اوباش ستيزي بي بنياد
هم ميهن دوشنبه7/3/1386(سرمقاله)
در چند روز گذشته شاهد موج گسترده مبارزه با بدحجابي و نيز مبارزه با اراذل و اوباش به نحوي خشن بوديم كه تصاوير هجومهاي شبانه و ضرب و شتم آنان از سيماي جمهوري اسلامي كراراً پخش شده است. در اين زمينه چند ملاحظه و تامل وجود دارد:
1- پديدهاي به نام اراذل و اوباش تازگي ندارد و نه تنها در جوامع مختلف كه در ايران پيش از انقلاب نيز وجود داشته است. چنانكه در كتاب فرادستان و فرودستان به تفصيل آمده است اساساً يكي از انگيزههاي شورشگري در جامعه به ويژه در مناطق حاشيه نشين پيش از انقلاب،قدرت يابي اراذل و اوباش بود. با وجود منزوي شدن اين پديده تحت تاثير انقلاب اما در دهه نخست انقلاب باز هم از ميان نرفته بود و مديران و تحليلگران آن را از آثار و عوارض رژيم ستمشاهي ميخواندند. نكته مهم و درخور توجه در مورد مبارزه اين روزها با اراذل و اوباش اين است كه ميانگين سني آنها نشان ميدهد كه هعمر اكثر آنان كمتر يا برابر با عمر جمهوري اسلامي است. به عبارت ديگرآنها نه ميراث رژيم شاه كه در دامان ـ دوره ـ نظام جمهوري اسلامي پرورش يافتهاند. پيش از انقلاب گفته مي شد يك روز راديو و تلويزيون را در اختيار روحانيون قرار دهيد تا تاثير شگرف آنها را در جلوگيري از انحرافات اجتماعي بنگريد اما در تمام 27 سال گذشته كليه عوامل اثرگذار تبليغي و ترتيبي اعم از راديو و تلويزيون، مطبوعات، كتاب، مدرسه ، دانشگاه، مسجد و منبر و در و ديوار شهر و تبليغات شهري در انحصار و كنترل حكومت بوده است لذا مطلوب است به جاي اكتفا به اوباشستيزي به اين پرسش پاسخ دهيم كه نقش ما و قصور يا تقصير مديريت جامعه در بروز اين ناهنجاريها چه بوده است؟ آنچه مسلم است اينكه اين افراد مجرم با لفطره نبوده و از كودكي و نوزادي در شمار بزهكاران قرار نداشتند و در يك فرايند ترتيبي و تحت تاثير خانواده و محيط به اين شخصيت اكتسابي دست يافتهاند. لذا آنها پيش از آنكه مجرم باشند قرباني هستند اما قرباني چه عواملي و چه قصور و تقصيرهايي؟ چرا به جاي ملامت خود و شناخت سهم و نقش خويش در بروز اين ناهنجاريها، قرباني را هدف قرار مي دهيم تا خويشتن را تبرئه كنيم؟
2- طبق اصل 156قانون اساسي جمهوري اسلامي يكي از وظايف قوه قضاييه اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح مجرمين است. قرار نيست حكومت و قوه قضاييه و ضابطان بنشينند تا بزه گسترش يابد سپس با صرف هزينه گزافي به مقابله با آن برخيرند زيرا با هزينه كمتري مي توان از آن پيشگيري كرد يا بزه را كاهش داد. خوشبختانه رئيس و سخنگوي قوه قضاييه و رييس دادگستري تهران در خصوص پديده اوباش ديدگاهي منطقي و روشي حقوقي را اتخاذ كردند اما نيرويي كه بايد به عنوان ضابط قوه قضاييه و به ياري آن به پيشگيري از جرم ميپرداخت چه كرده است؟
3- با توجه به هزينه سنگين بسيج پليس و بازداشت اوباش و نگهداري آنان در زندان، بدون شك اگر درصد ناچيزي از اين هزينه صرف پژوهشهايي توسط محققان حرفه اي درباره چرايي و علل و عوامل و زمينههاي بروز و گسترش اوباشگري و ناامني اجتماعي و روشهاي علمي مقابله با آن ميشد به مراتب نتيجه بخشتر بود.
4- طبق موازين جهاني حقوق بشر و نيز قوانين داخلي ايران كليه محكومان و مجرمان داراي حقوقي غير قابل انكار ند.در ماده دهم ميثاق بينالمللي مدني و سياسي آمده است «درباره كليه افرادي كه از آزادي خود محروم شدهاند (مجرماني كه محكوم گرديدهاند) بايد با انسانيت و احترام به حيثيت ذاتي شخص انسان رفتار كرد» مطابق اسناد بينالمللي حقوق بشر مجرمي كه محكوم ميشود فقط حق آزادي او سلب و از جامعه دور نگه داشته ميشود اما ساير حقوق انساني او مانند حق بهداشت، غذا، ديدار با خانواده، مطالعه روزنامه و كتاب و داشتن راديو و تلويزيون و بسياري از حقوق ديگر را نمي توان سلب كرد. بنابراين دفاع از حقوق مجرم دفاع از مجرم نيست. با توجه به تفاوت ميان مجرم و حقوق مجرم است كه در اصل 39 قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است:
«هتك حرمت و حيثيت كسي كه به حكم قانون ، دستگير، بازداشت ، زنداني يا تبعيد شده به هر صورت كه باشد ممنوع و موجب مجازات است. » طبق اين اصل مجرمي كه به دليل ارتكاب جنايت محكوم و زنداني گرديده است نيز نبايد هتك حرمت و حيثيت شود و به قول رهبر فقيد انقلاب اگر در حالي كه قاتلي را پاي چوبه دار ميبرند از سوي كسي مورد اهانت قرار گرفت بايد اجراي حكم متوقف شود تا فرد اهانت كننده مجازات گردد.
اصل 39 قانون اساسي تصريح دارد كه هر نوع اهانت و هتك حرمت حيثيت زنداني و محكوم يا مجرم موجب مجازات است. با اين وصف چگونه مي توان اراذل و اوباش را با وجود آنكه موجب ناامني و مزاحمت شده اند ولي پيش از محاكمه و رعايت فرايند دادرسي مورد اهانت و تحقير و ضرب و شتم قرار داده و در تلويزيون سراسري نمايش دهند در حالي كه حتي اگر پس دادرسي محكوم شوند نيز هيچ مرجعي حق چنين رفتاري را با آنها ندارد. هنگامي كه دستگاههاي مسئول و پاسدار قانون به همين صراحت و آشكارا قوانين اساسي و عادي را پايمال ميكنند چگونه مي توان انتظار داشت اراذل و اوباش پايبند قانون باشند؟
5- تكرار مكرر پخش تصاوير هجوم و بازداشت و ضرب و شتم و تحقير وتوهين اراذل و اوباش پيامدي جز ترويج و تقويت فرهنگ خشونت در جامعه نخواهد داشت. طبق شريعت اسلامي برخي مشاغل مانند قصابي يا حتي شغل شريف پزشكي مكروه به شمارمي آيد فقط به اين دليل كه براي طبيب حساسيت درباره بيمار از بين ميرود و وضعيت دردناك بيماران براي او عادي مي شود و براي قصاب به دليل اينكه حيوان حلال گوشتي را ذبح يا براي فروش قطعه قطعه مي كند ممكن است موجب قساوت شود. در حالي كه چنين مشاغل مهم و ضروري صرفاً بخاطر احتمال بروز قساوت يا از دست دادن حساسيتهاي انساني مكروه شناخته ميشوند چگونه مي توان تصاوير ضرب و شتم و تحقير يك موجود انساني (ولو شرور و اوباش) را براي جامعه به نمايش گذاشت و آن را عادي و قساوت را تزريق كرد؟
هيچكس مخالف برخورد با اين پديده ناهنجار نيست اما در حاليكه امكان بازداشت و محاكمه و مجازات آنها بدون جنجال و اين نمايشهاي مخرب وجود دارد پرسشها و شائبههاي فراواني درباره دلايل اتخاذ اين روش پديد ميآيد از جمله اينكه آيا واقعا هدف غايي سركوب اشرار است؟
6- شيوه اعلام شماره تلفن براي معرفي اراذل و اوباش از سوي مردم تمام مراجع قانوني را بي اعتبار ميكند و تشخيص مجرم و برخورد با آن را به دست عوام مي سپارد و خطر تسويه حسابهاي شخصي را هم به دنبال دارد. آيا همه 1200 نفر دستگير شده، شرور هستند؟ نگارنده مي تواند حداقل دو تن را نام برد كه در ميان اهالي محل اشتهار به شرارت نداشته ويكي از آنان وبلاگ نويس بوده است اما با همين روش بازداشت شدهاند. آيا چنين فردي با برچسب شرارت ديگر مي تواند به زندگي عادي بازگردد وآيا يك عنصر ضد اجتماعي نخواهد شد؟
7- هيچكس مخالف برخورد با اين پديده ناهنجار نيست اما در حاليكه امكان بازداشت و محاكمه و مجازات مزاحمين امنيت مردم بدون جنجال و اين نمايشهاي مخرب وجود دارد پرسشها و شائبههاي فراواني درباره دلايل اتخاذ اين روش پديد ميآيد از جمله اينكه آيا واقعا هدف غايي سركوب اشرار است؟
يكي از سياستمدارن اوايل انقلاب ميگفت كارهاي بد را با بكار بردن عليه آدمهاي خوب آغاز نميكنند و براي اينكه مشروعيت و مقبوليت يابد آن را عليه آدمهاي بد بكار ميبرند مثلاً اگر چماقداري عليه افراد موجه انجام شود جامعه آن را طرد ميكند اما اگر عليه اشرار بكار رود وجامعه بپذيرد اندك اندك تبديل به هنجار مي گردد وسزانجام عليه اشخاص موجه وحتي عليه كساني كه خود در ابتدا اين روش را تجويز كردند بكار مي رود.} اوباش ستيزي روزهاي اخير براي نگارنده يادآور خاطرهاي از اوايل دهه هفتاد بود و به همين سبب نگراني او را برانگيخت . قتلهاي زنجيرهاي در دهه هفتاد با ربايش و سركوب و قتل و ترور اراذل و اوباش و كساني كه موجبات مزاحمت براي نواميس و امنيت مردم را فراهم كرده بودند آغاز شد.گروهي كه ارتكاب اين ربايش ها و قتل ها برايشان عادي شده بود ديگر فرقي نميكرد كه نفر بعدي اوباش باشد يا پوينده و مختاري با فروهر و همين گروه بودند كه با همان روش دست به جنايت عليه اينان زدند.}
اين مقاله با حذف پاراگراف آخر دراختيار هم ميهن قرار گرفت.تيتر مقاله نيز در روزنامه به «اوباش ستيزي كافي نيست»تغيير داده شد.