سه شنبه 18 شهریور 1393

گفتگوی مجله زنان امروز درباره کمپین های ضد اعدام با عمادالدین باقی

زنان امروز، سال اول، شماره3 مرداد1393 ص30-26

برای نجات محکومان به اعدام: کمپین باید آخرین راه باشد

مجله زنان امروز:«از آنجا که تشکیل کمپین های جلوگیری از اعدام را روشی مدنی و غیر خشونت آمیز برای دستیابی به اهداف حقوق بشر می دانم با آن موافق هستم اما با غیراصولی بودن آن به شدت مخالفم». این اصلی ترین موضع عمادالدین باقی، فعال حقوق بشر و بنیانگذار انجمن دفاع از حقوق زندانیان، در زمینه تشکیل کمپین های جلوگیری از اعدام است. نویسنده کتاب تراژدی دموکراسی در ایران، ایراداتی به قانون دفاع مشروع دارد و معتق است اگر وضعیت همینطوزی پیش برود افراد در مواجهه با مشکلاتی چون تجاوز، از دفاع کردن از خود واهمه خواهند داشت و این مسئله امنیت جامعه و بخصوص زنان را به شدت دچار اختلال می کند. باقی در مورد اصلاحاتی که در قانون جدید آمده است گفت:«ماه هاست از تصویب این قانون می گذرد اما هنوز اجرا نمی شود، در صورتی که اگر این قانون اجرا شود بین پنجاه تا شصت هزار زندانی و اعدامی مشمول بخشش می شوند».

تشکیل کمپین ها مدتی است که فراگیر شده و گاهی موفق و گاهی ناموفق بوده است.بعضی از تحلیل گران معتقد هستند این کمپین ها به نوعی باعث شده هزینه صدور حکم اعدام برای قاضی بالا برود.از طرفی خیلی از صاحبنظران هم می گویند با ایجاد این کمپین ها دیگر قانون گزار به فکر اصلاح قوانین نمی افتد و به نوعی می تواند گفت وجود این کمپین ها به قوام قانون کمک می کند.تحلیل شما چیست؟

این هایی که می گویند کمپین راه بیاندازیم تا هزینه صدور حکم اعدام را بالا ببریم نگاه شان به کمپین مانند نگاه شان به یک سخنرانی بدون مقدمه،موضوع و نتیجه است. از نظر من در مورد بعضی موضوع های حساس و پیچیده ،کمپین مطلوب کمپینی است که مانند یک پروژه به آن نگاه شود که باید ابعاد فکر نظری توامان داشته باشد.در حالی که اکثر کسانی که از کمپین دفاع می‌کنند به آن به چشم یک اقدام عملیاتی نگاه می‌کنند نه به عنوان یک پروژه ای که ابعاد فکری و عملی را با هم دارد. مثلا جمعی از فعالان حقوق زنان چند سال پیش به دفتر ما آمدند و خواستند کمپین هایی با هدف جلوگیری از قصاص و سنگسار راه بیاندازیم. مباحث زیادی را با علمای قم و تهران شروع کردیم منتها در مورد موضوعاتی که از یکطرف نادرست هستند و از طرف دیگر به نوعی به باورها، مذهب ،عقاید احساسات عواطف تعصبات پندارهای عامیانه گره می خورند دیگر نباید با کمپین با آنها مبارزه کرد. باید اقدامات و روش های دیگری به کار بست. اقداماتی چون برگزاری همایش، پوشش در مطبوعات ،بحث و تبادل نظر در دانشگاه ها.

مگر شما موضع مخالف کمپین دارید؟
من با کمپین اصولا موافقم چون کمپین یکی از روشهای مدنی و غیر خشونت آمیز برای دستیابی به اهداف اجتماعی و حقوق بشری است اما با «سرنا را از سرگشاد نواختن» مخالفم. دفاع کلی و بلاقید و شرط از کمپین مانند این است که شما یک دارو را برای هر مریضی تجویز کنید در حالی که یک قرص برای بیماری مشخصی و به تعداد مشخصی تجویز می شود و در زمان خاصی باید مصرف شود به تعداد مشخصی. با کمپین نمی شود مثل خاکشیر برخورد کرد که برای همه چیز بدون هیچ قید و شرطی تجویز می شود. کمپین دارای برنامه، مدیریت، موضوع، روش، ادب و زمان و قواعد خاصی است. هر کمپینی مطلوب نیست. نقدهای من هم به منظور تعطیل کمپین نیست به منظور اصلاح و کارآمدی آن است و معتقدم اجرای خام و معیوب می تواند نتیجه معکوس دهد و عده ای را به خیال اینکه کارآمد است از کارهای مؤثرتر بازدارد و بعد هم چون هر انسانی نسبت به کاری که انجام می دهد دلبستگی و تعصب دارد دچار احساس تعلق به کاری می شود که برایش هویتی و حیثیتی شده است و نسبت به انتقادات به موضع دفاع و حمله می افتد و در روند اصلاح حرکت مشکل به وجود میآید. البته حرف های من همان طور که بعضی افراد حامی این کمپین ها را ممکن است دلخور کند ممکن است نیروهای ضدکمپینی در حکومت را همان اندازه و بلکه بیشتر برافروخته کند زیرا خواهند گفت فلانی می گوید چرا کمپین حساب شده راه نمی اندازید در حالی که به نظر من برداشت هر دو طرف اشتباه است. من برای دست اندرکاران همه کمپین ها احترام قائلم ولی معتقدم این موضوع تاکنون نقادی جدی نشده است و نباید با برچسب حکومتی و ضدحکومتی زدن به نقدها جلوی این بحث را گرفت.


یعنی کمپین باید باشد ولی قبل از آن اقدامات کلیدی تری انجام بگیرد؟
بله. کمپین آخرین کاری است که در قالب یک پروژه باید انجام شود نه اولین کار. در بسیاری از موضوعات تمرکز بر کمپین در درازمدت سودی ندارد و موجب اختلال هم می شود. بعضی از این موضوعات باید با باید با اقناع و ترویج و آموزش و کارهای موثر عملی همراه باشد. اصلا این عملیاتی که می گویم صرفا مربوط به قصاص نیست، مطالعه راجع به حقوق بشر،اندیشه و فرایند عملیاتی شدن حقوق بشر نشان می دهد در مورد خیلی از مباحث این موضوع کاربرد دارد. مثلا در فرانسه بعد از انقلاب 1789 فرانسه، تعداد بسیار زیادی اعدام و نقض حقوق بشر صورت گرفت. پس صرف اینکه چیزی بیاید ثابت شود، تصویب شود و باور داشته باشیم دلیل نمی شود که هیچ اتفاقی نیفتد.همه این اقدامات با هدف جلوگیری از قصاص یا هر موضوع دیگر،نیازمند یک کار آموزشی فکری و نرم افزاری است.از طرفی ذهنیت آدم ها باید تغییر کند و تا آن تغییر نکند هیچ چیز عوض نمی شود. در غیر این صورت کمپین راه انداختن مثل مشت بر سندان کوفتن است. یعنی درست به سراغ موضوعاتی رفته اند که سخت است و از جایی شروع نکرده اند که دستاوردی انگیزه بخش داشته باشد.باید فرهنگ، باور و عادات مردم تغییر کند. مثلا سازمان ملل همان زمانی که یونسکو را تشکیل می دهد، در مقدمه اساسنامه خود می گوید " چون خشونت و جنگ از فکر مردم برمی خیزد ما باید اندیشه صلح را در فکر انسان بوجود بیاوریم." اگر ایجادکنندگان کمپین ها از موضوع نرم افزاری غافل شوند تمام کارهایشان بیهوده است و دستاورد انگیزه بخشی نخواهد داشت به جز اینکه بخواهند با جنجال و پروپاگاندا اقدامات خود را خیلی مهم و تاریخ ساز نشان بدهند.مثلا یک فعالی یک پستی در مورد همین کمپین ها در اینترنت گذاشته بود و نوشته بود:" ما با ایجاد این کمپین ها روزنه هایی را برای ایران باز کردیم " و ...همینطور بحث هایی را مطرح کرده بود که وقتی می خواندید این تصور بوجود می آمد که انقلابی رخ داده و شما از وجود آن بی خبر هستید. این انقلاب فقط در فکر آن آدم اتفاق افتاده بود.اینکه ما بگوییم روزنه ای را برای تاریخ گشوده ایم نمی تواند واقعیت امر را دچار تغییر کند و به هر حال جامعه هم دارای خرد و تشخیص است. من سوالم این است که کسانی که کمپین راه می اندازند راجع به جلوگیری از اعدام، خودشان به عمق بینش و دانش در مورد مساله اعدام به حدی رسیدند که بتوانند پاسخ گوی خیلی از سوال های کلیدی در این زمینه باشند؟می خواهم بگویم اول باید خودشان نسبت به مساله اشراف پیدا کرده باشند، صرف اینکه ما فکر کنیم کاری کنیم که عده ای بپسندند نتیجه ای در کل حاصل نمی کند.حرف من این است که باید ابتدا جنبه نرم افزاری مسئله را مورد توجه قرار داد. تا بلحاظ معرفتی تغییری حاصل نشود بلحاظ عملی تحولی به وجود نخواهد آمد. (باید منتالیتی آدم ها تغییر کند. نمی شود ما بخواهیم بدون تغییر نظام معرفتی یک جامعه توقع تغییر رفتار آن را داشته باشیم. تغییر معرفتی هم با کمپین و فورس های تبلیغی امکان پذیر نیست بلکه مقاومت برانگیز است).

آقای باقی برگردیم به بحث ایجاد این کمپین ها و فرض را بر این بگذاریم که کمپین ایجاد شده. بعضی سرلیست های کمپین ها کسانی هستند که جامعه با آنها مشکل دارد. در مورد این کمپین ها باید چه کرد؟ این کمپین ها اگر هم بتواند تاثیر گذار باشند به دلیل وجود فرد خاصی در سر لیست آنها، مدافعان خود را از دست می دهند.

دقیقا همینطور است. اینکه سرلیست ها افرادی باشند که خودشان اصولا شائبه برانگیز محسوب شوند مضر است. سیاسی کردن موضوع اعدام به نفع اعدامی ها نیست. گاهی بزرگ ترین خدمت ما به اعدامی ها اتفاقا این است که ما حضور مستقیم نداشته باشیم جور دیگری حضور داشته باشیم. خود ما با وجود اینکه کار تبلیغی نمی کنیم اما در اغلب موارد ابتدا تحقیق می کنیم اگر دیدم ممکن است حضور ما منفی باشد کس دیگری را می فرستیم و اگر مثبت باشد می رویم. گاهی کمپینی می آید منتسب به گروه خاصی می شود، اصلا همان جامعه هدف به جای اینکه فکر کند شما در پی خدمت به آن هستید هراسناک می شود و فکر می کند شما می خواهید روی عقاید و عواطف اش پا بگذارید و بخصوص اگر ببینند که این فعالیت ها از نظر جغرافیایی از جایی، یا از کشوری شروع می شود، یا توسط کسانی شروع می شود که شائبه های دیگری به وجود آید و مثلا به افراد یا گرو های خاصی منتسب باشد که با آنها مشکل اساسی دارند و مثلا یک گروه کمونیستی رادیکال و خیلی تند و ضد مذهب دارد کمپین مبارزه با قصاص را راه می اندازد مردم فکر می کنند پشت این مسئله، حقوق بشر و انسان مطرح نیست پیشبرد اهداف ایدئولوژیکی یا سیاسی مطرح است و موضوع حقوق بشری فقط پوششی برای آن است و یا اینکه اگر فکر کنند پشت این حرکت دست دولت ها یا قدرت هایی هم در کار است به مراتب سوء ظن شان بیشتر می شود. این رعایت ها، جزو اقتضائات خاص یک جامعه خاص است که برای برای رسیدن به هدف، لازم می آید که امکان سنجی و شرایط سنجی کنیم والا ممکن است در یک جامعه دیگر، پویش ها و کمپین های مختلفی هم شکل بگیرد و برخی مورد استقبال باشند و برخی نه و نیاز به چنین شرایط سنجی ها هم نباشد. البته اینکه کمپین وجاهت عمومی پیدا کند و بتواند اثرگذار باشد طبیعتا در هر جامعه ای مولفه هایی هم دارد.
اینکه چه کسانی، در چه مکان جغرافیایی و با چه روشی و در چه زمانی و با چه موضوع و بهانه ای کمپینی را راه بیندازند تک تک اینها عناصر کلیدی محسوب می شود. سرلیست ها باید وجاهت عمومی داشته باشند. باید کسانی را که پیشداوری و ذهنیت ایجاد نمی کنند در راس این کمپین ها قرار داد. برای مثال افرادی را که نیمی از جامعه با آنها مشکل دارد یا یا هیچ شناختی و سابقه ای از او ندارد بر گزینیم، بعد می گوییم چرا موجی ایجاد نمی شود. البته این موضوع ناشی از فضای مجازی نیز است، یعنی فردی در فضای مجازی و با چند صفحه و وبلاگ معروفیتی کسب می کند و واقعا این ذهنیت در او شکل می گیرد که حالا که 500 نفر به اصطلاح برای او لایک زده اند خیلی آدم مهمی است،اصولا فضای مجازی خیلی خطرناک است و از نظر من مثل آواز خوانی در حمام است که صدا اکو می کند و هر کسی صدایش می پیچد و فکر می کند خیلی صدایش خوب است. فضای مجازی هم همین است، اینکه در فضای مجازی عده ای کلیک کنند و کامنت بگذارند دلیل موج آفرینی نیست. یک فضایی راه می افتد و دوستان کلیک می کنند و کامنت می گذارند، نگارنده آن پُست هم فکر می کند افکار عمومی هم همین است.البته گاهی هم افرادی که سرلیست هستند افراد موجهی هستند،مانند بعضی اقداماتی که اخیرا در داخل شروع شده اما باز ناکام می ماند به آن علت که کار پروژه ای انجام نشده است.


گفتید اینکه "با چه موضوع و بهانه ای"کمپین راه می افتد عنصر کلیدی محسوب می شود.نمونه ای می توانید مثال بزنید که این موضوع و بهانه ناصحیح توانسته به ناموفق بودن کمپین بیانجامد؟

مثلا موضوع سکینه محمدی. مشخصا معتقد هستم این قضیه را مخالفان راه انداختند، ولی حکومت به آن دامن زد و از آن استفاده کرد تا در میان بسیاری از مردم چیزی را جا بیندازد و بعد که به اندازه کافی نتیجه گرفت و به جامعه ثابت کرد که این کمپین ها و اعتراضات برای چه برای چه چیزی تشکیل می شوند ، دیگر اعدام کردن سکینه محمدی سودی برای حکومت نداشت بلکه این منافعی را هم که برایش حاصل شده بود تحت الشعاع قرار می داد، اناری بود که آبش تا قطره آخر گرفته شده بود و با آزادی اش می شد نهایت رافت را هم نشان داد. وقتی سکینه آزاد
شد عده ای با خیال اینکه موفق شدند برای این موفقیت جشن گرفتند و بهم تبریک گفتند. به این نکته توجه کنید که من به این موضوع که اگر انسانی جانش نجات پیدا کند جای جشن گرفتن دارد معتقد هستم ولی اینکه فکر کنیم و بگوییم ما کمپین راه انداختیم پس ما نجات دادیم غلط است. فقط حکومت در مورد این موضوع خاص نقش داشت، یعنی در تلویزیونی که دروازه بانی خبرش ضعیف است و خیلی از اخبار مهم پوشش داده نمی شود، به مساله سکینه محمدی به صورت دائم در بخش های مهم پرداخته شد.چرا؟ چون در جامعه ای که به لحاظ خیلی باور ها و تعصبات هنوز سنتی است،نهایت استفاده را می شد از این ماجرا برد و بهانه ای برای به زیر سوال بردن خیلی از فعالیتهای حقوق بشری بود.


چطور؟

خودتان قضاوت کنید. افکار عمومی می گوید یک زنی با یک مردی ارتباط نامشروع داشته، تا اینجای قضیه اصلا فرض را بر این می گذاریم که جامعه با آن کنار بیاید، بعد در ادامه ، آن زن با کمک آن مردی که رابطه دارد شوهر خود را به قتل می رساند. این موضوع را به این شکل در هر جامعه ای بخواهید مطرح کنید قابل دفاع نیست. اما رسانه های دولتی به این موضوع خیلی دامن زدند که نشان بدهند آنچه را که فعالان حقوق بشر به آن دامن می زنند همین است:«رابطه نامشروع و بعد هم قتل همسر به کمک یک غریبه». پس اینکه می گویم مهم است به چه بهانه ای این کمپین راه می افتد و شما نمونه خواستید، این دقیقا نمونه ای برای آن ادعای من است. حتی قضیه طوری پیش رفت تا جایی که بعضی نماینده های پارلمان اروپا عکس سکینه محمدی را بر سینه شان می زنند و به پارلمان می روند، در حالی که با اسطوره ها و قهرمانان ملی این کار انجام می شود.اما کسی که رابطه نامشروع داشته و سپس قتل هم مرتکب می شود، چسباندن عکس او روی سینه و به پارلمان رفتن ندارد، که همان را هم صدا و سیما پوشش بدهد و بگوید حقوق بشر و مدافعانش یعنی این! این در حالی است که از نظر ما اعتراض به حکم سنگسار و یا حکمی که از نظر حقوقی و یا حقوق بشری اشکال دارد هدف است نه قهرمان ساختن از افراد مرتکب جرم و جنایت. قهرمان کردن مرتکبان جرم و جنایت هم یک کار ضد حقوق بشری و غیر انسانی است.

پیش تر گفتید بعضی موضوعات و پرونده ها کمپین بردار نیست.در مورد چنین پرونده هایی توضیح می دهید؟

اینکه موضوعی باشد یا مصداقی فرق می کند. بله واقعا بعضی موضوعات کمپین بردار نیست، اگر یک موضوع باشد مانند سنگسار نه یک پرونده، در رابطه با آنها باید سمینار گذاشت، کتاب نوشت، موافقان و مخالفان بحث های علمی انجام بدهند، پوشش خبری علمی در رسانه ها انجام بگیرد، وقتی کار نرم افزاری انجام شد و و زمینه پذیرش فراهم شد دیگر حتی شاید نیازی به ایجاد کمپین هم نباشد. اما اگر مصداق و پرونده ای در کار باشد باید یاد بگیریم اول همه راه های حقوقی را برویم، وکیل بگیریم،لایحه بنویسم، بحث های علمی انجام بدهیم، مسیر جلب رضایت را برویم، لابی کنیم و با افراد ذی نفود که می توانند اثر گذار باشند ارتباط بگیریم. نکته مهمی که ما برای این کار باید در راس قرار بدهیم آن است که جنجال نکنیم و نخواهیم با سرو صدای بیشتر به چشم بیاییم. اگر همه این راه ها را رفتیم و نتیجه ای حاصل نشد در نهایت وقت آن است که کمپین راه بیاندازیم البته به شرطی که قواعد و ضوابط کمپین را رعایت کنیم و با شرایط و قواعد خاص خودش پیش برویم یعنی ادب حقوقی را رعایت کنیم، لحن تند نداشته باشیم. و دیگر اینکه کمپین را داخلی می کنیم و در اینصورت برای چنین کمپینی من خودم حاضر به پرداخت هر هزینه ای هستم و تا زندان و اعدام هم می روم.

اینکه می گویید اگر به هیچ جا نرسیدیم باید کمپین راه بیاندازیم؛ می توانید مثال بزنید؟دقیقا چه زمانی وقت ایجاد کمپین است؟

مثلا موضوع هواپیما رباها که چند سال پیش اتفاق افتاد. یک پروژه طولانی در مسیر حقوقی طی کردیم و با افراد مسئول ارتباط گرفتیم و لابی کردیم در نهایت نتیجه نگرفتیم و آنها به مرز اعدام رسیدند. به این نتیجه رسیدیم که کمپین نیاز است.با روزنامه شرق هماهنگی ها انجام شد و تصمیم گرفتیم ویژه نامه ای در این مورد منتشر کنیم. از افراد صاحب نظر مقاله هایی برای این ویژه نامه تهیه کردند و موجی راه افتاد، البته بسترسازی که قبل از ایجاد کمپین شده بود کمک زیادی کرد،.بگذریم از اینکه کسانی که از این اعدام نجات پیدا کردند پس از رهایی از اعدام خودشان مسیرهای آزادی بعدی شان را مختل کردند.... به هر حال قوه قضاییه هم در نهایت مساعدت کرد و حکم متوقف شد. مثال دیگر اینکه در اهواز، عده ای محکوم به اعدام شدند.اول برای آنها وکیل گرفتیم، لایحه نوشتیم و با نماینده گان مجلس و رییس مجلس گفت وگو کردیم وهمه راه ها را طی کردیم.دیگر وقتش رسیده بود موضوع رسانه ای بشود. اشکالات پرونده را به تفصیل و به زبان حقوقی نوشتیم. البته با واکنش تند و بازداشت هم مواجه شدیم. بنابراین کمپین را باید به عنوان یک موضوع دقیق تر، حساب شده تر، حرفه ای تر و تمام وقت برشمرد نه یک کار حاشیه ای، تفننی و تبلیغی. (البته اینها موردی بود اما در کل اگر ابتدا قبل از این راهها کمپین راه بیندازیم با واکنش جدی تری رو به رو می شویم و پذیرش کمتری دارد. تا جای ممکن باید راههای اثرگذار منتهی به هدف را طی کرد و نه الزاما کار تبلیغی).


مشکل آنجاست افرادی که کمپین راه می اندازند معمولا به صورت مجازی فعالیت می کنند و خیلی به اصطلاح در کف خیابان و به صورت عملی فعال نیستند که به قول شما تمام وقت به این موضوع بپردازند.اینطور نیست؟

متاسفانه همینطور است. به نظر من باید اول یک آسیب شناسی اجتماعی انجام دهیم سپس برگردیم به حرف شما .این آسیب شناسی که شاید کمی هم فراتر از این بحث باشد این است که ما جامعه ای هستیم که به کار کم با بازده زیاد عادت کرده ایم. این اخلاق محصول جامعه دوره نفتی است. یک آسیب شناسی کلی در جامعه وجود دارد که در همه حوزه های تجلی می کند و به نوعی خودش را نشان می دهد. به اعتقاد من اخلاق نفتی ویرانگر تر از اقتصاد نفتی است. در کشوری که تا پیش از کشف نفت در یکصد سال پیش به دلیل اینکه جزو مناطق کم اب بوده که خشکسالی دهه ای را داشته مردم آموخته بودند که چگونه آب را از زیر زمین بیرون بکشند و در شرایط سخت زندگی کنند و کار زیاد با بهره کم داشته و خدا را شکر کنند اما از وقتی نفت آمد اقتصاد زراعی را به اقتصاد صنعتی تبدیل نکرد به اقتصاد نفتی تبدیل کرد و به دنبال آن فرهنگ صنعتی نیاورد بلکه فرهنگ زراعی و روستایی ما را از بین برد و فرهنگ نفتی و اخلاق نفتی جایگزین کرد. امروز در همه چیز بعضی دنبال کارهای آسان هستند.
حالا برمی گردیم سر بحث خودمان و شیوه مقابله با پرونده ها؛ به دو شیوه می توانیم این آسیب شناسی را با دفاع از حقوق زندانیان مقایسه کنیم.


یکی اینکه هفته ای یک بار بیانیه بدهیم، نوشتن بیانیه هم ده-پانزده دقیقه وقت می گیرد. یعنی هفته ای یک بار به مدت پانزده دقیقه وقت ما گرفته شود اما این بازتاب را خواهد داشت که چقدر داریم کار می کنیم .یا میاییم نهادمدنی راه می اندازیم ،وقت ، هزینه و نیروی بسیار بیشتر به کار گرفته می شود و بعضی پرونده ها وپروژه ها ممکن است چندماه یا چند سال کارش طول بکشد ولی نمودش شاید خیلی کمتر باشد اما همه کسانی که از نزدیک شاهد موضوع هستند یک تجربه حقوق بشری که در آن طمع آوازه و جایزه نیست را می بینند و اگر آنها باور کنند که خلوصی در کار است خودشان به یک مومن راسخ حقوق بشری تبدیل می شوند.
ما دنبال کارهای چشم پرکن هستیم. کمپین به شیوه غیر پروژه ای هم نوع دیگری از کار است اینکه در اینترنت یک کمپین راه می اندازند و مردم می آیند کلیک می کنند و آمار کلیک بالا می رود نوعی رافع تکلیف هم هست که نشان بدهیم ما داریم کار بزرگی انجام می دهیم اما چون سال ها می گذرد و نتیجه بزرگی عاید نمی شود سرخورده می شویم و جامعه را سرخورده می کنیم و فرضیه ها و تئوری هایی شکل می گیرند مثل اینکه جامعه ایران ذاتا خراب است و اصلاح نمی شود در حالی که با خودمان نمی گوییم شاید راهی که رفته ایم اشتباه بوده است.

یک محکوم به اعدام که چندی پیش با تلاش بسیار رها شده بود، پس از نجات از اعدام با ما تماس گرفته بود،سپس گفت: "هفت نفر از هم اتاقی های من دیشب اعدام شدند".من در پاسخ به ایشان گفتم مطمئن هستم راهی وجود داشت که اعدام نشوند و هنوز هم خیلی افراد وجود دارند که اگر کارهای نمایشی و پروپاگاندا را کنار بگذاریم می شود از اعدام شان جلوگیری کرد لازمه اش این است که آستین بالا بزنیم و راه بیفتیم در شهرستان ها و کارهای لازم را انجام بدهیم. چندی پیش خانواده اولیای دم در یک شهرستانی لباس پوشیده بودند برای اعدام قاتل فرزندشان بروند که با دوستان به خانه شان رفتیم و قبل از اینکه به سوی زندان حرکت کنند آنها را از تصمیم شان منصرف کردیم. اینکه می گویم کمپین شوخی نیست و باید تمام وقت برایش تلاش کرد موضوعی بسیار مهم است.در ان جی او" پاسداران حق حیات " پرونده ای داشتیم که بعد از هفت سال نتیجه داد. ما از ابتدای پرونده با خانواده ها شرط می کنیم که هیچ کس را داخل موضوع نکنند، هیچ کاری بدون هماهنگی انجام ندهد و حتی بدون هماهنگی و اطلاع مصاحبه نکنند..یک بار چند تن از کشیش ها را گرفته بودند، من به آنها گفتم کارشان را به این شرط دنبال می کنیم که با هیچ کس صحبتی نکنند و بدون هماهنگی کاری نکنند.آنها هم قول دادند وبه قول شان عمل کردند. در ظرف کمتر از سه ماه هم همه آنها آزاد شدند ولی بدون شک اگر مصاحبه انجام می شد پرونده وارد فاز دیگری می شد. گاهی مصاحبه کردن برای حل مشکل لازم است و گاهی باعث مشکل می شود.

شده که کسی صرفا به دلیل مصاحبه کردن بدون هماهنگی اعدام شده باشد؟

بله دل آرا دارابی. دل آرا به دلیل انجام بعضی مصاحبه های نسنجیده اعدام شد. وقتی عوامل کنترل نشده وارد پروژه می شوند به همه قسمت های ماجرا آسیب می زنند. برای پرونده دل آرا به رشت سفر کردیم و اولیای دم را دیدیم. خانواده ای فرهنگی بودند و خانمی که شاکی بود با بعضی کتاب های من آشنا بود و راجع به آن بحث می کرد. دو جلسه با این خانواده حرف زدیم و آنها از اعدام پشیمان شدند و روزی که به این بخشش رضایت داد به شدت گریه کرد. ما پدر دل آرا را هم ملاقات کردیم و گفتیم موضوع حل شد و حالا وقت آن است که شما هم قدمی بردارید و دلجویی کنید و مدام سر بزنید. ناگهان یک روز صبح اولیای دم با من تماس گرفتند و عذرخواهی کردند و گفتند دل آرا امروز صبح اعدام شد، شوکه شده بودم گفتم شما که تصمیم به بخشش گرفته بودید؟ گفتند " یکی از نزدیکان دل آرا با یکی از تلویزیون های خارج کشور مصاحبه ای انجام داده و در آن مصاحبه گفته نهادهای حقوق بشری و همه دنیا پشت دل آرا هستند و به هیچ وجه نمی توانند دل آرا را اعدام کنند.ما هم تصمیم مان برگشت و تصمیم گرفتیم نشان بدهیم که ما عزیزمان را از دست داده ایم بنابراین اگر ما نبخشیم او اعدام می شود حتی اگر تمام دنیا بخواهند که دل آرا بخشیده شود". البته به نظر من این نوع تصمیم گیری کار موجهی نیست ولی می خواهم بگویم عامل بیرونی مثل یک مصاحبه تا چه اندازه می تواند گاهی مخرب باشد.

حالا که صحبت از خانواده اولیای دم و بخشش است می خواهم بگویم خیلی از همین اولیای دم معتقد هستند اگر حکمی جایگزین برای قصاص وجود داشت ما حاضر نبودیم شخص محکوم به اعدام را تا پای چوبه دار ببریم و قطعا حکم دیگر را انتخاب می کردیم.از طرفی قصاص در شرع وجود دارد و نمی توان به طور کامل برای آن جایگزینی برگزید.می خواهیم بدانیم چرا حکمی موازی برای قصاص تعریف نشده که اولیای دم در صورتی که مایل به اعدام نیستند و از طرفی قصد بخشش هم ندارند،از آن حکم موازی برای پایمال نشدن خون عزیزشان استفاده کنند؟

یکی از اِشکالات نظام حقوقی ما همین است.اولیای دم را بین اعدام و آزادی مجرم گیر می اندازیم. تمایل به اعدام ندارند اما از طرفی هم اگر ببخشند فرد بعد از یک دوره ای که زندان را تحمل کرد آزاد می شود.در صورتی که اگر مجازات دیگری وجود داشت اکثرا مجازات دیگری را انتخاب می کردند. اینجا قانون نقص دارد و شما اولیای دم را که نمی خواهند کسی که عزیزشان را کشته جلوی چشم شان راه برود، مجبور می کنید به اعدام فرد محکوم. معتقد هستم اگر حکمی موازی تعیین شود خیلی ها به سمت قصاص کردن نمی روند. در همین رابطه چند بار یادداشت هایی در مطبوعات داشتم از جمله در مهر و آبان سال 1388 مطلبی درباره "دنباله روي از قانون يا قانون دنباله روي" خطاب به رئیس قوه قضاییه با استدلال در خصوص اینکه اولياي دم اگر تمايل به قصاص نداشته باشند و بخواهند درخواست تبدیل مجازات را به حبس بنمایند هیچ منع شرعی ندارد.

پشت این کمپین ها نهادی قرار دارد یا به صورت خودجوش ایجاد می شود؟ و هماهنگ بودن با مراجع قضایی برای این کمپین ها چقدر می تواند تاثیر گذار باشد؟

کمپین های برون مرزی و درون مرزی شرایط همانندی ندارند. کمپین های بیرونی هم از طرف افراد یا نهادهایی با انگیزه های مختلف ایجاد می شوند و برد داخلی مؤثری ندارند. کمپین های داخلی هم نادر هستند و قائم به نهاد و برنامه ریزی منسجمی نیستند چون فعالیت های مدنی در داخل با محدودیت های جدی مواجه است. در باره هماهنگی با قوه قضاییه هم بطور کلی یک مشکل بزرگ که در جامعه ما وجود دارد مشکل سیاه و سفید دیدن است. خیلی ها منطق خاکستری ندارند.این شکاف دولت و ملت و ترس از هیاهوی مجازی اجازه نمی دهد که هر کسی وارد گفت و گو بشود. مشکل اصلی این است که باب گفتگو مسدود شده وگرنه هماهنگ شدن با مراجع قضایی برای رفع و رجوع مشکل کاری مطلوب و مفید است. اساسا وظیفه نهادهای مدنی و ان جی او ها حلقه واسط بودن میان ملت و دولت (حاکمیت) است.در دوره آیت الله شاهرودی راه هایی برای گفتگو وجود داشت و یا می شد راه هایی را باز کرد به همین دلیل حجم مسائل هم نسبت به امروز کمتر بود چون لابی و گفتگو یکی از راه های مدنی کاهش معضلات است. سال 84 در اوج تضادگرایی ها یادداشتی داشتم با عنوان "تعامل ان جی ا ها با دولت" که هنوز از محتوای آن دفاع می کنم و معتقدم اگر هماهنگی و تعامل نهادهای مدنی با نهادهای حاکمیتی مانند قوه قضاییه میسر باشد حتما خیلی تاثیر گذار است و هم برای دستگاه قضایی مفید است هم برای جامعه.

در مورد ایجاد کمپین با مساله ای مواجهیم ،اینکه اگر فرد محکوم به قتل فردی معروف باشد،یا مثلا اولیای دم جزو فوتبالیست ها یا قهرمانان ورزشی در هر رشته ای باشند،هم صنفان شان با نوشتن نامه و ایجاد کمپین های مختلف به دفاع از همکار یا هم تیم شان می آیند.می خواهیم بدانیم اگر در پرونده ای محکوم به اعدام ، اولیای دم و مقتول،هیچ یک از افراد معروف
نبودند تکلیف چیست؟چه کسی برای فردی که اسم و رسمی ندارد کمپین راه می اندازد؟

این مشکل وجود دارد. خیلی ها بر حسب تصادف به جریان معروفی اگر وصل بشوند نجات پیدا می کنند، در صورتی که اگر نهادهای مدنی متعدد، حرفه ای و فعال وجود داشت و اجازه و امکان فعالیت به آنها داده می شد این مشکل بوجود نمی آمد.این اتفاق تنها به دلیل فقدان نهادهای مدنی می افتد، یعنی گاهی هم نجات جان آدم ها از چوبه دار بستگی به معروفیت آنها پیدا می کند و سر و صدایی که برای شان ایجاد می شود.نکته ای که قبلا هم گفتم در اینجا تکرار می کنم، ضمن اینکه باید برای اصلاح قوانین جزایی تلاش کرد اما تا وقتی همین قوانین حاکم است نمی شود دست روی دست گذاشت و باید در نهادها و شهرستان های مختلف آستین بالا بزنیم و با این کار خیلی از افرادی که زیر حکم اعدام هستند نجات پیدا می کنند.البته نباید غافل شد از اینکه فقدان فعالیت های مدنی موثر، علت اصلی این مشکل است.بعضی ها هم با تلقین فعالیت های نادرست همین تلاش هایی را هم که انجام می شود تضعیف می کنند.مثلا اخیرا یک خانمی مقاله ای نوشته بود که گرچه تلاش برای جلب رضایت کار ارزشمندی است اما مساله آنجاست که این افراد ابتدا حق کشتن را پذیرفته اند بعد می خواهند اولیای دم بیایند و بخشش کنند.این ادعا یک مغالطه است.اینکه قوانین جزایی نیاز به اصلاح دارد درست است، کاری که در زمان آیت الله شاهرودی شروع شد ولی بعد ادامه نیافت اما اصلاح قوانین فرایندی زمان بر است که تلاش جداگانه می خواهد.حالا سوال من این است: آیا تا قوانین اصلاح نشده نباید برای نجات جان اعدامی ها تلاش کرد؟ تلاش برای جلب رضایت انکار ضرورت اصلاح قوانین نیست.همین حرف های غلط باعث می شود این تلاش ها هم نادیده گرفته بشود. در خود دستگاه قضایی هم شورای سازش وجود دارد که برخی افراد آن خیلی فعال هستند. روش های موثر را نباید فروگذاشت و تضعیف کرد.همه فعالان لازم نیست در قالب یک نهاد فعالیت کنند،بلکه ده ها نهاد می تواند شکل بگیردو جداگانه فعالیت کنند و هر کدام یک کار انجام دهند. یکی وکیل بگیرد، دیگری جلب رضایت کند، یکی لابیگری کند، یکی کار رسانه ای و اطلاع رسانی انجام دهد، یکی فقط کار پژوهشی انجام دهد و دیگری کار آموزشی و ترویجی کند و چندین کار دیگر.

رسانه ها مشخصا در مورد ایجاد کمپین چه نقشی ایفا می کنند؟

اول بگویم که موضوع کمپین موضوعی است که رسانه ها به آن نپرداخته اند و چه ضررها و چه منافعش را بازگو نکرده اند. دوم اینکه رسانه ها نقش مهمی در این ماجرا دارند من معتقدم بعضی وقت ها رسانه ها می توانند باعث مرگ یا نجات بشوند ،یعنی پرونده ای که رسانه ای می شود،در درجه اول قانون نقش دارد که حکم را داده، در درجه دوم در پرونده های قصاص اولیای دم می توانند باعث بخشش یا اعدام باشند و سومین جایگاه مشخصا مربوط به رسانه ها است.همین مطبوعات اگر درست عمل می کردند بارها می توانستند باعث نجات بشوند. در اعتماد ملی بهمن 87 سلسله مقالاتی نوشتم در رابطه با اخلاق حقوق بشری در حوادث نویسی و نمونه هایی را نشان دادم که متاسفانه مطبوعات ما در حوزه حوادث گاهی در جایگاه قاضی دادگاه می نشینند،گاهی از آن هم فراتر می روند در جای خدا می نشینند.دیو را فرشته جلوه می دهند و فرشته را دیو .قاتل می شود فرشته و مقتول می شود آدم بد داستان و مستحق قتل.خب همین مطلب که در صفحه حوادث چاپ شده را جلوی اولیای دم بگذارید ،یا جلوی افراد عادی و قاضی، هر کسی با دیدن و خواندن آنها تحریک یا مجبور به اجرای اعدام می شود.

بعضی از صاحب نظران مخالف اعدام هستند و از طرفی معتقد هستند کمپین هم باید حذف شود.می گویند تا وقتی این کمپین ها باشد هیچ اصلاحی در قوانین اتفاق نمی افتد.تحلیل شما چیست؟

توسل به شیوه های غیراقناعی باعث می شود مسئله اعدام وارد چرخه برنده و بازنده نیروهای موافق و مخالف و پوزیسیون و اپوزیسیون بشود. باید بحث های اقناعی و علمی را در دستور کار گذاشت. مثلا متنی را خطاب به آقای آملی لاریجانی نوشتم ، به عنوان یک نامه علمی که دارای استنادات فکری و فقهی است مبنی بر اینکه یک مجازات دیگری را جایگزین کنید. نامه از سر جار و جنجال نبود و مرده باد و زنده باد در آن جایی نداشت.باید بیاییم بنیاد فکری این قوانین را به چالش بکشیم و ثابت کنیم به لحاظ فقهی، علمی ، شرعی و فلسفی دچار مشکل هستند و وقتی مبنا را بتوانید به چالش بکشید اگر پافشاری کنند و قوانین را اصلاح نکنند خودشان دچار مشکل می شوند.من ضمن اینکه هر تلاشی برای نجات جان انسانی از اعدام را درخور تقدیر می دانم چه تلاش هایی که در شورای صلح قوه قضاییه صورت می گیرد چه تلاش هایی که در جامعه مدنی انجام می شود اما معتقد هستم در اولویت بندی کارها به جای کمپین های تبلیغی، کمپین های علمی راه بیاندازیم زیرا به مراتب موثرتر است. دانشگاهها بررسی کنند. بحث را به حوزه های علمیه بکشند و آنها بررسی کنند و در نهایت حوزه و دانشگاه بر قانون نویسی اثر خواهند داشت.

به چالش کشیدن این قانون و اصولا سیاسی شدن ماجرا عواقبی برای اعدامیان در پی ندارد؟

اتفاقا من معتقدم سیاسی کردن موضوع اعدام اصلا به نفع اعدامی نیست.ما یک سری از قوانین کشور را به نقد می گذاریم و این اتفاق خوبی است که برای اصلاح این موضوع تلاش کنیم.ولی اگر به بهانه مخالفت با اعدام وارد چالشی بشویم که بحث اعدام نشدن کسی وارد موضوع حیثیتی برای حکومت شود اتفاق خوبی نیست زیرا اگر حکومت اعدام نکند یعنی عقب نشینی کرده و اگر اعدام
کند به عنوان حربه ای استفاده کرده ایم.این نوع مخالفت با اعدام خودش یک جنایت است.گاهی ممکن است بزرگ ترین خدمت مان به یک اعدامی این باشد که اصلا حضوری در کمپین نداشته باشیم و حرفی نزنیم همانطور که برعکس گاهی ممکن است با حضور فعال خود به نجات جان کسی کمک کنیم.


آقای باقی، پس از آنکه فرد اعدامی از اعدام رهایی یافت پوشش های حمایتی از او به چه صورت است؟

بستگی دارد که به چه نحوی نجات پیدا کرده باشد.بعضی ها عفوشان با دیه است بعضی ها بدون دیه ،که این موضوع خیلی در اتفاقات بعدی موثر است. وقتی کسی عفو می شود و با پرداخت دیه آزاد می شود، قانون خیلی به بازی گرفته می شود،مثلا الان دیه یک شخص 150 میلیون تومان شده اما از آنجایی که در این پرونده ها سلطنت مطلق به اولیای دم داده می شود گاهی درخواست های عجیب و غریبی مطرح می شود،مثلا هم اکنون موردی وجود دارد که می گویند ما اگر یک میلیارد تومان بگیریم عفو می کنیم،چرا؟ چون اولیای دم اختیار تام دارند.در مواردی که فرد محکوم ،با دیه آزاد می شود ،خودش و خانواده ش توانایی شان به صفر می رسد و از آنجایی که این افراد معمولا از قشر ضعیف هستند ،وقتی می خواهند دیه را تامین کنند باید تمام دارایی شان را بدهند و گاهی حیات اقتصادی یک خانواده نابود می شود چون فراتر از دیه قانونی و شرعی می روند،بنابراین وقتی زندانی آزاد می شود یک دوران طولانی مشقت بار برای این دیه های نجومی به آنها تحمیل می شود و باعث اختلافات زیادی در خانواده می شود چون اوعامل به صفر رساندن خانواده بوده است.

(پرونده ای این چنینی در ذهن دارید مثال بزنید؟

اسم که نمی توانم ببرم ولی یک مورد در اردبیل بود.فعالیت برای جلب رضایت انجام و بخشیده شد.خانواده اولیای دم 220 میلیون تومان درخواست کرده بودند و چون خانواده محکوم به اعدام در روستاهای اردبیل بودند خانه شان در روستا به قیمت بیست و پنج میلیون تومان فروش رفت. برادر ها و خواهر های او نیز خانه و دام های خود را (که وسیله امرار معاش و ارتزاق شان بود) فروختند و بقیه پول را از طریق قرض کردن تامین کردند.این خانواده بعد از آزادی زندانی شان تمام دارایی خود را از دست داده اند و بدهی شان به قدری است که حتی در آن روستا قادر به ادامه زندگی نیستند(.


نظرتان درباره ریحانه جباری و روند آن ،از ابتدا تا الان چیست؟

از آنجا که برای این پرونده ما به شکل متمرکز و پروژه ای فعالیتی انجام نداده ایم خیلی مایل به ورود به این پرونده نیستم.هر کسی به ابتکارخود کاری کرد و نامه ای نوشت، دیگری به صلاح خود برایش صفحه مجازی تشکیل داد و موارد صحیح و ناصحیح درباره این پرونده نوشت، و امروز کاری کرده اند که دیگر رشته این کار دست هیچ کس نیست.به عبارتی آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.اگر پرونده ریحانه قبل از مرحله رسانه ای شدن به شکل پروژه ای دنبال می شد به ظن قوی نتیجه می گرفت.رسانه ای کردن این پرونده ها گره را کورتر می کند.پرونده هایی در همین انجمن پاسداران حق حیات پیگیری می شوند که مطلقا رسانه ای نشده اند زیرا به محض رسانه ای شدن از اختیار خارج می شود و دیگر نمی شود مدیریت کرد ،در صورتی که در مواردی خاص رسانه ای کردن به نفع پرونده است.شما باید انتخاب کنید که کی و کجا باید رسانه ای کرد.قضیه ریحانه خیلی پیچیده شده چون گاهی اوقات که مساله رسانه ای می شود، خانواده اولیای دم چنان احساسات شان جریحه دار می شود که راه ها بسته شده و نمی شود کاری کرد،همانطور که خانواده مرحوم سربندی می گویند با آنچه در رسانه های گفته و نوشته اند ما هم پدرمان را از دست داده ایم و هم حیثیت مان و حیثیت پدر مرحوم مان خدشه دارد شده است،البته بنظر من هنوز هم خانواده مرحوم سربندی نباید عجله کنند.ما با فرزند ارشدشان صحبت کردیم و همسرم خانم کمالی بیشتر در گفتگو بودند و این موضوع را به خودشان هم گفته ایم که در اعدام ریحانه شتاب نکنید.از آنها خواسته ایم نه به ریحانه،بلکه به خودشان زمان دهند. بنظرم هنوز خیلی حرف ها هست که این خانواده نباید خود را از شنیدش محروم کنند .ماجرای ریحانه جنبه هایی هم در فضای مجازی پیدا کرد که پرونده را از یک حالت جنایی به امنیتی سیاسی تبدیل کرده است .این اتفاقات هم حکومت و هم اولیای دم را در شرایطی قرار می دهد که پیش بردن کار خیلی سخت می شود، مثل مواردی است که به بن بست کامل رسیده باشد.به هر حال از نظر من اگر از ابتدا این پرونده به شیوه دیگری دنبال می شد شاید نتیجه ای بهتر می داد.

کلا بنظر شما اقدام ریحانه دفاع مشروع بوده است؟

ببینید، منبع عمده اطلاعاتی که ما داریم گفته های ریحانه جباری است در حالی که در صحنه حادثه دو طرف بوده اند، مقتول و قاتل.خب طبیعتا مقتول که نمی تواند اطلاعاتی بدهد، پس می ماند اطلاعاتی که از قاتل بدست می آید و با تعدادی پیامک که بعضی از آنها به نفع ریحانه است بعضی به ضررش. درباره مسئله حمل کارد بحثی دارم که فعلا از ورود به آن در می گذرم. در موردی مشابه پرونده ریحانه جباری قبل از اینکه بخواهیم در مقام قاضی قرار بگیریم باید از ابتدا به شیوه درست تری عمل می شد.اولا نباید موضوع رسانه ای می شد، بعد هم اگر رسانه ای شد باید این کار به طرز صحیح تری انجام می گرفت.در مورد ریحانه ماجرا آنقدر کش وقوس داده شد و اختیار به فضاهای مجازی سپرده شده که زمام امور از دست همه خارج شد.بعضی هم با اهداف خاص سیاسی و ایدئولوژیک وارد موضوع شده و کمپین راه انداختند و گره را کورتر کردند. حالا هم من تنها پیشنهادم به خانواده سربندی که مُصر بر اجرای حکم اند این است که عجله نکنند و به خودشان زمان بدهند. اگر بجای اینکه ریحانه را امروز اعدام کنند به زمان های دورتری موکول کنند هیچ ضرری نمی کنند و قول می دهم هیچ چیزی را از دست ندهند. خانواده مرحوم سربندی اختیار تصمیم گیری خود را به دست بعضی بحث های رسانه ی ندهند و به توصیه های خیرخواهانه و انسانی بیشتر گوش کنند( حرف های زیادی است که هنوز خانواده این مرحوم فرصت نداده اند که از بعضی افراد بشنوند).


اصولا در دفاع مشروع چه پیچیدگی هایی وجود دارد و چه خلاهایی در این قانون می بینید؟

بحث دفاع مشروع در قانون مشکل جدی دارد.این بحث مربوط به کسانی است که در معرض تهدید یا تجاوز قرار می گیرند و قصد ارتکاب قتل ندارند و از وسیله ای استفاده می کنند که منجر به قتل می شود.در این قانون آمده که اگر آلت جرم کشنده باشد،دلیلی بر آن است که دفاع مشروع حساب نشود.جالب است که اکثر موارد که منجر به قتل شده هم نحوه استفاده از کارد نشان می دهد که قاتل حرفه ای نبوده.افراد ناشی ضربه را عمقی می زنند و حرفه ای ها سطحی، زخمی می کنند .اکثر احکام صادره دفاع می گوید چون از حد دفاع تجاوز شده است پس دفاع مشروع نیست.


خُب با این شرایط هر کسی در شرایط تجاوز یا قتل قرار بگیرد از ترس آنکه دفاع مشروع نباشد از خود دفاع نمی کند و مورد تجاوز قرار می گیرد.تحلیل قاضی در این باره چیست؟


قاضی می گوید چرا یک ضربه نزدی فرار کنی؟ یا داد و هوار نکردی که مردم جمع بشوند و کمک کنند؟ در صورتی که این نوع استدلال کردن به لحاظ حقوقی دارای اشکال است زیرا فرد در شرایط طبیعی نیست که تصمیم عاقلانه بگیرد.به عنوان مثال به خانه شخص آمده اند و جلوی خانواده اش مشغول ضرب و شتم شخص و به خطر انداختن امنیت او شده اند،قاضی درباره این پرونده به متهم گفت:" می رفتی جلوی پنجره داد و هوار می کردی"! مساله آنجاست که موقعیت، موقعیت عادی نیست که طرف همه رفتارهایش از روی اندیشه باشد ،از طرفی اگر متهم برود سمت پنجره و داد و بیداد راه بیاندازد ضاربان وسط خانه می ایستند و تماشایش می کنند تا او داد بزند؟ این بحث تجاوز از حد دفاع دارای مشکل اساسی است.البته این حکم در قانون جدید تا حد زیادی حل شده واگر قرار بود با همان قانون قدیمی که تاکنون صادر می شد مورد استفاده قرار بگیرد عملا امنیت شخصی و خانوادگی را از بین می برد و شخص وقتی در مواجهه با مشکل قرار می گرفت عملا از خود دفاع نمی کرد.حتی در بعضی پرونده ها اگر کسی در معرض ضرب و شتم قرار گرفته و از چوب و سنگ برای دفاع از خود استفاده کرده و آن فرد با فاصله زمانی کشته شده، باز هم فرد قصاص شده است.در این شرایط همانطور که در سوال تان مطرح کردید فرد می ترسد از خودش دفاع کند. قانون جدید می گوید صرف اینکه عنوان دفاع در پرونده صدق بکند ماجرا به دیه ختم می شود لذا اگر تجاوز از حد باشد ولی عنوان دفاع صدق کند قاتل قصاص نمی شود.اگر همین قانون(قانون جدید) اجرا شود تعداد بسیار زیادی از اعدامی ها بخشیده می شوند.از اردیبهشت سال گذشته تا حالا این قانون گذاشته شده اما در دادگاه ها هنوز اجرا نشده و خیلی از کسانی که دفاع شان ثابت شده محکوم به اعدام و در زندان ها هستند.در همین قانون جدید هم تصریح شده که قانون جدید عطف به ما سبق هم می شود ( پرونده های قدیمی هم مشمول این قانون قرار می گیرند) که اگر اینطور اجرا بشود چندهزار نفر بخشیده می شوند اما باز در این موضوع هم از فقدان نهاد های مدنی رنج می بریم چون مجلس قانون را تصویب کرده و دیگر فارغ از اجرای قانون شده است در صورتی که بلافاصله بعد از گذاشتن قانون ،باید قانون اجرا شود و مطبوعات و نهادهای قدرتمندی نداریم که نهادهای مسئول را به خاطر عدم اجرای این قانون مؤاخذه کنند.
عبارت های داخل پرانتز بخاطر کوتاه شدن مطلب در مجله حذف شده اند.