وزنه تعادل
یادداشت تلفنی زیر ساعاتی پس از درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی از سوی رونامه ایران گرفته شد و در صفحه آخر روزنامه سه شنبه(روز تشییع و تدفین) چاپ شد اما اشاره به آیت الله منتظری و لزوم توبه برای جبران اشتباهات گذشته، از آن حذف گردید.
وزنه تعادل
عمادالدین باقی، پژوهشگردین
روزنامه ایران شماره 6404 / سه شنبه ۲۱ دي۱۳۹۵ صفحه آخر(16)
http://www.iran-newspaper.com/?nid=6404&pid=16&type=0
نقش مؤثر آقای هاشمی در تمام مراحل زندگی چه پیش و پس از انقلاب انکارناپذیر است. چه در دوره حاکم بودن چه در دوره محکوم بودن. در دوران پیش از انقلاب از ستون های مبارزه بود و البته بعدها نظرات متفاوتی درباره ان دوران یافت. پس از انقلاب که وارد قدرت شد در دهه اول و دوم جمهوری اسلامی جانشین فرمانده کل قوا بود که جایگاه بالایی بود و از نظر اجرایی و نقشی که در مهم ترین مسئله کشور یعنی جنگ داشت شخص دوم محسوب می شد. زمانی که عملا به حاشیه رانده شده بود باز هم نقش موثر خودش را حفظ کرد. او در همه فراز و فرودها نقشی تعیین کننده داشت. او پایه استراتژیک نظام بود و زمانی هم که خودش در قدرت نبود، به دلیل جایگاهی که در عمق نظام و در میان مراجع تقلید داشت این نقش را حفظ کرده بود. او تنها شخصیتی بود که بارها خودش را در معرض آرای عمومی قرار داد و بیشترین جایگاه هایش را از رای مردم گرفته بود به همین دلیل خیلی سعی می کردند او را از ادامه مسیر حضور در قدرت به اتکای رای مردم باز دارند بحز جایگاه های انتصابی. به لحاظ علمی هم سابقه تحصیلات و تحقیقات حوزوی اش کمتر از برخی آیات نبود. برخی از آثار ایشان هم در معرفی شخصیت شان مهم است؛ مثل کتاب «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» که نشان می دهد افکار اصلاحی او مربوط به تحولات قدرت در دوره جمهوری اسلامی نبوده و ریشه در دو دهه قبل از انقلاب دارد. آنچه هاشمی را در سال های اخیر به وزنه تعادل تبدیل کرد، نقش جدیدی بود که ایفا می کرد. همه کسانی که در مسیر زندگی سیاسی و فکری شان منجمد شدند با گذر زمان، جایگاهشان را از دست داده اند ولی کسی که همراه مردم شود، جایگاه خودش را حفظ می کند حتی اگر بیرون از قدرت باشد. در حوزه عمومی هر کسی به اندازه ای که سهم خود را در خطاهای گذشته پذیرفته باشد، احیا می شود در غیر این صورت بدنام زندگی می کند و بدنام از دنیا می رود.
گرچه آیت الله منتظری تنها شخصیتی بود که کتاب «انتقاد از خود» نوشت اما هاشمی هم در راه پذیرش انتقادات گام برداشته بود و جامعه هم به طور فطری، شوی انتقادپذیری یا انتقادپذیری نمایشی را از نوع واقعی آن تشخیص می دهد. نقش هاشمی هم به همین دلیل متضمن نقد به مشی گذشته خودش بود و باعث شد در جامعه بیش از گذشته پذیرفته شود. قضاوت تاریخ درباره انسان ها نزدیکترین قضاوت به قضاوت الهی است و ایشان هم در دوره های اخیر توانست قضاوت بهتری را در مورد خودش تدارک ببیند و اگر فرصت می کرد بیش از پیش به مردم نزدیک می شد و در جهت انتقاد از خود تلاش می کرد.
آنچه مهم است این است که کسی منتظر شنیدن این خبر نبود، چراکه ایشان فعال بود و ملاقات های بسیاری داشت و در مجموع سرپا بود. در گذشت او خلایی را در جبهه اصلاح طلبی به وجود می آورد اما جبهه اصلاح طلبی برخلاف رقیب خود از غنای بیشتری در دارا بودن شخصیت های مؤثر، و موجه و کسانی که محبوبیت مردمی دارند برخوردار است و این خلاء را ترمیم می کند. تصور می کنم بعد از انتشار چنین خبری و در غیاب هاشمی، جریان های تندرو و متحجر خشنود شوند؛ البته این خشنودی موقتی است چون به هر حال مرگ درِ خانه همه را می زند. درگذشت هاشمی این پیام را برای برخی افرادتندرو که ذره ای در تخریب وی کوتاهی نمی کردندو شاید اکنون خشنود باشند دارد که نوبت به همه خواهد رسید و باید بیشتر تامل کنند و فرصت را برای جبران اشتباهات گذشته غنیمت بشمارند. مهم این است که این افراد باید تا زنده اند اگر خطایی را در گذشته داشته اند جبران کنند و به مردم بازگردند.
درس دیگر زندگی و درگذشت هاشمی برای تندخویان این است که تندخویی و پرخاشگری و اتکای به زور، اعتبار و سرمایه ای برای آنها و جبهه آنها فراهم نمی کند. توبه و انتقاد پذیری انسان ها را احیا می کند و انسان بیرون از قدرت هم قدرت خواهد داشت. کاش هاشمی فرصت بیشتری پیدا می کرد و کاش دیگران از فرصتی که دارند بیشتر استفاده کنند.