در ضرورت نقد اجتماعی
نقد اجتماعی رفتار مردم- بخش اول
عمادالدین باقی
مجله صدا شماره112 شنبه9 اردیبهشت1396 ص17-16
در درازای تاریخ ایران به دلیل سیطره استبداد حکومتی همواره، دوگانه یا شکاف استبداد و ضد استبداد حکومتی وجود داشته و شیطانی ساخته شده که جامعه و روشنفکران یکسره گناه همه کاستی ها و رذیلت ها را به گردن او بیندازند و خود را تبرئه کنند. بالاتر از آن چنان به تقدیس خلق و توده و مردم و ملت بپردازند که گویی عرصه نبرد میان دیو و فرشته است. از این رهگذر اما آنچه همواره مغفول مانده است عیوب همین خلق است. حتی تفکر مذهبی که شیطان را عامل به انحراف کشیدن شمرده است این خود بندگانند که به شیطان راه می دهند و مقدم بر شیطان شمرده می شوند، به همین دلیل اغواگری شیطان عذر انحراف و یا گناه بشمار نمی آید.
اما از هنگامی که در فاصله کتاب های صادق هدایت تا کتاب فراستخواه بر اثر چیرگی شعار «هنر نزد ایرانیان است و بس» در فرهنگ سازی باستان گرایانه پهلوی و نیز چیرگی تفکر چپ که به تقدیس مطلق خلق در برابر ابلیسی به نام طبقه بورژوازی پرداخت، روشنفکری عوام زده از دل آن روئید و این تفکردوقطبی در اندیشه ما راه پیدا کرد و آنچه دیده نشد همین عیوب خلق بود و اینکه «از کوزه برون همان تراود که در اوست». دیو استبداد حکومتی نیز از استبداد اجتماعی و از خلقیات ناپسند توده برخاسته است.
شایسته است بدون اینکه نقش ساختار قدرت را در پرورش رذایل اخلاقی انکار کنیم و سال ها هم بر آن شوریده ایم، پیکان تیز نقد را اندکی هم بسوی خود و بسوی جامعه نشانه بگیریم، یک سوزن به خود یک جوالدوز به دیگران بزنیم. در میان ما صفات ناپسند فروانی مشاهده می شوند که هیچ ربطی به حکومت ها ندارند و مزمن شده اند. حاج سیاح در خاطراتش که به سال1256ش و از اواسط سلطنت ناصرالدین شاه تقریر شده افزون بر تجمل و ستمکاری و چپاول اهل مناصب، از بیعاری و مفت خوری (ص25) و خرافه(312) و رشوه(352) در توده می نویسد و یا لیدی شیل در 1850 میلادی از رواج رباخواری میان مردم ایران برخلاف دستور دین خودشان می گوید(خاطرات لیدی شیل،1362). سفرنامه نویسان زیادی از رواج دروغگویی(جمالزاده،25) و تملق و تنبلی و ... گزارش می دهند(نک: جمالزاده،1345 وفراستخواه، 1394). داستان های تلخ صادق هدایت نیز سرشار است از نقد گزنده اجتماعی. محمدعلی جمالزاده نیز ضمن بیان صفات پسندیده ایرانیان، صفات ناپسند را از زبان سفرنامه نویسان برشمرده است(جمالزاده، 1345) به نظر می رسد جمالزاده، دوره فتحعلی شاه و زوال تمکن و پدید آمدن فقر و تهیدستی(23-24) در دوره وی را نقطه عطف می داند و فراستخواه به تحلیل جنبه های نهادی و ساختاری مسئله پرداخته است. البته مهدی بازرگان و محمود سریعالقلم هم به این مسئله پرداخته اند اما پرسش کنونی من بر سر دوام آن است. چرا خلقیات ناپسند اینهمه پایدار مانده اند؟ از نقش حکومت ها در بازتولید این رذایل که بگذریم یکی از دلایل آن فقدان نقد اجتماعی است.
البته نقد اجتماعی خود ممکن است با ناشکیبایی هایی روبرو شود چنانکه گاه پرهزینه تر از نقد حکومت باشد. نویسنده یا فیلمسازی که در نقد برخی اصناف فیلم می سازد یا می نویسد، بایکوت می شود. همچنین انتقاد از جامعه ممکن است با نقدهایی از قبیل توصیه های اخلاقی در روایات به چشم پوشی از معایب و ستارالعیوب بودن، مواجه شود یا این کار را مصداق شکنجه خاموش بدانند چنانکه در شبکه های اجتماعی آمده بود: بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار می داد: حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود. این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می شد. در آن از هیچیک از تکنیک های متداول شکنجه استفاده نمی شد، اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی می مردند با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان فرار نمی کردند. بسیاری از آنها شب می خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی شدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمی کردند، و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ریختند. دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد: در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان می رساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمی شد. هر روز از زندانیان می خواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا می توانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند. هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را می کرد، سیگار جایزه می گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمی شد. در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند. تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب می شد و خود را انسانی پست می یافتند. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین می رفت. و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده می شود.
اما نکته مهم نتيجه ای است که از این حکایت گرفته می شود و می گویند: « این روزها فقط خبرهای بد می شنويم، هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم، همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم، و به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم. همه خبرهای بد را فقط به گوشمان می رسانند و ما هم استقبال می کنیم ...دلار گران شده ...طلا گران شده ...کار نیست ...مدرسه ای آتش گرفت ...زورگیری در ملاءعام...این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست! و در ادامه این نتیجه گیری می گویند: از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا می توانیم به خود و اطرافیان مان امید بدهیم، احترام بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم».
این تذکر برای حفظ بهداشت روانی جامعه خوب است اما این خطر را دارد که نقد اجتماعی را هم در راستای همان جنگ روانی پنداشته و منع کند. هچنین ظرفیت این را دارد که پشتوانه اتهام سیاه نمایی به هر نقدی قرار گیرد. در نتیجه ما همچنان در همان سیکل انحطاط بمانیم.
جان کلام داستان فوق که در شبکه های اجتماعی فوروار شده ، سخن درستی است اما مخاطب آن هشدار در درجه اول باید مسئولان و مدیران کشور باشند. چون سرچشمه خبرهای بد از انجاست.
نقدکردن، عیبجویی نیست و ضرورت حفظ بهداشت روانی جامعه نباید مانع نقد شود. اشکال اینجاست که ما آنقدر عیبناک شده ایم که هنگام نقد کردن، باید جستجو کنیم تا حُسنی بیابیم. از طرفی فعلا در مقام درمان، وظیفه مان شناسایی دردهاست و شناخت درد نیمی ازدرمان است. اکنون به فهرستی از این ناهنجاری ها و خلقیات ناپسند اشاره می شود:
1- توهم فراگیر
این مسئله منطقا باید در پایان بحث می آمد اما به دلیل تقارن با انتخابات، مقدم شمرده شده است. بیماری توهم در صحنه نامنویسی نامزدهای انتخاباتی فروردین 96 و حتی در نامزدهای تایید صلاحیت شده موج می زند و ترکیب آنها چنین القا می کند که گویی ما ملتی متوهم هستیم چون در میان سیاستمداران و نظامیان و توده مردم و دیگران اظهارت توهم آلود به وفور به چشم می خورد. از آنچه درباب فتح جهان توسط بعضی نظامیان گفته شده است تا اظهارات بزرگان سیاست. برای مثال شخصیت اصلاح طلب و محترمی در انتخابات سال 84 اعلام کرد دکتر معین اول و کروبی پنجم می شود و نتیجه تقریبا برعکس شد. کسانی که خود را مساوی کشور و نظام و انقلاب می دانند و یا سخنان رئیس دولت های نهم و دهم در زمینه جهش های علمی و اختراعات هسته ای توسط کودکان و زوال قدرت های جهان و غیره. همو پس از اعلام نامزدی غافلگیرانه اش می گوید: «ما نباشیم حزب اللهی هیچ اند».
تاکنون فکر می کردیم فقط این افراد توهم پراکنی می کنند اما در میان اپوزیسیون هم این متوهمان کم نیستند و ذکر مصادیق آنها مجالی وسیع می طلبد. یکی می گوید دلیل رد صلاحیت اش این است که به یک شخصیت بین المللی تبدیل شده است و دیگری به قرآن تفال زده و برای نجات کشور احساس تکلیف می کند بدون اینکه وزن اجتماعی لازم را داشته باشندو چنان از لزوم مقابله با عملکرد 39 ساله حیات جمهوری اسلامی سخن می گویند که انگار نه انگار که تا همین دیروز خودشان از اجزای آن بوده اند.
نامزدهای عامی هم از نوع دیگر توهم پراکنی می کنند. فردی متولد ۱۳۳۷ می گوید اگر رییس جمهور شود از هرگونه محموله تریاک به کشور جلوگیری نخواهد کرد چراکه تریاک داروست!(خبرگزاری مهر).
فردی با حضور در وزارت کشور گفت: «ثبت نام ریاست جمهوری طبق قانون شرايط سني ندارد به همین دلیل آمده تا دختر خردسالش را در انتخابات ثبت نام کند.».ناصر متولد ١٣٣٧ هم با ۱۸ فرزند و 5 همسر اعلام کاندیداتوری کرد!(فارس). خانوادهای هم دستهجمعی در انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام کردند!(فارس). فردی ملقب به علی بی غم می گوید: تنهابرای سوژه خنده آمدم،چهارم ابتدایی هستم صلاحیتم تأیید نمی شودکه برای کابینه فکرکنم(انتخابات ایران). یک بازنشسته نظامی: آمده ام امنیت داخلی را برقرار کنم، شعار من خدمت به مردم است(صداوسیما). مردی که فکر میکند چون با برخی سران نظام عکس دارد، «رجل سیاسی» است و آمده تا رئیسجمهور شود!. پسر 19 ساله با مدرک اول دبیرستان اولین ثبت نام کننده انتخابات ریاست جمهوری در روز دوم است!. کارگر یزدی که کاندیدای ریاستجمهوری شد/میخواهم با ترامپ مسابقه شنا بگذارم/شعارم «مسکن دلباز» است(انتخاب). فردی می گوید: پدرم بساز و بفروش است؛ رییسجمهور شوم به هر زوج دو میلیارد میدهم! دیگری هم با وعده یارانه پانزده میلیونی ثبت نام کرد.
وقتی که در میان نامزدهای جدی و رسمی یک جناح سیاسی مسابقه بر سر بالابردن رقم یارانه ها گذاشته اند و به قول دکتر حسن روحانی، ریاست جمهوری را به مزایده گذاشته و آقایان قالیباف و رئیسی وعده یارانه 250 هزارتومانی( یعنی بیش از 5 برابر یارانه کنونی) و 350هزار تومانی می دهند از آن نامزدهای شوخ انتظاری جز این نمی رود. در حالی که این کار اهانت به ملت و اهانت به تک تک ماست. معنایش این است که این مردم را می شود با این مبلغ خرید. معنایش این است که قیمت این شهروندان 250 تا 350هزارتومان است. معنایش این است که قدرت های خارجی می توانند با این قیمت ها این مردم را بخرند و در این کشور آشوب درست کنند مانند لیبی و سوریه و...
در هر انتخاباتی در ایران این داستان تکرار می شود. در اینحا فقط آخرین نمونه ها از نامنویسی آخرین انتخابات شورا و ریاست جمهوری در فروردین 96 ذکر شده است. به نظر می آید در تکرار این رویدادها در هر انتخابات و بازتاب دادنش در رسانه های رسمی نیز تعمدی وجود دارد و کسانی می خواهند جایگاه نهادهای انتخابی را لوث کنند. همزمان با این نامنویسی ها برای ریاست جمهوری، برای شورای شهر تهران ثبت نام می شد. درتهران کل کرسی های شورای شهر 21 عدد است اما سه هزار نفر ثبت نام کردند و بیش از 700 نفر به ستاد اصلاح طلبان رزومه داده اند. تعداد نامزدهایی که برای ریاست جمهوری نامنویسی کرده بودند 1636 نفر بود و به طنز می توان گفت که به تولید انبوه رسیده و می توانیم در جهانی که دویست کشور وجود دارد چند برابر رئیس جمهور صادر کنیم.این رویداد تکراری در نامنویسی های تک روانه انتخاباتی نشانه «فردیت منفی»، «غیبت عقل جمعی» و «فقدان منِ اجتماعی» است که از رهگذر تعامل مثبت با دیگران رشد مییابد و اینها پیامد فقدان ساختار حزبی درست در کشور است. ساختار حزبی می تواند عامل رشد عقلانیت و کاهش توهم باشد. دلیل دیگر آن فقدان تفکر علمی است. در جامعه ای که علم مهجور شد و عوامفریبی و شانتاژ رسانه ای و شایعه و خرافات رایج شد این رفتارها طبیعی است.
----------
محلاتی، محمدعلی(معروف به حاج سیاح)، خاطرات حاج سیاح، به کوشش: حمید سیاح، میر کبیر، تهران، 1359
شیل، لیدی، خاطرات لیدی شیل همسر وزیرمختار انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران: نشر نو؛1362
جمالزاده، سیدمحمدعلی، خلقیات ما ایرانیان، تهران، کتابفروشی فروغی و انتشارات مجله مسائل ایران، 1345
فراستخواه، مقصود، ما ایرانیان (زمینهکاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی)، تهران، نشر نی، 1394
ادامه دارد
کانال تلگرامی عمادالدین باقی
https://t.me/emadbaghi