حق حیات یا امنیت جانی زندانی
متن سخنرانی عمادالدین باقی در سمینار امنیت جانی زندانی در محل انجمن دفاع از حقوق زندانیان- یکشنبه3خرداد 1388
روزنامه اعتماد ملی دوشنبه 25 خرداد1388 بخش اعظم این گفتار را منتشر کرده است.روزنامه اعتماد چهارشنبه، 6 خرداد 1388 - شماره 1962ص 6 اجتماعی نیز پیشتر خلاصه ای از آن را چاپ کرده بود.
در این نشست آقای محمد رضا فقیهی از اعضای هیات مدیره انجمن گزارشی درباره موکل خود آقای ساران داد و از جنبه حقوقی به بررسی موضوع پرداخت و آقای .... دانشجوی دکترای حقوق نیز خلاصه ای از تحقیق مشترک با خانم علیزاده طباطبایی را در زمینه مجازات های خشن بیان کرد.
ابتدا چند نکته مقدماتی را عرض کرده سپس وارد بحث می شوم.
مقدمه اول: پیش از هر چیز از ایده اختصاص سمیناری به این موضوع مهم از سوی هیات مدیره محترم انجمن سپاسگزاری می کنم. این موضوع با همه اهمیت اش و با وجود وقوع چند مرگ دلخراش در 3سال اخیر، مورد توجه قرار نگرفت و تنها یک مقاله در روزنامه اعتماد ملی به قلم آقای فقیهی از اعضای هیات مدیره انجمن مشاهده کردم. نکته مهم تر از این مرگ ها ، بی تفاوتی ترسناک جامعه نسبت به آنها بود. یعنی مهم تر از امنیت جانی زندانی این است که وقتی چنین حوادثی رخ می دهند مسئولان و مطبوعات و مردم به سادگی از کنار آن می گذرند. مهم تر از بحث امنيت جاني زندانيان، بي تفاوتي حيرت آوري است که جامعه نسبت به امنيت جاني زندانيان دارد. وقتي زنداني در زندان مي ميرد و مرگ اين زنداني، جوش و خروشي در ضمير جامعه برنمي انگيزد، فاجعه يي عظيم تر از مرگ زنداني رخ داده است .در واقع این رخوت و بی تفاوتی است که بستر ساز بروز این حوادث است زیرا اگر جامعه حساس بود هنگامی که یک بار این حوادث رخ می داد مسئولان ، تمام همت خود را بکار می بستند که تکرار نشود. در برخی از کشورها فقط یک ان-جی – اُ وجود دارد که کارش جستن و انعکاس دادن و پیگیری این نوع خبرها در زندان هاست و با این کار خود کمک می کنند که مسئولان حواس خود را بیشتر جمع کنند.
در سه سال اخیر نام چند زندانی که در زندان ها جان باختند در فضای رسانه های غیر دولتی و مجازی بر سر زبان ها افتاد.برخی مشهورتر بودند و انعکاس بیشتری یافت و برخی ناشناخته تر بودند و کمتر بازتاب یافت به ترتیب ولی الله فیض مهدوی وعبدالرضا رجبی در زندان رجایی شهر کرج، ابراهیم لطف اللهی دانشجو در سنندج، زهرا کاظمی خبرنگار عکاس در اوین، اکبر محمدی در اوین،زهرا بني يعقوب دانشجوی پزشکی در همدان، حشمت امیر ساران در رجایی شهر، امیدرضا میر صیافی در اوین. این ها یا زندانیان سیاسی یا امنیتی بودند که برخی محکوم به مدت معینی حبس شده و برخی مانند زهرا کاظمی و یا بنی یعقوب هنوز در مرحله اتهام هم نبودند و فقط بازداشت شده بودند و مراحل قانونی تفهیم اتهام نیز طی نشده بود. دو نفر اول اتهام تروریستی داشتند و بقیه هم اتهام سیاسی ولی همه آنها انسان و همه زندانی بودند.نکته مهم اما اینجاست که در زندان های مختلف در کشور برای زندانیان عادی از این نوع، وقایع بیشتری رخ می دهد اما خبری هم از آن منتشر نمی شود و فقط ممکن است برخی فعالان حوزه حقوق بشر وزندان در جریان قرار گیرند. این هم یک تبعیض است که اگر کسی در موضع سیاسی باشد جانش اهمیت دارد و اگر زندانی عادی باشد اساسا دیده نمی شود. داستان هر یک از اینها و پیامدهای عاطفی و روانی که در خانواده های شان دارد داستان عمیقا تراژیکی است اما افراد جامعه چنان غرق در مسائل خود شده اند که لحظه ای هم به آن نمی اندیشند مگر اینکه بر سر خودشان بیاید. آیا باید این شتر درخانه هر کس بنشیند تا دغدغه انسانی داشتن نسبت به این مسائل را بفهمد؟ ممکن است کسی مانند مرحوم ضیایی یک متهم عادی و غیر سیاسی که فقط برای یک هفته بازداشت شده بود و در زندان جان باخت و داستان غم انگیز آن را چندسال پیش در روزنامه شرق(25/1/1384 و 31/1/1384)نوشتم و یا حتی یک شخصیتی باشد که در حصن حصین امنیت است مانند سعید امامی و دهها مثال دیگر از افراد عادی وافراد چهره شده دارم که از ذکر آن می گذرم.ولی هیچکس نمی داند و حتی کسانی هم که در خواب و خیال خویش نمی بینند که شاید گذرشان به آنجا بیفتد اما ممکن است دست تقدیر آنان را هم به این گورستان زندگان ببرد.
مقدمه دوم: خون هایی به ناحق ریخته شده و دیگر نمی توان آنها را بازگرداند. اما می توان اولا پیگیری قضایی کرد و متهم را شناخت ونگذاشت از چنگ قانون بگریزند. ثانیا با جلوگیری از مغفول نهادن آنها و تحلیل و ریشه یابی شان جلوی تکرار این ها را گرفت. در واقع خون آنها خونبهای امنیت زندانیان دیگر برای امروز و نسل های فردا می شود.این بهترین خیراتی است که برای روح این مرحومان و تسلای بازماندگانشان می فرستیم.
مقدمه سوم: حق حیات و امنیت جانی زندانی آنقدر بدیهی و غیر قابل بحث است که در هیچ سندی مستقیما به عنوان یک اصل یا ماده مطرح نشده است و اگر هم مطرح می شد بیان امر بدیهی بود. سایر حقوقی که در اسناد بین المللی و قوانین داخلی مطرح شده اند در واقع برای دفاع از همین امر بدیهی بوده اند لذا ما هم به این فروع به عنوان راههای دفاع از حق بدیهی و طبیعی و فطری امنیت جانی زندانی می پردازیم.
مقدمه چهارم : ما از چند زاویه به موضوع نگاه می کنیم که ظاهرا رشته های جداگانه ای هستند اما خواهیم دید که به همدیگر مرتبط هستند.
1- از منظر کرامت انسان:
وقتی سخن از کرامت می گوییم به هر مصداقی شمولیت دارد. نه اینکه اگر کسی مجرم بود کرامت ندارد چنانکه احمدی نژاد گفت اراذل و اوباش و کسانی که کرامت انسان های دیگر را زیر پا می گذارند کرامت ندارند که بخواهیم آن را حفظ کنیم. و این نشان می دهد اصلا معنای کرامت را نفهمیده اند. گمان می کنند آدم های خوب کرامت دارند و آدم های بد کرامت ندارند در حالی که اگر چنین بود دیگر نه تنها حقوق بشر اساسا قانون و برابری شهروندان در برابر قانون مهمل بود زیرا کرامت انسانی یعنی هر کس حتی یک قاتل هم کرامت ذاتی دارد و مقوله مجازات او بخاطر جرم و جنایتش مستقل از کرامت ذاتی اوست. که به صرف موجود زنده دوپا بودن آن را واجد است. قرآن هم نگفته است" لقد کرمنا بنی صالح " یا قید و صفت و پسوندی نزده و نگفته است" لقد کرمنا بنی آدم صالحٍ" بلکه بدون هیچ قیدی گفته است "بنی آدم" یعنی کل انسان ها و فرزندان آدم . بدیهی است که فرزندان آدم، خوب و بد و صالح و ناصالح دارند. ظاهرا برخی گمان می کنند قرآن دچار اشتباه یا نقصی بوده که باید برطرف کنند. اگر هم باور مذهبی نداشته و به حقوق بشر ایمان داشته باشند بازهم معنای آن عام است. به محض اینکه شما تخصیص زدید دیگر کرامت معنا ندارد زیرا هر کس می تواند استثنایی وارد کند و افرادی را از شمول کرامت داشتن خارج کند. یکی به دلایل سیاسی ، دیگری به دلایل عقیدتی و سومی به دلیل حسادت و دیگری بخاطر مغبون شدن از کسی ، او را فاقد کرامت می انگارد.
2- از منظر اصول حقوق بشر:
در اسناد جهانی حقوق بشر موضوع زندانیان یکی از شاخص های مهم حقوق بشری است و سندهای چندی به آن اختصاص داده شده است. در این اسناد از حق حیات و احترام و حق بهداشت ودرمان و غذا و کتاب و روزنامه و رادیو و مرخصی و ملاقات با خانواده و دوستان به تصریح یاد شده است. هنگامی که اینها به عنوان حق مطرح می شوند نه امتیاز و لطف، آثار حقوقی دارند یعنی حکومت و نهاد بازداشت کننده مکلف است این حقوق را رعایت کند و اگر در آن اهمال ورزد یا این حقوق را نقض کند مرتکب جرم شده و هر خسارتی که در این زمینه به زندانی وارد شود تاوانش بر ذمه آن است اما اگر به عنوان لطف مطرح شود حکومت می تواند آن را از زندانی دریغ کند که به دنبال آن فجایع بزرگی رخ خواهد داد. اصل 9 از مجموعه اصول اساسي مربوط به معالجه زندانيان می گوید: «زندانيان بايد به خدمات بهداشتي موجود در داخل كشور دسترسي داشته باشند بدون آنكه به خاطر وضعيت قضايي خود دچار تبعيض شوند.». هنگامی که این حق بر عهده حکومت است حق زندگی و امنیت جانی که از اینها مهم تر است واجب تر هم هست. و از همه مهم تر قواعد حداقل استاندارد سازمان ملل براي رفتار با حبس شدگان است كه در اولين كنگره سازمان ملل متحد براي پيشگيري از جرم و كار اجباري بزهكاران كه در سال 1955 در ژنو برگزار شد به تصويب و تاييد شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل رسيده است. قاعده شماره 24 از قواعد فوق می گوید: پزشك بايد هر زنداني را در كوتاه ترين زمان ممكن پس از پذيرش وي در زندان و به دفعات ممكن و لازم پس از آن مورد معاينه قرار دهد به ويژه به اين منظور كه بيماري جسمي و روحي احتمالي را در وي كشف و تدابير لازم را اتخاذ كند». در بند 1 قاعده شماره 25 آمده: «پزشك مسوول نظارت بر سلامت جسماني و رواني زندانيان است. او بايد هر روز زندانيان بيمار را ملاقات نمايد يعني همه زندانياني را كه از بيماري شكوه دارند...» در بند 2 همان قاعده نیز می گوید: «پزشك هر بار كه معتقد شود تنبيه جسمي و يا هر تنبيه ديگر باعث لطمه خوردن بر سلامت جسماني و رواني زنداني مي شود بايد گزارشي در اين زمينه به مدير زندان ارائه كند.». بند 2 قاعده شماره 22 نيز مقرر داشته: «براي بيماراني كه نياز به مراقبت هاي ويژه دارند بايد امكان انتقال آنان به زندان هاي تخصصي يا بيمارستان هاي شهري پيش بيني شود. زماني كه معالجات در داخل زندان صورت مي گيرد زندان مذكور بايد مجهز به ابزار، آلات و فرآورده هاي دارويي باشد تا امكان مراقبت و معالجه مناسب براي زندانيان فراهم آيد و پرسنل پزشكي نيز مهارت حرفه اي لازم را كسب كرده باشند.». در واقع همه این حقوق برای تضمین سلامتی زندانی و به طریق اولی جان اوست.
3- از منظر فقهی:
از منظر فقهی می توان حق حیات و بهداشت و سلامت زندانی را در ابواب مختلفی از فقه مورد بحث قرار داد. ممکن است در فقه سنتی، مشخصا در این ابواب بحثی مطرح نشده باشد اما همانطور که در علم حقوق با تعمیم ملاک و تنقیح مناط و بحث افراد و مصادیق موضوع، به روزآمد کردن قوانین می پردازند و اگر بازهم امکان نداشت به وضع قانون جدیدی مبادرت می کنند در فقه نیز همینگونه عمل می شود. یکی از ابوابی که می توان بحث امنیت جانی زندانی را در آن مطرح کرد باب امانت است. به عبارت دیگر زندانی نزد سازمان زندان ها و قوه قضاییه یک امانت است و هر آسیبی به آن برسد در حکم خیانت در امانت بوده و علاوه بر گناه اخلاقی و شرعی جرم است.
در آیه معروف به آیه امانت آمده است: «اِنّا عَرَضنا الاَمانَةَ علی السَّمواتِ و الارْضِ و الجبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنها وَ حَمَلَها الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظلُوما جَهولاً؛ بیگمان، ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، اما از برداشتن آن سر باز زدند و از آن ترسیدند و انسانْ آن را به دوش کشید، راستی که او بسیار بیداد پیشه و نادان بود.» (احزاب/ 72)
حافظ در تبدیل آیه به شعر می گوید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
روایات فراوانی هم درباره امانت آمده است .برای مثال روایتی که می گوید: اساس اسلام امانتدارى است(غررالحکم ، باب امانت)یا می گوید: اساس ايمان امانتدارى است.(غررالحکم ، باب امانت)
«بيشتر علماي شرع از عهد صحابه و تابعين به بعد، عموماً از امانت تفسيرهايى ارائه دادهاند كه جنبة عبادي و يا معناي اخلاقى دارد (نك: طبري، 22/39-40؛ شيخ طوسى، 5/105؛ بيضاوي، 1/271؛ ابوالفتوح، 2/525؛ ميبدي، 2/560، 8/92). مشهورترين تعبيرهاي علماي دين از امانت، تفسير آن به دين و حدود و تكاليف و فرايض آن و اوامر و نواهى خداوند است، زيرا همانگونه كه امانت لازمالاداء است، اداي تكاليف و فرايض دينى و اوامر و نواهى الهى هم واجب است، و به اين اعتبار همه از زمرة امانت الهى محسوبند (ابن عربى، محمد، 3/1588-1589؛ ميبدي، 8/94؛ آلوسى، 22/96؛ طبرسى، 3/98، 7/158؛ زمخشري، 3/564؛ فخرالدين، 25/234). غير از تفسيرهاي ياد شده كه علماي دين از عهد صحابه در باب امانت قائل شدهاند، چند تفسير ديگر نيز عرضه شده است كه جنبة اخلاقى و يا اجتماعى و سياسى دارد. تفسير مشهور امانت به كلمة توحيد: لا اِله اِلاَّ اللّه، از نظر فخرالدين رازي (25/235) پذيرفتنى نيست، زيرا اگر مراد از امانت كلمة توحيد باشد، متناقض با نص آية امانت مىافتد، چه، آسمانها و زمين و جبال، به زبان خود مسبّح حقند و قائل به اينكه اَللّه واحدٌ لا اِلهَ اِلاّ هو. تفسير امانت به «عدالت» نيز مىتواند تفسيري اجتماعى - سياسى تلقى گردد. با تفسير امانت به عدل - چه از طريق تفسير آن به عقل (راغب، 22)، و چه از طريق رعايت شئون امور اجتماع برپاية موجبات شريعت (مجلسى، بحار...، 23/279) - حاكمان و ولات امر، بنابر نصِ «اِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدّوا الاْماناتِ اِلى اَهْلِها...» (نساء /4/58)، مأمورند تا صلاح جامعه را مراعى دارند و مردم را بنابر قوانين و احكام دين هدايت كنند (نيز نك: الايضاح، 95؛ مجلسى، همان، 23/273). (دایره المعارف بزرگ. جلد: 11-نویسنده: شماره مقاله:4323)
به همین جهت انواع امانت را ذکر کرده اند مانند: امانت داري در عبادت، که همان انجام فرایض است، امانتداري در نگهداري از بدن ، امانت داري در سپرده ها، امانت داري درحسن انجام کار، امانت داري در سخن گفتن، و امانت بودن مسئوليت و مقام ، امانت داري در حفظ اسرارو امانت داري در خريد و فروش.
درباره اینکه منظور از این امانتی که بر آسمانها و زمین عرضه گردید چیست، سخن های بسیاری گفته اند. آن را، فرمانها و هشدارهای خدا یا مقرّرات و واجباتی است که خدا بندگان را بدان مکلف کرده ، وفای به عهد و پیمان ، مسئولیتهای اجتماعی و غیره. فهم اینکه منظور از امانت در قرآن چیست با این تفاسیر بسیار متنوع، در واقع موکول به عرف و فهم مردم شده است که البته با قرائنی به درک آن نائل شوند. ما هم بنا بر قرائنی معتقدیم یکی از مهم ترین مصادیق امانت، خود انسان است زیرا اولا مهم ترین تفاوت انسان با کوهها و موجودات دیگر، ابتدا در حیات است و دوم در شعور . یعنی فصل انسان و جهان در حیات است و فصل انسان با موجودات ذی حیات دیگر در شعور. پس چون آسمان هاو زمین، حیات و شعور نداشتند این امانت را نپذیرفتند. بنابراین امانتی که خداوند به انسان عطا کرده است "شعوریا استعداد شعور" و "حیات" است که او را از سایر جهان متمایز کرده است. شعور غیر از جهل است. شعور قوه و استعداد نطق و عقلانیت است. انسان هم استعداد دانایی و فهم را داشت اما هنوز نادان بود و به همین خاطر ستم می کرد. در جامعه بدوی که قانون و فرهنگ وجود نداشت انسان ها حدود و حقوق همدیگر را رعایت نمی کردندو منطق زور حکومت می کرد و ظلوم و جهول بودند در عین حال در آن زمان هم وجه ممیز انسان از هستی و دیگر موجودات در حیات و استعداد فهم و شعور بود . بقیه تعاریف و تفاسیردرباره امانت از اینجا به بعد می تواند درست باشد. دوم اینکه در داستان یوسف در قرآن سخن از به امانت سپردن یوسف نزد برادرانش رفته است که نشان می دهد انسان هم می تواند امانت قرار گیرد. در بحث قبلی گفته شد که خود انسان هم می تواند از مصادیق امانت الهی باشد نه اینکه او فقط حامل و عهده دار امانت باشد
سوم اینکه در آیه "لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه " که فقها در حرمت خودکشی از آن استفاده می کنند و می توان هر نوع آسیب رساندن دیگر به بدن حتی خالکوبی ویا هرنوع اضرار به نفس مانند استعمال دخانیات ... را هم مشمول آن دانست استدلال این است که خداوند این جسم را امانت به شما سپرده و از شما سالم بازپس می گیرد و شما حق آسیب رساندن به آن را ندارید. بنابراین خود انسان در شمار مهم ترین امانت هاست و از نظر فقهی، زندانی در حکم امانت است نزد قوه قضاییه و سازمان زندان ها و وظیفه دارند او را همانگونه که تحویل گرفته اند صحیح و سالم بازپس دهند.
4- از منظر حقوقی و حقوق زندانی:
در قوانین عادی بحث مبسوطی درباره خیانت در امانت وجود دارد اما تنها شامل امور معوض مادی می شود.
صوّر خاص جرم خیانت در امانت در واحدهای اجرایی و ستادی ( سوء استفاده از ضعف نفس اشخاص، سوء استفاده از سفید امضاء و سفید مهر، جرایم در حکم خیانت در امانت در قانون تجارت و...).
ماده 102 آيين نامه اجرايي سازمان زندان ها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور مصوب 20/9/1384 مقرر داشته كه بهداري زندان مكلف است حداقل ماهي يك بار به انجام تست پزشكي تمامي محكومان مبادرت نمايد.
قید ماهی یکبار فلسفه دارد . این ماده که برگرفته از اسناد بین المللی درباره اداره زندان ها است براساس یافته های علمی و تجربی به دست آمده است و برای این است که اطمینان پیوسته نسبت به سلامت زندانی به عنوان امانتی مهم حاصل شود خصوصا که زندانی در آنجا بیش از دوره زندگی در جامعه در معرض انواع آسیبها و مخاطرات قرار دارد و در شرایط آزاد شاید حتی نیاز نباشد 6ماه یکبار هم کنترل و تست پزشکی شود. در ماده 103 آيين نامه اجرايي فوق است. در اين ماده آمده: «تا جايي كه امكان پذير است بايد ترتيبي اتخاذ شود كه احتياج هاي درماني و بهداشتي محكومان بيمار در داخل موسسه يا زندان تامين شود تا به انتقال محكوم به خارج از موسسه يا زندان نيازي نباشد. با اين همه در موارد ضروري خروج محكوم از زندان براي معالجه بايد با تاييد بهداري زندان و اجازه رئيس موسسه يا زندان و موافقت قاضي ناظر باشد. در موارد فوري محكوم بيمار به دستور پزشك يا بهداري زندان و اجازه رئيس موسسه يا زندان يا جانشين او به بيمارستان اعزام مي شود و مراتب بايد در اسرع وقت به صورت كتبي به قاضي ناظر گزارش شود...»
در اصل 171قانون اساسی آمده است : «هر گاه در اثر تفسير يا اشتباه قاضي در موضوع يا در حكم يا در تطبيق حكم بر مورد خاص، ضرر مادي يا معنوي متوجه كسي گردد، در صورت تقصير، مقصر طبق موازين اسلامي ضامن است و در غير اين صورت خسارت به وسيله دولت جبران مي شود، و در هر حال از متهم اعاده حيثيت مي گردد.»
در قانون مجازات اسلامی ماده 58 نیزآمده است: «هرگاه در اثر تقصير يا اشتباه قاضي در موضوع يا در تطبيق حكم بر موردخاص ، ضرر مادي يا معنوي متوجه كسي گردددرمورد ضرر مادي در صورت تقصير مقصر طبق موازين اسلامي ضامن است و در غير اين صورت خسارت به وسيله دولت جبران مي شود و در موارد ضرر معنوي چنانچه تقصير يا اشتباه قاضي موجب هتك حيثيت از كسي گردد بايد نسبت به اعاده حيثيت او اقدام شود » بنابراین قاضی و زندانبان و قوه قضاییه و سازمان زندان هاو در یک کلام حکومت در برابر هر آسیب مادی و معنوی و جسمانی و روانی به متهم یا زندانی ،ضامن هستند.
همچنین از نظر قانون، مجازات کردن کسی بیشتر از حدی که محکوم شده است ، جرم محسوب می شود . چگونه کسی که محکوم به مدت معینی حبس شده و صرفنظر از اینکه آیین دادرسی او دقیقا رعایت شده یا نه وقرار است پس از تحمل این دوره آزاد شود اما مانند یک محکوم به اعدام دیگر از زندان بازنمی گردد و این را مصداق حکم قانونی فوق به شمار نمی آورند؟ این یک نوع اعدام خاموش تلقی می شود.فرقی نمی کند که زندانی خودکشی کند یا بمیرد. طبق این قانون دستگاههای نگاه دارنده اگر مشاهده کنند متهم، تحمل کیفر ندارد یا دچار مشکلات جسمی و روحی شده که برای سلامتی یا حیات او خطرناک است باید حتی با آزادی موقت او هم شده است جلوی این حادثه را بگیرند تا او بیش از آنچه قانون مقرر کرده اسن مجازات نشود. من با اطلاعی که از وضعیت ساران داشتم مطمئن هستم اگر او مدتی به مرخصی آمده بود دچار حادثه دلخراش در زندان نمی شد.
5- روانشناسی زندان و زندانی و پیامدهای حقوقی آن:
در زندان شایع ترین بیماری ها، بیماری های روحی است. زندان لابراتواری است که به خوبی ثابت می کند که منشاء عمده مشکلات جسمی و حتی بیماری لثه و دندان و کلیه و کبد و غیره هم ریشه عصبی و روحی دارند. رفراد زیادی هستند که با سلامتی کامل به زندان می آیند اما پس از مدت کوتاهی دچار انواع مشکلات جسمی می شوند. بی دلیل نیست که بهداری زندان با مراجعات فراوانی روبروست اما به بسیاری از درخواست های زندانیان برای انتقال به بهداری اجابت نمی شود. ممکن است در ظاهر بیماری زندانی بیماری جسمی باشد اما در واقع ریشه آن بیماری های روحی است. زندانبان ها غالباً هیچ درکی از زندانی بودن و وضعیت روحی و درونی آنان ندارندو نگاه ظاهر بین دارند به ویژه زنبان هایی که دوره های آموزشی و علمی ندیده اند . آنها علیرغم سال ها زیستن در کنار زندانی چون در جایگاه و نقش کارمند و زندانبان بوده اند نمی توانند عمق مشکلات و نیازهای روحی زندانی را درک کنند و تنها چیزی که از زندان می فهمند ترس از قرار گرفتن در جای زندانی یا به عبارت دیگر زندانی شدن است لذا هنگامی که زندانیان اظهار کسالت می کنند زندانبان ها تصور می کنند زندانی تمارض می کند تا برای رفتن به بهداری دقایقی از بند خارج شود. چون گاهی واقعا زندانیانی هم هستند که تمارض می کنند همین امر یک دلیل برای زندانبان می شود که نسبت به شرایط زندانی و اظهارات او بی اعتنا باشند. آنها مراجعه مکرر زندانی به بهداری را در قیاس با یک فرد عادی و آزاد مانند خودشان غیر عادی می دانند و همین بی اعتنایی ها سبب رشد و انباشت مشکلات درونی زندانی و تبدیل آن به حمله های ناگهانی قلبی و مغزی و سکته می شود. در شرایط حبس در سلول های بسته اعم از یک یا دونفره ، این وضعیت بسیار حادتر و خطرناک تر است. زندانی در وضعیت نا امیدی که قرار گیرد مستعد صدمه دیدن است چه به صورت خودکشی و چه حمله های خطرناک. به محض اینکه تزلزلی در اراده زندانی پدید آمد او به تسخیر بختک زندان در می آید و اراده اش به کلی از بین می رود و حتی القای امید نیز بی ثمر است. من زندانی ای را مشاهده کردم که هنوز محاکمه نشده بود و در دوره بازجویی قرار داشت وبی تابی می کرد. وقتی به او می گفتم یک هفته یا یکماه یا یکسال دیگر سرانجام دوره حبس تمام می شود و تو آزاد می شوی احساس می کردم این امید بخشی ها بی اثر است. زندانی با وجود اینکه می داند حبس او تا ابد نیست و دیر یا زود آزاد می شود اما اسیر لحظه حال است نه آینده. حتی وقتی به یک زندانی که قرار است یک هفته دیگر آزاد شود بگویند آزادی اش منتفی شده و ممکن است یک ماه دیگر آزاد شود علیرغم اینکه اگر زنده بماند یکماه دیگر شاهد آزادی را در آغوش می کشد اما بازهم ممکن است دست به حرکات غیرمنتظره ای مانند خودکشی بزند یا دچار افسردگی شود که عوارض آن هم خطرناک است. برای شما که در این شرایط و محیط آزاد سخن مرا می شنوید ممکن است این سخن نامعقول و غیر منطقی به نظر آید اما اگر خدای ناکرده تجربه دقیقی از زندان داشته باشید می پذیرید کعه زندانی گاهی دچار فلج کامل ذهنی و عقلی می شود و نمی تواند مانند شما که در این شرایط هستید منطقی بیندیشد. البته این درباره همه زندانیان صدق نمی کند به ویژه آنها که پایه های اعتقادی و آرمانی محکمی دارند کمتر در معرض بروز این آسیب ها هستند اما عواملی که گفته شد نرخ افسردگی و خودکشی و حمله های قلبی یا مغزی را افزایش می دهد. متاسفانه آمار مربوط به زندانیان را محرمانه کرده اند که این امر مانع انجام پژوهش های کاربردی و راهگشا می شود ولی بر حسب اطلاعات موجود نیز می توان ادعا کرد به دلایلی که گفته شد نرخ سکته و خودکشی در زندان ها نسبت به جمعیت زندانیان از نرخ خودکشی و سکته در جامعه بسیار بالاتر است. هنگامی که زندانی خودکشی می کند برخی از افراد و نهادهای مستقل این انتقاد را مطرح می کنند که چرا مسئولان زندان اجازه داده اند وسایلی در دسترس زندانی باشد که بتواند خودکشی کند امال توجه ندارند که وقتی کسی در زندان بسر می برد مانند هر فرد دیگری به وسایل زندگی نیاز داردو قاشق و لیوان و کبریت و ملحفه و پتو و طناب و انواع وسایل دیگر که می توانند برای خودکشی مورد استفاده قرار گیرند جزو وسایل لازم برای یک زندگی هستند. در حقیقت این انتقاد به نوعی عوض کردن صورت مسئله است زیرا انتقاد یا پرسش اصلی این نیست که چرا این وسایل نزد زندانی وجود دارد بلکه این است که چه شرایطی برای زندانی به وجود آمده که او دست به خودکشی زده یا دچار حمله می شود؟ می گویند مرحوم میرصیافی که هنوز خیلی جوان بود دچار افسردگی بوده و داروی بیش از حد مصرف کرده که منجر به مرگ او شده است. اولا اگر زندان از وضعیت پزشکی متهم آگاه باشد و بداند او تحت رژیم دارویی است باید مراقبت ویژه بعمل آورد و اگر دچار بیماری های عصبی است اساسا مجاز نیستند تا پیش از معالجه او را حبس کنند به ویژه که جرم خصوصی و سنگین مرتکب نشده باشد. دوم اینکه به جای اینکه گفته شود زندانی بیمار بوده و بخاطر مشکلات روحی و عصبی دارو مصرف می کرده و استفاده بیش از حد دارو سبب مرگ وی شده است باید به این سؤال پاسخ داده شود که زندانی جوان مگر در چه شرایطی بوده که دچار عوارض عصبی شده یا بیماری او تشدید گردیده است؟ چه شرایطی موجب شده او راهی را برود که ترجیح مرگ بر زندگی بوده است؟
بحث روانشناسی زندان و زندانی در اینجا بخاطر ثمرات حقوقی مهمی که دارد بسیار با اهمیت است. اینکه در اسناد بین المللی حقوق بشر بر لزوم مرخصی و تسهیلات گسترده در زندان ها مانند حق ملاقات و مرخصی و دسترسی به تلفن و روزنامه و کتاب و رادیو و تلویزیون و فضاهای ورزشی و کتابخانه و ... تاکید شده است مبتنی بر شناخت و انباشت همین تجربه ها و مسائل عینی است و امتیاز دادن به مجرم نیست بلکه برای این است که زندانی فقط باید در حدی که محکوم شده مجازات شود و در واقع نه مجازات به معنای سنتی بلکه از جامعه دور نگه داشته شود و اگر کمترین صدمه ای به او وارد شود غیر قانونی و غیر انسانی و جرم است. برخی با توجه به تسهیلاتی که در زندان های برخی کشورهای پیشرفته وجود دارد می گویند مگر زندان هتل است ، زندان مکان تنبیه است اما این افراد چون زندان نبوده اند نمی فهمند حبس طولانی در قصر هم آنجا را برای زندانی تبدیل به قبر می کند. سال گذشته که ما در زندان بودیم در مطبوعات خواندیم که گروهی روزنامه نگار برای بازدید از زندان اوین آمده بودند ولی آنها را به یکی از بندها که اختصاص به زندانیان مالی دارد برده بودند. این بند با پول خود زندانیان متمول تجهیز و بازسازی شده و به عنوان ویترین استفاده می شود و بازدیدکنندگان داخلی و خارجی را به آنجا می برند نه به بندهایی که ما نگهداری می شدیم. تاسف آور این بود که خبرنگار یک روزنامه اصلاح طلب در گزارشی با لحن عتاب آلود نوشته بود که مجرمان را در هتل نگهداری می کنند. ضمن اینکه آن بند همه واقعیت زندان نبود برفرض هم که چنین باشد باید تحسین کرد نه ملامت. افزون بر این او درک نمی کند که در بهترین زندان های دنیا هم افراد زیادی در اثر حبس طولانی دچار مرگ و میر زودرس و حتی انگیزه خودکشی می شوند زیرا زندان در هر صورت عوارضی دارد چه رسد که زندان های مشکل دار یا سلول یا زندان بسته باشد.
با توجه به آنچه گفته شد از نظر حقوق داخلی و حقوق بین الملل و اسناد جهانی حقوق بشر، قصور یا سهل انگاری منجر به قتل، در حکم قتل عمد و یا شبه عمد است. اگر تعمدی در رسیدگی های پزشکی وجود داشته باشد، قتل عمد و اگر سهل انگاری باشد قتل شبه عمد محسوب می گردد و مجازات چنین جرمی را دارد و اگر کسی عامل آن مجازات نشود موجب تشویق جرم می گردد . به همان دلیلی که هر مجرمی مجازات می شود تا عدالت تحقق یابد و از توسعه جرم پیشگیری شود باید نظام قضایی و سیاسی با مرگ افراد زندانی قاطع تر برخورد کند و گرنه اعتبار خود را دچار بحران ساخته است.
6- از بعد جامعه شناختی به عنوان نتیجه گیری
مباحث فوق گرچه جنبه حقوقی و مذهبی داشتند اما ثمره شان اینجا و در این بحث ظاهر می شود.زیرا مقولات کرامت و امانت جزو ارزش های اجتماعی هستند. ارزش ها، شیراز ه انتظام اجتماعی اند. بی اعتبار شدن آنها هویت فردی و جمعی را زخمی می کند و سبب تزلزل مناسبات سالم اجتماعی می شود. اگر کجروی و بی هنجاری یا حالت های آنومیک در جامعه ای پدید می آید منابع و عواملی دارند و خودبخودی نیستند. کجروی ها و آنومی ها جزو معلول ها هستند نه جزو عوامل و علت ها. بنابراین نباید از منظر جامعه شناسی جرم یا کجروی به این مسائل به عنوان پدیده قائم به خود یا مستقل نگریست بلکه باید ناشی از بی اعتنایی به ارزش های بنیادینی دانست که درباره شان بحث کردیم.