رفراندم، مطامع قدرت طلبانه وجود ندارد؟
پرچم اسراییل و اعلام رسمی سعودی در کشاندن جنگ به مرزهای ایران و ترکیه و نیات مسئولان اقلیم در برابر دولت مرکزی و غیره مگر بخش دیگری از واقعیت نیست؟ چرا با نادیده انگاشتن این واقعیات می خواهند همه پرسی را یکسره یک اقدام ناب حقوق بشری و برخاسته از حق تعیین سرنوشت و مخالفت ها با ان را یکسره اقدامی سیاسی قلمداد نمایند؟
7- حق جدایی داشتن کشورها: اینکه می گویند همه اقوام حق جدا شدن دارند فی نفسه سخن درستی است اما متعلق به پارادایم دوران منسوخ شده است دورانی که مبنای قدرت و قلمرو را زور تشکیل می داد و هر دولتی مادامی که زور داشت وحدت ارضی را حفظ می کرد و اگر قدرت را از دست می داد قومی که در موازنه قوا فرصت اقتدار یافته بود بالا می آمد. این حق به اتکای زور محقق می شد اما از زمانی که سازمان ملل متحد تشکیل شده و اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین به امضا رسیده است مبنای قدرت و قلمرو، توافق و قرارداد و عهد و پیمان است که با هدف جلوگیری از تکرار هرج و مرج های بین المللی و جنگ های جهانی اول و دوم بود . در این دوران چنین نیست که هر قومی از راه رسید بگوید بخاطر حق تعیین سرنوشت می خواهد جدا شود. باید در چارچوب عهدنامه های بین المللی باشد و یکطرفه نمی شود.
8- وضع طبیعی و وضع مدنی: فیلسوفانی چون هابز و لاک و روسو وضع طبیعی و واقعی را تفکیک می کنند. وضع طبیعی آن است که انسان ها آزادند و هیچ دولت و قدرت و اجباری جز طبیعت بالای سر آنها نیست و در وضع طبیعی تصمیم گیری درباره مکان زندگی، آزادانه و مبتنی بر حق طبیعی است اما در وضع مدنی و شرایط واقعی کنونی، عوامل گوناگونی مداخله دارند. در وضع مدنی همه چیز باید بر مبنای مذاکره، گفتگو، قرارداد، توافق و رضایت باشد وگرنه جنگ پیش می آید. تصمیم به جدایی به استناد حقوق وضع طبیعی در شرایطی که در واقع عوامل غیر طبیعی و سیاسی و جاه طلبانه و منافع قدرت های بیگانه و کارتل های تسلیحاتی هم در آن تنیده شده است، نوعی اغواگری است.
9- سیاست و حقوق: هر جا دست پنهان سیاست وارد می شود سخن گفتن صرف از حقوق، به ضد حقوق و حقوق بشر بدل می شود. دولت های منطقه هر ماهیتی که داشته باشتد، دموکراتیک یا ضد دموکراتیک باشند اما کسی تردیدی ندارد که سیاست های خارجی و سازمان های امنیتی برای این منطقه خواب ها دیده اند و نمی توان انها را نادبده گرفت و تبرئه شان کرد و فقط گریبان این دولت ها را گرفت. با اینحال بازهم اگر همنوایی کرده و مخالفت این دولت ها را با همه پرسی کردستان محکوم کنیم آیا بازهم توجیه کننده اقدامی می شود که آتش و خون می بارد؟ مگر در این 27سال که اقلیم کردستان عراق مستقل بود همین دولت های ایران و ترکیه با انها روابط حسنه و پرسود نداشتند؟ چرا روسای اقلیم همین دولت ها را به مرز رویارویی نظامی سوق می دهند؟
هنگامی که رسما سناریوی تجزیه ایران ازسوی قدرت های خارجی مطرح می شود (نه ازسوی مردم و اقوام ایرانی) و اقلیتی از این اقوام را با شیوه های ویژه ای همراه خود می کنند و البته ستم های قومی و تبعیض ها و نقض حقوق بشر هم آب به آسیاب آنها می ریزد، وقتی در امریکا همایشی با حضور مقامات امنیتی و عبدالمالک ریگی و تجزیه طلبانی از مناطق دیگر تشکیل شده و اخبار آن را آشکارا انتشار دادند، وقتی که «علی اف» رئیس متوفای آذربایجان می گوید برنامه بلند ما باید جدا کردن اذربایجان ایران باشد و اسراییل از او حمایت می کند، وقتی که عربستان می گوید جنگ را به مرزهای ایران می کشیم، هنگامی که منطقه غرق در خشونت است، وقتی که حزب دموکرات کردستان ایران که نه مبارزه مدنی بلکه مشی جنگ مسلحانه علیه حکومت را اعلام کرده و در کردستان عراق حضور دارد و حمایت می شود و..... آیا می توان در چنین شرایطی ناگهان ایده الیست شد و همه این واقعیات را نادیده گرفت و رمانتیک وار، از حقوق قومی سخن گفت؟
10- معضل اسراییل: در اقلیم کردستان عراق با آگاهی کامل به تضادهای منطقه ای و مواضع اسراییل، پرچم آن را برمی افرازند و برآن سجده می کنند و ستاره داوودش را می بوسند و تصاویر آن را در دنیا می پراکنند و ایران را از همسایگی با اسراییل می هراسانند آنگاه می گویند چرا با استقلال کردستان مخالفت می کنند و مواضع ایرانیان را به اسراییل هراسی ربط می دهند.
من بدون اینکه هیچ اعتقادی به درستی مواضع و رفتارهای دولت ایران داشته باشم و در سال های گذشته بارها آن را بیان کرده ام، اما آنچه مسلم است اینکه نهادهای بین المللی حقوق بشر که با دولت ایران نیز مخالفند، حکومت اسراییل را نژادپرست و ناقض حقوق بشر می دانند و حمایت های آشکار این حکومت از تجزیه کردستان و حمایت دولت استبدادی و عقب مانده سعودی از همه پرسی، با هدف جنگ در اطراف ایران و ترکیه نادیده گرفته می شود و مخالفت بعضی دولت های دیگر با همه پرسی صرفا به عنوان اقدامی سیاسی و مخالف حق تعیین سرنوشت دیده می شود. آیا این کار سوگیرانه و غرض ورزانه نیست؟
من همواره مخالف بخش هایی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به ویژه سیاست های منطقه ای اش بوده ام سیاست هایی که حتی دولت روحانی با همه تماش و مهارتش هنوز نتوانسته از گرداب آن بیرون بیاید. اما کسانی که می گویند مخالفت با استقلال کردستان متکی به اسراییل هراسی است، خودشان ایران هراسی اسراییل را نادیده گرفته و در دام دوقطبی اش افتاده اند. چرا آنان مسئله حیاتی منطقه را با این دوقطبی توجیه می کنند؟ مگر هر مخالفتی با اسراییل، موافقت با سیاست های ایران است؟ نوام چامسکی روشنفکر آمریکایی، نویسنده مهم ترین کتاب علیه اسراییل و نیز مخالف جمهوری اسلامی است. صدها روشنفکر دیگر در جهان نیز ضمن انتقاد به ایران با اسراییل مخالف اند و مشروعیت آن را زیر سوال می برند. اما از نظر من موضع نهادهای بین المللی حقوق بشر حجیت دارد. نهادهای بین المللی حقوق بشر و در راس آنها سازمان عفو بین الملل و سازمان دیده بان حقوق بشر سال هاست پیوسته اسراییل را بخاطر نقض حقوق بشر ونژاد پرستی محکوم می کنند. چگونه می توان با ادعای مخالفت حقوق بشری با یک حکومت از حکومت اسراییل دفاع کرد؟ و مخالفت با تجزیه طلبی اقلیم را، اسراییل هراسی پنداشت؟
11- ایران بزرگ یا نفی قومیت ها: افزون بر اینکه بارزانی گفته است:«به دنبال مذاکره و گفتوگو هستیم. باز هم بارها و بارها تکرار میکنم که استقلالی که به دنبالش هستیم، برای کردهای عراق است و به دنبال مداخله در امور کشورهای همسایه نیستیم» برخی بحث ایران فرهنگی را به میان آورده و نتیجه می گیرند ایرانیان نباید نگران باشند و کردها مام میهن را رها نمی کنند. یا می گویند استقلال کردستان عراق ربطی به ایران ندارد و تهدیدی برای آن نیست و چون نژاد کردها ایرانی است جای نگرانی از تشکیل کردستان بزرگ نیست. این سخنان موضعی به ظاهر ایرانگرایانه و پوششی برای دفاع از استقلال کردستان عراق دارد و لالایی گفتن برای خواب کردن مخالفان است زیرا نماینده اقلیم در میزگردی در بی بی سی(۶ مهر ماه) می گوید: «چهار کشور همسایه باید هم نگران باشند چون هر چهار کشور منطقه بخشی از کردستان را اشغال کرده اند».«جدایی ما از عراق مبتنی بر جنگ نخواهد بود بل ما راه چک و اسلواکی را میرویم».«هر چند ایران و ترکیه ... بخواهند جلوی ما بایستند ولی کشورهای قویتر جهان با ما هستند».
گوینده این سخنان یکی از فرماندهان بارزانی ها است که در برابر داعش گریختند در شنگال با فرار حزب دمکرات کردستان عراق بیش از 5 هزار زن ایزدی به دست داعش افتاده و به عنوان برده جنسی به فروش رفتند و مردان و کودکان زیادی نابود شدند.
اما بحث ایران بزرگ و نژاد آریایی کردها و خطر نداشتن آن برای ایران باطنی نژاد پرستانه دارد. شگفت این است که برخی از جایگاه روشنفکری و داعیه داری حقوق بشر به این استدلال ها متوسل می شوند. مسئله این است که حتی اگر در درازمدت به سود ایران باشد(نگاه سیاسی) آیا از نظر حقوق بشری مطلوب است؟. ادعای بی خطر بودن استقلال کردستان برای مام میهن این را القا می کند که اگر استقلال کردستان عراق ضرری برای ما نداشته باشد با آن موافقیم ولو انکه به زیان امنیت و منافع همسایگان مان باشد. صرفنظر از ایرادات آن از نظر سیاست استراتژیک، این نوع استدلال ها پیش درآمد تجزیه طلبی مناطق دیگر است و با نفی برابری قومیت های دیگر آنان را به تکرار الگوی استقلال(نه فدرالیسم اداری) ترغیب می کند که با حمایت همسایگان ایران روبرو خواهد شد. ضمن اینکه این ادعا نیز بی پایه است زیرا تاریخ معاصر ایران همین تجربه را سه بار پشت سرگذاشته است.
گویی همه فراموش کرده اند که نه در تاریخ باستان بلکه در همین دیروز ، بحران تجزیه و خونریزی را داشته ایم. در درازای 200 سال گذشته چند بار بحران تجزیه و استقلال را از سر گذرانده ایم؟ یکبار 200 سال پیش با توطئه و جنایت روس ها قفقاز ،ارمنستان، ایالتهای شرقی گرجستان، خانات ایروان و نخجوان را از ایران جدا کردند. یکبار در 1299-1300 اعلام جمهوری گیلان و در دهه سی(1320-1330) تجزیه کردستان، آذربایجان و اعلام حکومت جمهوری، روبرو شده ایم و خون ها ریخته شده است و یکبار در سال1357 تا1359که هزاران نفر تلفات بر جای گذاشت، چرا نباید بیمناک بود؟ به ویژه که از دل آن بحران ها تثبیت خودکامگی درآمد و ایران را که در آغاز پیشرفت بود از دنیا عقب انداخت. چرا وقتی می دانیم این تجربه تلخ و خونبار چندبار تکرار شده و دوباره می شود آن را تکرار کنیم؟ در حالی که راهکارهای دیگری وجود دارد که هم حقوق قومی حفظ می شود و هم حقوق بشر، و فدرالیسم اداری یکی از این راه ها است.
اما جنبه حقوق بشری موضوع افزون بر توهین و تخفیف سایر اقوام، این است که به اوج گیری ناسیونالیسم منفی و خشونت زایی آن می انجامد. همچنین تجربه نشان داده است که پس از نهضت بزرگ مشروطه، از دل آن استقلال طلبی ها، رضاخان درآمد. به همین دلیل این روند می تواند رویدادهای تلخ و برآمدن خشن ترین نوع خودکامگی را تکرار کند. اعتدالیون کرد نباید اجازه دهند بهانه برای رشد سرکوبگری و استبداد به وجود آید.
12- استفاده از دموکراسی علیه حقوق بشر: مسئولان اقلیم برای مشروعیت بخشی به استقلال دست به همه پرسی زده اند. صرفنظر از اینکه این همه پرسی باید طبق قانون اساسی حکومتی باشد که رئیس جمهورش از اقلیم کردستان عراق است و باید با توافق ملی و محلی باشد، اصولا اینکه در برخی از کشورها دموکراسی را منحصر به انتخابات کرده اند دموکراسی به منبع بلا و مصیبت تبدیل شده است. مستبدان و جانیان با برگزاری انتخابات به سلطه و قدرت خویش مشروعیت می بخشند. اگر صرف دموکراسی به معنای فروکاسته شده به انتخابات ملاک باشد همین امروز دور نیست که در برگزاری انتخابات آزاد در افغانستان، طالبان رای بیاورند و در کشورهای دیگری از جمله در مصر نیز دشمنان حقوق بشر با رأی مردم بالا آمده اند. پیش شرط دموکراسی، حقوق بشر است. دست کم اینکه این دو لازم و ملزوم اند و به میزانی که حقوق بشر در یک جامعه پیشرفت کند دموکراسی اش معتبرتر است. این سخن را امروز نمی گویم که متهم شود به توجیه مخالفت با همه پرسی اقلیم کردستان شود بلکه سال ها پیش هم گفته ام(برای نمونه نک: گقتگو با آسمان و پول پرس و...). با این معیار در کردستان عراق حقوق بشر چه جایگاهی دارد؟ به این ادعا که همهپرسی ابزاری است برای سرپوش نهادن بر فساد گسترده ای که مسئولان اقلیم بارها اذعان داشته اند و نیز نارضایتی های گسترده در اقلیم، کاری ندارم. همین که آقای بارزانی ربع قرن است در قدرت است و گردش آزاد نخبگان وجود ندارد، و همین که پیش از برگزاری همه پرسی، پارلمان کردستان را منحل می کند، و به رئیس پارلمان از جریان گوران(تغییر)اجازه حضور در اربیل و مجلس محلی را نمی دهد و اقای بارزانی دوره ریاستش تمام شده اما همچنان بی پشتوانه قانونی رئیس اقلیم است، نشانه بزرگی از وضعیت نامطلوب حقوق بشر است. با تعطیل کردن پارلمان، نمایندگان کرد چگونه می توانند به نمایندگی کردها رفراندم برگزار کنند؟ یک هفته پیش از همه پرسی پارلمان بازگشایی شد بدون اینکه به رئیس پارلمان اجازه دهند در پارلمان حاضر شود و نمایندگان دو طیف اصلی یعنی بارزانی و طالبانی رأی به رفراندوم دادند. همچنین پشت سر گذاشتن جنگ داخلی دو حزب اصلی حزب اتحادیه میهنی و حزب پارتی با هزاران کشته از کردها و مفقود و شکنجه و زنده به گور شدن عده ای دیگر، تظاهرات متعدد و گسترده ناراضیان که با گلوله پاسخ داده شد و عده ای کشته و زخمی شدند و فساد، از مصادیق نقض حقوق بشر است. فعالان مدنی و سیاسی کردستان عراق از فضای به شدت امنیتی و اعمال نفوذ نظامیان شکایت دارند. نوشیروان مصطفی رهبر جنبش تغییر و معاون جلال طالبانی می گوید: نظام تک حزبی در کردستان عراق حاکم بوده و پلورالیسم وجود ندارد و بین حزبی بودن و هم میهن غیرحزبی تبعیض وجود دارد. او درباره اعمال نفوذها و تهدیدها در انتخابات سخن گفته است(فصلنامه ی گفتگو ویژه اقلیم کردستان عراق، شماره ۵۸، مرداد ماه ۱۳۹۰) سوران عمر عضو شورای موقت میدان می گوید: زندانیهای سیاسی را به صلیب سرخ هم نشان نمیدهند(فصلنامه ی ...، ش ۵۸). بنابراین بهتر بود پیش از استقلال، تلاش هایی برای بهبود وضعیت حقوق بشر انجام شود تا الگویی نه فقط برای مناطق کردنشین که برای همه منطقه باشند.
13- بهای استقلال: درباره همه پرسی اقلیم می گویند مخالف قانون اساسی است و ایرادات حقوقی جدی وارد می کنند. اکنون اما می خواهم فرض را بر این بگذاریم که همه اینها، اظهارات باطل و همه دلایل بارزانی ها درست است اما استقلال به چه قیمتی؟ این یکی از مواضع چالش برانگیز حقوق بشر است. اگر دستیابی به استقلال به هر قیمتی معیار باشد بسیاری از کشتارها و نسل کشی های تاریخ گذشته بشر موجه می شود و به همان اندازه که کردستان عراق خود را محق می داند، مهاجمان به آن نیز خود را محق می دانند. استقلال با همه ارزش خود اگر در تضاد با جان انسان ها قرار گیرد و منجر به نسل کشی و کشتار جمعی شود فرع بر جان انسان است. گرچه هر دوسوی کشتار گناهکارند اما هرکه آغازگر آن باشد گناهکارتر است و در موضوع بحث ما بی تردید اقلیم کردستان آغاز گر است زیرا آنها 27 سال بود مستقل بودند و این سوال به وجود می آید که چه شد ناگهان در این وانفسای منطقه یاد رسمیت بخشیدن به آن افتادند. اگر بگویند دولت مرکزی حقوق آنان را تامین نمی کرد راه حل آن ارجاع به دادگاه عالی قانون اساسی بود و مسئولان اقلیم هیچگاه چنین نکردند.
ما ماه ها و سال ها دوندگی می کنیم شاید یک نفر را از اعدام نجات دهیم اما یک مقام سیاسی یک تصمیم می گیرد که صدها و هزاران کشته روی دست ملت ها می گذارد. آیا در شرایطی که ایمان داریم تصمیمی در وضعیت پرآشوب منطقه، منجر به خونریری می شود مجاز به آن هستیم؟ ممکن است بگویید به دولت های همسایه اعتراص کنید که با استقلال مخالفت می کنند ولی همه آگاهند، تنها کردهایی که 27 سال است استفلال داشته و ارتش، اقتصاد، دولت و پارلمان خودشان را دارند کردهای عراق بوده اند و تا همین دیروز با وجود خودمختاری عملی، با همین دولت ها روابط حسنه داشتند و تجزیه طلبی هم فاقد وجاهت حقوقی است.
14- ستم قومی و گریز از مرکز: در اینکه یکی ازعلل مهم واگرایی در منطقه استبداد است و نیروی گریز از مرکز را تقویت می کند که در اشکال گوناگونی چون موج مهاجرت و فرار مغزها تا تجزیه طلبی ظاهر می شود تردیدی نیست. درست عکس همین وضعیت است که اروپای گرفتار واگرایی سده 18و19 و نیمه اول سده20 اکنون به دلیل ساختار دموکراتیک، همگرایی اش نیرومندتر است و فرار مغزها ندارد بلکه جذب دارد. بنابراین هنگامی که ازستم های قومی گفته می شود سخن درستی است اما نتیحه نادرستی از آن گرفته می شود زیرا مگر فقط کردها تحت ستم بوده اند؟. در یکصدسال اخیر مگر دولت های استبدادی فقط به کردها ستم کرده اند؟ مگر مردم بغداد و بصره و تهران و اصفهان و آذربایجان و.... ستم ندیده اند؟ مروری بر تاریخ ایران و عراق بیندازید. مگر صدام فقط به کردها ستم کرد و مردم بغداد را نوازش می کرد؟ چقدر از اهالی مرکزنشین در زندان های صدام بودند و.... آیا با همین منطق امروز باید بغداد هم از دولت مرکزی اعلام استقلال کند؟ با این منطق باید در مرکز کشور هم قیام مسلحانه کنند و این یعنی توجیه خشونت و تکرار تجربه های خوفناک انقلابی و نفی مبارزه بدون خشونت. گمان می رود بحث ستم های قومی فقط یک پوشش و توجیه برای انسانی جلوه دادن مسئله است.
این رویه خطرناک در زندگی فردی و خانوادگی هم هست که افرادی، کار بد خویش را به استناد تقابل با کار بد دیگری، توجیه می کنند و بدینسان بدی هیچوقت رخت برنمی بندد زیرا خودش توجیه کننده بدی های دیگر خواهد بود.
ماده 15 میثاق بین المللی مدنی و سیاسی می گوید:« هركس مي تواند هر مليتي را بخواهد بپذيرد و هيچ كس را نمي توان خود سرانه از مليت او محروم ساخت يا حق تغيير مليت از او را سلب نمود» این درباره کوزوو و بوسنی که قومیت های سرکوب می شدند صادق است در حالی که دولت عراق با وجود پاره ای انتقادات که به رفتارهای سکتاریستی اش وارد است، نه تنها ملیت کردها را سلب نکرده بود که رئیس جمهور کشور از کردها و اقلیم در همه امور مستقل بود و دولت مرکزی عراق حتی نمی توانست یک کارمند دون پایه را در اقلیم برکنار کند یا سرکار بیاورد. کسی از سرنوشت درآمد فروش نفت اقلیم آگاه نبود و دولت عراق در مرزهای اقلیم با ایران و ترکیه حتی یک مامور نداشت با اینحال اقلیم کردستان عراق در قدرت دولت مرکزی سهم داشت. یکی از شخصیت های کرد می گوید: رئیس جمهور، چندین وزیر و نایب وزیر، رییس ستاد ارتش، چندین فرمانده لشکر، فرمانده نیروی هوایی و فرمانده دستگاه اطلاعاتی همگی کُرد هستند. بغداد امروز، بغداد سابق نیست و در آن احساس شریک بودن داریم نه دشمنی. پس خطر بزرگ از کردستان رفع شده است.(نوشیروان مصطفی، فصلنامه ی گفتگو ویژه اقلیم کردستان عراق، شماره ۵۸)
15- برهان جدلی: استقلال طلبی کردستان عراق از منظر حقوق بشری چه به منطق اثباتی و چه منطق جدلی قابل دفاع نیست. از منظر سیاست و حقوق و اسناد حقوق بشری سخن گفته شد و اکنون با التفات به اینکه گفته شد مسئله اصلی ما جان انسان هاست و خطری که آن را تهدید می کند، اصلا با تجزیه طلبان همنوا شده و در رادیکال ترین بیان می گوییم هرسه دولت همسایه، زورگو هستند و اقلیم کردستان عراق محق است! آیا عقل و وجدان اجازه می دهد در موقعیت عدم توازن قوا مردم خود را به کشتن بدهیم؟ ایا در برابر زنگی مست اگر کسی خود را به خطر بیندازد خودش دیوانه است یا آن مست؟
این را مسئولان اقلیم هم می دانند. نیچروان بارزانی نخست وزیر اقلیم کردستان در مصاحبه با روزنامه "ترکیه" گفت: استقلالی که منجر به جنگ شود نمیخواهیم(ایرنا). اما چرا دست به این اقدام زدند؟
پس گفتار
در نهایت با توجه به همه مباحث کمترین، سخن ان است که این اقدام، حرکتی شبهه ناک است و به روشنی و مدنیت تصمیم اسکاتلند نیست که هیچ نگرانی برنینگیخت.
اکنون هر اقدامی ازسوی هر نهاد و شخص و دولتی که باعث تشدید التهاب و ناامنی و خطر و خشونت در منطقه باشد اقدامی ضدانسانی است
در منطق حقوق بشر تا زمانی که حتی روزنه ای برای مذاکره وجود دارد جنگ و هر اقدامی که زمینه ساز جنگ شود، حرام است. مسئولان اقلیم کردستان بخاطر خلق رنج کشیده کرد هم که شده است باید هرچه سریعتر به قانون اساسی عراق بازگردند و مذاکره در چارچوب عراق را دنبال کنند و اصل همگرایی منطقه ای و جهانی و تحقق فدرالیسم را پیشه کنند و به چیزی جز جان انسان ها و امنیت و آسایش آنان نیندیشند.
منابع:
گفت و گوی احسان هوشمند با نوشیروان مصطفی، فصلنامه ی گفتگو ویژه اقلیم کردستان عراق، شماره ۵۸، مرداد ماه ۱۳۹۰
http://www.ehsanhoushmand.info/fa/noshirvan_mostafa/
گفتوگوی احسان هوشمند با سوران عمر، فصلنامه ی گفتگو ویژه اقلیم کردستان عراق، شماره ۵۸، مرداد ماه ۱۳۹۰ زندانیهای سیاسی را به صلیب سرخ هم نشان نمیدهند
http://www.ehsanhoushmand.info/fa/soran_omar_political_prisoners/
گفتوگوی احسان هوشمند با قادر عزیز، فصلنامه ی گفتگو ویژه اقلیم کردستان عراق، شماره ۵۸، مرداد ماه ۱۳۹۰، برنامه اعتراضی متعلق به مردم است. قادر عزیز رییس حزب زحمتکشان مستقل کردستان عراق است. حزب وی از اعتراضهای اخیر در کردستان عراق حمایت کرده است.
http://www.ehsanhoushmand.info/fa/qader_aziz/
عمادالدین باقی در مصاحبه اختصاصی با یولپرس: تنها راه تأمین حقوق اقوام تقویت کانونهای مدنی است
http://yolpress.ir/?p=4739
http://www.emadbaghi.com/archives/001344.php
باقی، گفتگو با مجله آسمان درباره پیش نویس منشور حقوق شهروندی، مجله هفتگی آسمان، شماره67 شنبه16آذر1392 ص70-64
http://127.0.0.1:8580/do/Qaak/tooLNhvfwGPQRLxjh/v2xzAcN3/001265.php#more
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi