شنبه 2 خرداد 1394

پاسخ به پرسشی پیرامون اتهام افسادفی الارض به آقای محمد علی طاهری مؤسس عرفان حلقه

متن کامل همه نظریات مکتوب کارشناسان و صاحبنظران معارف اسلامی و فقهی نیز به صورت پی دی اف در اینجا موجود است:
Download file

به نام پروردگار هستی
وَلاَ تَكْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (بقره/283)
استاد ارجمند جناب آقای عمادالدین باقی دامه افاضاته؛
با سلام
از آنجا که مسئله ارتداد و افساد فی الارض یک موضوع فقهی و تشخیص آن در صلاحیت متخصصان علوم اسلامی است و در جایی که به امور مهمه ای چون عرض و دماء مربوط می شود نمی توان بدون اجماع عمل کرد علیهذا با التفات به اینکه پیش از تقدیم این استفساریه، یک دوره کامل از کتاب ها و نشریات متعلق به آقای محمدعلی طاهری مؤسس و استاد یکی از مجموعه های عرفانی موسوم به عرفان حلقه تقدیم گردیده است، مستدعی است آنجناب به عنوان یکی از شاگردان شناخته شده فقیه عالیقدر آیت الله العظمی منتظری که طی سی سال گذشته دارای کتاب ها و مقالات پژوهشی فراوانی در زمینه دین پژوهی بوده اید و برخی از آنها به زبان های عربی و انگلیسی ترجمه و منتشر شده اند، در سال هایی از دهه 60 و 70 شمسی استاد تاریخ و معارف اسلامی در دانشگاه ها بوده اید و ضمنا چهره ای شناخته شده به عنوان فعال و نظریه پرداز حقوق بشر هم هستید بفرمایید، که آیا دیدگاه ها و مطالب مندرج در آنها می توانند از مصادیق تفکر ضددینی و خلاف شرع یا ارتداد و افساد فی الارض به شمار آیند؟ همچنین آیا می توان بر فرض وارد بودن اتهام عدم تخصص به شخصی، اظهار نظر او در مسئله ای را به عنوان فقدان تخصص، گناه شرعی یا قانونی به شمار آورد؟
پیشاپیش از پاسخ عالمانه شما سپاس می گذاریم و توفیقات روزافزون جنابعالی را از درگاه حضرت احدیت مسئلت داریم.
جمعی از شاگردان استاد محمد علی طاهری


باسمه تعالی
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ... و کیست ستمکارتر از کسی که شهادتی را که از خدا نزد وی است، کتمان کند» (بقره- 140)
حسب درخواست اعلام نظر کارشناسی درباره اینکه مطالب منتشره از سوی آقای محمدعلی طاهری واجد وصف اهانت به مقدسات یا افسادفی الارض می شود یا خیر؟ به زعم راقم، رأی مراجع معظم و معتبر تقلید و مجتهدانی که به فقدان پیشداوری و سوگیری درباره موضوع، شناخته شده اند ملاک است ولی نظر کارشناسان معارف دینی و حقوقدانان آگاه به فقه اسلامی نیز درخور اعتناست. همچنین اگر شائبه بدعت وجود داشته باشد چنانکه سهل انگارانه مسلمانانی را به زندقه و الحاد و افساد متهم نمایند، بجز امر به عدم کتمان شهادت در آیه معهود(بقره- 140) و دستور شهادت به عدل «كونوا قَوّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلى أَلّا تَعدِلُوا اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوى (مائده، 8)، به حکم "إذا ظهرت البدع في أمتي فليظهر العالم علمه، فان لم يفعل فعليه لعنة اللّه‏" بر آگاهان است که با اظهار آگاهی و علم خویش با بدعت درآویزند. افزون بر اینها تهمت افساد به مؤمن خود از گناهان کبیره است. علیهذا اینجانب نیز به عنوان کسی که بیش از سی سال در حوزه علوم دینی پژوهش داشته ام، کلیه منشورات مربوط و منسوب به آقای محمدعلی طاهری را به دقت مطالعه کردم. گرچه عمده آنها مشابه یا موافق قرائت ها و نظرات رسمی مسلمانان به ویژه شیعیان و عرفا و متصوفه است اما در این مجال اصولا در مقام ارزیابی صحت و سقم و یا قوت و ضعف سخنان ایشان نبوده و فقط بر این نکته اساسی و محل نزاع در سوال مطروحه می پردازم که آیا محتوای این منشورات در چارچوب فقه رسمی یا حقوق اسلامی متضمن الحاد و انکار و افساد هست یا نیست؟
گرچه کیفیت راه جمعی اتصال به شبکه شعورکیهانی(عرفان کیهانی،ص82و83) می تواند محل مناقشه قرار گیرد ضمن آنکه خدای محیط بر هستی که در جای جای آثار وی بدان اشاره شده با توصیف عضویت او در حلقه به عنوان عضو چهارم(همان،84) همخوانی ندارد. همچنین با این نظریه که «عشق اساس هستی است نه عقل»، مشکلاتی دارم لیکن پرواضح است که اینها صرفاً مناقشات نظری است و این سخن عرفا و متصوفه در درازای زمان بوده و با وجود برکات و زیبایی ها و فواید و جذابیت هایش، منشاء لغزش هایی بوده است، چه این دیدگاه ها می تواند بهانه و بستر کرامات دروغین گردد. راقم در چند نوشته تفصیلی به نقد نظریه های دوآلیستی و دوگانه سازی های مختلف از جمله «عشق و عقل» پرداخته است و در این مجال اشارتی بیش از این، وجهی ندارد اما مرکز ثقل کلام در اینجا است که از منشورات مذکوره، انکار و ارتداد و افساد فی الارض، نمی توان استنباط کرد که اگر چنین باشد بزرگانی در زمره این اتهام قرار می گیرند و متقابلا از دید عرفا، نیز عقلگرایان، کافر شده و در نتیجه همه کافر خواهند بود.
اساسا در مانحن فیه در مقام تفکیک «امر اعتقادی» از «امر حقوقی و کیفری» هستیم. در امر اعتقادی، محتمل است شخصی مؤمن یا ملحد یا شاک و مردد باشد اما از حیث حقوقی آیا آثار جزایی بر آن مترتب می شود و می توان بخاطر داشتن این عقیده یا بیان آن، وصف مجرمیت قائل شد؟ تعالیم قرآنی و سنت قطعیه و حتی فقه سنتی حاکی از آن است که حتی اگر کسی منکر باریتعالی شود نمی توان به صرف این انکار، وی را مجازات کرد. یکی معنونین تلویزیونی فلسفه در محفلی از بزرگان برای ممانعت از اظهار نظر ایشان گفته اند:«طاهری خدا را انرژی می داند». گرچه نگارنده در آثار آقای طاهری چنین عبارتی نیافت و به نظر می آید این کلام جزو مجعولات برای تثبیت تهمت باشد و گرچه بی تردید اقای طاهری به شهادت گفته ها و نوشته و سوابقش فردی موحد و مؤمن است اما حتی اگر او چنین ادعایی کرده بود یا حتی بالاتر از آن اگر کسی منکر حضرت باریتعالی شود(امر عقیدتی) آیا شرعاً و قانوناً می توان او را به اعدام و یا زندان(امر حقوقی و کیفری) محکوم کرد؟ پرواضح است که امر عقیدتی باید نقدعلمی شود نه مجازات.
انتسابِ الحاد و انحرافِ موهمِ افساد فی الارض به محتویات آثار جناب طاهری، موجب حیرت است زیرا تاکنون معتبرین از علمای فریقین و حتی سلفیون آنها نیز به این شدت فتوایی علیه اصحاب عرفان و تصوف نداده اند و برعکس، عده ای از اکابر علما و فقهای اسلامی در فضیلت و بلکه افضلیت متصوفه و عرفا گفته اند. ابن تیمیه که به پدر سلفی گری و جریان تکفیری شهره است و کتابی در رد صوفیه و عرفا دارد می گوید: از نظر بعضی از علما، صوفی در حقیقت نوعی از صدیقین در آیه 39 سوره نساء است و عده ای هم آنها را بدعت گذار و خارج از سنت دانسته اند، عده ای هم آنان را افضل خلق و کامل ترین آنها پس از پیامبران می دانند(مجموعهُ فتاوی: التصوف، ج11 ص13). ابن تیمیه سپس رأی خودش را که به مثابه رأی صواب تلقی کرده چنین بازگو می کند که: صوفیان و عرفا، مجتهدون فی الطاعه الله هستند و برخی از آنها به سبب اجتهادشان از مقربانند و بعضی از اصحاب یمین اند و در هر دو صنف، کسانی هستند که در اجتهادشان خطا می کنند، برخی از کسانی که منسوب به صوفیه هستند ظالم به نفس خویش اند و برخی گروه های اهل بدعت و زندقه هم منسوب به آنانند اما نزد محققین اهل تصوف، این گروه از صوفیان نیستند مثل حلاج که اکثر مشایخ صوفیه او را انکار کرده اند(همان، ص14).
او با وجود اینکه زنادقه را نه صوفی بلکه منسوب به تصوف دانسته اما باز هم حکم افساد و الحاد نداده است و در بیان مصادیق بحث اظهار می دارد: تفضیل «ولی» بر «نبی» و «اولیاء» بر «انبیاء» را در لسان برخی از صوفیان مانند ابن عربی و اینکه آنها معتقدند در ختم نبوت، شأن نبوت خاتمه یافته نه شأن ولایت، رد کرده و ابن عربی را با وجود اینکه از اعاظم علمای اهل سنت بوده به دلیل اینکه در فصوص، چنین رأی زده است، جزء غُلاه دانسته و غلو او را باطل می خواند(ج11 ص 274). ابن تیمیه ضمن اینکه ابوعبدالله حکیم الترمذی را اگر نگوییم با احترام اما بدون هر گونه تعریضی یاد می کند، متذکر می شود که سخن مردود او در کتاب«ختم الولایه» که مخالف کتاب و سنت و اجماع سلف ائمه است به دلیل غلوی که در ذکر ولایت داشته، مقدمه ضلالت ابن عربی و امثال او بوده است(همان، ص281). شخصیتی چون ابن تیمیه با وجود گشاده دستی در تخطئه و تکفیر دیگران و با همه این احوال و اقوال و علیرغم نقدهای تندی که علیه همه فِرَق دارد اما از 72 ملت پیرو آیین محمد(ص) فقط جهمیه (که ضدیت شدیدی با آنها دارد) و منافقین را داخل امت نمی داند(ابن تیمیه،ج12،ص342). در میان شیعیان نیز برخی از علماء، محی‌الدین عربی را از قول محدث نوری بدتر از ناصبی‌ها ‌خوانده(مکارم، 1339: 183 ـ 177) و بایزید بسطامی را در شمار زنادقه می‌آورد (همان، 204 ـ 197) یا می‌گویند: مولوی، در مقام شمس غلو کرده و او را خدای خود دانسته است (همان، 241 ـ 238) که طبعاً مولوی در زمره‌ مشرکان و دیوان او از کتب ضلال و شرک‌آلود خواهد بود در حالی که آیت‌الله خمینی در کتاب‌های مختلف عرفانی خود مانند شرح دعای سحر، سرالصلوه، چهل حدیث، آداب‌الصلوه و تعلیقات علی شرح فصوص‌الحکم و تفسر حمد، بارها از محی‌الدین عربی به عظمت و نیکی یاد کرده و ستایش نموده است. وی به قرائت عرفانی ابن عربی چنان دلبستگی داشت که آن را همان نسخه اسلام حقیقی پیامبر می‌دانست و در نامه ای به گورباچف آخرین دبیرکل حزب کمونیست شوروی از وی می‌خواهد که دانشمندان کشورش را به "نوشته‌های فارابی و بوعلی سینا در حکمت مشاء و کتاب‌های سهروردی و حکمت متعالیه صدر المتألهین" ارجاع دهد و از "کتب عرفا، بخصوص محی الدین بن عربی" به عنوان منابع اصلی شناخت اسلام ناب یاد کرده و از دانشمندان شوروی برای خواندن این متون دعوت به عزیمت به شهر قم می‌کند(صحیفه امام، ج 21، ص 220). آیت الله جوادی آملی نیز در شرحی بر این پیام که با عنوان «آوای توحید» به چاپ رسید در مدح ابن عربی و عرفا سخن گفته است.
همچنین بسياري از علماء از اشعار دیوان مولانا در نماز و قنوت بهره مي‌برند و يا آن را منبع عرفان الهي مي‌دانند و حاج ملاهادی سبزواری(متوفای 1289ق) در مقدمه شرح مثنوی این کتاب را تفسیر منظوم کلام الله و سر مکتوم و بیان آیات قرآن می داند(سبزواری، 10-9) و میرزا حبیب الله خراسانی فقیه اصولی قرن سیزده و چهارده(متوفای 1327ق) هر روز سر سجاده نماز مثنوی می خوانده است (خراسانی، 44-43). اقطاب و بزرگانی از علما و فقها مانندشیخ بهایی(نک: مطبعه چی،89-71) و بسیاری از فقهای معاصر و متأخر یا حاضر، در سلک عارفان بوده اند. آقای طاهری نیز به عنوان یکی از توشه گیران از خرمن معارف این بزرگان در نوشته هایش به کرات به اقوال مولوی و حافظ و خمینی(ره) و.... تکیه کرده است که نظرات و گفتارهای مشابهی داشته اند و اگر جرمی باشد در وهله نخست متوجه آن بزرگان است نه این بهره مندان.
اگر هر فرقه ای از مسلمانان خود را معیار حق و باطل بداند و هر کس را با آنها زاویه دارد در مظان الحاد و ارتداد و افساد قرار دهد، کاربست همین منطق و قضاوت از سوی دیگر نحله ها را نمی تواند محل مناقشه قرار دهد و در نتیجه همه در مظان اتهام رفته و مؤمنی یافت نمی شود. مضافاً اینکه حضرت استاد، فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله منتظری از مراجع بزرگ معاصر، در واپسین سال های عمر خویش با اجتهادی بنیادین، کرامت انسان را مبنا قرار داد و باب رویکرد انسان مدارانه فقهی را گشود. در این دوره، به فتوای ایشان مسئله «عقیده» و «ارتداد و افساد» محفوف به فساد عقیده، از دو جنس و ماهیت هستند و تفاوت عقیده و تغییر عقیده ماهیتاً مصداق ارتداد و افساد نیست(نک :استفتائات، ج2، ص 528-526/ استفتائات، ج3، ص 476-475/ رساله حقوق، ص52-51/ حکومت دینی و حقوق انسان، ص132-130/ اسلام دین فطرت، ص 695-692/ نیز: باقی، 142-119) در عین حال با فرض اینکه دو موضوع«ارتداد» و «عقیده صِرف»، از یک جنس باشند نیز محتوای هیچیک از منشورات آقای طاهری، انحرافی و مجرمانه قلمداد نمی شوند به ویژه که در شرع و قوانین، عنوان جزایی عقیده انحرافی وجود ندارد و حتی با معیارهای اهل تکفیر هم این سخنان مصداق ارتداد و افساد نیست و اظهار آن مصداق حق آزادی عقیده و بیان از حقوق مسلم بشری است. بسیاری از فقرات این منشورات نیز در چارچوب سنت گرایی تعریف می شوند مانند مقالاتی که درباره غدیر، منجی، عاشورا، فلسفه حجاب در کتاب «چند مقاله» نوشته و یا در مقام توجیه و معقول سازی دعا، نذر و صدقه(انسان و معرفت،ص46-42) برآمده است. در حوزه عرفان نیز به نقد انواع عرفان های وارداتی پرداخته و آنها را مصداق تهاجم فرهنگی و راه نفوذ فرهنگی غرب نامیده و اصرار دارد که باید به سنت پربار عرفان اسلامی-ایرانی خود تکیه کنیم(نک: عرفان کیهانی،50-44).
افساد منضم به محاربه و خشونت مسلحانه جرم است نه عقیده متقاوت داشتن: جای شگفتی است که چنین نظراتی مصداق جرم افسادفی الارض به شمار رود زیرا مستند جرم محاربه و افساد فی الارض، آیه شریفه 33 سوره مائده است و چنانکه مرحوم آیت الله مرعشی متذکر شده اند افساد بماهو افساد موضوع مجازات نیست مگر عناوين خاص جزائي بدان ملحق شود زیرا آنچه از آيات و روايات و قوانين موضوعه وعقل بدست مي آيد اين است كه مجازات ها هميشه براي عناوين کلی و مبهم وضع نمی شوند بلکه مجازات ها باید برای عناوین خاصي از جرائم در نظر گرفته شوند: مثلا حکم: " الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ " و يا حکم:" وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا ". بنابراين «مفسد في الارض» خودش موضوع حكم نيست. به عبارت دیگر نه «مفسد بماهو مفسد», بلكه «مفسد بماهو زان اَو بماهو محارب» است كه موضوع حکم قرار می گیرد و در اين صورت محارب موضوع حكم قرار گرفته است. در هيچ موردي از فقه ديده نمي شود كه مفسد مستقلاً موضوع حكمي از احكام قرار گيرد و با توجه به اينكه «مفسدِ في نفسه» نمي تواند خود موضوع مجازات قرار گيرد نيازي به تعريف آن هم نيست زيرا چيزي را لازم است تعريف كرد كه از نظر شرعي و قانوني حكمي بر آن مترتب گردد و مفسد، چنين نيست. مرحوم آیت الله مرعشی که خود از قضات عالیرتبه بود می افزاید پس از جمهوري اسلامي غالباً كلمه محارب و مفسد را با يكديگر بكار مي برند و آنچه سبب اين اشتباه شده است برداشت ناصحيحي است كه از آيه 33 سوره مائده شده است. آنان مي گويند در آيه دو موضوع ذكر شده است:1_ محاربه . 2_ افساد في الارض.
بر فرض اگر بپذيريم مفسد بماهو مفسد مصداقاً مي تواند موضوع مجازات خاصي قرار گيرد در خصوص مورد، آيه مورد بحث نمي تواند موضوع چنين حكمي باشد زيرا لازم مي آيد ذكر محاربه لغو گردد زيرا اگر بنا باشد حكم مفسد محارب و حكم مطلق مفسد يكي باشد قيد محاربه لغو مي گردد و با توجه به احتياطي كه شارع مقدس درباره دماء (خونها) فرموده است نمي توان چنين تفسير موسعي را پذیرفت(مرعشی، ص45).
به همین دلیل فقها هم برای صدق عنوان افساد در این آیه داشتن سلاح را شرط دانسته اند.آیت الله منتظری فرموده اند: در عنوان "محارب"بنابر آنچه در روايات اهل بيت(ع ) و فتاواي فقها ‏ ‏تصريح شده داشتن سلاح قيد شده است و به نقل روایاتی از امام باقر و نیز فتاوای شیخ طوسی در کتاب قُطَّاع الطَّريق، و محقق حلی و مقدس اردبیلی و صاحب جواهر و عده ای دیگر در تأیید این نظر پرداخته است و پس از بحث و استدلال هایی می فرماید: "محصل كلام اينكه آيه 32 سوره مائده دلالت ندارد بر اينكه هر فساد في الارض ‏مجوز اعدام است"(منتظري، ديدگاه‌ها، ج1، ص 460 ). صاحب جواهر نیز افساد في الارض را به تجريد سلاح تفسير كرده(نجفی، ج۴۲، ص۵۶۴) و آیت الله خمینی گفته است: محارب هو كل من جرد سلاحه او جهزه لاخافه الناس و اراده الافساد في الارض(ج۲، ص۴۹۲ ) و مراد از افساد في الارض در آيه، مطلق افساد نيست بلكه متمم معناي محاربه است. از عباراتی كه ديگران هم مانند محقق در شرايع و شهيد در لمعه نقل كرده اند همین معنا استفاده مي شود. صرف تجرید سلاح هم برای اطلاق عنوان افساد و محاربه کافی نیست زیرا از کلمه یسعی تکرار عمل و مداومت در آن مستفاد می شود. علامه طباطبائي در الميزان می گوید: «جمله ويسعون في الارض فساداً، معناي مورد نظر را از جمله يحاربون الله و رسوله مشخص مي سازد كه آن عبارت از افساد في الارض از راه اخلال به امنيت جامعه و راهزني است نه مطلق محاربه با مسلمين( طباطبایی، ج ۵، ص ۵۲۳) البته حتی در صورتی که محاربه به صورت سعی و فساد در زمین باشد باز هم اگر قتلی اتفاق نیفتد نمی توان کسی را به مجازات افساد فی الارض محکوم کرد. بالنتیجه جرمی به عنوان «افساد فی‌الارض» در متون فقهی وجود ندارد. افساد فی‌الارض فقط صفتی است برای محاربه. تعریف مورد اتفاق فقها هم از محاربه همان است که مقنّن در مادة 183 ق.م.ا. آن را پذیرفته است. یعنی «بر کشیدن سلاح به قصد ارعاب و سلب آزادی و امنیت مردم(پوربافرانی، ص 49-78) و منظور از «افساد فی الارض»،از نظر قرآن و در دیدگاه فقها، فقط جرائمی است که مجازات قتل را در پی دارند.
عدم تخصص در دین: یکی از اظهارات مطرح شده درباره مانحن فیه، مجرمانه بودن اظهار نظر بدون تخصص در مباحث دینی است. در مطالعه کلیه منشورات منسوب به آقای طاهری در هیچ فرازی ادعای تخصص دیده نشد بلکه برعکس وی مطالب خود را در معرض نقد و نظر صاحبنظران قرار داده است. از سوی دیگر معنای لزوم تخصص در هر حوزه ای این نیست که غیرمتخصصین، حق اندیشیدن یا نظر داشتن در آن زمینه را ندارند چنانکه همه جامعه که در درجات مختلفی از آگاهی هستندو در زمینه های اقتصادی و سیاسی نظر دارند و آزادی بیان و اندیشه یعنی حق اظهار آن ولی در عرف و حتی از سوی خود ایرادکنندگان، هیچگاه همه این نظرات، تلقی به رأی تخصصی و پژوهشی نمی شود. معنای تخصصی بودن اظهار نظر در حوزه های دینی نیز ممنوعیت دیگران از اندیشیدن و سخن گفتن نیست چنانکه آیت الله خمینی حتی درباره فهم قرآن کریم، برخلاف کسانی که فهم آن را در انحصار گروه خاصی می پندارند در تفسير سورة حمد و نیز در خطابه ای دیگر آورده‎است: قرآن‎ يك سفره گسترده‎اي است كه در شرق و غرب عالم همه از آن استفاده مي‎كنند. در جاي ديگر ی نیز مي گوید: «قرآن سفره‎ گسترده‎اي است كه در شرق و غرب عالم پهن شده و عالم و عامي‎، فيلسوف و عارف و فقيه همه به اندازه وسع و اشتهاي خود مي‎توانند از اين سفره استفاده‎ نمايند. قرآن آمده است براي همة طبقات و افراد، سفره‎اي است كه عالم و عامي مي‎توانند بر سر آن بنشينند و به قدر استعدادشان از آن بهره‎مند بشوند و عوام و خواص ندارد(تفسیرحمد،ص170 وصحيفه‎، نور، ج 14، ص 251 - 252، مورخ 11/3/1360 و نک: قرآن کتاب هدایت، ص 128-126) و البته این سخن برخاسته از دعوت مکرر آیات قرآن به تدبر در کتاب خدا از سوی ناس است. این اظهارات آیت الله خمینی در حالی است که آقای محمدعلی طاهری حتی درباره قرآن هم اظهار نظر نکرده و نوعا مباحث اخلاقی و عرفانی را با نگاهی دینی بیان کرده است و حتی در این مباحث نیز در پی فرادرمانی یا درمان از طریق روانشناسی بوده است، چیزی که علمای اخلاق نیز بدون ادعای طبابت در پی آن بوده اند.
اگر فرض بر این باشد که اظهار نظرهای غیر متخصص، وصف مجرمیت یابد تکلیف خیل مداحانی که در زمینه تاریخ اسلام و کلام دینی سخنانی می گویند که علامه محدث نوری صاحب مستدرک الوسایل، در لؤلؤ و مرجان آنان را کاسب و تاجر(ص32)دانسته و به تکذیب و تفسیق آنان و بدتر از اینها(ص57-56 و78-77 و صفحات متعدد دیگر) می پردازد و شهید مطهری در دوجلد کتاب حماسه حسینی، فغان از تحریفات رخ داده از سوی آنان سر می دهد و حتی امروزه گاه در تریبون های رسمی سخنانی به غایت خرافی و انحرافی بیان می کنند و کسی متعرض شان نمی شود چیست؟ تکلیف نمونه های فراوانی از ارباب معرفت که حتی فاقد سواد بوده و علما و بزرگان آنان را تصدیق و یا به آنان اقتدا کرده اند چه می شود؟ نمونه مشهور آن کربلایی کاظم است که در سال۱۳۸۶ یک کنگره بین المللی برای بزرگداشت وی در اراک با حضور علما و شخصیت‌های جهان اسلام، رئیس مجلس شورای اسلامی و وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد.
این دغدغه نیکویی است که اظهار آراء باید مبتنی بر تخصص و پژوهش باشد اما اولا: ملاک تخصص داشتن یا نداشتن، صرف ادعا یا تصدیق دیگری نیست بلکه آثار علمی بازمانده از اشخاص است چنانکه امروزه نیز عالمان به اثرشان «عالم» شناخته می شوند نه به صرف اینکه کسی آنها را عالم یا مجتهد خوانده است. می گویند«میرزا محمد حسن نجفی صاحب جواهر» نمی گویند شاگرد کاشف الغطاء یا شاگرد وحید بهبهانی، یا گفته می شود:«صاحب لمعه» نه شاگرد فخرالمحققین. در واقع ممکن است مراجعه کنندگان واستناد کنندگان به این علما هیچگاه ندانند که اینان در محضر چه کسانی تلمذ کرده اند. ثانیاً: در قضاوت و ارزیابی اشخاص مختلف برمبنای تخصص، تبعیض وجود دارد، ثالثاً: نیکو بودن این دغدغه نباید بهانه ممنوعیت آزادی تفکر و بیان شود، رابعاً: اظهار نظر بدون تخصص، ارزش علمی ندارد اما جرم نیست. ملاک«ماقال» است نه «من قال» و سخن مجرمانه از سوی متخصص و غیر متخصص جرم است و سخن غیر مجرمانه از سوی هر کسی باشد جرم نیست.

والسلام خیر ختام- عمادالدین باقی
پنج شنبه 28جمادی الاولی1436 برابر با28اسفند1393

مآخذ: ابن تَیمِیَّه الحرانی، شیخ تقی الدین احمد ( المتوفی سنه 728ه.ق) «مجموعهُ فتاوی: المجلد الحادی عشر: کتاب التصوف»، مصر، قاهره، مطبعه المدنی: المؤسسه السعودیه بمصر، نشر و توزیع: دارالکلمه الطیبه، 1416ه.ق/ 1995م/ ابن تَیمِیَّه الحرانی، «مجموعهُ فتاوی: جلد4: کتاب مفصل الاعتقاد»، مصر، قاهره، مطبعه المدنی: المؤسسه السعودیه بمصر، نشر و توزیع: دارالکلمه الطیبه، 1416ه.ق/ 1995م/ مجموعه فتاوی، المجلد الثانی عشر،القرآن کلام الله، قاهره،دارالکلمه الطیبه،1416 ه.ق-1995م
پوربافرانی، حسن(استادیار دانشگاه اصفهان)، تحلیل جرم محاربه، مقاله 3، دوره 3، شماره 4، تابستان 1390ش،
جوادي‌ آملي‌، عبدالله‌، آواي‌ توحيد، تهران : موسسه‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام‌ خميني‌، 1369ش،/ خراسانی، حبیب الله بن محمدهاشم، دیوان حاج میرزا حبیب الله، چاپ علی حبیب، شرکت چاپحانه خراسان، مشهد، 1330ش/ خمینی، آیت الله، تحريرالوسيله، فصل ششم، باب حد محارب مسئله 2/ خمینی، صحيفه‎، نور، ج 14، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی/ خمینی، تفسیر سوره حمد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی/ خمینی، قرآن کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر سیزدهم، تهیه و تنظیم: مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی، تهران، 1375ش،/ سبزواری، هادی بن مهدی، شرح مثنوی، چاپ مصطفی بروجردی، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1374ش،/ طاهری، محمدعلی، انسان و معرفت، ارمنستان، شرکت انتشاراتی گریگور تاتواتسی، 2011م / طاهری، چند مقاله، ارمنستان، شرکت انتشاراتی گریگور تاتواتسی، 2011م/عرفان کیهانی(حلقه)،قم، انتشارات اندیشه ماندگار،1388ش/ طباطبایی، علامه سیدمحمدحسین، تفسیر الميزان، ترجمه موسوی همدانی، ج‏5، ۱۳۶۳ ه.ش/ مرعشي، آیت الله سيد محمد حسن، افساد في الارض از ديدگاه قرآن و روايات و عقل، مجله: حقوقی دادگستری، زمستان 1370 - شماره 2 (14 صفحه - از 43 تا 56)/ مکارم شیرازی،ناصر، جلوه حق، قم، دارالفکر، 1339ش،/ منتظری، آیت اله العظمی حسینعلی، رساله استفتائات (3 جلد)، ج 1 ـ 1371 (نشرتفكر)، ج 2 ـ 1385 (نشرسايه)، ج 3 ـ 1388 (ارغوان دانش)./ رساله حقوق، تهران، سرايى، چ 1 ـ 1383 ش./ حكومت دينى و حقوق انسان، تهران، گواهان، 1388 ش/ اسلام دين فطرت، تهران، سايه، چ 3 ـ 1387 ش/ دیدگاه ها(پیام ها و نظریات منتشره فقیه عالیقدر حضرت آیت الله منتظری در زمان حصر)،ج1، قم، 1382ش،/ مطبعه چی، سیدمصطفی، عرفان ایران(مجموعه مقالات) شماره37، تهران، انتشارات حقیقت، 1393ش،/ مطهری، مرتضی، حماسه حسینی(2جلد)، تهران، انتشارات صدرا، 1363ش،/ نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان در آداب سخن گفتن اهل ایمان، تصحیح و تعلیق:ع.م.رکنی، قم، نشر پیا