امر به معروف و نهی از منکر ابزاری برای آزادی یا سرکوب؟
گفتگو با عمادالدین باقی
مجله چشم انداز ایران، شماره 92 تیر و مرداد 1394 ص 93-89
چشم انداز: قانون اساسی ثمره انقلابی توحیدی اسلامی مردمي بود و با امضای اسلام-شناسان و انديشمندان هویت اسلامی داشته لذا بیراه نیست که آن را برترین معروف دانست. سخن اخیر رئیس¬جمهور خطاب به نیروی انتظامی که شما مأمور اجرای قانون هستید از این حیث قابل تأمل است چون وقتی خود علما در مورد اسلام به قول مرحوم امام(ره) الا ماشاءالله اختلاف دارند و لذا ایشان روی قانون تأکید فراوان داشتند، مقام رهبري نیز «حفظ نظام» را بالاترین معروف ¬دانسته و قبلا گفته بودند قانون فصل¬الخطاب است، اما بعضی مراجع گفته¬اند که هدف ما حفظ اسلام است، فرمانده پلیس هم هدف را رضایت خداوند دانستند، حال با توجه به اینکه بر سر خداوند هنوز اختلاف است و عده¬ای خدا را می¬خواهند اثبات کنند و عده دیگر خداوند را قابل اثبات نمی¬دانند، حال با کدام تصور مشترک از خدا می¬خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند؟ و اصولاً مرز بین قانون و دین چیست.
باقی: موضوع «امر به معروف و نهی از منکر» موضوعی است که اگرچه در مورد آن بسیار بحث شده است ولی بیش از هر مفهوم دیگری، این مفهوم « شهید» شده است، جایگاه و اهمیت امر به معروف و نهی از منکر به اندازه¬ای است که هم در مقدمه و هم در اصل مستقلی به عنوان اصل هشتم قانون اساسی آمده است.
در فلسفه علم اصطلاح reductionism یا تقلیل¬گرایی وجود دارد. امر ¬به¬ معروف و نهی¬از¬منکر نیز در طول این 35 سال گرفتار تقلیل¬گرایی شده است و به مسائل و موضوعات جزیی وگاه به مسائلی که اساسا در قلمرو امر¬به-معروف و نهی¬از¬منکر نیست، تنزل داده شده است. وضعیتی که برای امر¬به¬معروف پیش آمده شبیه وضعیتی است که برای اخلاق پیش آمده است؛ امروز اگر كسي بگوید کلاس اخلاق می¬روم، به ناگاه دافعه¬ای ایجاد می¬کند، چون در مورد اخلاق، بسیار شعاری سخن گفته¬ايم ولي در عمل آن را از اعتبار و ارزش انداخته¬ایم. همین بلا بر سر ارزش¬های دیگر هم آمده است. مثلاً در جنگ از امام حسین(ع) خرج کردیم و خلاصه در هر دوره¬ای یکسری ارزش¬ها را استفاده کردیم .من همیشه فکر می¬کنم اگراصل امر¬ به ¬معروف و نهی¬ از ¬منکر درست فهمیده و اجرا می¬شد، نه ایران بلکه سرنوشت جهان اسلام تغییر پیدا می¬کرد. اما امر به معروف و نهی از منکرفقط دچار تقلیل¬گرایی نشد بلکه نوعی وارونه¬خوانی هم در مورد آن اتفاق افتاد. اینکه امر به معروف و نهی از منکر فقط وظیفه حکومت نسبت به مردم دانسته می¬شود نمونه¬ای از همین وارونه¬خوانی¬هاست. از نظر شرعی و فقهی حکومت حق الزام کردن به مردم در مورد یکسری وظایف شرعی و دینی مانند حجاب یا نماز را ندارد. این امور جزو امور فردی است ویک مسلمان ممکن است در حوزه فردی آدم کاهل یا تارک الصلاتی باشد و این ربطی به حکومت ندارد. البته در امر به معروف و نهی از منکرِ فردی افراد نسبت به یکدیگر مثلاً در مورد حجاب یا نمازشاید مشکلی وجود نداشته باشد ولی حکومت الزامی به ورود در این موارد ندارد.
شیوه وارونه¬خوانی در زمان¬های مختلف فرق می¬کند. برای نمونه در کتاب اصول کافی جلد چهارم صفحه143 روایتی از امام صادق(ع)در نقد بنی¬امیه آمده است. جمله ایشان این است «إِنَّ بَنِی أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوهُ» این نقددر حقیقت یکی از شیوه¬های بنی¬امیه را نشان می¬دهد که آنها مردم را در تعلیم ایمان آزاد گذاشته¬بودند، اما در تعلیم شرک آزاد نگذاشته¬بودند تا اگر روزی به مردم شرک عرضه ¬شد، مردم نتوانند شرک را تشخیص دهند.امروز برخلاف این حدیث ما فکر می¬کنیم نهی از منکر یعنی نگذاریم مردم در مورد شرک حرف بزنند اما امام صادق(ع)می¬گوید در جامعه سالم، شرک و ایمان آزادانه تعلیم داده می¬شود. اما شیوه بنی¬امیه، وارونه¬کردن امر به معروف و نهی از منکر بود. به عنوان جمله معترضه می گویم کسانی که در فضای مجازی تا استنادی به کلامی از این بزرگان دیدند اعتراض می کنند که چرا به حرف های چندصدسال پیش افراد استناد می کنید واقعا اگر در غرب 1400 سال پیش کسی گفته بود آزادی بیان یعنی آزادی تعلیم شرک و ایمان، نه فقط آزادی بیان شرک، امروز چقدر نویسندگان شرق و غرب عالم به عنوان جمله طلایی به آن ارجاع می دادند تا پیشتازی ملت دیگری را در چنین فهم پیشروانه ای به رخ بکشند؟ و اینجا ما هم خودکم بینانه آنچه خود داشتیم زبیگانه تمنا می کردیم چون مرغ همسایه غاز است. بگذریم، در اهمیت امربه معروف و نهی از منکر به آیاتی از قرآن می¬توان اشاره کرد(1)که کسانی را که در اقوام پیشین از این مهم غفلت ورزیده اند سرزنش می کند (مائده،79)(2) ، و علت انحطاط و هلاکت آنها را فراموش کردن امر به معروف و نهی از منکر معرفی می کند(اعراف،165)(3) . امروز هم دلیل انقراض خيلي از حکومت¬ها و قدرت¬ها فراموش شدن امر به معروف و نهی از منکر است. اما در مورد حرف آقای روحانی من این را می¬فهمم که وقتی کسی بگوید، پلیس مأمور اجرای اسلام است، آن وقت این سوال پیش می¬آید که کدام اسلام؟ اسلام آقای مکارم یا اسلام آقای نوری همدانی؟ یا اسلام آیت الله منتظری و دیگران؟ چون به تعداد مراجع در قلمرو تشیع، فهم از اسلام وجود دارد. با این استدلال، هر مأموری به تناسب اینکه مرجع تقلیدش چه کسی باشد باید رساله او را اجرایی کندو نباید آن قانون را اجرا کند چون برای او خلاف شرع است و چنین امری میسر نیست و سبب هرج و مرج می شود.
علی¬رغم آنکه ممکن است خیلی قرائت¬ها وجود داشته باشد، اما برای تصمیم¬گیری، باید تابع اقتضائات حکومت مدنی یعنی عقل¬جمعی باشیم. یعنی در مجلسی در پرتو قانون¬ اساسي، مردم در انتخاباتی آزاد منصفانه، رأی داده و اکثریتی را انتخاب¬کنند تا آنچه که باید اجرا شود را به عنوان قانون تصویب کنند. تصمیم این مجلس، حکم قانون را دارد ولو آنکه مرجعی در قم آنرا خلاف شرع بداند. الان یکسری قوانین مجلس را بعضی مراجع خلاف شرع می¬دانند.
• آقای باقی واقعاً چرا امر به معروف و نهی از منکر چنین سرنوشتی پیدا کرد؟
یک دلیل اینکه امر به معروف و نهی از منکراز چارچوب¬های شرعی خودش خارج شد و ریشه¬های سیاسی پیدا کرد. با تبدیل حکومت مدنی پیامبر(ص) به خلافت اسلامی همه این احکام تغییر کرد. آقای راشد الغنوشی بحث مفصلی در این زمینه دارد که آیا حکومت پیامبرحکومت دینی بود یا حکومت مدنی؟ ایشان می¬گوید حکومت پیامبر حکومتی مدنی بود. البته قوانین آن را چون مذهب رایج، اسلام بود، با الهام از اسلام اجرا مي¬كرد.
• *من از سخن غنوشی اینکه بگوییم حکومت دینی یک چیز است و حکومت مدنی چیز دیگر را نفهمیدم. به نظرم او می¬گوید حکومت مدنی و حکومت دینی یکی است برای نمونه، قانون اساسی مدینه عین دین بوده است.
باقی: حکومت دینی به مفهومی که در ادبیات سیاسی مطرح است همان است که در اروپای قرون وسطا به وجود آمد و در ایران و در فرهنگ اسلامی جایگاهی نداشته است. حکومت مدنی مشروعیت خود را از قانون می گیرد نه از دین یا از اموری غیرقابل سنجش و کثیر المفهوم یا اموری که در دسترس کسی نیست. اجرای احکام اسلام هم تابع خواست اکثریت است چنانکه در انگلیس اگر حزب کارگر با اکثریت آراء به قدرت رسید قوانین مورد نظر و موافق عقاید حزب خود را به پارلمان می آورد و اقلیت هم می تواند نقد و مخالفت کند و نظرات خود را به شیوه ها قانونی اعمال کند. در حکومت دینی حاکم موظف است مردم را به زور به بهشت ببرد و قدرت را به هر قیمتی حفظ کند و اگر مردم آن را نخواهند می تواند با آنها بجنگد. در حکومت دینی اجبار در اجرای تکالیف دینی وجود دارد اما در حکومت مدنی مشروعیت حکومت با رای مردم است حدوثاً و بقاءً یعنی همانطور که مردم در تشکیل آن نقش اصلی را دارند اگر در ادامه اش مردم نخواهند این حکومت نباید با مردم درافتد. راشد غنوشی هم در کتاب آزادی های عمومی، حکومت پیامبر را حکومت مدنی محض می داند و استدلال کرده که حکومت پیامبر مشروعیت خود را از قانون گرفته بود.
نکته دیگر واکنش¬های متقابلی است که در برابر تقلیل امر به معروف و نهی از منکر به بیرون بودن چندتارموی زنان و امور فردی و خصوصی به وجود می¬آید. وقتی حکومت امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان ابزاری مذهبی برای ایجاد فشار یا محدودیت به کار می¬برد و به محدودیت¬هایی که می¬خواهد اعمال کند، مشروعیت می¬بخشد، موجب واکنشی در سمت دیگر مي¬شود. برای مثال اخیرا دیدم یکی از فضلا در مورد امر به معروف و نهی از منکر و خطبه امام حسین(ع) به یارانش قبل از عاشورا مطالبی گفته اند که خلاصه اش این بود که امر به معروف برای نظارت شهروندان به دولت بود ولی به مکر معاویه این واجب معکوس شد و امام حسین(ع) این حیله را روشن کرد که امر به معروف وظیفه مردم نسبت به حکومت است و نه بالعکس.
این نوع اظهار نظرها واکنشی است، یعنی اگر یک عده امر به معروف و نهی از منکر را حکومتی می¬دانند، عده-ای هم ازآن سوی بام ¬افتاده¬اند و امر به معروف را وظیفه انحصاری مردم نسبت به حکومت می¬دانند. در حالیکه هم قانون اساسی و هم قرآن به روشنی بیان کرده است که: المُؤمِنونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولیآءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ، یعنی این وظیفه¬ای متقابل است که هم مردم و هم دولت نسبت به هم برعهده دارند.
• *کاربرد و المومنون و المومنات این حق را برای زنان نیز تضمین کرده¬است.
باقی: بله این نسبت بین زنان و مردان تأیید شده است. می¬خواهم این را بگویم که تقلیل¬گرایی دو طرفه است یعنی همانطور که حکومت و آن هم یک گروه از حکومت، امر به معروف را وظیفه انحصاری حکومت نسبت به مردم می¬داند و همچنین روی یکسری از موضوعات که برای آن گروه اهمیت دارد اصرار می ورزد،گاه روشنفکران هم به اين تقلیل¬گرایی دامن می زنند و جنبه عام امر به معروف و نهی از منکر را انکار می¬کنند.
*مرحوم امام می¬گفتند من هیچ وقت بچه¬هایم را برای نماز صبح بیدار نمی¬کردم مگر وقتی شب قبل به من می¬گفتند که ما را بیدار کن. بنابراین می¬توان گفت اگر خود فرد قبول کرده-باشد که به او امر بشود، درست است که وارد این مسائل بشویم و اگر فردي قبول نکرده باشد به او امر به معروف بشود، چنين امر به معروفي دخالت در زندگي ديگران محسوب می¬شود؟
باقی: عده¬ای هستند که امر به معروف را دخالت در حریم خصوصی دیگران می¬دانند درحالیکه باید در خصوص امر به معروف و نهی از منکر سه سطح فردی، اجتماعی و حکومتی را از هم تفکیک کنیم. در سطوح فردی مثل همین نمازباید نوعي توافق وجود داشته باشد و اگر من نگفته باشم که مرا براي نماز بیدار کنید، مکروه است که بیدارم کنند. برخلاف آنها که امر به معروف و نهی از منکر را دخالت در حوزه خصوصی مردم می¬دانند، معتقدم این امکان یکی از مترقی¬ترین امور برای شکل¬گیری جامعه مدنی مترقی با افراد مسئول است و مکانیزمی است برای خودکنترل کردن افراد در جامعه ولی در اثر کاربرد وسیع و نابه¬جایی که داشته است و به حوزه خصوصی زندگی مردم کشیده شد آن هم به شکل: آیا این فرد زن توست؟ آیا این مرد شوهر تو است، یا روسری¬ات رو جلو بیار و ... به ابتذال کشیده شد.
حال اگر موضوعات امر به معروف و نهی از منکر را تغییر بدهیم و به جای ورود به موضوع حجاب که جزو وظایف شرعی فردی یک مسلمان است و نه الزامات حکومتی و در موضوعات دیگر آن را به كار ببريم، آن وقت تصور متفاوتی ايجاد می¬شود. در سطح اجتماعی آثار اعمال به نحوی است که دامنگیر همه می¬شود لهذا دیگر اجازه کسی برای امر به معروف لازم نیست. برای مثال برای مثال با این مقدمه که شخصیت هر ملت برای گردشگران خارجی از روی طرز راهنمایی و رانندگی مردم یک شهر و میزان تمیزی شهر ارزیابی می شود فرض کنید که امر به معروف و نهی از منکر در امور زیست محیطی به کار رود چه نتایجی خواهد داشت. در سفر خارجی من به نیکوزیا چیزی که بسیار جلب توجه کرد این بود که در سراسر شهر و خیابان و ساحل حتی یک دانه ته سیگار روی زمین ندیدم. این صحنه زیبایی وجذابیتی برای محیط فراهم می کند. حالا در جامعه ما اگر محیط تمیز باشد فرد فکر می کند حالا یک دانه تخمه یا یک ته سیگار که چیزی نیست. اگر هم زباله در محیط وجود داشته باشد می گوید اینهمه زباله هست یک دانه تحمه یا ته سیگار هم روی آن چون چیزی عوض نمی شود. نتیجه هردو رفتار آلودگی محیط زیست است. حالا اگر شهروندان خودشان همدیگر را کنترل کننند و هر کس موظف باشد به شخصی که چنین عملی انجام می دهد تذکر دوستانه بدهد و فشار اجتماعی و انتظار اجتماعی ایجاد شده مانع از رفتار مضر افراد به محیط زیست شود امر به معروف و نهی از منکر تبدیل به روش مفیدی برای اصلاح اجتماعی می شود. همان مثال را در باره شکار حیوانات، عدم رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی و صدها موضوع اجتماعی دیگر را تعمیم دهید آنگاه مشاهده می کنید که کاربرد مناسب و درست امر به معروف و نهی از منکر باعث رشد جامعه مدنی می¬شود و بدون نیاز به پلیس یک جامعه با این روش می تواند متعالی شود و پلیس خودش باشد.
سطح سوم یا سطح حکومتی آنقدر مهم است كه خود فقها در رساله¬های عملیه¬شان در مورد خودشان هنگام امر به معروف و نهی از منکر، حتی شرط تاثیر داشتن و عدم ضرر را برای ترک این فریضه کافی نمی¬دانند. برای مثال آیت¬الله فاضل¬لنکرانی در رساله¬شان نوشته¬اند در مورد علما حتی اگر خوف جان نیز وجود داشته باشد، تکلیف امر به معروف به حکومت، واجب است و از آنها ساقط نمی¬شود. یعنی در حالی که امر به معروف و نهی از منکر شروطی دارد، از جمله شرط تاثیر گذاشتن یا شرط عدم ضرر، اما این موارد در مورد مردم عادی در سطح دوم و سوم یعنی در سطح اجتماعی و حکومتی آن هم در مورد همه صادق است و اگر احتمال تاثیر وجود نداشته باشد یا ضرری در پی داشته باشد، فرد می¬تواند به این وظیفه¬اش عمل نکند اما علما ولو خوف جانی هم برایشان وجود داشته باشد، باز هم باید امر به معروف و نهی از منکر کنند. برای مثال فقهاء می¬نویسند هرگاه بدعتی در اسلام ایجاد شود و توضیح می¬دهند اگر حکومت¬ها به نام اسلام، عملی خلاف اسلام انجام دهند، بر علمای اسلام واجب است حق را به هر نحوکه ممکن باشد اظهار کنند هر چند بدانند تاثیر نمی¬کند. یا در یک مسئله دیگر می¬گویند هرگاه احتمال صحیح داده شود که سکوت سبب می¬شود که عمل معروفی، منکر و عمل منکری، معروف شود، بر همه خصوصاً علمای اسلام واجب است که حق را اظهار کنند و سکوت جایز نیست. یا در مسئله دیگری می¬گویند هرگاه سکوت علمای اسلام موجب تقویت ظالم یا تأیید او شود و سبب جرأت ظالم بر سایر محرمات شود، اظهار حق و انکار باطل واجب است، هرچند تأثیر فوری نداشته باشد.
در اینجا فتوای آیت¬الله منتظری در مورد تحزب و نوع استناد ایشان که تحزب را از پدیده¬ای مدرن و وارداتی بودن خارج کرد، حائز اهمیت است. ایشان به قرینه جمله وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ می¬گویند بر گروهی از شما است که کار دعوت به خیر را انجام دهید و در واقع امر به معروف و نهی از منکر را از جنبه فردی¬اش خارج می¬کنند، ایشان در مورد مسائل کلان می¬گویند باید یک گروهی باشد که این کار را انجام دهد و با این استناد به قاعده «مقدمه واجب، واجب است» استدلال می¬کنند که تحزب واجب است چون وقتی به وجوب امر به معروف و نهی از منکر قائل هستیم، بنابراین تشکیل گروهی که این واجب را انجام دهد نیز واجب است. بحث تحزب را اولین بار آیت¬الله منتظری با چنین چینشی، در مدار واجبات آوردند.
• *آیا آن وقت چنین چیزی یک "امر" است؟ چون امر یک نوع دستور است.
باقی: حتی اگر «امر» دستور باشد، لزوماً معنای توهین از آن حاصل نمی¬شود. بار این کلمه متوجه امر به معروف شونده نیست بلکه متوجه امر به معروف کننده است.یعنی من موظف و مأمور هستم به اینکه امر به معروف و نیکی کنم و این دستور بیشتر متوجه کنشگر و آمر معروف است که بر او واجب است که این کار را بکند اما معنایش این نیست که من باید به طرف مقابل دستور بدهم و پرخاش کنم و ...
• *با توجه یه اینکه تحزب نوعی اتاق فکر است وکسی از قول خودش حرف نمی¬زند به نظر شما با توجه به این توان جمعی برای تفکر و نقد، بهتر نیست امروز دیگر شکل امر به معروف و نهی از منکر را از آن شکل سنتی به شکل حزب تغییر دهیم؟
باقی: تشکیل حزب واجب است. اگر بخواهیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم نیاز به کار کارشناسی و گروهی است ولی چون رفتار انسان¬ها فقط در سپهر سیاسی بررسی نمی¬شود، آدم¬ها یک رفتار و فکر فردی هم دارند، حتی در یک سلول انفرادی فرد فقط با دنیای ذهن خودش امکان ارتباط دارد، بنابراین حتی در فردی¬ترین حالت هم انسان، کنشی ذهنی دارد. فرد در ارتباط با زندگی خصوصی مثلاً خودش یا همسرش مرزهایی دارد که نباید نسبت به هم بی¬تفاوت باشند و باید به هم تذکر بدهند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. اینجا چون ماجرا خصوصی و فردی است و موضوع مربوط به سرنوشت دونفر است، مقرراتی وجود دارد و قضیه فرق می¬کند و «رضایت» و«موافقت» شرط است. ولی در حوزه عمومی رضایت کسی شرط نیست و شما وظیفه دارید خیلی دوستانه تذکر بدهید مثلاً اگر دیدید کسی زباله در معابر عمومی می ریزد بگویید زباله اینجا نریز یا اگر نسل حیواناتی را با شکار نابود می کند او را با زبان شایسته منع کنید.
چون این بحث ها در جوامعی مانند ایران ذیل اصطلاحات مذهبی مطرح می شود عده ای بدون توجه به جوهر بحث هیستری دارند، ولی اصلاً فرض کنید امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل کنید، فرض کنید چنین حکمی در قرآن نبوده، اما مگر بشر در زندگی عملی و تجربه زیست بشری¬اش غیر از این عمل کرده و خواهد کرد؟ همان چیزی که در تجربه زیسته بشر به شکل متعارف همیشه اتفاق افتاده را عنوان¬بندی و صورت¬بندی شرعی کرده¬اند به نام «امر به معروف و نهی¬از¬منکر». فرض کنید اصلاً امر به معروف و نهی از منکر نبوده است، اما باز هم اگر شما ببینید یک نفر وسط خیابان آلودگی تولید می¬کند، می¬روید و به او تذکر می¬دهید، اگر تذکر هم ندهید یک اشمئزازی به شما دست می¬دهد، در امر به معروف و نهی از منکر هم همین آمده که این فریضه چند مرحله دارد، یک مرحله¬اش زبانی است و یک مرحله اش هم رویگردانی از آن فعل یا قلباً ناراحت شدن است. فرض کنید یک نفر حیوانی را با چوب می¬زند یا پرنده¬ای را شکار می¬کند، حتی اگر به گوش شما چیزی به نام امر به معروف و نهی از منکر هم نخورده باشد یا در جامعه اسلامی هم نباشید، بازهم شما یک واکنشی خواهید داشت، ممکن است بروید و فرد را از این کار منع کنید یا اگر منع نکنید قلباً از آن کار آزرده و ناراحت می¬شوید، این یعنی همان امربه¬معروف و نهی از منکر اتفاق افتاده است. منتها آنچه در مردم¬شناسی، «زندگی روزمره» نام دارد، اینجا عنوان¬بندی و صورت¬بندی مذهبی شده¬است.گاه می¬بینیم در فضای مجازی جنبه عرفی این مفاهیم دینی دیده نمی¬شود و تنها به¬خاطر اینکه زمینه مذهبی دارند، نسبت به آن¬ها واکنش منفی نشان داده می¬شود. آنچه در زندگی بشر خود به خود درحال رخ دادن است را با برچسب کهنگی و تعلق به گذشته، نفی می¬کنند و می¬گویند این مفاهیم به هزار و پانصدسال پیش تعلق دارد درحالیکه با چنین منطقی دیگر به هیچ متن کلاسیکی یا حتی منشور کوروش و سخنان کنفوسیوس و بودا و ارسطو و و جمهوریت افلاطون که بعضا چندهزار سال قدیمی تر از قرآن هستند و اوستا و انجیل ... هم نمی توان استناد کرد، چون متعلق به گذشته است وخیلی چیزها را به حکم قدیمی بودن باید کنار گذاشت خصوصاً که بعضی شان از نظر سندی ضعیف هستند. اشتباه دیگر این افراد این است که با چنین استدلالی تجربه زیست خودشان را زیر سوال می¬برند چون اگر این فرد ببیند در خیابان یک زن و مردی یک کودک 5 ساله را کتک می¬زنند حتماً واکنش نشان می¬دهد. این واکنش همان امر به معروف و نهی از منکر است. بنابراین باید به لحاظ ماهوی و نه به لحاظ زمانی اندیشه¬ها و کنش ها را بررسی کنیم.
• *افرادی که موافق اینگونه برخوردها مثلاً در مورد حجاب¬اند، غالباً می¬گویند این هم مانند آلودگی محیط زیست خطرش به همه می¬رسد و خلاصه حرفشان این است که ما مستند دینی داریم.
باقی: اگر کسی ادعا کند من مستند دینی دارم باید این مستند یا در قرآن آمده باشد یا در سنت. ما در قرآن چنین حکمی نداریم، در دوران پیامبر هم چنین خبری نداریم که کسانی را ایشان یا افرادی از طرف ایشان مجبور به رعایت حجاب کرده باشند، البته بر عکسش وجود داشته است مثلاً آن زمان به زنان غیرآزاد اجبار می¬شد که حجاب نکنند.
گویی امر به معروف و نهی از منکر یک وجه لیبرالیستی دارد و اصالت فرد و فردیت در آن تضمین شده است تا بتواند در برابر خطاهای حکومت که تصمیم¬گیری هایش بر زندگی تک تک مردم اثر مستقیم یا غیر مستقیم دارد واکنش نشان بدهد. چون منکر از سوی حکومت اثر عظیم¬تری از منکر از سوی افراد دارد، افراد می¬توانند حکومت را در همه موارد نهی از منکر کنند و رضایت حکومت شرط نیست اما حکومت حق ورود به حوزه خصوصی افراد را ندارد. در مورد حوزه خصوصی هم دیگر آن تلقی قدیمی که تنها به معنی چاردیواری است وجود ندارد، در متون دینی داریم که اگر کسی وارد حریم خصوصی دیگری شود و کشته بشود قصاصی ندارد. امروز هم خیلی¬ها معتقدند، ماشین، حریم خصوصی است و حکومت نمی¬تواند بدون اذن وارد آن شود. در احکام سرقت که 20 شرط دارد یکی از شروط «حِرز» است، یعنی اگر چیزی در صندوقی یا مکان پوشیده ای باشد که نشان دهد مالک نمی خواهد کسی به آن دست ببرند کسی حق دستبرد به آن را ندارد و بعضی گفته اند حتی اگر برای مثال قفل هم نداشته باشد اما در محلی باشد که فرد ماذون به تصرف نباشد حرز به شمار می آید.
این خاطره هم جالب است که در یکی از پرونده های قضایی ام در دادگاه وقتی به دنبال اظهارات بازجو، قاضی از من پسورد ایمیلم را می¬خواست، استدلال کردم که پسورد مانند کلید حوزه خصوصی من است و همانطور که برای بازرسی از خانه من باید مالک یا شاهد مالک حاضر باشد و اجازه بدهد، برای ورود به ایمیل من نیز همین اجازه و حضور لازم است. قاضی استدلال مرا پذیرفت و جلسه دیگری تعیین شد که در آن چند شاهد و یک کارشناس امور اینترنت نیز حاضر بودند. به من گفتند همانطور که شما خودت باید با کلید خانه¬ات در را بر روی ما باز کنی، خودت پسورد را بزن، بعد پسورد را زدم وآنها آنچه می¬خواستند ببینند را در ایمیل من دیدند، بعد Sign out کردم. قاضی تأکید کرد که این دستگاه باید CLEAN HISTORY شود تا بعداً کس دیگر نتواند ایمیل را ببیند تمام این مراحل با حضور شاهدها صورت جلسه و ثبت شد.
اینها در حق مالکیت به عنوان زیربنایی ترین حق و از حقوق بنیادی بشر ریشه دارد. متفکرین عصر روشنگری مانند جان لاک معتقدند حقوق بشر از حق مالکیت گرفته می¬شود. هایک هم در کتاب سه جلدی اش که اخیرا توسط دکتر غنی نژاد و همسرشان ترجمه شده می گوید مواد اصلی حقوق بشر حق مالکیت و حق حیات است. بسیاری فکر می¬کنند این قاعده در عصر روشنگری کشف شده است اما واقعاً در فرهنگ اسلامی هم قرن ها پیش از عصر روشنگری و دقیقا به همان مفهوم وجود داشته¬است طوری که در نظامم حقوقی شان به استناد روایت: الناس مسطون علی اموالهم و انفسهم، «قاعده تسلیط» را برساخته بودند.
• *از قاعده تسلیط یا الناس مسلطون علی اموالهم، دلالت تسلط بر انفس هم ثابت می¬شود ولی معمولاً بیشتر تسلط بر اموال را مد نظر قرار می¬دهند و تسلط بر نفس را رها می-کننددرحالیکه از همین قاعده می¬توان پرهیز از شکنجه را استناد کرد و گفت نمی¬شود به زور آنچه در نفس فرد است و اطلاعات اوست را از وی گرفت.
باقی: واقعیت است که هردوی اینها نقض شده است. در اوایل انقلاب ما آنقدر تحت¬تأثیر تفکرات جریان چپ بودیم که وقتی می¬خواستیم جناح راست را محکوم کنیم، آنها را متهم به معتقد بودن به «الناس مسلطون علی اموالهم» می¬کردیم.درحالیکه اساس حقوق بشرو بنیادی¬ترین حق هر انسان، حق مالکیت و حق حیات اوست. در بحث شکنجه و یا بعضی از اموالی که بعد از انقلاب مصادره شد، ضوابط اسلامی رعایت نشد. ممکن است به تاریخ و سنت اسلامی انتقاداتی وارد شود اما رویدادهای درخشانی هم وجود دارد. در سنت اسلامی اگر کسی باغی بر حکومت بود و در این راه کشته هم می شد اما مالکیتش محترم بود. در زمان امام علی(ع) خوارجی که در جنگ کشته شده بودند، مالکیت شان محترم بود و حتی حقوقی که از بیت المال می¬گرفتند نیز محفوظ بود چه رسد به اینکه آنها یا خویشان شان را بازخرید اجباری یا اخراج از کار کنند. وقتی مال مشرک یا کسی که با حکومت اسلامی می¬جنگد اینقدر محترم است،بسیاری از آن مصادره¬ها قابل توجیه نیست.
• *گفته می¬شود که الناس یعنی عامه مردم و ما یعنی حکومت هم تصرفمان به واسطه نماینده مردم بودن است.
باقی: بر اساس قواعد شرعی وقتی چیزی به عنوان انتخابات آزاد و منصفانه تصویب شده و قبول و امضاء شده باشد، رعایتش جنبه شرعی پیدا می¬کند. یعنی وقتی یک قاعده بین¬المللی را پذیرفتید به حکم «اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا» رعایت آن نیز واجب است. زمانی این حرف حکومت که من نماینده مردم هستم و می-خواهم به نمایندگی از آنان کار کنم مشروعیت دارد که قانونِ بین المللی انتخابات آزاد و منصفانه که ایران بدان متعد شده رعایت شود و در این مسیر اولین چیزی که زیر سوال می¬رود، نظارت استصوابی است چون مغایر با نمایندگی الناس است. «ناس» مسلمان و مسیحی وکافر و یهودی و ... را شامل می¬شود.الناس در عالم واقع، آدم¬های عینی و واقعی است و موجودی انتزاعی مانند غول یا اژدها و ... نیست.
• *این گروه در مورد انفاس می¬گویند خدا بر بدن فرد محق تر از خود اوست و براساس همین حق الهی و اینکه ما نماینده خدا هستیم، تصرف آنها توجیه می¬شود. به نظر می-رسد این مناقشه¬ای قابل حل نیست.
باقی: از دوره رنسانس به بعد، عده¬ای حق الهی را در برابر حق بشری قرار دادند؛ به تدریج مفهوم «خدافرمانی» دربرابر مفهوم «خودفرمانی» قرار گرفت و تضادی ایجاد شد که نتیجه¬اش این بحث¬ها شده است. این بحث را سکولارها شروع کردند اما امروز بهره¬اش را ضد سکولارها می¬برند. این افراد قدرتشان را به حق الهی منتسب می¬کنند و مردم را از قدرت خلع می¬کنند و با استناد به چنین توجیهی به کسی هم جوابگو نیستند، چون آنها فقط در مقابل خدا پاسخگو هستند و واسطه مردم با خدا نیز خودشان هستند.
قرآن در آیات فراوانی درمورد رابطه پیامبر و مردم متذکر شده است:«لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» یا «مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ» یا «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» و دهها آیه دیگر به همین مضامین. یعنی ای پیامبر وظیفه تو تنها ابلاغ و بیان است و بس. یعنی خداوند برای بشر حق نافرمانی را هم به رسمیت شناخته است. یعنی اختیار با فرد است که بخواهد کفر بورزد یا شکر کند. یعنی خداوند حتی برای پیامبر هم حق اجبار و سلطه¬ای قائل نیست. این نص صریح قرآن است. وقتی خداوند برای پیامبرش چنین حقی قائل نیست، بطریق اولی برای دیگران چنین حقی وجود نخواهد داشت. مفهوم اینکه حکومت پیامبر حکومتی مدنی بود، همین است یعنی به جز یکسری جرائم مانند قتل، که پیش از پیامبرهم این جرم ها مجازات داشت، بقیه امور به خود مردم واگذار شده منتها پیامبر می¬آید و این مجازات¬ها را نسبت به شریعت یهود و شرایط عصری تلطیف می¬کند. بنابراین از حق الهی، حق سلطه و حق زور و حق اجبار و به زور به بهشت بردن افراد، در نمی¬آید.
• جمع¬بندی شما چیست؟
قرائت من از امر به معروف و نهی منکر این است که این مفهوم، قرائت سنتی و مذهبی همان چیزی است که امروز به آن آزادی بیان می¬گوییم و تعبیری است برای اعمال فردیت و حفظ هویت فردی و همه ارزش¬هایی که ارزش¬های مدرن دانسته می¬شود. من این عبارات را معادل همان مفهوم می¬دانم و معتقدم اگر دغدغه حقوق بشر و شهروندی داریم، این دغدغه، امکان تحقق ندارد مگر اینکه امر به معروف و نهی از منکر به معنای نظارت سازمان¬یافته مردم بر حکومت ونه نظارت فردی مردم،تحقق پیدا کند. نظارت توده¬¬ها و جامعه اتمیزه شده و مردمی که بی¬قدرت شده¬اند، اثربخش نیست، بنابراین به تعبیر آیت¬الله منتظری باید «ولتكن منكم امه»¬ای وجود داشته باشد که بطور متشکل و سازمان یافته به این کار بپردازد. اگر این عملی نشود، هیچگاه نه حقوق بشر و نه حقوق شهروندی و نه نظامی عادلانه شکل نخواهد گرفت. منظور از وظیفه امر به معروف و نهی از منکر به حکومت فقط نهی از منکر دولت نیست، چون به محض اینکه گفته می¬شود:«حکومت»، افراد متوجه دولت که در ایران قوه مجریه است می¬شوند درحالیکه این نیز نوعی تقلیل¬گرایی است. در علم سیاست مهمترین بخش دولت و قدرت به معنای عام آن قوه قضاییه است. یعنی تا نسبت به قوه قضائیه نشود امر به معروف و نهی از منکر کرد، امکان ندارد در جامعه عدالت و حقوق بشر محقق شود. درست است که به تمام قوا باید امر به معروف و نهی از منکر شود، اما این در مورد قوه قضائیه مهمتر است چون با سرنوشت مردم ارتباط فراوانی دارد. امر به معروف و نهی از منکر شیوه¬های مختلفی دارد، یکی از این شیوه¬ها این است که فرد بتواند راجع به بخش¬های مختلف قوا اطلاع¬رسانی یا نقد کند. امروز نقد آرای قضایی امری هنجارمند و پذیرفته شده در تمام دنیاست و از آن تلقی مجرمانه نمی¬شود و نسبت به آن ممانعتی اعمال نمی¬شود و این کار را شرط پیشرفت سیستم قضایی می¬دانند.
• *حق نقد باید باشد ومنتها باید به رأی دادگاه هم تمکین کرد و نقد هم علنی باشد.
باقی: یکی از دلایلی که در آنجا به رأی دادگاه تمکین می¬کنند این است که می¬بینند به این رأی می¬شود آزادانه نقد کرد و آن را به اطلاع همگان رسانید. این نظرات به قاضی نیزکمک می¬کند. اگر امکان نقد نباشد، ماجرا متفاوت است. اگر برای مثال در مورد وضعیت زندان¬ها _که حداقل در ایران با 400 هزار زندانی و با احتساب یک خانواده 5 نفره برای هر زندانی، شما با جمعیت دو میلیون نفری روبرو خواهید بودکه با این مسئله دست به گریبان است_ اما شما نتوانید امر به معروف و نهی از منکر کنید آن وقت سخن از حقوق بشر گفتن و انتظار حقوق شهروندی داشتن، انتظاری بی¬معناست.
هنوز سیستم مدیریتی کشور ما نپذیرفته است که آسیب شناسی امری ضروری برای اصلاح خودش است. اگر نشود در مورد حکومت، آسیب¬شناسی کرد، آن وقت آسیب¬شناسی در مورد مسائل اجتماعی بی¬معناست. وقتی آن شماره¬ از مجله زنان که موجب تعطیل آن شد را می¬خواندم فکر می¬کردم در این مجله مسئله¬ای اجتماعی که سعی می¬شود¬ پنهانش کنند، آسیب¬شناسی شده¬بود اما مگر می¬شود جامعه¬ای را بدون آسیب شناسی اصلاح کرد؟ چطور می¬توان بدون آزادی نقادی، آسیب شناسی کرد؟ اگر شما یک مجله را به محض آنکه به حوزه آسیب شناسی پای گذاشت تعطیل کردید، آن وقت شما نه امر به معروف و نهی از منکر بلکه مقدمات امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل کرده¬اید. به همین جهت عملیاتی کردن امر به معروف و نهی از منکر خیلی مهم است و نباید دست از این ادبیات کشید. من در خیلی از بازجویی¬هایم وقتی بازجو یا قاضی به من می¬گفت به چه دلیل این یا آن حرف را زدی؛ می¬گفتم چون امر به معروف و نهی از منکر تکلیف شرعی و قانونی من است و اگر به من بگویید نباید این کار را می¬کردم؛ گویی به من گفته¬اید باید خلاف شرع و خلاف قانون انجام بدهم. آن وقت اصلاً داستان عوض می¬شد. متأسفانه در فضای مجازی امروز، خیلی افراد انگار شرمنده می¬شوند که از این ادبیات استفاده کنند. اما نباید این ادبیات را به دست طرف مقابل سپرد تا امر به معروف و نهی از منکر را از درون تهی کنند و بعد چیزی که بیش از آنکه به امر به معروف و نهی از منکر مربوط باشد به حفظ قدرت و مصلحت وابسته است را به عنوان آن محتوا جایگزین کنند و وسیله¬ای برای سرکوب ساخته ¬شود.
پی نوشت:
مجله چشم انداز با عنوان:« امر به معروف و نهی از منکر ابزاری برای آزادی یا فشار؟» چاپ کرده است.
1. َانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُون
2 .کانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا يَفْعَلُونَ (مائده، 79).
3 . فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما کانُوا يَفْسُقُونَ (اعراف، 165).