دوئل با گوساله سامري (قسمت دوم)
روزنامه شرق شنبه 26دی 1383
سنت «فصل»
در عهد سنت و پيش از استقرار قانون به مفهوم مدرن، دعاوي و نزاعها با سنت «فصل»، حل و فصل ميشدند. كدخدا و ريش سفيد قوم و رئيس ايل و عشيره و روحاني شهر حكميت ميكردند و قول آنها «قول فصل » بود و نزاع را پايان ميبخشيد. در حقيقت قضاوت به صورت غيرمتمركز، محلي و مدني در قالب نهادهاي سنتي بومي و محلي صورت ميگرفت. با پيدايش دولت و ديوانسالاري جديد، كه نظام قضايي و لشگري و كشوري به صورت متمركز توسط دولت ساماندهي شد و بوروكراسي ويژه آن شكل گرفت، در نظام حقوقي فقط احكام قضايي رسمي معتبر بود و دستگاه بوروكراتيك قضايي با آواري از مرافعات روبهرو شد كه بسيار فراتر از ظرفيت و توانايي آن بود. افراد معدود و امكانات محدود نميتوانستند پاسخگوي مسائل باشند لذا ناتمام ماندن مرافعات خود موجب تكرار و تداوم منازعات و پيچيدهتر شدن مسئله ميگرديد. در ايران پيش از انقلاب، دولت به منظور پر كردن شكاف بزرگي كه ميان پتانسيل دستگاه قضايي و كثرت دعاوي بود بر آن شد كه سنت «فصل» را احيا كند و بسياري از مرافعات در محل و به دست خود مردم حل و فصل شوند و به مرحله احضار و تشكيل پرونده و دادرسي و صدور احكام و مجازات نرسد زيرا در اين صورت براي هر مرافعه و هر نفر دهها كارگزار و كارمند اجير شده و هزينه اقتصادي و اجتماعي مضاعفي را تحميل ميكرد. بنابراين در برنامه انقلاب سفيد، «خانههاي انصاف» گنجانيده شدند. تشكيل خانههاي انصاف با اين هدف بود كه از ظرفيتهاي موجود در خود جامعه براي كاهش بوروكراسي و طولاني شدن رسيدگي به پروندهها و عوارض نامطلوب آن بهرهگيري شود. پس از انقلاب اسلامي خانههاي انصاف به خاطر اينكه ميراث رژيم گذشته تلقي ميشدند منحل گرديدند اما پس از بيست سال دوباره ضرورت آن احساس شد و اين بار تحت عنوان هياتهاي حل اختلاف تشكيل شدند. مشابه اين نهاد در جوامع مدرن نيز وجود دارند. در نظام قضايي آمريكا چنين نهادي با عنوان هياتهاي ميانجيگري1 ياريگر دستگاه قضايي است.
در جامعه عرب زبان سنت فصل بسيار نيرومند بود و هنوز حيات دارد. در قسمتي از فيلم دوئل براي حل مسئله زينال و اسكندر و رفع اتهام از زينال كدخدا به ميدان ميآيد. در خوزستان ايران تا پس از انقلاب هنوز عشاير و بافت عشيرهاي به ويژه در روستاها وجود داشته و بر نهادهاي مدرن غلبه دارند. خردهفرهنگ عشيرهاي هنوز بيش از قانون و نظام حقوقي رسمي كاركرد دارد. اهالي روستاي حين در زمين بزرگي شبيه يك ميدان تجمع ميكنند و كدخدا لطيف كه در جنگ آسيب ديده و با ويلچر حركت ميكند در فضاي سكوت و انتظار مردم ده سخن ميگويد.
اسكندر: حين قبلاً بزرگ بود. نخل داشت، پول داشت، قدرت داشت، وِلي جنگ، قوم ما رو كشت. مو شديم علامِتِ غرور ديگِران. وقتي برگشتيم يا مين كاشته بودن تو زمينمون يا نيشكر كساني از مو يا زِدَن به آب بِرِي فِرار از خشكي، يا سر نِهادن به برهوت و هپروت، يا نشستن رو زين سياست. ما مونديم و يه مشت جل و پِلاس و استخوان جِوونامون زير خاك، حالا گمشدمون پيدا شده، نه زير خاك، زندهان، وِلي نه با غرور. تير خود سِرِي زينال خون جووناي حينو به زمين ريخت، ميدونم. به قانون طايفه او محكومه. وِلي كدوم طايفه؟ كو ناي نِفس كشيدن؟ حاجي لِطيف، امر مو مطاعه بِرِي همه، وِلي مباحه به اِذن تو كه عمودِ خيمه حيني، بسمالله... حاجي لطيف بر روي ويلچر در حالي كه اسكندر بالاي سر او ايستاده، لب به سخن باز ميكند. لطيف: مو دِلُم چركينه از زينال به جرم خيانت، چركينُم از ناخدا كه مرد خواهِرُمه، ولي قفل زبونُِم در قبال امر اسكندر.
ناخدا، نگران به لطيف و اسكندر نگاه ميكند. زينال در حياط، روي تراس نشسته است. درب خانه ناخدا باز است و زينال شاهد معركه وسط ميدان روستا است.لطيف: زينال هر كه هست، خائن يا قهرمان از ماست، مو كه لطيفم از او گذشتم، شما هم بگذريد. چند لحظه سكوت برقرار ميشود. همه به اسكندر نگاه ميكنند. بعضي سر به زير دارند. ناخدا نگران است. اسكندر رو به ناخدا ميكند و او را خطاب قرار ميدهد.
اسكندر: ها ناخدا، مرحم چه داري بِرِي دل چركين حاجي لطيف؟!
ناخدا: به حكم انصاف ما هم گذشتُم.
دوئل پدیده اجتماعی سنت فصل را که هنوز در مناطق حاشیه ایران کارکرد نیرومندی دارد نمایش می دهد که بیانگر جامعه ای در حال گذار است. جامعه ای که نهادهای تازه وارد در کنار سنت های نیرومند وارد علم می شوند اما به میزانی که مدرنیزه می گردند آن سنت ها تضعیف می شوند. اما دوئل نشان داد که دوئل با گوساله سامری یک تضاد تاریخی است و سنت فصل نمی تواند قانومندی این تضاد را حل کند و فقط در دل این تضاد حضور دارد نه بر فراز آن.
پينوشت
1 – ن. ك. قضاوت آمريكايي آشنايي با سيستم قضايي آمريكا. دنيس هافمن. مترجمين عمادالدين باقي، محمدحسين باقي، نشر سرايي، 1382، ص 57