زن در عرصه تاريخ و سياست
روزنامه شرق 2و3/6/1384 صفحه تاريخ با عنوان زن در ايينه تاريخ (قسمت اول) و مقام قانوني زن (قسمت دوم)
اشاره
آنچه در زير ميآيد متن يك سخنراني منتشر نشده تحت عنوان «زن در عرصه تاريخ و سياست» در سال 1370 است. اين سخنراني بمناسب روز زن به دعوت آموزش و پرورش منطقه 5 تهران در تالار ساختمان مركزي وزارت كار در خيابان آزادي با حضور جمعيت كثيري از زنان معلم برگزار گرديد. سخنران ديگر اين جلسه حجت الاسلام فاطمينيا بود كه درباره حضرت فاطمه (س) و ستمهايي كه توسط خلفا بر او رفته و رواياتي در وهن و لعن خلفا سخن گفت. آخرين بخش اين سخنراني به موقعيت زن در تاريخ معاصر پرداخته بود و به دليل آنكه اين قسمت از بحث به صورت مشروح و كاملتري در گفتار ي با عنوان «زنان ايراني پيشرو در تحولات اجتماعي تاريخ معاصر» در روزنامه شرق ۱۴و15 دى ۱۳۸۳ آمده است از درج آن صرفنظر شد.
زن در تاريخ و سياست
براي جامعه ما تا سالهاي آينده هر چه در اين باب گفتگو شود جا دارد و به اهميت مسئله هر كس از زاويهاي مينگرد چون زن نيمي از خلقت است و اساسا خلقت از او منشأ ميگيرد.
امروز سنجش رشد فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي معيارها و متدهاي خاصي دارد و يكي از نشانهها و معيارها سنجش ميزان رشد آزاديهاي اجتماعي در يك جامعه، ميزان وجود آزادي زنان و رشد آنان و موقعيت حقوقي آنها است و به همين دليل براي اين موضوع ارج بسيار قائلم و دعوت دوستان را پذيرفتم. البته موضوع پيشنهاد شده «زن در عرصه تاريخ و سياست» است كه با همه حسن خود اين عيب را دارد كه موضوعي به وسعت تاريخ و سياست است به ويژه كه زنان در دورههاي مختلف در قبايل و جوامع مختلف موقعيتهاي گوناگوني داشتهاند و با آمدن و رفتن سلسلههاي مختلف در قبايل و جوامع مختلف موقعيتهاي گوناگوني داشتهاند و با آمدن و رفتن دولتها در يك جامعه هم وضع آنان تغيير ميكرد; اما اگر علي الاجمال بخواهم از زن در عرصه تاريخ مغرب زمين و مشرق زمين بگويم به رئوس مطالب ميپردازم و بيش از آن هم بضاعت ندارم.
در دورهاي كه هنوز گستردگي، تنوع، پيچيدگي و مذاهب گوناگون و نيز تمدن به وجود نيامده بود، زن در جوامع مختلف شرايط خاص خويش را داشت.
در جوامع نخستين و در گلههاي انسان ابتدايي كه آنها از لاشه حيوانات و برگ و ميوه درختان خود را سير ميكردند، زن و مرد هيچ امتيازي نسبت به يكديگر نداشتند. مانند گله زندگي ميكردند و شكار حيوانات مشتركا انجام ميگرفت. كمي كه پيشرفته شدند و ماهيگيري را هم آموختند همچنان كارها به صورت دسته جمعي بود و هنوز تقسيم كاري به وجود نيامده بود. در روابط جنسي قاعده و نظمي وجود نداشت و هر زن به همه مردان و هر مرد به همه زنان تعلق داشت و در چنين جامعه بسيطي كه كمون اوليه (به تعبير ماركسيستها) و امت واحده نخستين (به تعبير قرآن) ناميده ميشود حسد (از احساساتي كه بعدا پيدا شد) و فكر زناي با محارم وجود نداشت و خواهر و برادر با يكديگر زن و شوهر بودند. البته امروزه نيز هم در ميان بعضي قبائل آلاسكا، شيلي و هندوستان روابط جنسي والدين و خواهر و برادران آزاد است. با انتقال از عصر كهن سنگي ديرين به عصر كهن سنگي نوين كه انسان اوليه از چوب و استخوان و سنگ و چخماق ابزار ميسازد، شكار زياد ميشود و يكجانشيني آغاز ميگردد و بردهداري را همراه ميآورد زيرا در جنگ قبائل اسيران را ميكشتند و ميخوردند يا به كار ميكشيدند.
با پيدايش كشاورزي كه با كشف فلز رونقي پيدا كرد، زندگي متحول شد. از مهمترين اثرات كشف كشاورزي و آغاز دوران كشاورزي پيدايش حس مالكيت و طبقات بود كه كم كم به همين دليل در روابط جنسي زن و مرد محدوديتهايي پيدا شد. با كشف فلز به ويژه گاو آهن و خيش، كشاورزي و به دنبال آن دامداري گسترش يافت و در نتيجه به مقام و موقعيت زن ضربه سختي وارد شد زيرا تا پيش از آن، زنان هم مانند مردان روي زمين كار ميكردند و از لحاظ كار و بردباري و شجاعت و چاره انديشي دست كمي از مردان نداشتند و چون به دليل بچهداري و زايمان در خانه ميماندند اداره خانه و قبيله هم به عهده آنان افتاده بود و زنان، شوهران متعدد داشتند اما پس از كشف فلز و افزايش راندمان و سرعت كار كسي ميبايد به اين كارها بپردازد كه تمام وقت و همه جانبه در آن شركت كند و به همين دليل زن ديگر نميتوانست پا به پاي مرد توليد كند و از طرفي گاو آهن كه وسيله خيش زدن شده بود نيروي عضلاني بيشتري ميخواست كه زنان به خاطر ضعفهاي ادواري ناشي از عادت ماهانه و نيز دوران بارداري نميتوانستند. از هنگامي هم كه استفاده از حيوانات براي خيش زدن و باركشي شناخته شد، باركشي كه در تقسيم كار اجتماعي مختص زنان بود از آنها گرفته شد. با كشف فلز، شغل جديد و صنف جديدي به نام آهنگران پيدا شدند كه خود به خود برخي از كارهاي فني زنان را در خانه، از آن پس آنها انجام ميدادند و دوران مادرسالاري (كه البته يك فرضيه است) خاتمه مييابد.
در دوران كشاورزي كه هزاران سال طول ميكشد موقعيت زن در جوامع و قبايل مختلف بسيار متفاوت است و مذاهب و آيينهايي كه به وجود ميآيند و نقش زيربنايي را در جامعه بازي ميكنند در شكلدهي آن تعيين كنندهاند. پيدايش حس مالكيت به زنان هم تعميم مييابد و مردان، زنان را محصور ميكنند و همان طور كه مال بيشتر داشتن فخر است، زن بيشتر داشتن هم فخر به شمار ميآيد. همچنين بعضي آداب و رسوم مانند اينكه در بعضي قبايل رابطه با زنان شيرده ممنوع است و مدت شيردادن گاهي تا دو سال ميرسد سبب ميشود كه چند زنگيري به وجود آيد.
وقتي قحطي به وجود ميآيد و زمين محصول نميدهد چون زن را سمبل باروري ميديدند و در هنگام وضع حمل مشاهده ميكردند كه جريان خلقت از جسم و خون سرچشمه ميگيرد مراسمي را به وسيله زنان براي از بين بردن قطحي اجرا ميكردند و كم كم جادوگري به وجود آمد كه مختص زنان شد. همچنين به دليل آنكه از راز دستگاه تناسلي آگاه نبودند و گمان ميكردند در رحم زنان ارواح خلاقي مسكن دارند كه موجب باروري ميشوند در بعضي جوامع به آن رنگ خدايي ميدادند و پرستش ميكردند. در جوامع قديمي كه نظام توليد آن كشاورزي بود گاه زنان مقام بالايي مييافتند و به همين روي در افسانههاي قديمي از زنان مقتدري سخن رفته است. براي مثال بلقيس كه سالها بر سرزمين سبا كه قسمتي از سرزمين يمن در روزگاران قديم بود فرمان ميراند و يا سميراميس ملكه آشور و بابل كه در اساطير از او به عنوان زني شجاع، زيبا و جنگجو و دانا نام برده ميشود و يا در پادشاهان ايراني از زني به اسم هما يا آزادچهر نام برده شده است. در آن زمان برخي از زنان در طبقه اشراف قرار داشتند و مقتدر بودند و در برخي جوامع به قدرت سياسي يا روحاني ميرسيدند. در طبقات پايين جامعه نيز زنان همراه مردان در توليد شركت داشتند كه البته اين هم بستگي به وضع جغرافيايي منطقه سكونت آنها داشت. در مناطق پر آب كه زراعت و كشاورزي رونق داشت و نيازمند نيروي كار بيشتري در كارهاي خانه نقش داشتند. در اين زمان زن موجودي ناقص عقل و ضعيف و ترسو تلقي نميشد و در دلاوري مانند مردان بود چنانكه در شاهنامه فردوسي از زنان نامدار و شيرزن و زن چارهگر و چارهجوي و تيزهوش فراوان سخن رفته است.
در عصر هخامنشي در طبقه اشراف، محصور شدن زن در خانه و حجاب، علامت نجابت و عفت است و زن مانند طبقات زحمتكش جامعه كار نميكند و به همين دليل سخت وابسته و مملوك است و چادر و چاقچور رسم ميشود. در حقيقت آن پوشش و انزوا، سنت اشراف بود ولي زن در طبقات پايين چون در كار گلهداري و كشاورزي و خانه داري و توليد به نحوي سهيم است و از خانه بيرون ميرود و اين كار عادي و هنجار است زن در پرده نيست و از آزادي بيشتري برخوردار است.
اين وضع تا زمان اشكانيان و ساسانيان هم ادامه دارد و چون نظام فئودالي متمركز به تدريج شكل ميگيرد و استثمار زمينداران بزرگ از دهقانان رواج مييابد زنان علاوه بر موقعيت اجتماعي خود در دام آداب و رسومي جديد هم ميافتند مانند اينكه به عنوان يك رسم عادي و محترم، دختري كه ميخواهد ازدواج كند نخست به خانه خان و كدخدا ميرود. در زمان ساساني موقعيت زن به جايي ميرسد كه مرد قبل از اينكه شوهرش باشد مالك او به عنوان يك كالاست و عندالزوم ميتواند او را كرايه بدهد (حتي بدون رضايت زن) و اين وضع جامعه ايراني قبل از اسلام است. شايد ريشه اينكه پس از اسلام در فقه نيز نكاح را در كتاب بيع آوردهاند و زن به عنوان يك كالا موضوع بيع و معامله قرار گرفته همين فرهنگ بازمانده از پيش از اسلام باشد كه با منطق قرآن درباره انسان ناسازگار است. به هر حال پيش از اسلام زنان وسيله زينت و بازيچه جنسي مردان ميشوند به طوري كه فرهنگ حرمسراداري كه يكي از زشتترين يادگارهاي تاريخ به ويژه تاريخ ايران است به وجود ميآيد و بهرام گور صدها زن و دختر را در حرم خود گرد ميآورد كه فردوسي شاعر ايراني در اشعارش او را بسيار ذم و نكوهش ميكند. و يا به نوشته طبري، خسرو پرويز غير از دختراني كه خدمتكار و خنياگر و مطرب او بودند سه هزار زن داشت و بعد از اسلام هم در پادشاهان ايران به ويژه از زمان صفويه كه امپراطوري ايراني را احيأ ميكنند اين رسم باقي است.
پس زنان ايراني در عهد ساسانيان پستترين منزلت اجتماعي را دارند و نام بردن چند زن استثنايي از طبقه اشراف مانند پوراندخت و آذرميدخت كه طبق قوانين سلطنتي كه سلطنت نبايد خارج از خانواده شاهي برود و در صورت نبودن وليعهد چارهاي نيست جز آن كه براي حفظ سلطنت در خانواده شاهي قدرت را به زن بدهند و به علت نبودن جانشين مرد اين زنها مدت كوتاهي بر تخت لرزان شاهي تكيه زدند نبايد موجب اشتباه شود.
در روم باستان و يونان پيش از علم و تمدن قديم، مرد حق كشتن همسر را هم داشت كه در بعضي از روستاهاي ما امروزه هنوز اين حق پابرجاست و نمونه هايي از آن را اطلاع دارم. با پيشرفت و ترقي جامعه و رونق كشاورزي، زن اندكي در داخل خانه كسب قدرت كرد و بزرگترين افتخارش شوهرداري و خانه داري و كار كردن بود. اما آزادي مردان، زنان هرزهاي را به وجود آورد و اين غده چنان گسترش پيدا كرد كه تمدن يونان را نابود كرد و پس از آن تمدن روم نيز به وجود آمد كه تمدن روم نيز به خاطر رواج هرزگي و رسمي شدن آن فرو ريخت (يكي از علل دروني فروپاشي تمدن روم) چون ديگر زنان و مرداني نبودند كه پايبند ازدواج باشند، هرزگي رسم بود و خانواده وجود نداشت، فرزند داري و تربيت فرزند بيمفهوم بودو در اين صورت ديگر كار و توليد و حفظ جامعه و همه چيز از بين ميرود و يك تمدن فرو ميريزد. چون كار به اينجا رسيد مردان فقط در فكر لحظهاي خوشي و هوساند و زنان به سادگي فريب ميخورند و به سادگي فريب ميدهند (مثل كودك فريب ميخورند و مثل شيطان فريب ميدهند)
زن پس از اسلام: دوران اعراب پيش از اسلام را با عنوان «عصر جاهليت» يكسره بدنام ميكنند در حاليكه منظور از جاهليت، جهل به توحيد و رسوم واپسگراي آن زمان بود. برخلاف تصورات مطلق گرايانه منفي كه وجود دارد پيش از اسلام زن در محيط عرب موقعيت ممتازي داشت، در جنگها شركت ميكرد و در تجارت و بازرگاني فعال بود. حضرت خديجه يكي از زنان بازرگان عرب بود كه چون در آن زمان زن مانند مرد وارد ميدان جنگ ميشد و كار اقتصادي هم ميكرد از استقلال برخوردار بود به طوري كه زنها پيشنهاد ازدواج به مردان ميدادند چنانكه حضرت خديجه خودش پيشنهاد ازدواج به حضرت محمد (ص) داد. زنان با مردان هم نشنين ميشدند و رسم و حجاب و جدايي زن و مرد مفهومي نداشت اما مادامي كه زني در عقد مرد عرب بود تعصب ويژه و خشني نسبت به همسر خود داشت. برخي مردان به هنگام سفر با شورتك فلزي قفلدار اندام زن را قفل ميكردند. موضوع زنده به گور كردن دختران هم يك رسم شايع نبوده و مدت كوتاهي قبل از اسلام در ميان بعضي قبائل بدوي صحرانشين معمول شده بود كه علت اقتصادي (فقر) هم داشت چنانكه قرآن ميگويد: فرزندان خود را از ترس بيچيزي نكشيد ما روزي آنها را ميدهيم و كشتن فرزندان خطاي بزرگي است.
علتهاي فرعي زنده به گور كردن دختران نيز اين بود كه چون تعصب داشتند ميترسيدند در جنگها دختر به دست دشمن بيفتد و كنيز شود و اين پديده اختصاص به عربستان ندارد بلكه در جوامع ديگري كه فقر و بيغذايي و قحطي بود اين پديده وجود داشت است. با ظهور اسلام هم زن موقعيت خود را دارد و در جنگها شركت ميكند. قرآن كريم نيز استقلال اقتصادي زن را به رسميت ميشناسد (حكم تأييدي) و ميگويد: النسأ نصيب مما اكتسبن. زنان مالك دسترنج خويش هستند. اما پس از اسلام از طرفي به خاطر رشد شهرنشيني كه شهرها تبديل به مركز ثقل سياسي و كاخنشيني و تجارت ميشد و بردهداري رونق يافت و از طرفي به دليل تاثير فرهنگ ايراني بر اعراب كه بر ايران مسلط شدند موقعيت زن تحويل مييابد. تعصبات عرب زمينه روحي را آماده كرده بود و رسم ساسانيان در پردهنشين كردن زن و پس از آن نيز سيستم حرمسراداري در اعراب رواج يافت. مثلا در مراسم حج طبق آيين اسلام، زن و مرد به صورت مختلط طواف را انجام ميدادند اما اشعار شعراي بيبند و بار كه حاكي از سوء استفادههايي از آميزش بود باعث ميشود خالد قسري حاكم مكه دستور دهد زنان و مردان جدا جدا طواف كنند كه البته اين حكم پايدار نماند. متقابلا اسلام هم در فرهنگ ايراني تاثيراتي گذاشت. از لحاظ اجتماعي، زن ايراني (و حتي در ساير جوامع) در اين زمان بيشتر به خانهداري و نخريسي و قاليبافي و نساجي و حلاجي و كشاورزي اشتغال داشت و در افزايش درآمد خانواده ميكوشيد اما در كارهاي اجتماعي و سياسي شركت نداشت و همين مسئله ديدگاهي را درباره زن به وجود آورد و ميخواست همين واقعيت تحميل شده را تبديل به قانون كند كه زن چون ضعيف است و بيتدبير اين گونه است.
غزالي كه سخنش تصويري از عقايد حاكم بر اجتماع آن زمان است در كيمياي سعادت ميگويد: «زنان را از ضعف و عورت آفريدهاند. داروي ضعف ايشان خاموش بودن است و داروي عورت ايشان خانه بر ايشان زندان كردن است» غزالي در عصر غزنويان زندگي ميكرد كه بسيار متعصب بودند. اما سلجوقيان كه پس از آنها به قدرت رسيدند چون آن تعصبات را نداشتند و داراي قدرت روحاني هم بودند موقعيت زن متفاوت شد و زنها از آزادي بيشتري برخوردار بودند به طوري كه مهستي گنجوي از شاعران مشهور عصر سلجوقي بدون حجاب و رعايت آداب و سنن اجتماعي ايراني اين آزادي را دارد كه به رسم حجاب و حرمسراداري و عدم تناسب سني ازدواج زن و مرد و... بتازد و در دربار سلطان سنجر هم مقام و احترامي بيابد. با روي كار آمدن صفويان و رواج تمايلات و تعصبات مذهبي، موقعيت زن باز دستخوش تحول گرديد و به تبع احياي سلطنت شاهنشاهي بزرگ ايران حرمسرا احيا ميشود و زنان شهري و اشرافكاري جز رفتن به مجالس روضهخاني و رفع نياز شوهران و پنهان شدن زير حجاب ندارند اما در روستاها زنان به خاطر كوشش مشترك در افزايش درآمد خانواده اگر چه از قيدهاي نظام فئودالي آزاد نبودند اما مانند زن شهري در چادر و چاقچور نبودند و عكسها و نقاشيهاي بازمانده از آن دوران گواه اين امر است. عدم قدرت مالي اين مردم روستايي براي گرفتن زن بيشتر يا خريدن غلام و كنيز كه كارهاي خانه را انجام دهد موجب ميشد مردان به زنانشان مديونتر باشند و زن از برابري بيشتري با مرد برخوردار باشد. البته در اين زمانها نيز تك چهرههايي از زنان شاعر يا سياستمدار پيدا ميشوند كه به خاطر وابستگي به دربار يا اشراف رشد كردهاند و مجال عرض اندام يافتهاند و در بررسي موقعيت زن نميتوان آنها را تعميم داد.
انقلاب صنعتي و مقتضيات آن رقابتهاي شديدي براي دستيابي به مواد خام و بازار مصرف ميان كشورهاي صنعتي بوجود آورد و اروپا را تبديل به جهنم كرد كه جنگهاي ناپلئون و قبل و بعد از آن حدود بيش از نيم قرن اروپا را درگير جنگ و كشتار كرد و مهاجرتها افزايش يافت.
حاصل آن جنگ جهاني اول بود. در شعلههاي جنگ جهاني اول ده ميليون نفر سوختند و زير توپ و تانك و گلوله نابود شدند هنوز زخم عميق اين جنگ ترميم نشده بود كه 20 سال بعد جنگ دوم (در سال 1941) آغاز شد و اين بار 40 ميليون نفر ديگر كشته شده و ميليونها نفر ديگر معلول و ناقصالعضو گرديدند در حالي كه جمعيت جهان كمي بيش از نصف جمعيت امروز جهان بود. ميليونها زن بيسرپرست شدند و از طرفي چون عده مردها كم شده بود و كارخانهها كارگر كافي نداشتند بخصوص كه دوران بازسازي را آغاز كرده بودند سياستمداران و اقتصاددانان انديشيدند كه نيمي ديگر از نيروي جامعه را بايد آزاد كنند و به نيروي فعال جامعه بيفزايند.
البته علاوه بر كاركردن زنها در كارخانهها، كامجويي هم استفاده ديگر صاحبان كار بود. مزد كمي به زنان داده ميشد و به دليل نياز زنان به كار و فزوني عرضه نيروي كار به بازار و كم شدن تقاضا و نيز به بهانه اينكه زنان ضعف ادواري دارند و بارداري و... بر مشكلات زندگي زنان افزوده ميشد و آنان بايد اعتراض ميكردند چون ديگر چيزي براي آنها نمانده بود. نه خانواده و كانون گرم عاطفه و مادري و فرزندي، نه جان و سلامتي و نه پاكدامني. لذا پس از جنگ جهاني دوم موج اعتصابات عمومي زنان آغاز شد و دست به تظاهرات زدند و سخنرانيها كردند و به تدريج آموختند كه براي ساختن افكار عمومي و اعمال فشار بايد از سلاح روزنامهنگاري استفاده كرد. سپس به اين نتيجه رسيدند كه بايد حقوق به دست آمده تضمين شود و پايدار بماند يعني قانوني شود و مقام قانوني زن بهبود يابد پس براي ريشه كردن ستم به زنان و تضمين حقوق آنان بايد زنان به مراكز قانونگذاري راه يابند. نخست خواستار دادن حق راي به زنان شدند (به عنوان انتخابكننده) و چندي بعد هم خواستار حق راي بعنوان انتخاب شونده شدند اين رويدادها نشان ميدهند ارتقاي حقوق زنان در پروسه آزمون و خطا و تجربه و نياز حاصل شده است.
براي تضمين اين مقام، زن بايد ميتوانست از حقوق خويش دفاع كند و بايد تحصيلات عالي پيدا ميكرد و بايد همدوش مردان پستهاي اداري را ميگرفت. ديگر زن متعلق به خانه نبود. متعلق به همه جا بود، حقوق مساوي با مرد ميخواست، در كارخانه، اداره، دانشگاه، جامعه، كاخ جوانان و حتي كليسا، اين اختلاط و آميزش شديد همه جا نمايان شد، روي مجلهها، ورقهاي پاسور، كتابها، سينماها، بروشورهاي تبليغاتي و... و آنها كه از مدتها پيش خدا را برداشته بودند همه چيز مباح شده بود فلسفههاي جديد و معاصر هم به آن وجهه علمي ميداد. فلسفه سارتر، فلسفه فرويد و... البته در اين پرتگاه اخلاقي كساني هم برخاستند و فريادهاي مشفقانه سردادند مانند آلكسيس كارل. ويل دورانت در جلد اول مباني فلسفه در نقد اخلاق حاكم بر غرب سخنان جالب و شگفتي دارد. او ميگويد: «فرهنگ امروز ما بسيار سطحي و علم و دانش ما بيعمق است از نظر ابزار غني از نظر اغراض فقيريم. در عهد قديم روابط جنسي را با ازدواج مهار ميكردند ولي امروز با اختراع داروهاي ضد بارداري و فراوان شدن آنها اخلاق ما تا به اين حد تغيير كرده و ديگر مقام پدري و فرزندي وجود ندارد... عفت و پاكدامني كه يك فضيلت انساني به شمار ميرفت مورد استهزأ قرار گرفت... روابط نامشروع قبل از ازدواج يك امر بسيار عادي و معمولي شد... و آن حادثههاي ناگوار و آن هوسبازيهاي نامشروع و آن چموشيهاي ابلهانه كه بعد از ازدواج از ما سر ميزند، در اغلب افراد، نتيجه عادتهاي پيش از ازدواج است.»
--------------------------------------------------------
1. اسرأ -33.
2. كيمياي سعادت، چاپ دوم، ص 249 ـ 248.