گزارش(درباره گزارش واشنگتن پست)
براي اصل مطلب و استفاده از لينك هاي ان اينجا را كليك كنيد
March 15, 2006
داستان سخنراني آقايان عطري و افشاري به نظر من بيشتر فرصتي را فراهم كرد كه پرسشهاي بنيادين در مورد رفتارهاي نيروهاي سياسي ايران در شرايط جديد كه دست كم در كلام خواهان برقراري دمكراسي هستند طرح شود. پيش از اينكه با كنار هم گذاشتن بعضي از اطلاعات پرسشهايي را مطرح كنم لازم ميدانم منظورم را از شرايط جديد توضيح دهم. شرايط جديد در واقع رويارويي قريب الاوقوع جهان غرب با حاكميت ايران و خطر آسيبهاي جدي و جبران ناپذير به امنيت , تماميت ارضي و درگيري كشور در فقر و فروپاشي هر چه بيشتر اقتصاديست. تحريم اقتصادي و برخورد محدود يا گسترده نظامي آمريكا وآغاز دور جديدي از تلاشها از سوي دولت بوش و تندروهاي واشينگتن براي كمك به آنچه آنها "گسترش دمكراسي" در ايران مي نامند به نظر من چارچوب شرايط جديد را مشخص مي كند. در اين شرايط نيروهاي سياسي كه خواستار تغيير شرايط در ايران هستند, از اصلاح طلبان سنتي و مدرنتر تا جمهوري خواهان و سلطنت طلبان و سازمان مجاهدين خلق, را در برابر گزينه هاي جدي قرار مي دهد. و اين گزينه آنچنان هم گزينه پيچيده اي نيست. آيا يك نيروي سياسي كه ممكن است در هر نقطه اي از اين طيف وسيع قرار گيرد از چنين كمكهاي مالي كه تحت عنوايني چون گسترش دمكراسي عرضه مي شود استفاده خواهد كرد يا خير؟ موضع اين نيروها در شعار و عمل در برابر برخورد نظامي با ايران چيست؟ صرفنظر از پاسخهايي كه به چنين پرسشهايي داده خواهد شد, شفافيت كامل مواضع گروه ها و افراد در برابر اين پرسشها از جهت ثبت در تاريخ و اطلاع عموم مهم است. در اين چند خط من تلاش خواهم كرد به روند شفاف سازي كمك كنم. يكي از اصليترين آفات عدم شفافيت اين است كه بسياري از گروه ها و افراد-با توجه به بازتاب بسيار منفي دريافت كمك از دولت آمريكا و يا حمايت رسمي از تحريم و حمله نظامي در ميان بخش بزرگي از مردم ايران- در ظاهر از حمايت علني از حمله نظا مي و دريافت كمكهاي مالي پرهيز كنند ولي در عمل "آن كار ديگر مي كنند".
تقريبا همه بچه هايي كه عضو انجمن بودند يا فعال بودند آقاي علي افشاري
را به خوبي و آقاي اكبر عطري را دست كم دورادور مي شناسند.در سخنراني اين دو فعال در برابر جمعي از اعضاي كنگره به نظر من تا آنجا كه به متن سخنرانيها مربوط مي شود از جنگ دفاع نمي شود و كنگره آمريكا از آن پرهيز داده مي شود, در واقع دعوتي ست به ياري ملت ايران براي تحميل يك انتخابات آزاد به حكومت ولايت فقيه, آنچه هم اينجا و هم در جريان فراخوان رفراندم بي پاسخ ماند, "چگونه چنين كنيم" است. به راستي دولت آمريكا دقيقا با چه ابزاري ميتواند حكومت ايران را به امضاي مسالمت آميز!!! سند مرگ خود وادار كند؟ اگر جنگ نه, تحريمي كه به مردم كوچه و بازار هم ضربه بزند نه, پس چگونه؟ آيا دوستان ما در زبان چيزي مي گويند و در عمل آدرس ديگري مي دهند؟ بگذاريد به پرسشهايي كه در نخست اشاره كردم برسيم. آيا آقاي اكبر عطري به واقع همانطور كه ادعا ميكند, با جنگ مخالف است؟ يا عضويت ايشان در "كميته خطرات روز" كه با عضويت راستگرايان حزب دمكرات مانند سناتور ليبرمن و تندروهاي طرفدار جنگي چون دانيل پايپ, كليفورد دي مي و چندين و چند عضو موسسه جنگ طلب معروف مانند "آمريكن انستيتو آو انترپرايز" تشكيل شده, پيامهاي ديگري به ما مي دهد؟ حتما آقاي عطري به خوبي واقف هستند كه وجود اسم آدمي مانند آقاي هاول در آن ليست بيشتر يك شوخيست و هيچ چيزي از ماهيت جنگ طلب چنين موسسه هايي نخواهد كاست. اگر كمترين شكي داريد به مقاله منتشر شده در روز 23 ژانويه امسال روي وب سايت اين موسسه مراجعه كنيد. كه در پاراگراف دوم ودر توجيح حمله به ايران مي نويسد: " بر اساس نظر سنجي ها....اكثريت آمريكاييها با يك حمله نظامي محدود به ايران براي نابود كردن توانايي هسته اي آن كشور موافقند". آقاي افشاري و عطري عزيز به نام امضا كنندگان اين بيانيه كه رسما شيپور جنگ را نواخته است دقت كنيد. آقايان سناتور جان كايل و جوزف ليبرمن, يكي از همان دو نفري كه شما را به جلسه سنا دعوت كردند.
در واقع من هيچ اشكالي در همكاري و عضويت در چنين مجموعه اي نمي بينم, بلكه مشكل اساسي در قسم هاي حضرت عباس است. (عكس آقاي عطري در پايين صفحه اعضا را مشاهده كنيد) امااين پايان ماجرا نيست. آقاي عطري و افشاري بايد توجه داشته باشند كه استفاده از عنوايني چون "رهبر جنبش دانشجويي" به حق خارج از اصول دمكراتيك و به دور از واقعيت است و دوستان ما بايد توجه كنند كه حتي اگر ديگران در مقالات از چنين عنوايني استفاده كنند, آقايان وظيفه دارند كه خواستار اصلاح شوند كه همه مي دانيم هيچ كس چنين وكالتي از طرف جنبش دانشجويي ندارد. متاسفانه براي مثال در زير عكس آقاي عطري در اين مقاله كه گزارشيست از سخنراني ايشان در جمعي به عنوان "دانشجويان مدافع دمكراسي" در معرفي ايشان مي نويسد: "حسين نامدار در كنار اكبر عطري, رهبر جنبش دانشجويي ايران" !!!!
Media Credit: Katy Blalock
Hossein Namdar, left, gestures next to Akbar Atri, leader of Iran's student movement, Tuesday in Gambrell Hall. Namdar and Atri briefed students on the history of Iran's struggle from monarchy to theocracy and their efforts to forge democratic change.
مركزي به نام مركز جمع آوري اسناد نقض حقوق بشر در ايران نمونه ديگري از فعاليت جمعي از فعالان سياسيست كه تحت عنوان حقوق بشر در حال فعاليت هستند. از منابعي شنيدم كه آقايان عطري, سازگارا, خانم ليلي پورزند هم با اين مركز همكاري دارند و طبيعتا در برابر خدماتي كه انجام مي دهند حقوق دريافت مي كنند. تاييد يا تكذيب اين شنيده به عهده خودشان. باز هم تاكيد مي كنم كه نفس قضيه محل بحث نيست , بلكه اطلاع عموم از منابع مالي و موضع گيري هاي افراد در برابر حمله احتمالي آمريكا و تحريم و دريافت كمكهاي مالي از اين دولت توسط افراد لازم است. به استناد اين مقاله در مجله روزانه دانشگاه "ييل" به تاريخ شانزدهم اكتبر سال 2004 , وزارت خارجه آمريكا بودجه دو ساله اي را به مبلغ يك ميليون دلار به مركز جمع آوري اسناد نقض حقوق بشر در ايران اختصاص داده است. همين نشريه اضافه مي كند كه آقايان دكتر رامين احمدي, پيام اخوان و خانم رويا هكاكيان- همسر آقاي دكتر احمدي- موسسين اين مركز هستند. لازم به يادآوريست كه آقاي دكتر رامين احمدي در مقاله هاي متعدد مواضع سياسي خودش را روشن كرده است كه به نظر من جالب آمد كه حتما براي شناخت ايشان مطالعه كنيد. در بخش "منابع مالي" وب سايت اين مركز ليست كمك دهندگان مركز وجود دارد كه در صدر آن وزارت خارجه آمريكاست و البته تعدادي مراكز غير دولتي ديگر. خوانندگان با توجه به رقم يك ميليون دلاري اهدايي از طرف وزارت خارجه و عدم اطلاع رساني مركز در مورد ارقام مي توانند حدس بزنند كه بخش اصلي كمك از وزارت خارجه آمريكا دريافت مي شود. اين مركز توضيح مي دهد كه كاملا مستقل است و هيج وجهي كه آن را ملزم به رعايت سياست دولت يا نهاد خاصي بكند را نخواهد پذيرفت. باور كردن چنين ادعايي البته به عهده خوانندگان است,
اما آنچه توجه من را به اين مركز جلب كرد, مقاله غير منتظره اي بود كه ديروز در روزنامه "واشينگتن پست" به چاپ رسيد.(اگر مقاله كد مي خواهد يك نسخه اش را گذاشتم اينجا) در اين مقاله ضمن بررسي خطرات احتمالي كمك 85 ميليون دلاري دولت آمريكا به گسترش دمكراسي در ايران براي فعالان داخلي مصاحبه اي هم با روزنامه نگار معروف آقاي عمادالدين باقي مي كند. او ضمن توضيح شرايط سخت داخل ايران, داستان جالبي از تماس كساني از طرف مركز جمع آوري اسناد و مركز جهاني درگيري مسالمت آميز(به احتمال قوي آقاي رامين احمدي يا يكي از خانمهاي همكاراش) براي دعوت آقاي باقي به يك كنفرانس يا كارگاه آموزشي حقوق بشر در شهر دبي, تعريف مي كند. آن فرد به آقاي باقي اين تصور را مي دهد كه اين (كارگاه آموزشي) به نوعي با سازمان ملل در ارتباط است و كمترين اشاره اي به بوجه ميليون دلاري آن از طرف وزارت خارجه نمي كند.(چراش را خودتون بپرسيد) , آقاي باقي كه ممنوع الخروج است هم خانم, دختر و روحاني جوان آقاي افصحي كه منتقد سينما بوده را همراه جواني از فاميل به دبي مي فرستد. خيلي مخصر و مفيد مي نويسد كه كارگاه آموزشي كذايي به هيچ عنوان آنچه تشريح شده بود نبوده است.پس چه بوده است؟ آقاي باقي ميگويد به غير از يك آموزش سطح پايين حقوق بشر در واقع, آموزشي براي چگونه برانداختن رژيم ها و شورش با الگو هايي مانند آنچه در صربستان گذشت. ( حدس مي زنم كه در محتوا خيلي با مقاله آقاي دكتر رامين احمدي متفاوت نباشد) آقاي باقي با ياد آوري شرايط سختي كه در ايران براي فعالان حقوق بشر وجود دارد, تاكيد مي كند كه دعوت آنها به اين كنفرانس -كارگاه آموزشي, با پنهان كاري و عدم صداقت كار نادرستي بوده است. به محض اعلام رسمي رقم 85 ميليون دلاري آقاي بوش براي گسترش دمكراسي در ايران, در روز 12 فوريه , 23 بهمن, آقاي افصحي به همراه جوان خيشاوند با آقاي باقي كه به اين سفر رفته بودند بازداشت مي شوند و همسر آقاي باقي به دفتر آقاي مرتضوي احضار مي شود. آقاي باقي با اشاره به كساني كه او را دعوت كردند, گفت: "اينها نمي فهمند ما در چه دنيا و فضايي زندگي مي كنيم" آنچه اين ماجرا را از همه چيز جالب تر مي كند چاپ مقاله اي همزمان با واشينگتن پست در روزنامه دست راستي و وابسته به نيوكان هاي جنگ طلب نيويورك سان است كه با بازگويي ماجراي بازداشت آقاي افصحي به خاطر شركت در كارگاه آموزشي دبي, با آقاي رامين احمدي مصاحبه مي كند و به انعكاس نگراني وي در مورد اعترافات احتمالي آقاي افصحي زير فشار حكومت, مي پردازد. ولي كمترين اشاره اي به نقش و اتهام عدم صداقت و فريب دادن خانواده آقاي باقي كه متوجه آقاي رامين احمدي است نمي كند. اين مقاله را هم تا انتها بخوانيد تا از جزييات بيشتر در مورد اعزام 10 ديپلومات آمريكايي به دبي براي كمك به مخالفين ايراني و ديگر حواشي مطلع شويد.
اما اين داستان يك پيچ آخر هم دارد كه از همه پيچهاي قبلي زاويه دار تر است. راديو فردا پيش- توجه كنيد- پيش از انتشار مقاله واشينگتن پست پس از دو هفته كه از بازداشت آقاي افصحي مي گذرد, با اشاره به مقاله اي كه قرار است در واشينگتن پست چاپ بشود, خبر مي دهد كه اين روزنامه به سياست هاي دولت آمريكا در مورد ايران انتقاد كرده است و با خانواده آقاي افصحي كه از زمان بازداشت او را نديده اند و آقاي باقي مصاحبه كرده است. نخست اينكه اين شايد-دست كم تا آنجا كه من خبر دارم- اولين بار باشد كه راديو فردا در مورد مقاله نشريه اي پيش از آنكه منتشر شود و بر اساس خبرها روي وبلاگها گزارشي تهيه مي كند. چون اگر با دقت گوش كنيد مي بينيد كه خبر بازداشت آقاي افصحي قبلا در مصاحبه اي با آقاي شمس منتشر شده بود و در اين گزارش آقاي افصحي بيشتر بهانه اي است براي تحليل پيشاپيش مقاله اي كه هنوز چاپ نشده است. عجيب تر اينكه به نظر مي آيد دو فرد مصاحبه شده (دكتر نوري زاده و رضا معيني) هر دو بر اين تصور بوده اند كه خبرنگار واشينگتون پست با خود آقاي افصحي كه در زندان است و حتي خانواده اش را نديده است هم ديدار و مصاحبه داشته است و شروع مي كنند به محكوم كردن و ترديد در اتفاقي كه از اساس به وقوع نپيوسته و خبرنگار واشينگتن پست فقط از ملاقات با آقاي باقي صحبت مي كند. چرا راديو فردا پيشاپيش عليه يك مقاله منتشر نشده بر عليه مركز جمع آوري اسناد به مديريت آقاي رامين احمدي گزارش تهيه كرده است و وانمود ميكند كه خبرنگار واشينگن پست با آقاي افصحي در زندان ملاقات كرده است؟ آقاي رامين احمدي چه جوابي براي اتهامات آقاي باقي دارد؟ چه كساني با پول دولت آمريكا و دقيقا به چه منظوري به دبي رفت و آمذ مي كنند؟ آيا آقاي عطري , افشاري و كساني كه با اين مركز در تماس هستند از ماجرا هايي از اين قبيل مطلع هستند؟
در پايان به قسمت آغازين اين خطوط باز مي گردم كه نيروهاي سياسي, نهادهايي به اصطلاح حقوق بشر كه در عمل مشغول فعاليت سياسي هستند و شخصيتها و افراد شناخته شده, از اصلاح طلبان تا مجاهدين خلق, چه حد و حدودي و چه مرزي در رفتار خود و منابع خود, براي مبارزه و ايجاد تغييرات مورد نظر قايل هستند؟ تكليف مجاهدين معلوم است, آنها تا همكاري با و كمك گرفتن از صدام هم براي رسيدن به هدف پيش رفتند. بسياري جلب كمك و همكاري با آقاي بوش و دولت آمريكا را بي اشكال مي دانند و احتمال حمله همين دولت آمريكا به ايران را نيز مانعي براي تداوم اين همكاري نمي دانند. گروه ديگري همه اينها را خلاف و در تضاد با اصول خود مي دانند. قضاوت اينكه كدام يك تصميم بهتري گرفته است بر دوش ملت ايران است ولي وظيفه ما اين است كه كمك كنيم همه اين مواضع- هر چه هست- شفاف تر شود. از حرف كه بگذريم, اگر در عمل دوستان ما از حمله آمزيكا حمايت مي كنند, بر عهده آنهاست كه توضيح دهند اين موضع با مواضع سازمان مجاهدين چه تفاوتي مي كند؟
تبصره: اميد معماريان همين الان تماس گرفت كه من به هيچ عنوان با اين جماعت كار نمي كنم.