شهید صلح
امام حسن و امام حسین نماد صلح طلبی و ضد جنگ هستند.
http://www.emadbaghi.com/archives/000679.php#more
بازنشر به مناسبت اربعین 1394 همراه با درآمدی تازه در مجله ایران فردا
ایران فردا، دوره جدید، شماره17 آبان1394 ص 71-69
گفتار «صلح امام حسین» خود حكايتي دارد. پیشنهاد ایران فردا برای نوشتن دوباره در این باب، تداعی کننده آن حکایت و انگیزه این تحریر گردید. در بحبوحه اي كه اتخاذ روش هايي در سطح بين المللي،ايران را به پرتگاه جنگ نزديك مي ساخت و آموزه هاي ديني و تاريخ اسلام به گونه اي كاركردي تعبير و تفسير مي شد كه جامعه را براي شرايط تهديد آماده سازد و از سوي ديگر انگشت اتهام قدرت هاي جهاني به سوي ايران نشانه رفته بود، در يك سخنراني در حسينيه ارشاد به مناسبت شب تاسوعاي1427برابر با 18بهمن1384در صدد بيان اين ايده بودم كه اگر به هردليل، سياستمداران نياز به تهييج جامعه در برابر تهديد داشته باشند نبايد اين نياز را به وقايع تاريخي يا آموزه هاي ديني تحميل كرد و مقاله صلح امام حسين را ارائه كردم. هنگامي كه مجري مراسم، موضوع سخنراني را اعلام كرد يكي از حضار كه در كنارم نشسته بود با ابراز شگفتي اظهار داشت: مجري، عنوان سخنراني شما را اشتباه اعلام كرده و با صلح امام حسن درآميخته است.به وي پاسخ گفتم:«سخن مجري صواب بوده است».در حقيقت تصوير نمادين امام حسن براي صلح و امام حسين براي جنگ چنان در اذهان رسوخ كرده كه چنين عنواني تناقض آلود مي نمود.پس از انتشار اين گفتار، خانم فاطمه امان از راديو اروپاي آزاد تماس گرفت و چون اين برداشت را براي خودتازه و جذاب يافته بود گفتگويي را در اين زمينه ترتيب داد و به زبان انگليسي انتشار داد. دو روز بعد چند لينك اينترنتي را ارسال داشت كه نشان مي داد چند سايت انگليسي زبان نيز اين گفتگو را برگزيده و بازنشر کرده اند. اين رخداد حاكي از آن بود كه قرائت رحماني از اسلام در جهاني كه سيماي خشونت آميزي از آن به وسيله پاره اي از معتقدانش ترسيم مي شود چه تاثيرات مثبتي بر جاي مي نهد.
در بازخوانی قیام عاشورا با تکیه بر نص تصویر متفاوتی از آنچه بر اساس انواع مشهورات و منقولات ساخته شده به دست می آید. ایده نص گرایی و نص فهمی فقط ناظر به قرآن کریم نیست بلکه شامل همه متن ها و نص ها می شود. نص تاریخ، نص ارسطو، نص انجیل و.. هنگامی که می گوییم «نص تاریخ» به این دلیل است که از وقایع تاریخی فهم های مختلفی وجود دارند که تحت تاثیر روحیات اشخاص، فرهنگ خودشان، علایق یا ایدئولوژی شان است اما با وجود همه فهم های مختلف، نص های تردید ناپذیری نیز وجود دارند. هیچکس منکر نیست که در سال 61 هجری امام حسین(ع) به دست سپاهیان یزید کشته شد، در 1914 جنگ جهانی اول آغاز و در 1918 تمام شد، جنگ جهانی دوم، از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ بود. انقلاب اسلامی در بهمن 1357 پیروز گردید و.... ما باید برای فهم حادثه عاشورا به دو اصل اتکاء کنیم. یکم اینکه شایعات را کنار گذاشته و قطعیات را اخذ کنیم و توجه داشته باشیم که در گزاره های تاریخی به ویژه هنگامی که زمان زیادی سپری می شود اخبار زیادی راه یافته است و از ماجرای قیام امام حسین نیز اطلاعات بسیار اندکی در دست داریم و همین مقدار اطلاعات نیز با شایعات و روایات متعارض درآمیخته است و آنچه می توان به عنوان اخبار قطعی تلقی کرد و دلیلی بر رد آن نداریم «نص واقعه» محسوب می شوند.
دوم اینکه به نص اتکا کنیم زیرا قیام امام حسین هم دستخوش فهم های مختلف است. پاره ای از اهل سنت بسته به وجوب اطاعت اولی الامر، قیام امام حسین را مصداق بغی قلمداد کرده اند،عرفا می گویند شهادت حسین(ع) را باید جشن گرفت چون او به خدا پیوسته است اما چون شیعه همواره در اقلیت بوده است و برای مبارزه نیاز به پشتوانه مذهبی داشته است قرائتی که از عاشورا داده است متناسب با نیاز جامعه شیعیان بوده است. در میان اهل تشیع نیز، جمعی هدف قیام را تشکیل حکومت می دانند و جمعی هدف را به شهادت رسیدن، از اینرو امام حسین مظهر جنگ شد حال آنکه امام حسن مظهر صلح اما خواهیم دید که هر دو به قواعد عقلانی عمل کرده اند.
صلح امام حسين
ورود
در دو روز اخير برخي از دوستانم موضوع و عنوان سخنرانيام را جويا شدند. هنگامي كه پاسخ گفتم «صلح امام حسين» نخست گمان ميكردند كه مرتكب اشتباه گفتاري شدهام و ميپرسيدند صلح امام حسن چه ربطي به عاشورا دارد. هنگامي كه تصريح ميكردم درست شنيدهايد و مقصود من همان صلح امام حسين است متعجبانه با آن برخورد ميكردند.
به شخص ديگري گفتم در روايت درباره امامان آمده است «كلهم نور واحد» و من ميخواهم ديواري كه ميان امام حسن و امام حسين كشيده شده كه گويي يكي مرد جنگ و رزم است و يكي مرد سازش فرو بريزم. او پاسخ داد اين ديوار را خودمان كشيدهايم و خود بايد فرو بريزيم وافزودگمان دارم كه اين خطا كار آخوندها نبود كار روشنفكران بود و بعدها روحانيون از اين اشتباه پيروي و استفاده كردند.
ضرورت زمانه يك نوع تفسير از حادثه عاشورا را به روشنفكران ديندار تحميل كرده و آنها را در يك برش از قيام امام حسين مستغرق ميساخت در حاليكه همان زمان يعني بيش از سيسال پيش روحانيوني مانند آيتالله صالحي نجفآبادي بودند كه سخناني را ميگفتند كه ما امروز ميگوييم و بسياري از مخالفان كتاب ايشان به نام «شهيد جاويد» نيز از موضع محافظهكارانه آن را نقد ميكردند زيرا آيت الله صالحي از انگيزه امام حسين براي تشكيل حكومت اسلامي سخن گفته بود و اكثر روحانيون و منتقدان آن كتاب حتي اين انگيزه را هم نفي ميكردند.
مسئله
نگرش هرمنوتيكي (آيين تاويل و تفسير) يعني متن، مولف و مفسر را جداگانه ديدن. متن ميتواند يك حادثه، يك كتاب، يك فيلم يا پديده باشد و مقولهاي است مستقل از مولف و پديد آورنده و مستقل از مفسر. براي مثال يك حادثه و نزاعي كه در خيابان رخ ميدهد، متن و حادثهاي واحد است اما ممكن است ادارك شاهدان و ناظران صحنه متفاوت وچندگانه باشد و هركدام به نحوي آن را روايت كنند و حتي به تعداد آنان مفسر وجود داشته باشد. ممكن است براي هر يك از ناظران زاويهاي و لحظهاي از حادثه برجستهتر بوده و يا تحت تاثير عوامل عاطفي يا فكري و ذهني متفاوت، برداشت ديگرگوني از آن يافته باشند. نميتوان مفسران را محكوم كرد كه آنگونه كه ما ميپنداريم حادثه يا متن را بفهمند. اما در اين نگاه هرمنوتيكي كه به هر يك از مقوله هاي سه گانه«متن»، «مولف» و «مفسر» جداگانه اصالت و استقلال داده ميشود ممكن است به مرور زمان خود متن يا اصل موضوع، اصالت خويش را از دست بدهد و تفسير مفسر جايگزين آن گردد. شبيه اين رخداد را در تفسير عاشورا و قيام امام حسين نيز ميتوان مشاهده كرد.
گمان ميكنم امروزه ديگر اين يك فرض مسلم و متواتر و محرز شده است كه امام حسين پيكارجو و قهرمان يك جنگ شناخته ميشود و حتي با وجود آنكه او در اين جنگ به شهادت رسيد اما نه مغلوب كه پيروز نبرد شناخته شده است. ادبيات موضوع را كه مرور ميكنيد هر تفاوت و اختلافي ميان مفسران باشد اما در يك چيز اتفاق نظر دارند و آن سلحشوري و جنگاوري و شهادت طلبي امام حسين است با اين تفاوت كه در تفسير برخي،امام حسين مجبور به انتخاب شهادت شد و در نظر برخي ديگر او اساسا به قصد شهادت به سوي كوفه عزيمت كرد. امروزه امام حسن و امام حسين مصداق و نماد دو استراتژي شناخته شدهاند. هر جا سخن از صلح و صلحطلبي برود نماد آن امام حسن است و هر جا سخن از رزم و سلحشوري و حماسه آفريني و شهادت رود نماد آن امام حسين است. كتابها و مقالات بيشماري درباره صلح امام حسن تحرير شدهاند. من ميخواهم به جاي «جنگ امام حسين» و «صلح امام حسن» از صلح امام حسين سخن بگويم. امام حسين مرد صلح بود نه اينكه مرد جنگ نبود بلكه مهمترين و مقدمترين ويژگي او صلحطلبياش بود نه جنگجويي.
مشكل اينجاست كه ابتدا تاريخ را تفسير و تحريف دلبخواهانه ميكنند و سپس از امام حسين نمادي ميسازند و آنگاه بر مبناي آن به ترسيم استراتژي شيعه يا استراتژي سياسي ميپردازند. گفتارهاي فراواني در باب عبرتهاي سياسي عاشورا در منبرها و خطبهها و جرايد و كتب انتشار ميدهند و بر اين مبنا جنگي سامان ميگيرد و جنگاوران،پشتيباني ايدئولوژيك ميشوند حال آنكه اصل اين تفسير محل مناقشه است.
شرح واقعه
امام حسين محبوبيت مردمي داشت بگونهاي كه يزيد ميگفت: «حسين احب الناس الي الناس» با اين حال حسين بن علي آغازگر جنگ نبود. جباريت حكومت يزيد بود كه اين تراژدي را در تاريخ آفريد. يزيد پس از فوت پدرش امام را ملزم به بيعت كرد. او يا بايد بيعت ميكرد يا كشته ميشد و اين شروع ماجرا بود زيرا نفس عدم بيعت شخصيت مشروع و محبوبي چون حسين براي بياعتبار كردن حكومت ظلم كافي بود و نيازي به جدال و خونريزي نداشت. امام چون زير بار اجبار يزيد نميرفت به ناگزير از مدينه به مكه هجرت كرد كه حرم امن الهي بود و جنگ و خونريزي در آن حرام است. در مكه نيز دست از سر امام برنداشتند و شرايطي ايجاد كردند كه امام خود گفته است «بارالها ما عترت پيغمبر تو محمد هستيم. ما را از حرم جدمان بيرون كردند». چنان تنگنايي پديد آوردند كه امام اعمال حج را نيز ناتمام گذاشت و قصد سفر كرد. در همين اثناء دعوتنامههاي مردم كوفه رسيد و امام وارد مرحله تازهاي شد زيرا مبارزه با ظلم يك تكليف است اما هر تكليفي مشروط به استطاعت و قدرت است.
امام به درخواست مردم كوفه عزيمت كرد، برآورد نيرو و امكانات را به دقت انجام داد و مسلم بن عقيل را براي همين منظور ماموريت داد. در ابتدا تمام عوامل پيروزي فراهم بود اما اوضاع بعدا مقلوبه شد. نكته مهم اين است كه مسلم هم سفير بيعت بود هم سفير مشورت. امام حسين با وجود آن كه از سوي مردم دعوت شده بود با بزرگان قوم نيز مشورت كرد. در حاليكه او و يارانش در راه كوفه بودند خبر شهادت مسلم و هاني به آنها رسيد. امام باز هم در بيابان با ياران خويش در مورد ادامه راه مشورت كرد. بنابراين نميتوان با نخبگان و بزرگان قوم و ياران و آنانكه بايد هزينه جنگ را بپردازند (اعم از آنكه موافق يا مخالف باشند) مشورت نكرد و تصميم به ادامه را هيگرفت كه ممكن است به جنگ منجر شود.
از هنگامي كه امام با لشكر حر برخورد كرد مشي صلحجويانه خويش را اعلام داشت. با وجود آنكه هنوز هيچ برخورد نظامي و محاصرهاي اتفاق نيفتاده بود امام حسين پيش از نماز ظهر براي لشكر دشمن سخنراني كرد و گفت من به دلخواه خود به سوي كوفه نيامدهام و به خاطر درخواست مردم كوفه به سوي آن حركت كردم. اگر با من پيمان ميبنديد به كوفه ميآيم و اگر از پذيرفتن من منصرف شدهايد به همان محلي كه از آن جا آمدهام بازميگردم. پس از نماز عصر دوباره سخنراني كرد و شبيه همان مطالب را تكرار كرد. نماز عصر كه پايان گرفت امام دستور بازگشت داد و كاروان به سوي حجاز حركت كرد اما حٌر دستور جلوگيري از ادامه حركت امام را داد. حر، به خاطر همين خطاي خويش بود كه خود را مقصر ميدانست و به ياران امام پيوست و شهيد شد. همین که حر توبه کرده است خود بهترین سند مذاکره و تلاش برای صلح است.
در اينجا امام تصميم به بازگشت ميگيرد اما ممانعت ميكنند. پس از آن عمر بن سعد با لشگر خود ميآيد. امام به او نيز ميگويد اگر از پذيرش من اكراه داريد باز ميگردم.
تا اينجا سه بار امام گفته است كه اگر او را آزاد بگذارند ميخواهد به حجاز بازگردد. بار چهارم در روز عاشورا امام خطاب به لشكر دشمن كه از اهالي كوفه تشكيل شده بود گفت:اي مردم من به دعوت شما آمدهام و اگر مرا نميپذيريد رهايم كنيد تا مامن و پناهي براي خود در گوشهاي از زمين پيدا كنم. در مجموع 5 يا 6 بار امام پيشنهاد صلح و بازگشت و جلوگيري از جنگ را داد. هر بار، پيشنهاد مذاكره براي جلوگيري از جنگ را امام مطرح كرد. به پيشنهاد امام بود كه چند جلسه محرمانه با ابن سعد تشكيل گرديد. مذاكرات نتيجه داد و عبيدالله بن زياد نوشت كه معتقد است حسين بن علي را آزاد بگذارند هر جا ميخواهد برود اما شمر بن ذيالجوشن او را منصرف كرد.
چرا امام كرارا خواستار مذاكره و بازگشت بود؟ چرا صلح را ترجيح ميداد؟ زيرا تا هنگامي كه امكان صلح و اجتناب از جنگ وجود دارد كسي كه از آن اجتناب نكند مسئول تمام خونهايي است كه ريخته ميشود.
روز عاشورا ،هنگامي كه ماموري به امام ميگويد تسليم حكم ابن زياد شود امام پاسخ ميدهد تو برادر همان كسي هستي كه به مسلم بن عقيل امان نامه داد ولي ابن زياد او را به قتل رساند. شما ميخواهيد مرا به دست خودم ذليل كنيد يعني نزد ابن زياد ببريد تا مانند مسلم مرا بكشد. امام بخاطر اطمينان به ذلت و كشتهشدن، حاضر به تسليم شدن نگرديد زيرا خداوند به هيچكس اجازه پذيرش ذلت را نداده است.
درخشش قيام امام حسين و جاودانگي آن به پاكي بينظير آن است. وقتي در كوفه،خفقان و سركوب اوج گرفت و شرايط دگرگون شد و امكان پيروزي امام منتفي گرديد با ترور عبيدالله زياد ميتوانست همه چيز تغيير كند و امام حسين پيروز شود. برخي هواداران و مسلمبنعقيل با عوامل نفوذي كه داشتند به سادگي ميتوانستند ابن زياد حاكم عراق را ترور كنند و مسير تاريخ دگرگون شود اما مسلم كه تفكر امام را ميشناخت با ترور يك حاكم سفاك حتي در بدترين شرايط مخالفت كرد لذا حركت حسين هم ضد جنگ است هم ضد ترور.
امام خشونت عليه هيچكس حتي عليه دشمن خويش را تا حد ممكن روا نميدانست چه رسد به خشونت نسبت به دوستان خويش. شب عاشورا امام يارانش را گرد آورد و خطبهاي ايراد كرد و به ياران خويش گفت من اصحابي بهتر از شما سراغ ندارم و از آنان خواست هنگامي كه تاريكي شب فرا ميرسد هر كس ميخواهد از تاريكي استفاده كند و كاروان را ترك گويد و جان به سلامت برد.
ملاحظه ميكنيد كه اگر قطعهاي از متن حذف شود يا در تبيين و تفسير متن به حاشيه رانده شود چه رخ ميدهد؟ براي نشان دادن اينكه امام حسين صلحجو بود من هيچ سخني بر متن نيفزوده ام و حادثه تازهاي كشف نكرده ام. همان دلايلي كه تاكنون براي تبديل امام حسين به نماد رزمندگي به كار ميرفت را مورد استفاده قرار دادم و تنها "نگاه" تغيير كرده است. با تغيير نگاه به يك متن و حادثه كه قرنهاست ميشنويم تفسير هم تغيير ميكند.
امام حسين نماد صلح بود، امام حسين مظهر صلحجويي بود، صلحجويي كه در برابر تهاجم و تجاوز تسليم نشد و قهرمانانه نبرد كرد.
نتيجه: حركت امام حسين اولا يك جهاد دفاعي يا به قول آيت الله صالحي نجفآبادي يك مقاومت بود، ثانيا حركتي كاملا عقلاني بود. امام حسين بهترين نمونه است كه ميتوان از او به مثابه نماد نهضت ضد جنگ ياد كرد. اگر در جهان امروز بخواهيم الگويي براي يك نهاد يا جنبش ضد جنگ ارايه كنيم امام حسين تمام شرايط آن را دارد.
او از جنگيدن استنكاف ميكرد و به انحاء گوناگون كوشيد مانع از آن شود. كساني كه بر طبل جنگ ميكوبند به اين صحنهها بنگرند كه امام وقتي وقوع جنگ را محتوم ديد چشمان خويش را بست تا هر كس ميخواهد آنجا را ترك كند اين رفتار به چه معناست؟
آنانكه مديريت لشكري يا كشوري را دارند حق ندارند به جاي ديگران تصميم بگيرند. آنان محق نيستند و اجازه ندارند سياست و تدبيري را پيشه كنند كه كشوري را به سوي جنگ يا حتي انزوا سوق دهند زيرا اگر جنگي و تحريمي به وقوع بپيوندد اين مردم هستند كه تاوان آن و هزينههاي گرانش را ميپردازند بدون اينكه خود در اتخاذ تصميم به جنگ نقشي داشته باشند يا از رخدادهاي پشت پردهاي كه منجر به وقوع جنگ شده است، آگاهي داشته باشند. تنها در صورتي كه محدوديت و كنترل خبري نباشد و محرمانه بودن بهانهاي نشود كه مردم و رسانهها از بسياري از حقايق پشت پرده ناآگاه بمانند و رايگيري آزادانهاي براي مبادرت به جنگ يا عدم جنگ صورت گيرد شايد بتوان ـ آنهم شايد بتوان ـ پذيرفت كه مردم خود در بروز اين جنگ صاحب نقش و تصميم بودهاند. حتي ممكن است برخي كشورهاي غربي هم چنين عمل نكنند اما الگوي ما بايد برتر از آنها باشد. زيبايي و اوج انساني حركت امام حسين را در همين صحنه ميتوان مشاهده كرد كه او نميخواهد در جايي كه جنگي قرار است رخ دهد ديگران ملزم و مجبور و مكلف به ماندن و جنگيدن و كشته شدن باشند حتي اگر پيشواي آنها امام معصوم و فرزند رسول خدا باشد.
نكته ديگر اينكه حتي اگر امام حسين قصد جنگيدن داشت اما عقلانيت با شكوه حركت او اينجاست كه اصل موازنه قوا را ميفهمد و بدان عميقا پايبند است. اين همان كاري است كه امام حسن نيز انجام داد. وجه مشترك حركت اين دو برادر كه به حق هر دو حسن نام گرفتهاند همين درك موازنه قوا است. آنها در جايي كه برابري قوا وجود ندارد جنگ را عقلاني و انساني نميدانند و حتي الهي و خدا پسندانه نيز نميشناسند و اگر الهي و مقدس ميدانستند بدان مكلف بودند. اساسا نميتواند جنگي عقلاني و انساني نباشد اما الهي و مقدس باشد. من در اينجا و فعلا رويكرد جامعه شناسانه به مسئله ندارم زيرا از نظر جامعهشناس اساسا جنگ مقدس و نامقدس نداريم. جنگ يك پديده اجتماعي است.
ما چگونه ميتوانيم و حق داريم در جهاني كه هيچ موازنه قوايي وجود ندارد و صرفنظر از اينكه چه كسي در اين چالش درست يا نادرست ميگويد اغلب قدرتها و دولتهاي جهان و حتي بسياري از دوستان و متحدان ما با رفتارمان مخالفند بر طبل جدال بكوبيم؟ اگر الگوي ما امام حسن و امام حسين(ع) باشند ما چگونه ميتوانيم با اين نابرابري وارد كارزار شويم و رجز بخوانيم و حتي شگفتتر از آن دوستان را نيز از خود برانيم و جهان را بيشتر عليه خويش بسيج كنيم و نابرابري را عليه خويش افزون كنيم؟ كجاي اين كار با الگو و روش و عقلانيت حركت امام حسين همخواني دارد؟
آنچه حسين را جاودانه كرد چه بود؟ نهضت ضد جنگ و الگوي ضد جنگ و انجمن ضد جنگ به معناي زبوني و تسليم طلبي نيست به اين معناست كه ما آغازگر جنگ نيستيم، ما با جنگ فينفسه و با آغاز جنگ مخالفيم، نميتوان انسان را خليفه خدا بر روي زمين دانست و كرامت ذاتي انسان را باور داشت و پذيرفت كه جان او به آساني پايمال شود. سخن پرچمداران حقوق بشر با دولتها و قدرتهاي غربي نيز همين است كه شما چگونه ميتوانيد از كرامت ذاتي انسان و حقوق بشر سخن بگوييد و حتي با اعدام بخاطر اينكه حق حيات را از انسان سلب ميكند مخالف اما با جنگ موافق باشيد؟ ما و شما ميگوييم حتي حق حيات را از شروران و مجرمان نبايد سلب كرد، آنها را بايد مجازات كرد اما نه با مرگ. ما و شما ميگوييم كه نبايد اجازه داد انسان براي جان انسان تصميم بگيرد و اگر از منظري ديني هم بنگريم جاني كه امانت خداست و متعلق به اوست فقط او حق دارد سلب كند و حتي در قصاص نفس كه فردي از روي غرض و سوء نيت مرتكب قتل انسان بيگناهي شده است خداوند توصيه ميكند حتي در اين مورد كه حق با شماست اگر عفو كنيد بهتر است. با اين حال چگونه دولتهاي مدافع حقوق بشر در غرب با اعدام يك نفر مخالفند اما به جنگي نظامي يا اقتصادي وارد ميشوند كه در آن فوج فوج ، انسان كشته ميشود؟
مفهوم مخالفت با جنگ چيست؟ اگر امام حسن و امام حسين نماد صلح و ضد جنگ هستند به معناي سستي و تسليم و ذلتپذيري نيست به اين معنا است كه اولا آغازگر جنگ نيستند ثانيا با جنگ به صورت ذاتي و ماهوي مخالفند، ثالثا با تمام توان ميكوشند از آن پيشگيري كنند چنانكه امام حسين عمل كرد؛ اما اگر عليرغم همه اينها در محاصره و تحميل جنگ قرار گرفتند تسليم و ذلت را نميپذيرند و چنان شورانگيز و قهرمانانه و شهادت طلبانه ميرزمند كه تاريخ را تحت تاثير خويش قرار ميدهند.
عظمت امام حسين به اين نيست كه يك رزمنده در پيكاري نابرابر به شهادت رسيده است، عظمت او به تجلي شكوهمند انسانگرايي و عقلانيت در نبرد اوست. به اين است كه او به عنوان يك انسان صلحطلب به شهادت رسيد. مفهوم «حسين مظلوم» كه در ادبيات عاشورا به وفور به كار رفته همين است. ما با جنگ مخالفيم و با تمام توان بايد از آن پيشگيري كنيم اما اگر مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفتيم رزمندهترين خواهيم بود زيرا در تهاجم و تجاوز و ذلت نيز كرامت انسان، در معرض پايمال شدن است و بايد با جنگ جلوي آن را گرفت و حتي در خلال چنين جنگي نيز اصول و قواعد انساني را نبايد زير پا گذاريم چنانكه در قرآن كريم و در سنت رسول خدا آمدهاست:
اگر جنگي روي داد اسيران را نكشيد، مردگان را مثله نكنيد، زراعت را آتش نزنيد آب به روي دشمن نبنديد، بدون اذن صاحبخانهاي وارد آن نشويد زنان و كودكان را آزار ندهيد، درختان را قطع نكنيد، حيوانات حلال گوشت را پي نكنيد. و اگر دشمن تمايل به سازش نشان داد صلح كنيد و جنگ را ادامه ندهيد.
بسياري از فقهاي مسلمان،جهاد ابتدايي را جايز نميدانند و فقط جنگ تدافعي را قبول دارند زيرا در فقه اسلامي عِرض و دِماء انسان، اساس شريعت است. با وجود آن كه دروغ و غيبت حرام است اما هر جا كه آبرو يا جان انساني در خطر باشد جايز است حتي نماز تعطيل شود.
اگر تاريخ را منبع شريعت و فقه و تفقه بدانيم و حركت امام حسين را دليل اجتهاد بگيريم حكم شرعي نيز بر حرام بودن جنگ است. پس بايد فرياد صلحخواهي را بر سر جنگطلبي آتش افروزان داخلي و بينالمللي كوبيد و يكصدا خواستار جهاني سرشار از صلح، آزادي و معنويت شد.
--------------------------------------
مجله ایران فردا در پایان این گفتار چکیده ای از یک گفتگو درباره سخنرانی فوق را بازنشر کرده و عنوان شهید صلح را نیز از همین گفتگو برگرفته است. برای مشاهده متن کامل آن که با وجود گذشت قریب به ده سال ارتباط تنگاتنگی با حال و هوای این روزهای منطقه دارد به اینجا نگاه کنید:
http://www.radiofarda.com/content/o1_reviewing_ashura_baghi/374350.html
لینک متن انگليسی گفتگو
http://radiofarda.com/Article/2007/01/25/o1_reviewing_ashura_baghi.html