تأثیرات جنگ در موقعیت طبقات اجتماعی، منازعات سیاسی و ایدئولوژی
ماهنامه مهرنامه(ویژه علوم انسانی) شماره 15 مورخ نیمه شهریور1390 ص 174 این نوشتار را در قالب پاسخ به سه پرسش با عنوان: "جنگ موجب ترک برداشتن ایدئولوژی شد" منتشر کرده است.
1- در تصوير رسمي از جنگ، گفته ميشود گروه اجتماعي خاصي به خصوص در جنگ شركت كرده است در سالهاي بعد از جنگ هم شاهد هستيم نيروهاي اجتماعي خاصي از خاطره جنگ حمايت كردهاند. درباب اینکه آيا واقعاً شركت در جنگ به نيروي اجتماعي خاصي – طبقات فرودست جامعه – محدود است یا نه؟ پاسخ این سوال را باید در یک نظریه عمومی تر یافت. به عبارت دیگر این پرسش مختص جنگ ایران و عراق نیست و پرسش واحدی است پیرامون همه جنگ ها که پاسخ واحدی را می طلبد.
جنگ گرچه رخدادی است که تمام قوای مادی و معنوی یک جامعه را به خدمت می گیرد و می توان گفت هر جنگی به معنای هماوردی تمامیت ظرفیت های فرهنگی، علمی، اخلاقی، ایدئولوژیک و تمدنی دو ملت است و هرکدام که شکست بخورند در واقع یک تمدن با همه خصوصیاتش شکست خورده است. اما در عین حال جنگ پدیده ای است که 1- در ذات خود زورمدارانه است.2- بخش مدیریت و فرماندهی مستلزم هوش ونبوغ کافی(نیروی عقلانی بالا) و بخش عملیاتی آن مستلزم نیروی جسمانی بالاست.
رخدادی که ماهیتا بیشتر مبتنی بر نیروی جسمانی و زور است نیازمند عناصر متناسب خود می باشد. به همین روست که به میزانی که فرد یا جامعه ای فرهیخته تر باشند کمتر می جنگند و اگر جنگی در بین باشد نوع و چگونگی آن متفاوت است و بیشتر با استفاده از نیروی عقل وفناورانه است.
با توضیحی که گذشت می توان گفت که جنگ ها طور کلی متکی به طبقه یا نیروی اجتماعی خاصی است که عمدتا طبقه فرودست جامعه را تشکیل می دهند. لذا مروری آماری بر شهدای جنگ ایران و عراق این فرضیه کلی را تایید می کند.
توزیع فراوانی شهدای جنگ در مناق مختلف کشور نشان می دهد که نسبت به جمعیت آمار شهدای مناطق محروم تر و دور از مرکز بیشتر بوده است. در استان اصفهان که برخلاف فرضیه مذکور فراوانی شهدای آن نسبت به جمعیت بیشتر است اما توزع آماری شهدا به تفکیک مناطق شهری و روستایی بارهم همان فرضیه قبلی را تایید می کند. برای مثال روستای ورزنه اصفهان در زمان جنگ کمتر از 5000پنج هزار جمعیت داشت ولی بیشتر از 120شهیددارد. البته عوامل دیگری مانند الگو سازی و هیجان و نیرومندی وجدان جمعی و عصبیت ها یا همبستگی قومی در مناطق کوچکتر و روستایی نقش مهمی در شدت یابی گرایش ها دارند.
2- در سطح سياسي تجربه جنگ در به وجود آمدن شكافهاي سياسي بعد از دوران جنگ مؤثر بوده است. تجربه جنگ در شكلگيري ذهنيت اصلاحطلبان و اصولگرايان نیز نقش داشته است اما چگونه؟ بطور کلی جنگ یکی از منابع شکل گیری برخی از ارزش ها جدید و از بین رفتن برخی از ارزش های گذشته است. بدیهی است که همین عامل در به وجود آوردن شکاف ها و مرزبندی های سیاسی نقش تعیین کننده ای دارند. همین که در هر جامعه ای جنگ به تنهایی دلیلی می شود برای اینکه به بهانه امنیت، فشار و سانسور و محدودیت های سیاسی و اجتماعی توجیه شوند و فرصتی برای اعمال کنترل در جامعه و تداوم بخشیدن به اقتدار سیاسی کسانی که حگومت را در دست دارند به وجود می آورد خود دلیل دیگری است بر اینکه دوره جنگ و مدتی پس از آن در آرایش نیروهای سیاسی نقش تعیین کننده دارد. افزون بر این جنگ جوهر و توانایی ملی را به بوته آزمایش می نهد و لذا کامیابی ها و ناکامی های جنگ، افکار و عقاید را به میزان وسیعی تغییر می دهند. بلندپروازی ها در برابر واقعیت های سخت سر تسلیم فرو می آورند و مدیران ایدئولوژیک یا آرمانگرا و نیز خود جامعه را واقع بین تر می کند. از طرفی ممکن است فضای عاطفی ناشی از جنگ اگر مدیریت نشود کنش های عقلانی را به محاق برد و این همان وضعیت دوگانه و پارادوکسیکال تاثیر جنگ در ذهنیت نیروهای سیاسی و اجتماعی است.
در خصوص جنگ ایران و عراق افزون بر قواعد عام پیش گفته به دلیل اینکه شعارهای قاطع و سازش ناپذیری چون" جنگ جنگ تا رفع فتنه" و "جنگ تا سقوط صدام" و "جنگ تا رسیدن به قدس" و غیره مطرح بود پذیرش قطعنامه موجب شوک سنگینی شد که تنش ها و حتی تمردهایی را در مناطق جنگی به وجود آورد و رهبری انقلاب ناگزیر از صدور پیام تاریخی در29تیر1367گردید و تعبیر "جام زهر را نوشیدن" و "آبروی خود را با خدا معامله کردن" در آن بکار بردند و وعده دادند که در آینده عوامل اینکه جنگ به این سان خاتمه یافت شناسایی شوند.(1) نحوه پایان جنگ با توجه به تأثیرات ذهنی و روانی که در طول8سال بر افکار و عقاید فردی و جمعی نهاده بود موجب ترک برداشتن ایدئولوژی در پاره ای از نیروها و ایجاد تردید و تزلزل در قطعیت و حتمیت برخی آرمان ها و انتظارات و وعده ها گردید که پیدایش افکار اصلاح طلبانه از عواقب آن است. پس از جنگ برای برآورده کردن فشار طاقت فرسای اجتماعی که در پی 8سال جیره بندی و کنترل ناگزیر و اجباری تقاضاهای طبیعی جامعه فوران کرده بود ناگهان باید به خواسته های طبیعی جامعه واکنش مناسب داده می شد. لذا در نخستین نمازجمعه های تهران که بیانگر سیاست های نظام تلقی می شد به جای تبلیغ قناعت و فرهنگ ضد تجمل و مصرف گرایی در خطبه های هاشمی رفسنجانی که پر شنونده ترین سخنان در ایران و میان رسانه ها و سیاستمداران جهان بود ارزش های متفاوتی تبلیغ شد که جامعه احساس کند با پایان جنگ تغییراتی به جود آمده و شرایط اضطرار از بین رفته است و این روشی بود برای عادی سازی شرایط پس از جنگ و جلوگیری از ادامه آثار تخریبی شرایط روانی و اقتصادی جنگی . در نتیجه پیشگیری از انفجار اجتماعی.
علاوه بر این دلایلی که آن نحوه پایان دادن به جنگ را بر کشور تحمیل کرده بود موجب شکل گیری ایده های تازه ای در زمینه سیاست خارجی و راهبردهای نظامی شد. گرچه عده ای هم تصور کردند یا توجیه کردند که دشمن قصد داشت از طریق نظامی جمهوری اسلامی و نظام برآمده از انقلاب اسلامی سال1357 را سرنگون کند و چون در جبهه نظامی نتوانسته به اهداف خود نایل شود جنگ را در جبهه دیگری برای رسیدن به همان اهداف ادامه می دهد. با این تئوری جریان و جناح دیگری شکل گرفت که روش های آن کاملا متفاوت از اصلاح طلبان بود و بلکه اصلاح طلبان را جریان استحاله شده و بریده از انقلاب معرفی می کرد. چون درباره این نیروها و عملکرد ها و دیدگاه های شان در طول سال های گذشته مقالات فراوانی نوشته شده کافی است یک صورت بندی از آنها ارائه شود تا نقش جنگ در شکل گیری رویکردهای سیاسی پس از آن روشن گردد.
3- بطور کلی در جنگها ( از جمله در ایران پس از جنگ) نزاعهاي سياسي و کشمکش های نيروهاي اجتماعي و طبقاتي حول جنگ و نوسازي پس از آن شكل گرفته است. طبقات و نيروهاي سياسي با اين دو اتفاق رابطه مستقيم دارند به گونه ای که به نظر می رسد جنگ از آن فرودستان شهري و نوسازي و اصلاحات از آن طبقه متوسط شهري است.
در مورد ایران ارتباط کشمکش های سیاسی و اقتصادی پس از دوره جنگ با دوره طولانی جنگ8ساله وجوه مختلفی دارد و نمی توان یکسره آن را با تئوری های خاص اقتصادی یا سیاسی تبیین کرد. بخشی از آن تداوم کنش های عاطفی دوران جنگ است. برخی از پیوندهای رفتاری نیروها با جنگ به ویژه در سال های نخست، جنبه نوستالژیک دارد. این رویکرد هرچه از لحاظ تاریخی از آن واقعه دور تر می شویم و نسل تازه ای از راه می رسند که جنگ برای شان یک واقعه تاریخی است روتینه شده و این نوع کنش ها کمرنگ تر می شوند.
بخش دیگری از آن جنبه سیاسی دارد و برای کسب مشروعیت از میراث جنگ و دفاع مشروع است. بخش پایدارتری از آن نیز زاییده نیازها و تمایزات طبقاتی است. فاصله طبقاتی و دیدگاهی جامعه شهری و روستایی و حاشیه نشین ها و مرکز نشینان، فقرا و ثروتمندان پس از جنگ وارد دوره بحرانی تری می شود زیرا بار جنگ در نظام های مبتنی بر ارتش سنتی ( و دفاع به شیوه سنتی) بیشتر بر دوش طبقات فرودست بوده و با وجود آنکه در جنگ همه طبقات آسیب می بینند اما فرودستان آسیب های وسیع تری دیده اند به ویژه که قربانیان بیشتری داده اند.
با توجه به اینکه شرایط جنگی و نیاز حیاتی به نیروی این طبقات، دگردیسی پنهانی را در کاست قدرت ایجاد کرده و موجب رسوخ نیروهای بیشتری از این طبقه به داخل ساخت قدرت(خصوصا در میان نظامیان) گردیده است و معمولا جنگ ها سبب ارتقای موقعیت و منزلت طبقه نظامیان می گردد بنابر این سطح انتظارات طبقه فرودست را نمی توان بی پاسخ گذاشت و به استقبال نارضایتی های توده وار و انفجار اجتماعی رفت. همین امر موجب شکل گیری نزاع ها یا به عبارت دقیق تر جدی تر شدن نزاع ها حول محور طبقاتی شده و مسئله نوسازی و اصلاحات و توسعه طبقه متوسط برای وارد ساختن اقشار وسیع تری به این حلقه به ضرورتی مبرم تبدیل می شود. در صورتی که به موجب این نیاز طبقه جدید شکل گرفته ولی فساد سیستم و رانت خواری و توزیع نابرابر ثروت در اشکال تازه قدرت و نیروهای جدید وارد شده به ساخت قدرت ادامه یابد بحران پیش گفته صورتی پیچیده تر و لاعلاج تر یافته و اقتصاد و سیاست عمومی را به سوی تباهی سوق می دهد.
---------------------------------------------
پاورقی
1- بخش هایی از این پیام مهم بدین شرح است : ...و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن مىدیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى مىکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مىدانم...... خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مىکنم...
... قبول قطعنامه از طرف جمهورى اسلامى ایران به معناى حل مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛ ولى دورنماى حوادث را نمىتوان بهطور قطع و جدى پیش بینى نمود.... مردم ما، که در طول سالهاى جنگ و مبارزه ابعاد کینه و قساوت و عداوت دشمنان خدا و خود را لمس کردهاند، باید خطر تهاجم جهانخواران در شیوهها و شکلهاى مختلف را جدیتر بدانند.... در صورتى که این مرحله از حادثه انقلاب را با همان شکل خاص و مقررات مربوط به خود پشت سر گذاردیم براى بعد از آن و سازندگى کشور و سیاست کل نظام و انقلاب تذکراتى دارم که در وقت مناسب خواهم گفت....در این روزها ممکن است بسیارى از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و بایدها و نبایدها کنند. هر چند این مسئله به خودى خود یک ارزش بسیار زیباست، اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست....من باز مىگویم که قبول این مسئله براى من از زهر کشندهتر است؛ ولى راضى به رضاى خدایم و براى رضایت او این جرعه را نوشیدم....مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش مىدانم. و شما مىدانید که من به شما عشق مىورزم؛ و شما را مىشناسم؛ شما هم مرا مىشناسید. در شرایط کنونى آنچه موجب امر شد تکلیف الهىام بود. شما مىدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط براى تشخیص مصلحت بود؛ و تنها به امید رحمت و رضاى او از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرویى داشتهام با خدا معامله کردهام....(صحیفه امام؛ ج 21، ص 92-95)