روزنامه نگاران!...
November 08, 2004-از سايت گفتنیها
روزنامه نگاران!...
مدتی است تا سخن از روزنامه و روزنامه نگاری در وطن می رود به ناگاه همه بياد اکبر گنجی و يا زيبا کاظمی افتند ٬اولی که آزادی اش و دومی که جانش را همچون خيل عظيم دل سپردگان اهل مطبوعات از ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل گرفته تا پوينده مختاری برسر راه آزادی قلم گذاشته اند .
اما براستی چرا اينهمه حکومتيان ما از روزنامه و روزنامه نگاران در هراسند ؟و اينروزها اخبار ی که از کشور مصيبت زده مان می شنويم هر روز خبر بازداشت يکی ديگر را می شنويم يکروز حنيف مزروعی و روز ديگر شهرام رفيع زاده و ديگر روز روزبه ميرابراهيمی و فرشته قاضی و کذا و هکذا...
براستی مگر روزنامه نگاران کيستند؟ مگر زيبا کاظمی که بود و چه قدرتی داشت که بزوز و کشان کشان اورا به داخل زندان اوين بردند و بعد آنجا در سلولی تنگ و تاريک دادستان و بازجو و مامور آنقدر با مشت و لگد به جانش افتادند تا که در اثر ضربه و خونريزی مغزی جانش گرفته شد !
ويا مثالی ديگر :مگر اکبر گنجی با آن تن زار و نحيفش که خود شاهد بودم با آن بيماری هر شب با خس و خس در بستر خودرابه صبح می رساند چه قدرت و خطری است برای نظامی که فرمانده سپاهش می گويد از هيچ قدرتی واهمه نداريم و وزير دفاعش می گويد از کران تا کران زير نگين موشکهای دوربرد ماست !
اگر به روايت بعضی از شيوخ اين حکومت چون مصباح يزدی خزعلی و يزدی بخواهيم تفسير کنيم که دليل اينهمه فشار و سختی بر روزنامه نگاران چيست می بينيم که بله ؛مطبوعات سم هستند برای جامعه و آزادی مطبوعات خطر مهلکی است برای حکومت ! . آنوقت برايشان عراق را جواب داريم که بيست و چهار سال در آن روزنامه ای نبود جز آنکه يا عکس صدام را بر صدرش داشت يا مدح و سلام برای او و روزنامه نگارانش پيش از آنکه عضو تحريريه روزنامه ای باشند ياعضو حزب بعث بودند يا استخبارات ! اما عاقبت چه شد ؟ آيا چون امثال اکبر گنجی در ميان آنها نبود تا نوری به تاريکخانه ابوعدی بتاباند قتلهای زنجيره ای و گورهای دسته جمعی اش فاش نشد؟ پس چرا بالاخره پس از اينهمه اختيار و قدرت مطلقه عاقبت الامر به سوراخی چون موش کور خزيده بود و سربازی بيست و چند ساله آمريکايی با اردنگی از سوراخ بيرون کشيدش و اولين کاری که با وی کردند اين بود که با شلنگ آبی شستندش تا از بوی تعفنش خلاصی يابند !
پس اين تفسير نميتواند صحيح باشد ٬و روايت ديگر زيرکان اين حکومت را همچون محمدی گلپايگانی و صادق مير حجازی را می خوانيم که ؛ نع ! روزنامه خوب است و بايد حتی روزنامه مخالف هم داشت و خودی ها را رنگ و لعاب مخالف داد تا ٬ انتخاب و جام جم و جوان براه اندازند بلکه روزنامه نگار ضد انقلاب بد است !
اينجاست که نگاه می اندازيم به خيل عظيم روزنامه نگاران دربند و يا تحت فشاری باز مثل اکبر گنجی و عمادالدين باقی و عبدالله نوری و حميدرضا جلايی پور و يا سازگارا و می پرسيم اينها ضد انقلابند؟ اگر اينچنين است پس انقلابی کيست ؟ اکبر گنجی که تمام جوانی اش را در جبهه های جنگ و سپاه پاسداران گذرانده است ٬ضد انقلاب است ؟ عمادالدين باقی که تمامی هم و غمش کاوش در اسلام و فقه و انقلاب است ضد انقلاب است ؟ و يا جلايی پور که هم از خانواده های شهداست و هم جوانترين فرمانده سپاه و فرماندار شهرهای آشوب زده کردستان ؟ عبدالله نوری ضد انقلاب است ؟کسی که تنها فردی است که توامان چندين حکم نمايندگی و مسئوليت از آيه الله خمينی داشته است !
پس ايراد کار اين روزنامه نگاران در کجاست ؟ اگر نفس روزنامه بد است که حکومت خود هر روز با سوبسيد و بيت المال و هزار دوز و کلک و کلاه شرعی از پول سپاه و حوزه علميه و صداو سيما علم روزنامه ای را برپا نمی کرد ! و اگر نفس روزنامه نگاری بد است و حرفه قبيحی است که هر روز به يکی از سر سپردگان حود مثل حسين شريعتمداری و حسين انتظامی و يا سليمی نمين و مرتضی نبوی و ....سرقلم نمی تراشيد تا دست گيرند و روزنامه نگاری کنند !
پس فقط می ماند يک چيز که همان رقص قلم است ! که آنهم عيب و علتش نه در ميان روزنامه نگاران که در ميان خود حکومت است ٬که اگر حکومت آلوده و مريض نبود هيچ وقت از آنچه روزنامه نگاران آزاده می نويسند نمی هراسيد . چراکه اکبر گنجی از عاليجنابان قتلها می نويسد و ديگری از فتوای قتلها از لبان خامنه ای و آنوقت حسين شريعتمداری از مقدس بودن لبان رهبری می گويد و مرتضی نبوی از متبرک بودن چفيه دور گردن رهبر !!!!
امير فرشاد ابراهيمي ● 08:52 PM