سیاست خارجی ایران از 1357 تاکنون؛ چرخش ها و چالش ها
انقلابيون رفته رفته سياست دشمنی را در قبال آمريکا در پيش گرفتند و دشمنی با آمريکا به يکی از مبانی سياست خارجی ايران تبديل شد
انقلاب سال 1357 که به ایجاد حکومتی اسلامی در ایران منجر شد؛ در عرصه سياست خارجی نيز مانند ساير عرصه ها، تحولی ريشه ای به همراه آورد. رهبر نظام جدید اساس سیاست خارجی و هویت انقلاب ایران را بر شعار "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" استوار کرد و مقرر شد که همين شعار مبنای تعريف سياست خارجی قرار گيرد.
نه شرقی نه غربی
اما این شعار برای تدوین کنندگان سیاستهای نظام نوظهور چه تعریفی داشت؟ ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس جمهور ایران که اکنون مقيم فرانسه است، در مورد اينکه شعار نه شرقی نه غربی و استقلال چگونه می توانست مبنای تعريف سياست خارجی قرار گيرد می گويد: "یعنی اینکه شما مجالی برای قدرت خارجی ایجاد نکنید که او در سیاست داخلی عمل (دخالت) بکند."
گفتگو با راديو بي بي سي كه در ايام دهه پيروزي انقلاب (12 الي 22 بهمن)1382 از اين راديو پخش شد.
محمد امینی
انقلابيون رفته رفته سياست دشمنی را در قبال آمريکا در پيش گرفتند و دشمنی با آمريکا به يکی از مبانی سياست خارجی ايران تبديل شد
انقلاب سال 1357 که به ایجاد حکومتی اسلامی در ایران منجر شد؛ در عرصه سياست خارجی نيز مانند ساير عرصه ها، تحولی ريشه ای به همراه آورد. رهبر نظام جدید اساس سیاست خارجی و هویت انقلاب ایران را بر شعار "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" استوار کرد و مقرر شد که همين شعار مبنای تعريف سياست خارجی قرار گيرد.
نه شرقی نه غربی
اما این شعار برای تدوین کنندگان سیاستهای نظام نوظهور چه تعریفی داشت؟ ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس جمهور ایران که اکنون مقيم فرانسه است، در مورد اينکه شعار نه شرقی نه غربی و استقلال چگونه می توانست مبنای تعريف سياست خارجی قرار گيرد می گويد: "یعنی اینکه شما مجالی برای قدرت خارجی ایجاد نکنید که او در سیاست داخلی عمل (دخالت) بکند."
وی البته از برخی وقايع ابتدای انقلاب مانند گروگانگيری در سفارت آمريکا به عنوان اقدام هايی ياد می کند که از ديد او در راستای حفظ استقلال نبوده است و می گويد که از دید کسانی چون وی، این گروگانگیری و نحوه برخورد با آن در واقع ورود آمریکا به مسايل ایران می دانستند و می گفتند که این عمل نقض استقلال ایران است، برای اینکه به قدرت خارجی نقش تعیین کننده در امور داخلی ایران داده است. حکومتی بواسطه همین گروگانگیری استعفا داد.
آيت الله خمينی در ابتدای انقلاب مخالف مذاکره با آمريکا نبود
اما سیاست خارجی ايران در روزهای آغازین پس از تشکيل حکومت جدید چگونه طراحی شد؟ دکتر ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت که پس از پيروزی انقلاب تشکيل شد می گويد: "در دولت موقت ما سياستی تدوين کرديم که دو جنبه داشت، جنبه داخلی اینکه ما از سیاست موازنه منفی که رهبران برجسته ای چون دکتر مصدق پایه گذار آن بودند، تبعیت کردیم. (هنوز جنگ سرد وجود داشت بنابراین ما در تقابل ها و رقابت ها سياست موازنه منفی را اتخاذ کرده بودیم) و جنبه خارجی اينکه از پیمان سنتو خارج شدیم و سپس به جنبش غیر متعهدها پیوستیم."
اشغال سفارت آمريکا و تغيير مسير سياست خارجی
اما استراتژی مورد نظر دکتر یزدی مجال زیادی برای تحقق نیافت و موقعیت استثنایی که در فردای پیروزی انقلاب برای سیاست خارجی ایران مشاهده می کرد با اشغال ناگهانی سفارت آمریکا در تهران (توسط شماری از دانشجویان و به گروگان گرفته شدن دیپلماتهای آمریکایی) از بین رفت.
از آن پس این ذهنیت انقلابی بود که بر اغلب سیاست ها سایه افکند. مخالفت حاکمان جدید در تهران با درخواست های مکرر دولت موقت برای آزاد کردن گروگانهای آمریکایی، این برداشت را به وجود می آورد که جمهوری اسلامی از همان ابتدا با قصد رویارویی با آمریکا متولد شده بود. اما عمادالدین باقی که کتابهایی در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی تالیف کرده معتقد است که آیت الله خمینی از ابتدا قصد مقابله با آمریکا به صورتی که ماجرای گروگانگیری بدان منتهی شد را اصلا در دستور کار خود نداشت.
تاثير جريان چپ بر ضدآمريکايی شدن انقلاب اسلامی
آقای باقی می گويد "قبل از انقلاب رهبر (آيت الله خمينی رهبر پيشين انقلاب اسلامی) با آمریکایی ها چند مذاکره در پاریس داشت. اما در آغاز انقلاب تاثیرات جریان چپ یعنی مارکسیست ها بر فضای سیاسی کشور در رادیکال کردن فضای سیاست خارجی بسیار تعیین کننده بود. آنها (چپ ها) اقلیت بودند اما قدرت جریان سازی و تبلیغ سیاسی داشتند. آنان با تعابیر و شعارهای خود جوانان و دانشجویان را مسحور خود می کردند و رهبر (آيت الله خمينی) برای خلع سلاح آنان شعارهای تندتری سر می داد. ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا هم در واقع برای این بود که گوی سبقت از مارکسیست ها ربوده شود."
دکتر ابراهیم یزدی نیز معتقد است که آیت الله خمینی ابتدا نگاهی عملگرایانه تر به سیاست خارجی داشت و در مورد قضیه پولهای مسدود شده ایران در آمریکا نیز تمایل خود به مذاکره با واشنگتن را نشان داده بود.
موافقت آيت الله خمينی با مذاکره با آمريکا
آقای يزدی می گويد: "سایروس ونس، وزیر خارجه اسبق آمریکا، از قبل تقاضای ملاقات کرده بود. این درخواست را من در جلسه مشترک شورای انقلاب و دولت موقت مطرح کردم و با آقای خمینی هم مشورت کردم و ایشان هم تایید کردند که ما برای احقاق حقوق خودمان و حل وفصل مطالبات و ادعاهایمان بایستی با آمریکایی ها وارد مذاکرات جدی بشویم. برخی از سلاحهایی که آمریکایی ها به ما داده بودند، آن قطعات حساس سیستم ها را قبل از پیروزی انقلاب با خود برده بودند؛ نظیر جعبه های کامپیوتری هواپیماهای اف -14. هنگامی که در همین سفر آقای سایرونس ونس من مساله را مطرح کردم، وزارت دفاع آمریکا تماس گرفت و گفت به این شرط ما حاضریم که این جعبه ها را برمی گردانیم که شما قرارداد امنیتی بین ایران و آمریکا را تایید بکنید. واضح است که این قرارداد مفادش طوری بود که ما نمی توانستیم آن را بپذیریم."
نيروهای چپ نقش موثری در ضدآمريکايی کردن انقلاب داشتند
با این وجود با گذشت زمان و جا افتادن حکومت انقلابی، عامل ایدئولوژی و نیز میراث تحولات گذشته چنان بر حوزه سیاست خارجی ایران حکمفرما شد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی، به گفته عماد الدین باقی، شکل و ماهیتی تهاجمی به خود گرفت.
آقای باقی می گويد: "سیاست خارجی انقلاب واکنشی بود نسبت به سه مساله (که عبارت بودند از): کودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت مصدق، حمایت آمریکا از شاه در جریان قیام سالهای 41 تا 43 و حمایت آمریکا از شاه در برابر انقلاب در سال پنجاه و هفت. مجموعه اين عوامل باعث شد که سیاست خارجی دوران انقلاب جنبه تهاجمی نسبت به آمریکا پیدا کند."
البته تهاجمی شدن سیاست های ایران در مقابل آمریکا پیامدهای خاص خود را هم داشت که آثار خود را با گذر زمان نشان داد.
صدور انقلاب
انقلابيون در ايران، پس از تشکيل جمهوری اسلامی و کنار زدن ملی گراها از حاکميت، رفته رفته سياست تازه ای را در پيش گرفتند که از آن به عنوان "صدور انقلاب" به ساير کشور ياد می شود.
بر مبنای اين سياست، نزديک شدن به جنبش های اسلامی و حمايت از حرکت های انقلابی در کشورهای مسلمان و سپس حمايت از جنبش های آزادی بخش (ولو غير اسلامی) در دستور کار قرار گرفت.
در واقع واقعيت اين بود که با تهاجمی شدن سیاست خارجی جمهوری اسلامی، اصل صدور انقلاب به اولویتی مهم تبدیل شد.
اما سود و زیان سیاست صدور انقلاب اسلامی چه بود و تا چه زمان ادامه یافت؟
گری سیک که عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا در دوره ریاست جمهوری پرزیدنت جرالد فورد، جیمی کارتر و رونالد ریگان بود و کتاب "همه سقوط می کنند: رویارویی تراژیک آمریکا و ایران" را نیز در سال 1985 نوشت؛ در این باره معتقد است که سیاست صدور انقلاب توسط ایران پس از جنگ عراق و ایران از دستور کار استراتژیک حاکمان تهران خارج شد. به نظر گری سیک هزینه های فراوان صادرات انقلاب، علت اصلی این چرخشی بود.
شکست تئوری صدور انقلاب
آقای سيک می گويد: "من فکر می کنم ایده صدور انقلاب هم از منظر عملی بودن اولیه و هم نتیجه عملی ای که بدست داد، یک شکست کامل بود و هم از این منظر که برای ایران شهرت بسیار بدی بوجود آورد و آن را خطرناک و غیر قابل اعتماد جلوه داد. هیچ کشوری در هیچ زمینه ای حاضر به همکاری با جمهوری اسلامی نبود. ده تا پانزده سال طول کشید که جمهوری اسلامی درنگاهش به ایده صدور انقلاب تجدید نظر کند."
بخش دوم اين مقاله، به بررسی سياست خارجی ايران پس از درگذشت آيت الله خمينی خواهد پرداخت.
cilck to follow link
سیاست خارجی ایران از 1357 تاکنون؛ چرخش ها و چالش ها - بخش دوم
محمد امینی
پس از مرگ آيت الله خمينی سياست خارجی جمهوری اسلامی به سمت عمل گرايی حرکت کرد
انقلاب سال 1357 که به ایجاد حکومتی اسلامی در ایران منجر شد؛ در عرصه سياست خارجی نيز مانند ساير عرصه ها، تحولی ريشه ای به همراه آورد. اساس سیاست خارجی و هویت انقلاب ایران بر شعار "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" استوار شد و مقرر شد که همين شعار مبنای تعريف سياست خارجی قرار گيرد اگرچه تحولاتی که بعدها رخ داد، از ديد برخی ناظران راه را برای تاثيرگذاری قدرت های خارجی در ايران باز کرد.
در بخش نخست اين مقاله، به بررسی سياست خارجی جمهوری اسلامی در زمان حيات آيت الله خمينی، پرداختيم و در اين بخش نگاهی خواهيم داشت به سياست خارجی ايران پس از مرگ آيت الله خمينی.
بر اساس تقسیم بندی استراتژیک دو محوری، مبتنی بر آرمان گرایی و عملگرایی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی پس از درگذشت آیت الله خمینی و پایان جنگ وارد مرحله ای شد که سعی داشت از روند دشمن تراشی های قبلی فاصله بگیرد.
پروفسور انوشیروان احتشامی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه دارام در بریتانیا، معتقد است که علت این تحول، در گذار از یک روند طلبکارانه به روند واقع بینانه تر مربوط بود.
آقای احتشامی می گويد: "سالها خواسته های جمهوری اسلامی خیلی ماکسیمالیست (حداکثرطلب) بود. شعار نه شرقی، نه غربی؛ این معنی را در خود داشت که ایران یک قطب جدید باشد برای آرایش نیروهای جهان سوم، يا جهان اسلام. این حالت البته هزينه زیادی داشت. برای همین در طول زمان و کم کم، روند ماکسیمالیسم کوتاه شد؛ ولی جوری کوتاه شد که ایران هربار صدمه خورد. به عنوان مثال در سال 1982، نه تنها عراق تمام شرایط ایران برای صلح را قبول کرده بود، بلکه کویت و عربستان سعودی حتی حاضر شده بودند که ضامن صلح باشند و خرج بازسازی ایران را بدهند. (ايران اين پيشنهاد را نپذيرفت) جنگ و فاجعه شش سال بعد ادامه يافت."
با وجودی که پس از جنگ و درگذشت آیت الله خمینی روند عملگرایی و واقع بینی تا اندازه زیادی به نسبت دوران قبل در دستور کار قرار گرفته بود؛ اما هنوز هم طرز تفکر آیت الله خمینی از سوی بخش محافظه کار سیستم در سطوح مختلف حفظ می شد و سیاست خارجی نیز از این روند مستثنی نبود.
عمادالدین باقی می گوید این روند به گونه ایی افراطی قابل مشاهده بود که هر آنچه رهبر جمهوری اسلامی حتی به صورت کلی مطرح می کرد توسط لایه های دیگر به قانون تبدیل می شد.
آقای باقی می گويد: "در واقع ایشان (آیت الله خمینی) به لحاظ فیزیکی حضور نداشت، اما اندیشه و روحش بر دستگاه حکومتی وسیاست خارجی حاکم بود. لذا بعضی از مواضعی که وی مطرح کرد مثل مخالفت با رابطه با آمریکا همچنان بقوت خود باقی ماند. اما از آن طرف اتفاقات دیگری هم افتاد که خیلی مهم است. به عنوان مثال فرض کنید که امام در زمان جنگ می گوید که ما اگر از صدام بگذریم از فهد (پادشاه عربستان سعودی) نمی گذریم، ولی بعد از ایشان دولت جمهوری اسلامی با عربستان سعودی روابط حسنه برقرار می کند و پیمان امنیتی منعقد می کند. یا اینکه یک روز گفتند رژیم صهیونیستی مصر و رژیم صهیونیستی مبارک، عامل کمپ دیوید. اما امروز شما می بینید که با دولت مصر روابط دوستانه برقرار می شود و حتی نام خیابان خالد اسلامبولی هم توسط شورای شهر مرتبط با جناح محافظه کار تغییر می کند.
فتوايی که بايگانی شد
با وجودی که تحولاتی مانند بایگانی شدن فتوای مرگ سلمان رشدی (نویسنده انگلیسی رمان "آیات شیطانی")، صادره توسط آیت الله خمینی يش از دوران رياست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی اتفاق افتاد؛ اما دولت او نيز از جهات مختلفی همان تنگناها و محدودیت های سابق در سیاست خارجی را احساس می کرد. به عنوان مثال هرگاه در جهت بهبود روابط با آمریکا گام هایی برداشته می شد، لایه های محافظه کار، تندرو و انقلابی در مقابل سیاست های وی سد می شدند.
به نظر دکتر ابراهیم متقی، استاد دانشگاه و عضو محقق در مرکز اسناد انقلاب اسلامی یک علت مهم ناکارآمدی استراتژی های مبتنی بر عملگرایی آن بود که اصل "سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است"، در جمهوری اسلامی مورد "بی مهری" قرار داشته است.
وی می گويد: "روندهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نشان می دهد که در فضاهای مختلف تلاش لازم را برای هماهنگ سازی سياست ها با یک سری ضرورت های داخلی و همچنین هنجارهای بین المللی را به انجام رسانده است، اما این روند به گونه ای ناقص شکل گرفته است. وقتی به عرصه سیاست خارجی نگاه می کنیم شاهد این هستیم که سیاست خارجی در مقایسه با سیاست داخلی از انعطاف پذیری محدودتری برخوردار بوده است. در حالیکه در فضای بین المللی تغییرات گسترده ای انجام شده است. در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی اگرچه اهداف سیاست خارجی ایران گسترش پیدا می کند، اما ابزارهای سیاست خارجی ایران (بجای گسترش) کاهش پیدا می کنند."
تنش زدايی در روابط خارجی
در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی پس از روی کار آمدن وی در سال 1376، سیاست خارجی دولت وی ابتدا با تحولاتی انفجاری آغاز شد. مصاحبه آقای خاتمی با شبکه تلویزیونی سی ان ان آمریکا و سخنرانی وی در سازمان ملل که بیل کلینتون رییس جمهوری دموکرات ایالات متحده در صف نخست شنوندگان حضور داشت و نیز سفرهای آقای خاتمی به اروپا و اعمال سیاست تنش زدایی جدی با اعراب، همگی از جمله چنین تحولاتی بودند. اما ابتکارات محمد خاتمی در ارائه پیشنهاد "گفتگوی تمدنها" و نیز سیاست تنش زدایی خارجی وی، به سرعت با دو مانع درونی و بیرونی برخورد کرد.
روحيه انقلابيگری در سياست خارجی رفته رفته جای خود را به واقعيت گرايی داده است اگرچه همواره موانعی در راه وجود داشته و دارد
فشارهای شدید محافظه کاران بر سیاست های داخلی محمد خاتمی و اصلاح طلبان همواره تاثیرات منفی خود بر سیاست خارجی دو دولت وی را نیز به خوبی نشان داده است و باعث شده که آقای خاتمی هرگز نتواند از این سیاست (تنش زدایی) برای ایجاد تحولات بنیادین در سیاست خارجی جمهوری اسلامی استفاده کند. بهبود روابط با آمریکا به همان وضعیت قبل بازگردانده و محدود شد و روابط با اتحادیه اروپا نیز همواره در معرض چالش های ناشی از اوضاع داخلی ایران و سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی در قضیه فلسطین و اسراییل و برنامه اتمی ایران قرار داشته است. عوامل اخیر میزان تاثیرگذراری فشارهای بیرونی بر سیاست خارجی دولت محمد خاتمی را به شدت افزایش داده است، تا آنجا که دولتمردان جمهوری اسلامی در قضیه امضای پروتکل الحاقی پيمان منع توليد و گسترش سلاح های اتمی تا مرز بحران جدی پیش رفتند.
دکتر ابراهیم یزدی، وزیر خارجه نظام جمهوری اسلامی در دولت موقت پس از انقلاب معتقد است که این اوضاع ناشی از فقر شناخت در نگاه استراتژیک حاکمان جمهوری اسلامی بوده و هست.
وی می گويد: "به نظر من تصمیم گیرندگان سیاست خارجی در ایران به برخی از نکات کلیدی و تغییرات و تحولاتی که در بیست سال گذشته در مناسبات جهانی رخ داده یا بی اطلاع یا بی توجهند. پایان جنگ سرد به این معناست که حداقل برای کشوری مثل ایران، موقعیت استراتژیک آن پس از شاید بیش از یکصد و پنجاه سال تغییر پیدا کرده است. بنظر می رسد که برخی از تصمیم گیرندگان ایران هنوز بر این تصورند که ما در دوران جنگ سرد زندگی می کنیم و بنابراین (آنان) می توانند با نزدیک شدن مثلا به روسیه دل آمریکایی ها را خالی بکنند یا بتوانند با نزدیک شدن به این قدرت از یک قدرت دیگری امتیاز بگیرند."
دکتر یزدی معتقد است که عامل استراتژیک دیگر آسیب زننده به سیاست گذاری در حوزه سیاست خارجی در 25 سال گذشته، اختلال عملکرد دستگاههای متعدد تاثیرگذار در میدان سیاست خارجی هم باید مد نظر قرار داده شوند. وی می افزايد: "در همه کشورهای جهان، بخصوص در کشورهایی که حتی دموکراتیک هم هستند، نهادهای مختلف در تنظیم سیاست ها دخالت می کنند و نمی شود وجود آنها را نادیده گرفت. اما جهان کنونی بر اثر تجربه، نهادهایی را بوجود می آورد که در آن نهادها اندیشه ها و نظریات متفاوت عرضه شده و آن نهاد تصمیم گیری می کند. مشکل ایران این است که ما هنوز یک چنین نهادهايی نداریم."
آقای يزدی می گويد: "مشکل این است که ایران نتوانسته است سقف انتظارات و مطالبات خودش از جهان بیرون را، از جمله در مورد آمریکا، تعریف کند."
با تمام این تفاصیل، کمتر کارشناس و تحلیلگری را می توان یافت که حرکت سیاست خارجی جمهوری اسلامی در طول 25 سال گذشته را یک حرکت ارتجاعی و رو به عقب تصویر کند. گری سیک معتقد است سیاست خارجی جمهوری اسلامی با سال های گذشته بسیار متفاوت است. وی می گويد: "سیر حرکتی سیاست خارجی ایران پس از انقلاب، روند کاملا پیوسته و پویایی بوده است. شروعی با تندروی افراطی در دهه 1980 میلادی و بتدریج حرکت بسمت اعتدال گرایی با مشاهده بی فایدگی سیاست های قبلی از طریق همکاری مثبت با همسایگان و دیگر کشورها و حضور موثر در سازمان ملل متحد. پس از انقلاب، جمهوری اسلامی اعلام کرد که با سازمان ملل کاری ندارد؛ چون این سازمان را تحت نفوذ و سلطه غرب می دانست. اما آنها می دانستند که این سیاست بر علیه خود ایران است. لذا جمهوری اسلامی اکنون در سازمان ملل متحد بسیار فعال است."
اولويت های سياست خارجی ايران چيست؟
جستجو در بطن تحولات در سياست خارجی جمهوری اسلامی بار دیگر به این پرسش ختم می شود که جمع بندی اساسی در نگاه حاکمان جمهوری اسلامی از اولویت بندیهای سیاست خارجی چگونه بوده است؟ دکتر هوشنگ امیر احمدی از کارشناسان برجسته در حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی، اولویت بندی مورد بحث را چنین خلاصه می کند: "جمهوری اسلامی در اوائل زندگی اش یک اولویت بندی برای سیاست خارجی خود تدوین نمود. در این فرایند اولویت اول را کشورهای اسلامی داده شد، یعنی هم کشورهای اسلامی و هم حرکت های اسلامی. اولویت دوم به کشورهای همسایه داده شد، یعنی کشورهایی که هم مرز با ایران هستند. اولویت سوم کشورهای منطقه، کشورهایی که ورای همسایگی هستند. منطقه در اینجا وسیع تر از مثلا خلیج فارس است و کل خاورمیانه و آسیای مرکزی و قفقاز را در بر می گیرد و حتی بخشی از اروپا و آفریقا را در بر می گیرد. اولویت چهارم را هم دادند به کشورهای ورای منطقه، که منظور اروپای غربی است و بویژه آمریکا. به همین دلیل اولویت رابطه با آمریکا و حل مشکلات ایران با ایالات متحده در اولویت آخر بود."
مشکل این است که ایران نتوانسته است سقف انتظارات و مطالبات خودش از جهان بیرون را، از جمله در مورد آمریکا، تعریف کند
ابراهيم يزدی
اما به اعتقاد دکتر امیر احمدی این اولویت بندی در طول 25 سال گذشته مشمول یک چرخش 180 درجه ای شده است.
وی می گويد: "اولویت ها دارند تصادفا عکس اولویت بندی اولیه حرکت می کنند، یعنی اولویت رابطه با آمریکا دارد به اولویت اول جمهوری اسلامی تبدیل می شود، رابطه با اروپا دارد عمده تر می شود، سپس همسایگان و در آخر اسلامی ها در اولویت قرار می گیرند. این یک نوع اولویت بندی است که از دور به نزدیک می آید. شاه (محمد رضا پهلوی) هم از آمریکا و اروپا سیاست خارجی اش را آغاز می کرد و سپس به کشورهای اسلامی می رسید."
اما در این میان موج عظیمی که حمله تروریستی یازدهم سپتامبر به خاک آمریکا ایجاد کرد، بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز فشار زیادی وارد آورده است. زنجیره تغییر رژیم ها در افغانستان و عراق، قرار گرفتن جمهوری اسلامی در فهرست محور شرارت در کنار کره شمالی و عراق و افزایش کم سابقه فشار بر حاکمان تهران از پیامدهای فوری این حادثه بوده است. این فشارها سیاست خارجی جمهوری اسلامی را بیشتر واکنشی و کمتر ابتکاری کرده است. ابوالحسن بنی صدر، رییس جمهوری سابق ایران می گوید که اکنون عامل ترس بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی سایه بزرگتری افکنده است.
آقای بنی صدر می گويد: "سیاست خارجی ایران نه تنها واکنشی است، بلکه از حمله سپتامبر (حملاتی که به ساختمان های مرکز تجارت جهانی و پنتاگون صورت گرفت) به بعد مقداری ترس و تهدید هم بدان اضافه شده است. ولی در طول این مدت (25 سال)، محرک سیاستها نیاز است و بابت این نوع نیاز به خارج است که نوع رابطه را معین می کنند مثلا با روسیه، اروپا و یا با خود آمریکا، با انگلستان و دنیای عرب."
همسايه جديد ايران
اما سقوط طالبان و صدام در افغانستان و عراق و از بین رفتن میدان مانور سازمان مجاهدین خلق مستقر در عراق، البته جوانب مثبتی را هم برای امنیت استراتژیک جمهوری اسلامی ایجاد کرده است. دراین میان تحولی اساسی که در سایه چنین تغییرات مهمی ایجاد شده آن است که به قول گری سیک به همسایه شدن ایران و ایالات متحده آمریکا و پیامدهای آن مربوط می شود.
آقای گری سيک می گويد: "البته ایران مجبور شده تا با این حقیقت کنار بیاید که آمریکا به دو کشور همسایه ایران حمله کرد و در این فرایند دو نظام، يکی طالبان و يکی صدام را که دشمنان انقلاب اسلامی بودند از بین برد. بنابراین از این زاویه، آمریکا خدمات بزرگی در حق ایران انجام داد و البته جمهوری اسلامی از این بابت ممنون آمریکا نیست؛ چون آمریکا این کارها را برای نفع جمهوری اسلامی انجام نداد و نفع خودش را در نظر داشت. اما ایران جنبه مثبت قضایا را درک کرد و درک خود را از طریق همکاری سازنده با آمریکا نشان داد. نخست در افغانستان از طریق کمک به ایجاد حکومت جدید به ریاست حامد کرزی و سپس در عراق، از طریق اتخاذ سیاست مناسب در قبال شیعیان بروش مسالمت جویانه که طی آن از تحریک شیعیان عراق برای دردسر درست کردن در سر راه نیروهای اشغال کننده عراق اجتناب کرد."
وی می گويد: "ایران بروشی عملگرایانه و عاقلانه با تحولات جدید در منطقه برخورد کرده است. از طرفی این را هم باید در نظر داشت که دولتمردان جمهوری اسلامی نمی توانند در مقابل این واقعیت بایستند که آنها اکنون توسط آمریکا محاصره شده اند و آمریکا برای مدتی طولانی همسایه ایران شده است. در واکنش به این حقیقت، دولتمردان جمهوری اسلامی درجه مخاصمه طلبی نسبت به آمریکا در گذشته را به حداقل کاهش داده و از در همکاری وارد میدان شده اند. با این فکر و امید که این سیاست به منافع بلندمدت ایران خدمت خواهد کرد. "
در جمع بندی نهایی از ارزیابی عملکرد 25 ساله سیاست خارجی در دوران حیات جمهوری اسلامی می توان گفت سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سالهای اولیه و بویژه پس از قضیه گروگانگیری در سفارت آمریکا، صورتی تهاجمی و ایدئولوژیک بخود گرفت که پس از جنگ با عراق بسمت عملگرایی تغییر مسیرجدی داد.