درسهايي براي فرمانروايان
بمناسبت سالروز شهادت علي ابن ابيطالب
روزنامه شرق 28/7/1384
درآمد
چه بسيار نادرند شخصيتهايي كه هر چه بر درازاي زمان ميگذرد باز هم ظرفيت سخن گفتن و شنيدن از آنان و درباره آنان باقي است و بلكه هرچه از حيات فيزيكي آنان دورتر ميشويم گويي در افقهاي دور آينده به آنان نزديكتر ميگرديم و همدلي و همزبانيهاي فزونتري مييابيم چنان كه گويي آنان فرزانگان آيندههاي دوردست بودهاند كه در اعماق تاريخ ظهور كردهاند. علي(ع) يكي از اين نوادر تاريخ است.
صاحب اين قلم با انتقادات مكرري از دو سو روياروي بوده است. يكسو كساني هستند كه پيوسته ميگويند چرا ميكوشيد انديشههاي مدرنيته را و حقوق بشر، دموكراسي، آزادي و عدالتورزي را از متون سنتي و مذهبي بيرون كشيد و نهجالبلاغه را كه سخناني متعلق به 14 قرن پيش است امروزينه سازيد. اين جماعت اما هيچگاه بر همين روش درباره سايرين خرده نميگيرند زيرا اين سنت علمي است كه پژوهشگران غربي و دلداده مدرنيته در افكار فيلسوفان يونان باستان در جستوجوي دموكراسي، آزادي، جامعه مدني و جمهوريت و آداب زمامدارياند. وقتي در انديشهها و متون مسيح و بودا به بازيابي مدارا و تساهل و مباني و ريشههاي تاريخي حقوق بشر ميپردازند اما گويي آنجا نهتنها موجه كه شيوهاي علمي است و همان روش در بازيابي شاخصهاي پيشگفته در قرآن و نهجالبلاغه كهنهگرايي است!. ما ميخواهيم مدرنيته را در امتداد سنت تحقق بخشيم و مدرنيته منقطع از سنت نه ممكن است نه مفيد. حقوق بشر و دموكراسي كه ريشه در اعماق فرهنگ و تاريخ (يعني هويت ما) بيابد پذيرفتنيتر و پايدارتر و كمهزينهتر خواهد بود.
سوي ديگر انتقادات از جانب سنتگرايان است كه از طرح مقولات سابقالذكر برميآشوبند و آن را ترويج گفتمان غربي ميپندارند گويي كه حقوق بشر و دموكراسي محصول انحصاري غرب است نه دستاورد تاريخي بشر . در اين گفتار با زبان نهجالبلاغه مينمايانيم كه اين مفاهيم و شاخصها با چه وضوح و درخششي در متن فرهنگي ما حضور دارند.
نويسندگان غيرمسلمان و غيرعرب بسياري درباره شخصيت و انديشه هاي والاي امام علي(ع) سخنسرايي كرده و شگفتيهاي آن را ستودهاند كه اگر مجالي براي بازگويي پارهاي از آنها بود نقد دو سوي انتقادي كه گفته شد را كفايت ميكرد. تفاسير گرانبهاي نهجالبلاغه نيز ميتواند نقبي به معاني نغز و عميق اين كتاب گرانسنگ باشد. آنچه در اين گفتار كوتاه در مقام بيانش هستيم اين است كه نهجالبلاغه فصل مبسوطي در باب آئين حكومتداري دارد و بيش از آنكه موعظهاي براي عوام بر فراز منابر باشد دستورالعملي براي زمامداران است. امروزه نگاه مدرن به حكومت در اين عبارت خلاصه ميشود كه دغدغه فلسفه جديد اين نيست كه چه كساني حكومت كنند اين است كه چگونه حكومت كنند و نهجالبلاغه نيز از چگونه حكومت كردن سخن ميگويد نه اينكه چه كساني حكومت كنند.
آزادي انتقاد به زمامداران
پيامبر (ص) و علي (ع) همواره (في غير موطن) فرمودهاند: «هرگز امتي پاك و آراسته نگردد كه در آن امت، ناتوانان نتوانند بدون لكنتزبان و نگراني با قدرتمندان، سخن خويش را بگويند و حق خود را بگيرند.»
«فانّي سمعتُ رسول الله (ص) يقول في غير موطن: لن تقدس امه لايؤخذ للضعيف فيها حَقَّهُ من القوي غيرُ متتعتع» (امام علي)
به همين دليل است كه امام در فرمان حكومتي خويش به مالك اشتر ميفرمايد: «در برابر مردمي كه نيازها و مطالباتي دارند با فروتني بنشين و نگهبانان و حاميان و اعوان و دربانان و ماموران امنيتي را بازدار تا مردم بتوانند بدون لكنتزبان (بدون ترس و گرفتگي و نگراني) سخن خويش را بگويند.»
«تُعقد عَنهم جُندك و اعوانك من احراسك و شُرطِك حتيُ يُكلمَِّكَ متكلمُهُم غَيِرَ مُتعتع»
بنابراين وظيفه زمامداران است كه اعوان و احراس خويش را از ايذاء افراد به خاطر چنين سخنان و نوشتههايي باز دارند و وظيفه شهروندان است كه بدون لكنت سخن بگويند چه فقط بايد خداوند را حاكم ديد و جز او نه كس را شناخت نه در خور ترس دانست. اين وظيفهاي است كه اولياي دين بر ما نهادهاند .
امام علي خطاب به مردم ميگويد: «با من آنگونه كه با جباران سخن ميگويند، سخن مگوييد، القاب پرطنطنه برايم به كار نبريد، آن ملاحظهكاريها و موافقتهاي مصلحتي كه در برابر مستبدان اظهار ميدارند در برابر من اظهار مداريد، با من به سبك سازشكاري معاشرت نكنيد، گمان مبريد اگر به حق سخني به من گفته نشود بر من سنگين ميآيد و يا از كسي بخواهم مرا تجليل و تعظيم كند كه هر كس شنيدن سخن حق يا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش باشد و سنگين آيد عمل به حق و عدالت براي او سنگينتر است. پس از سخن حق يا نظر عادلانه خودداري نكنيد» (ترجمه از شهيد مطهري است)
«فلاتكلموني بما تكلم به الجبابره و لاتتحفظوا منّي بما يتحفظ عند اهل البادره ولا تخالطوني بالمصانعه و لاتظنوا بياستثقالاً في حق قيل لي ولا التماس اعظام لنفسي فانه مَن استثقل الحق اين يقال له او العدل يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه فلاتكفوا عن مقاله بحق اَو مشورت بعدل»
بدون شك، علي (ع) ميدانست كه مردم آنچه را از منظر خويش حق و عدل ميدانند بر او عرضه ميدارند چه خطا كنند چه به درستي تشخيص داده باشند و نميتوان پس از عرضه كردن سخن به آنها گفت هر چه را كه من نميپسندم يا حق و عدل نميدانم نبايد بر زبان جاري كنند زيرا امام علي(ع) درباره خود نيز ميفرمايد: «فاني لستُ في نفسي بفوق ان اُخطي»
جباريت يا وكالت زمامداران
بنابر آنچه آن امام همام بر ما نهاده است، ما موظفيم نه چنانكه با جباران سخن ميگويند با لكنت و يا تملق و بيم سخن بگوييم زيرا زمامداران نيز افرادي هستند چون خود ما كه به وسيله ما شهروندان بر اداره امور گمارده شدهاند. امام علي به كار بردن الفاظ پرطمطراق را درباره خويش منع كرده و آن را مظهر گفتوگو با جباران ميداند. اگر امام علي مردم را دعوت ميكند كه آزادانه آنچه را حق ميدانند بيان كنند و او را مورد انتقاد قرار دهند به دليل اين است كه (او كه از نظر شيعيان، امام معصوم و وصي پيامبر است) حقوق والي و مردم را دو طرفه ميداند: «خداوند براي من به موجب اينكه ولي امر شما هستم حتي بر شما قرار دادهاست و براي شما نيز بر من همان اندازه حق است كه از من بر شما»
«فقد جعل الله لي عليكم حقا به ولايه امركم و لكم علي من الحق مثل الذي لي عليكم»
و نيز به دليل اين است كه او به عنوان انسان كامل و امام اول شيعيان ميگويد و معتقد است كه حكمرانان، مالك قدرت و مالك جامعه نيستند، آنها فقط امانتداراني هستند كه از سوي مردم برگزيده شده و بايد پاسخگو باشند:
«كلكم راع و كلكم مسئول، فالامام راع و هُو مسئول»
و در جاي ديگري ميفرمايد:
«و ان عملك ليس لك بطعمه و لكنه في عنقك امانه» (نامه پنجم)
«مبادا پنداري حكومتي كه به تو سپرده شده است يك شكار و طعمه است كه به چنگت افتاده بلكه امانتي است كه برگردن تو گذاشته شده»
امام علي حاكمان را صريحاً وكلاي مردم ميخواند و ميگويد:
«فانصفوا الناس من انفسكم و اصبر و لحوائجهم فانكم خزّان الرعيه و وكلاء الامه» (نامه 51)
«به عدل و انصاف رفتار كنيد، به مردم درباره خودتان حق بدهيد، پرحوصله باشيد و در برآوردن حاجات مردم تنگ حوصلگي نكنيد كه شما گنجوران و خزانهداران مردم و نمايندگان [وكلاي] ملت هستيد» (ترجمه شهيد مطهري)
آيا ما تاكنون هيچ زمينه و تمهيدي فراهم ساختهايم كه مردم بتوانند چنانكه امام علي(ع) خواسته است آزادانه و بدون ترس و مجازات سخن بگويند؟ امام (ع) كه نفرموده است مردم به شرطي ميتوانند وي را مورد انتقاد قرار دهند كه در خلوت و نهان باشد. او از مردم در ملاءعام دعوت به اظهار حقايق و نظراتشان ميكند و حتي بالاتر از آن، ميگويد:
«اي مردم مرا بر شما حقي و شما را بر من حقي است. حقي كه شما بر من داريد نصيحت كردن من به شماست و... و حقي كه من بر شما دارم نصيحت كردن من در حضور و غياب، در خلوت و جلوت و نهان و آشكار است.
«يا ايها الناس انّ لي عليكم حقا و لكم عَلَيَّ حَق فامّا حقكم علي فالنصيحه لكم و... وِ امّا حقي عليكم فالوفاء بالبيعهِ و النصيحهُ في المشهد و المغيب»
اين همه تاكيد از آن روست كه حتي يوسف پيامبر نيز دون شأن نبوت نميبيند كه بگويد:
«ما ابري نفسي ان النفس لاماره بالسوء الاما رحم ربي» (يوسف / 53) و اگر قول مشهور مفسران را بپذيريم كه اين گفته يوسف است و پيامبر اسلام آن را بازگو ميكند، مينگريم كه اين سخن را به صورت كتابي مقدس در سراسر جهان نيز ميپراكنند و وهن اولياء و انبياء نميدانند!
ما اگر باب پاسخگويي و انتقاد را بگشاييم قهراً جلوي بسياري از ناهنجاريها از همين طريق گرفته خواهد شد. بدون شك نه تنها زمامداران كه تمام مقامات و فرد فرد شهروندان خط قرمز هستند بدين معنا كه هيچ كس حق اهانت، تخفيف و هتك حرمت آنان را ندارد و مرتكب آن مستوجب مجازات است ولي طبق آموزههاي امام علي نميتوان به نام خط قرمز اجازه انتقاد و پاسخگويي را به عنوان يك حق از جامعه سلب كرد. اگر آنچه امام علي ميفرمايد نصب العين ما باشد و همگان بتوانند بدون بيم و هراس و با شهامت از همه مقامات سئوال و انتقاد كنند، جامعه ايدهآل علوي تبلور خواهد يافت و با شعار و صرف سخن چنين نخواهد شد. هر كس كه تصميمات او و حتي رفتار و كلام او اندك دخالت و تاثيري در زندگاني و سرنوشت مردم دارد بايد به آنها پاسخگو باشد. چگونه دولتمردان ميتوانند سرنوشت شهروندان تعيين كنند بدون اينكه راي آنان را درباره خود بخواهند؟
گرچه شايد اطناب اين مقال ملالآور باشد اما عشقبازي با سخن علي ملال ندارد. امام علي در فرمان حكومتي كه براي مالك اشتر و هم زمامداران آينده صادر كرد ميفرمايد:
اگر شهروندان به تو گمان ستمگري برند، عذر و دليلت را براي ايشان آشكار كن و با توضيح دادن، گمانهاي آنان را از خويش دور ساز زيرا در اين كار، خود را به عدل و انصاف عادت و رياضت ميدهي و به شهروندان مهرباني ميورزي و با آنان دوست ميشوي»
«و اِن ظَنَّتِ الرعيهُ بك حيفاً فأَضحولهم بعذرك و اَعِدل عنك ظنونهم بِأصحارِكَ فانّ في ذلك رياضهً منكَ لِنفسك و رفقاً برعتيك»
ملاحظه ميشود كه امام در برابر چنين ظني، فرمان زندان و مجازات نميدهد.
استقلال قاضي و قوه قضائيه:
يكي از بخشهاي درخشان ديگر در نهجالبلاغه دستورالعمل امام علي(ع) درباره نظام قضايي است كه موجب مباهات است. استقلال قاضي و قوه قضائيه در بسياري از كشورها توانسته است، بهانهاي براي ابرام احكام ناعادلانه شود، اما از ديدگاه امام علي قاضي فقط در صدور راي استقلال دارد يعني نبايد تحت فشار و تاثير باشد نه اينكه در بازجويي و نقض قوانين و حقوق متهمان، در جعل دفاعيه و نشر اكاذيب و افترا و ارتكاب جرم هم مستقل است و اين استقلال هم به معناي مصونيت در ارتكاب هر عملي تعبير گردد. امام علي(ع) در فرمان حكومتي خود به مالكاشتر در باب صفات قاضي كه بهترين تعريف از استقلال قاضي را نيز بيان كرده مينويسد:
براي قضاوت و داوري بين مردم بهترين افراد را انتخاب كن، كسي را كه:
-كارها به او سخت نيايد (ناتوان نباشد و بتواند حكم دهد)
-نزاعكنندگان راي خود را بر او تحميل ننمايند.
-در لغزش پايداري نكند و از بازگشت به حق هرگاه آن را شناخت درمانده نباشد (زيرا قاضي هم دچار لغزش در حكم ميشود)
-نفس او مايل به طمع و آز نباشد (طمع مال، شهرت، مقام، قدرت و...)
-به اندك فهم و بدون كاربرد انديشه كافي، اكتفا نكند (جستوجو كند تا منتهي درجه آنچه لازم است به دست آورد نه اينكه از قبل، تصميم و نتيجه بررسي براي او مشخص باشد).
-در شبهات، تامل و درنگش از همه بيشتر باشد (در امور مشتبه تا حقيقت را به دست نياورده حكم ندهد و احتياط كند و اين يكي از موارد اصل تفسير به نفع متهم است)
-اهل حجت و دليل باشد و بيش از همه در پي فراگيري حجت و دليل باشد (نه اينكه دلايل متهم را ناديده بگيرد و يا وارونه كرده و عليه او به كار برد)
-كمتر از همه از مراجعه دادخواهان دلتنگ گردد.
-در آشكار ساختن حقايق امور، شكيبا باشد (به مطلب كه پي برد فوراً حكم را صادر كند و منتظر دستور نباشد كه اين همان استقلال قاضي است)
-كسي باشد كه ستايش ديگران او را به خودبيني وامدارد.
-اغوا كردن او را به يكي از دو طرف مايل نگرداند.
امام علي(ع) پس از ذكر اين صفات كه قهراً اگر خلاف آن در يك قاضي مشاهده شد نشايد كه آرام زمامداران بگيرند. ميفرمايد:
«قضات با اين صفات كم به دست ميآيند. پس از آن از قضاوت او بسيار خبر بگير و وارسي كن (مبادا خطايي از او سر بزند كه نتوان جبران نمود – فيضالاسلام) پس درباره برگزيدن قضات و صفاتي كه براي آنها برشمردم از هر جهت انديشه كن»
«و اولئك قليل تم اكثِر تعاهُدَ قضائِهِ... فانظر في ذلك نظراً بليغاً»
نكته شايان توجه اين است كه امام ميفرمايد حاكم و ولي امور از آنجا كه قضاوت با حقوق مردم سروكار دارد بايد مدام وارسي در كار قضاوت كند و خبر بگيرد زيرا امام ميداند كه گناه قاضي به نام والي هم نوشته ميشود. چگونه استقلال قاضي كه فقط در مرحله صدور راي است، ميتواند تعميم يابد و تعبير به مصونيت گردد و يا بهانهاي براي بازگذاشتن دست آنها در ارتكاب اين اعمال باشد؟
ممكن است گفته شود مراجع نظارتي اين وظيفه را انجام ميدهند! ولي بايد اين امر در عمل تحقق يابد و ملموس همگان باشد و بدين ترتيب نهادهاي نظارتي افليج نگردند.
قضات نبايد خويشتن را به كانونهايي وابسته و پشتگرم يابند كه بتوانند نهادهاي نظارتي را كماهميت سازند يا از قدرت نظارت آنها بگريزند و شهروندان بايد بتوانند آزادانه از هر مقامي به اين مراجع نظارتي تظلم برند و شاهد رسيدگي و فقدان كاپيتولاسيون و مصونيت ويژه قضايي و سياسي باشند و طعم عدالت را در دولت اسلامي بچشند.
كدامين الگوي حكومت و قضاوت؟
در زمانهاي كه هيچكس نميدانست ماهيت جمهوري اسلامي چيست و نه متن و مانيفست مكتوبي و نه الگوي عيني در جهان وجود داشت، در بحبوحه انقلاب سال 1357 امام خميني در پاسخ خبرنگاراني كه ميپرسيدند حكومت اسلامي چيست با ذكر مثالهايي، الگويي از حكومت اسلامي را نشان دادند كه مردم را شيفته ميكرد و مردم براي استقرار چنان نظامي انقلاب كردند و به چنان الگويي در رفراندم 12 فروردين 1358 بيش از نود درصد راي دادند. اگر امروز كراراً گفته ميشود كه 98 درصد به جمهوري اسلامي راي دادند و هنوز از آن مشروعيت ارتزاق ميكنند بايسته است بگويند مردم به كدام الگو راي دادند و آيا امروز آن را تحقق يافته ميبينند؟ امام خميني طي سخنراني به تاريخ 17/8/1357 براي نشان دادن «طرز حكومت اسلام» به ماجراي معروفي به عنوان مثال اشاره دارد كه پيامبر به عنوان رئيس حكومت خود را در معرض مردم گذاشت و گفت اگر هر كس حقي به او دارد يا ستمي از سوي پيامبر بر او رفته است حق خويش را بطلبد «يكي در بين اينها پا شد گفت شما يك شلاق به من زدي! گفت به او بيا عوض آن را بزن، گفت به اينجاي من بيا عوض آن را بزن، [او] گفت نه من برهنه بودم. [پيامبر هم] برهنه شد، بعد رفت بوسيد آنجا را... شما در حكومتهاي دنيا يك همچو حاكمي پيدا ميكنيد» (كوثر ج 2 ص 202) در الگوي ارائه شده امام خميني حتي اگر حاكم، پيامبر اوليالعزم باشد به جاي اينكه مردم از او شكايت كنند او خود را به معرض ميگذارد و حتي جلوي ديدگان مردم ميخواهد فردي كه مدعي است شلاقي از او خورده پيامبر را قصاص ميكند و تلاقي نمايد.
امام خميني همچنين در سخنان 27 بهمن 1357 ميگويد: «حضرت امير در عين حالي كه ممالك كثيرهاي تحت سيطرهاش بود وقتي كه يك يهودي به او ادعا كرد، ادعا به يك سلطان وقت به يك امير وقت كرد كه ايران و عراق و حجاز و مصر و همه اينها تحت سيطرهاش بود، رفت پيش همان قاضي كه حضرت امير او را قاضي كرده بود ادعا كرد كه فلان چيز از من است و پيش حضرت امير است، قاضي خواست حضرت امير را آمد نشست جلوي قاضي محاكمه كردند و حكم برخلاف حضرت امير داد امير منتهي يهودي مسلم شد به واسطه اين جهت كرديد وضع اينطوري است» (كوثر ج 3 ص 388)
حكومتي كه امام خميني وعدهاش را داد اين بود كه پيامبر و جانشين بلافصل او (از نظر شيعه) امام علي را در اوج قدرت و حكومت ميتوان با شكايت حتي يك يهودي محاكمه كرد و امام علي را محكوم ساخت آن هم توسط قاضي كه منصوب خود امام است. در همين محاكمه به محض اينكه قاضي، متهم خود (امام علي) را اميرالمومنين خطاب كرد امام وي را مورد عتاب قرار داد و گفت بايد قاضي به متهم و شاكي به يك چشم نگاه كند و او اكنون متهم است نه حاكم.
يكي از اصول مترقي عصر قانون و دموكراسي و حقوق بشر اين است كه همگان در برابر قانون يكسان هستند و حقوق و امتيازات ويژه دارندگان قدرت و ثروت در گذشته، در جامعه مدرن منحل و ملغي ميشود. امام علي در عصري كه نظامهاي رايج، امپراطوري، سلطنتي مطلقه، ارباب رعيتي، خشن و سلطههاي فردي بود و نابرابريها، هنجارمند و دروني شده بودند از برابري فرمانروا و شهروند در برابر قانون و محكمه سخن ميگويدووالاتر اينكه در بطن چنان عصر و فرهنگي بدان عمل مي كند.ايا اگر در تاريخ دور دست ساير ملتها يا غريبان چنين پديدهاي رخ داده بود به برگ زرين و پر افتخاري براي آنان تبديل نميشد و روشنفكران امروز ما هم پيوسته ازآن به عنوان ريشههاي مدنيت در تاريخ آنان ياد نميكردند؟
اگر علي از ربوده شدن خلخال از پاي يك زن يهودي گريست و مردن مسلماني را به خاطر اين ستم در سايه حكومت اسلامي، سزاوار دانست (امام خميني اين داستان را هم به عنوان نمونه ديگري از جلوههاي الگوي حكومت اسلامي در سال 57 ذكر كرد. كوثر ج 3 ص 596) آنچه كه از قانونشكنيها و فشارها گفته ميشود اگر اندكي از صحت و حقيقت را داشته باشد دستكم بايد دادخواهان را طلبيد و سخنانشان را شنيد و فقط به گزارش يك طرف نزاع اكتفا نكرد.
رفع حجاب از رعيت:
طبق آموزههاي امام علي بايد سخنان منتقدان را شنيد و مستقل از فيلترهاي اطلاعرساني با آن مواجه گرديد. امام علي(ع) ميفرمايد (به حاكمان):
«مبادا خويشتن را زياده از شهروندان پنهان كني زيرا عدم مواجه مستقيم با آنان و عدم دسترسي شهروندان به حكمرانان (احتجاب الولاه عن الرعيه) شعبهاي از تنگي و نامهرباني و كماطلاعي از امور و كارها است، نشان ندادن حكمران، خود را به شهروندان، اطلاع آنان را بر آنچه مربوط به اوضاع و احوال ملك و ملت است و از او پنهان بوده، پوشيده ميسازد. در نتيجه نزد حكمرانان، كار بزرگ، خرد و كار خرد، بزرگ و نيكويي، زشتي و زشتي، نيكويي و حق و درستي به باطل و نادرستي آميخته ميگردد و والي و حكمران يك بشر است كه به كارهاي مردم كه از او پوشيده ميدارند آگاهي ندارد و حق را هم نشانههايي نيست كه با آنها انواع راستي از دروغ شناخته شود»
«و امّا بعد هذا فلا تُطَوّلَنَّ احتجابك عَن رعيتك فِأنّ احتجابَ الولاه عن الرعيه، شعبه من الِضّيق و قِلَّه علم بالاهور و الاحتجاب منهم يقطَعِ عنهم علمَ ما احتجبوا دونَهُ فيصغُر عندهم الكبير و يَعظُمُ و يقبَحُ الحَسَنُ القبيح و يشابُ الحقُّ بالباطلِ و انما الوالي بَشَر يعرفُ ما تواري عنه الناس به الامور وليسَتُ علي الحقّ سماتُ تُعَرفُ بها ضروبُ الصدقِ من الكذب»
سياق اين فراز و كل عهدنامه به وضوح بيانگر اين معناست كه مراد از رودررو شدن با شهروندان، سخنراني در اجتماعات انبوه كه رابطهاي يكطرفه است نميباشد بلكه غرض، كشف امور و دست يافتن به اطلاعات و حقايق است كه آميخته با باطل است. براي مثال هنگامي كه در رسانهها ميخوانيد شهروندي از دادرسيهاي جانبدارانه ميگويد، به جاي اعتماد و اكتفا به آنچه متصديان امر ميگويند، بايد از نزديك سخن معترض را نيز شنيد زيرا امام علي(ع) ميفرمايد:
«واجعل لذوي الحاجات منك قسماً تفرغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلساً عاماً»
«پارهاي از وقت خويش را براي آنانكه مطالباتي و سخني دارند قرارده كه در آن وقت، خويشتن را براي شنيدن سخن آنها و رسيدگي به خواستههايشان كاملاً آماده و از هر كاري فارغ ساخته باشي، در مجلسي عمومي بنشيني تا همه به تو دسترسي داشته باشند.»
علي(ع) سفارش و تاكيد ميكند:
پس درشت گويي مردم (زودي الحاجات) را تحمل كن و تندي و خودپسندي را از خويشتن دور ساز تا خدا درهاي رحمتش را به روي بگشايد»
«... ثم احتمل الخرق منهم والعي و نج عنهم الضيق و الانف. يبسط الله عليك بذلك اكناف رحمه»
اين سخن امام را شاعر به زباني ديگر باز گفته است:
تو آنگه شوي پيش مردم عزيز
كه مر خويشتن را نگيري به چيز.
اين كلام كه امام ميفرمايد حاكم قسمتي از برنامهاش را براي ديدار حضوري مردم و شنيدن عرايض آنان (نه سخنراني كردن براي آنها) اختصاص دهد و ميافزايد «و درشت گويي و تندي آنها را هم تحمل كن.» مستند به قرآن نيز هست زيرا به فرموده قرآنكريم اگر ستمديدهاي فرياد كند نيز اذني است كه خداوند داده است و ميفرمايد: «خداوند دوست ندارد كسي با تندي و درشتي و گفتار به عيب بر سر خلق فرياد كشد مگر آن كسي كه ستمي به او رسيده باشد»
لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا مَنُ ظُلِم و كان الله سميعاً عليما (نساء / 148)
امام علي كه در دامان پيامبر اسلام پرورش يافته بود با خوارج كه دشنامهاي ركيكي در مرا و منظر مردم نثارش ميكردند و تحقيرش ميساختند با وجود آنكه وليامر مسلمين و داراي قدرت بود اما حرمت و حقوق آنان را نگه داشت و مواجبشان را از بيتالمال قطع نكرد و تا زماني كه شمشير و سلاح عليه او نكشيدند و جنگ و غارت را آغاز نكردند حتي ذرهاي از اين رفتارها را با مخالفان خويش و مخالفان حكومت علوي نكرد
امام خميني در سخنراني 28/8/1357 كه حكومت علي را به عنوان الگوي جاودان مطرح ميسازد و ميگويد: «اسلام كيفيت حكومت و برنامه حكومت را تعيين كرده» ميفرمايد: اصل مسئلهاي كه حكومت بايد يك حكومت عامل باشد و بين مردم هيچ ظلم نكند... در حكومت اسلامي اگر يك نفر مثلاً شخصي را كشت اين را ميگيرند و قصاص ميكنند لكن يك سيلي اگر به او بزند كسي [به قاتل] آن يك سيلي بايد انتقام كشيده [شود] براي اينكه اين زايد بر آن مقدار است. يك روز حبس اگر كسي را حبس بكنند برخلاف نظام اسلامي است، [حبس] موارد خاصي دارد، گاهي حبس ميشود» (كوثر ج 2 ص 344، 345)
اين همان سخني است كه كراراً آيتالله شاهرودي نيز گفتهاند «در قوانين اسلام زير پنج مورد مجازات حبس وجود دارد در حالي كه در قوانين جزايي فعلي بيش از سيصد مورد مجازات زندان پيشبيني شده است» (كيهان 17 خرداد 80 ص 15 آقاي بختياري). مردم هنگامي كه به جمهوري اسلامي راي دادند به همان الگويي راي دادند كه امام خميني ارائه داد نه به قوانين فعلي كه موجب شده است ايران ركورد زنداني داشتن را در جهان بشكند.
آيا براي ملتي كه در كتاب ديني خويش حكايت يوسف را ميخواند عار نيست كه اهل قلم و انديشهاش در زندان باشند؟ در قرآن كريم آمده است كه فرعون مصر رويايي ديد و بزرگان و حكيمان دربار را گردهم آورد تا انجمن كنند و تعبير خواب او بازگويند هنگامي كه آنان از تعبير عاجز ماندند، شرابگذار شاه مصر كه چندي پيش هم بند يوسف بود به شاه گفت عالمي را ميشناسد كه ميتواند خواب او را تعبير نمايد. در آن روزگار (سه هزار و ششصد سال پيش) اينها جزو معارف و حكمتهاي زمان به شمار ميرفت. هنگامي كه خادم شاه نزد يوسف رفت و از او تعبير را شنيد، فرعون به محض اطلاع از اينكه دانشمندي در زندان اوست، بدون تحقيق درباره صحت و سقم جرم انتسابي به او دستور داد آزادش كنند و حتي يوسف را به مقام صدراعظمي خويش و عزيز مصر گماشت زيرا فرعون نيز عار ميدانست در حكومت او انديشمندي در زندان باشد (مضمون سوره يوسف آيات 43 تا 50) ممكن است گفته شود كه او يوسف بود ولي اينها مجرمند. نميخواهم تكرار كنم كه مجرم كيست ولي دست كم درباره مدعيات متهمان بايد تحقيق كرد يا اينكه آنان را را فرا خواند و سخنان دو سوي دعوا را شنيد. فرعون مصر به محض اينكه شنيد يوسف در زندان است بدون تحقيق دستور آزادي وي را صادر كرد اما يوسف از خروج از زندان استنكاف كرد و از شاه خواست كه نخست درباره جرم انتصابي به او تحقيق كند. شاه مصر همين كه تقاضاي تحقيق را از يك زنداني دريافت كرد و ديد او مدعي بيگناهي است فوراً دست به تحقيق زد و شاكي و شهود را شخصاً احضار و يوسف را نيز فراخواند تا دريابد او واقعاً بيگناه است يا گناهكار سپس او را به صدارت و معاونت خويش نصب كرد (سوره يوسف آيات 50 تا 53)
اگر نقاري هست به سبب احتجاب و عدم راهيابي آزاد همگان به خانه خويش در مجلس و دولت و... است به همين دليل امام علي ميفرمايد: حجاب رابطهها را برداريد تا امور خرد، بزرگ و امور بزرگ، كوچك و حق، باطل و باطل، حق جلوه نكند.
«كل من عليها فان» قاعدهاي است كه هيچ استثنايي نپذيرفته و حتي پيامبر اكرم كه از نظر مسلمانان، اشرف مخلوقات عالم است چشم از جهان فروبست. ما و شما نيز ماندگار نيستم.
بقا حق راست باقي جمله فانيست
بيانش جمله در سبع المثاني ست
اما سنتهاي ما ميتوانند بمانند..
•پينوشت:
1- تعمداً واژه شهروند را به جاي رعيت به كار ميبرم. تحليل و دليل كافي براي اين معادل گزيني در خصوص نهجالبلاغه دارم كه اين مقال را مجال بيان آن نيست.