ادامه حقوق بشر یا حقوق مومنان:تقريرات درس آيت الله منتظري درباره حرمت انسان
پيش از آغاز بحث لازم است چند نكته خاطر نشان شود:
1 ـ درسهاي آيت الله منتظري در فاصله 26 شهريور 1382 تا 16 مهر 82 است و طي چند سال پيش از آن آرام آرام نكاتي از اين بحث در منظومه ديدگاهها و افكار ايشان ملاحظه ميشود اما به مرور پرورش يافته و در اين درسها به صورت يك اجتهاد و نظريه قاطع درآمد.
2 ـ تقريرات درس به همراه بهره برداري از يادداشتها و جزوه درسي استاد توسط عمادالدین باقی فراهم آمدهاند.
3 ـ تقريرات به صورت تلخيص شده تنظيم گرديد و عندالاقتضأ برخي فقرات جابجا شدهاند. در تلخيص نيز اصل بر وفاداري به مفهوم بوده نه عين منطوق كلام.
4 ـ مباحث فني و برخي ارجاعات به كتب و منابع و اصطلاحات و سلسله روات و توثيق يا تضعيف آنها و بحثهاي لغوي حذف شدهاند تا هم قاعده تلخيص و هم سلامت و رواني گفتار براي عموم رعايت شود.
5 ـ آنچه در سراسر مباحث در خور تامل است وسواس و احتياط آيت الله منتظري در نقد و نفي است و تا آنجا كه ممكن بوده كوشش در تاويل و تعديل و جذب كلام داشته و اگر روايتي كنار گذاشته ميشود توأم با تأني و تأمل و نقد علمي است.
6 ـ مطالب داخل [] كه با فونت متفاوتي آمده از مقرِر است.
«در مكاسب شيخ انصاري آمده است كه سب مومن (نه مسلم) في الجمله حرام است. ميگويد «فيالجمله» چون ممكن است در جايي سب كردن ضرورت پيدا كند. براي مثال در جايي جان فرد در خطر باشد و با يك فحش نجات پيدا كند. سب حرام است به دلايل اربعه: كتاب، سنت، اجماع و عقل.
ظلم كردن به مردم (كه سب هم ظلم است)، هم به حكم عقل و هم كتاب و سنت جايز نيست.
به عقيده ما قرآن كه ميگويد «لقد كرمنا بني آدم»، منظور اين است كه بني آدم به اعتبار اينكه بني آدم هستند كرامت دارند اينكه گفته ميشود حقوق انسان، يعني انسان به ما هو انسان شرافت دارد ولو اينكه كافر باشد چون ذاتاً انسان نزد خداوند احترام دارد و اين صريح آيه است. امام علي نيز در نامه به مالك اشتر ميگويد مردم دو صنف هستند «اِمّا اخ لك في الدين و اما نظير لك في الخلق». پس انسان بما انه انسان حرمت دارد. شيخ ميگويد سب حرام است و علي المومن اشد الحرمه. شايد اينكه روايات سب را درباره مومن حرام ميدانند بخاطر قدر متقين آن است.
[البته در عرف هم اهانت به يك اوباش و اهانت به يك فرد موقر و معتبر را يكسان نميدانند و به نحو ارتكازي نه تجويزي، انسانها از اين نوع دو اهانت به يك اندازه جريحهدار نميشود.]
اينكه در روايت بر مومن تاكيد دارد شايد براي تحريك احساسات است كه بگويد اين فرد مومن است و اقتضاي مومن بودن اين است كه ميدانيم برخي تهمتها به آن فرد نميچسبد.
بعضي به آيه «واجتنبوا قول الزور» استناد كردهاند زور يعني قول باطل. برخي هم پاسخ دادهاند قول زور يعني دروغ و اجتنبوا يعني از دروغ اجتناب كن در حالي كه اهانت و سب لزوماً و حتماً دروغ نيستند. ممكن است فردي احمق باشد و به او بگويند احمق. اين اگر سب باشد حتماً دروغ نيست»(8)
براي حرمت سب همچنين به آيه «ولاتنابزوا بالالقاب بئس لاسم الفسوق بعد الايمان» ميتوان استناد كرد. در اينجا هم قيد مومن و مسلمان ندارد و خداوند ميگويد كه از اسم گذاري بد، بيزار است. هيچ قومي قوم ديگر را مسخره نكند و قيد اسلام هم در كار نيست زيرا خداوند اصولاً خواسته است روابط اجتماعي خوب باشد و مردم به يكديگر سخنان نادرست نگويند. اين حكم شامل غير مسلمان هم ميشود. حداقل آن اين است كه مسلمان را در بر ميگيرد اعم از اينكه اين مسلمان، مومن باشد يا نباشد. همچنين ميگويد وقتي كه مومن شديد در حق ديگري يا در حق يك فرد غير مومن نبايد اهانت كنيد اقتضاي ايمان اين است كه انسان متين باشد و چرند نگويد.
سب كردن نزد خدا مذموم است في نفسه چه نسبت به مومن باشد چه غير مومن»(9)
[بنابراين آنچه موضوعيت دارد خود سب كردن است و حرمت انسان نه عقيده و ايمان.]«روايتي از ابي بصير است كه ميگويد لاتسبوالناس فتكسبوا العداوة» در اين روايت هم قيد مومن و مسلم ندارد و مطلق است و سب انسان را بطور كلي نفي ميكند. برخي گفتهاند اين نهي، نهي مولوي نيست نهي ارشادي است. مقتضاي ارشادي بودن چنين حكمي اين است كه شارع توصيه اخلاقي كرده و ما را متوجه عواقب عمل مينمايد و ميگويد اگر سب كنيد عداوت ايجاد ميشود ولي اگر بيم عداوت و دشمني در ميان خود نداريد سب ميكنيد. ارشادي بودن حكم يعني اينكه سب كردن عقوبت ندارد و اين برداشت خلاف ظاهر است. تنها نكتهاي كه ميتوان گفت اين است كه سب مومن بدتر است از سب غير مومن... چهار روايت در اين زمينه خوانديم كه دو تاي آن اشاره به مومن دارد و دو تا عام و اطلاق به مومن و غير مومن دارد.(10)
چون مومن يك فرد اخلاقي است و از نظر جامعه شناختي مفهوم انتظار نقش دقيقاً تابع پايگاه اجتماعي و موقعيت اجتماعي فرد است از مومن انتظاري ميرود كه از غير مومن نميرود. به نحو عرفي و ارتكازي اين سخن كه سب افراد با شخصيت و مومن بدتر از افراد سبك و ناهنجار است صحيح است يعني در جامعه هر فرد عادي با هر عقيده و گرايشي سب كردن افراد اخلاقي و محترم را قبيحتر ميداند و وجدان عمومي جريحهدارتر ميشود.
«و اما پس از بحث سب مومن، مسئله ديگري هم مطرح است و بسياري از آقايان ميخواهند گردن اسلام بگذارند كه اسلام براي انسان بما انّه انسان هيچ ارزشي قايل نيست و همه ارزش را براي ايمان و اسلام قايل است اصلاً انسان به ما انه انسان نه خون و نه مال و نه عرض او محترم است. از صاحب جواهر هم همين معنا استفاده ميشود. منتهي او مسئله سب را عنوان نكرده و مسئله هجأ مومن و حرمت آنرا مطرح كرده و پس از آن ميگويد و اما مشركين ومعاندين بطور كلي لعن شان و سب شان جايز است. آيا واقعاً چنين است يا مواردي كه سب يا لعن اجازه داده شده جزو موارد استثنأ است؟ آيا انسان بما انه انسان حقي و حرمتي از نظر جان و مال و آبرو دارد يا آنچه ارزش دارد ايمان است؟ آري از نظر اخروي نزد خدا و قيامت چنين است كه ايمان ارزش دارد اما نظر حقوق شهروندي و حقوق اجتماعي آيا فقط مومن حق دارد و بقيه حق ندارند؟ يا اينكه انسان حرمت دارد ولي حرمت مراتب دارد، ايمان هم مراتب دارد، انسانيت هم مراتب دارد كه چند نمونه از آيات و روايات را ذكر ميكنيم. اعتبار عقل اين است كه فحش نزاع درست ميكند و سب حرام است مگر موارد استثنأ كه اين استثنأ شامل مومن و غير مومن ميشود چون اگر مومني مبدع باشد براي جلوگيري از بدعت او جايز است كه با او برخورد شود براي اينكه جلوي بدعت گرفته شود. مستفاد از آيات و روايات اين است كه انسان به ماهوانسان حق شهروندي دارد»(11)
[اينكه ايمان يك ارزش است اما نزد خداوند و در پاداش قيامت لحاظ ميشود نه براي اِعمال اين ارزش در حقوق اجتماعي و زندگي انسانها كه سبب تبعيض گردد از نكات بسيار مهم در اجتهاد آيت الله منتظري است. زيرا همين كه ملاك ايمان را در رعايت حقوق اجتماعي دخالت دهيم بي درنگ مسئلهاي به نام مرجع تشخيص مومن بودن و غير مومن بودن پيش ميآيد در حالي كه يگانه مرجع در اين امور خداوند است و چون انسانها مامورند حكم به ظاهر كنند از ظواهر امور نميتوانند مومن بودن يا نبودن افراد را تشخيص دهند چنانكه آيت الله خميني در مبحث امر به معروف و نهي از منكر ميگويد: «ممكن است فردي را كه به خاطر ارتكاب فسقي آشكار نهي از منكر ميكنيد نزد خداوند مقربتر از شما باشد»(12) مسئله ديگري كه پيش ميآيد تفاوت درجات ايمان است و افراد در مراتب و درجات مختلفي قرار دارند و اگر قرار باشد اين ملاك در ترسيم حقوق دخالت كند نوعي اغتشاش (علاوه بر تبعيض) در رعايت حقوق انسانها پديد ميآيد. مسئله استقلال ايمان و تفاوت درجات ايمان از حقوق شهروندي، موضوعي است كه بارها در سالهاي گذشته توسط آيت الله منتظري مورد اشاره و تذكر بوده است](13)
«اين مسئله را در فقه جايي مطرح نكردهاند ولي بين روشنفكران خيلي مطرح است كه آيا اسلام براي انسان با قطع نظر از اينكه هر ديني داشته باشد ارزشي قايل است. نوعاً فقها ميگويند نه و اگر كافر ذمي باشد مال و خون او محترم است ولي اگر كافر حربي باشد حرمت ندارد سپس كافر حربي را چنان معني ميكنند كه كسي كه اهل ذمه نميماند ولو اينكه جنگي وجود نداشته باشد.
ما مطلب را مطرح كرديم و تتبع آن را به فضلا واميگذاريم. تتبع در اينكه آيا غير از مومن و غير از ذمي حرمت ندارند؟ جان و مال و ناموس آنها محترم است؟ آيا احترام فقط متعلق و مربوط به دين و ديندار است و اگر دين نداشت احترام هم ندارد؟ ما در اينجا فقط مبحث «سب» را مطرح كرديم و تتبع در بقيه موارد با آقايان است. به نظر ما اگر «سب» جايز باشد سب مومن هم جايز است و اما برخي آيات و روايات كه بر حرمت داشتن انسان به ما انه انسان دلالت دارند عبارتند از:
1 ـ قال الله تعالي: و لقد كرمنا بني آدم... و فضلنا هم علي كثير ممن خلقنا تفضيلاً. (اسرا/ 70)
خداوند انسان بما انه انسان را اعم از مسلم و غير مسلم با هر عقيدهاي كه باشد گرامي داشته چون انسان شأنيت دارد و داراي استعداد تكاملي است و ميتواند از ملائكه سبقت گيرد. چون زمينه تكامل در انسان وجود دارد اين امر سبب حرمت شده. گاهي از ما سوال ميكنند كه كفار ذمي خراج نميدهند و يا اينكه در برخي كشورها ميشود مالي كه متعلق به آنهاست را پرداخت نكرد؟ خيلي از آقايان اجازه ميدهند اما اين اجازه مشكل است چون آن فرد زحمت كشيده است، اختراع كرده است و به مالي رسيده.
[اين سخن استاد نيز پايه قرآني دارد. قانونمنديهاي اجتماعي كه از منظر جامعهشناسي سكولار قانونمندي اجتماعي و از منظر الهيون سنتهاي الهي قلمداد ميشوند مستقل از عقايد و ايدئولوژيهاي انسان هستند. اين قانونمندي كه «هركسي همان دورد كه كشت» ربطي به اينكه افراد داراي چه مذهبي هستند ندارد. مصرعي كه گفته شد بيان منظوم آيه «ليس للانسان الا ماسعي» است. امام علي همين معنا را چنين روايت ميكند: «كما تزرعُ تحصد» چنانكه كشتهاي بدروي.(14) بنابراين اگر كفار هم در اثر سعي و كوشش و پژوهش به موقعيت سروري در جهان رسيدند آنرا نميتوان ناشي از عنايت خداوند به جماعتي يا غضب او به جماعتي ديگر دانست بلكه ناشي از يك قانون و معادله اجتماعي و منطبق با سنت الهي است. از اينرو تمكن غير مسلمانان در جوامع ديگر اگر محصول سعي آنان باشد حق آنان است و نميتوان آنرا زايل كرد.]
2ـ قل لعبادي يقولوا التي هي احسن ان الشيطان ينزع بينهم، ان الشيطان كان للانسان عدواً مبيناً (اسرأ/53)
به بندگان من بگو نيكوترين سخن را بگوئيد و خوب حرف بزنيد همانا شيطان در دلها وسوسه ميكند و او از آغاز دشمن آشكار انسان بوده ]و موجب نزاع و دشمني ميشود[ و سب از آشكارترين اموري است كه موجب فتنه و عداوت ميشود و هم نزد خداوند منفور است و هم به حكم عقل قبيح است و به مقتضاي قاعده ملازمه حرام است.
3ـ خداوند در بيان مراحل تكويني انسان ميگويد: «و لقد خلقناالانسان من سلالةٍ من طين... ثم انشأناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين»
انسان را از خلاصهاي از گل آفريديم. اين از قدرت نمايي خداست. اين مراتب وجود را كه ملاحظه ميكنيم، انسان از مرحله جمادي به مرحله نباتي ميرسد و مراحل تجرد را طي ميكند «و ثم انشأناه» و خلق ديگري كرديم نه اينكه از ابتدا يك روح مجرد و مستقلي داريم كه آنرا در جسم فرو ميكنند بلكه در اصل همين ماده است كه تكامل مييابد و به تجرد ميرسد و اگر به طور طبيعي مُرد مجردِ كامل از دنيا رفته است. اين مجرد كامل ممكن است شمر باشد يا يكي از اوليأ خدا باشد. بالاخره از خاك است كه يك انسان مجرد كامل پيدا ميشود و خدا در اينجاست كه ميگويد«فتبارك الله احسن الخالقين» و خود را به خاطر خلق اين موجود تحسين ميكند سپس انبيأ را براي تربيت او ميفرستد. پس خداوند در اين آيه انسان را احسن مخلوقات ميداند صرفنظر از اينكه چه عقيدهاي داشته باشند. چگونه چنين انساني به خود اجازه دهد ديگري را تحقير و توهين كند.
4 ـ در ميان صفات مومنين خداوند ميفرمايد: «و الذين هم عن اللغو معرضون» (مومنون /3) تنقيص ديگران و سب ديگران (هر كه باشد)، از آشكارترين مصاديق لغو است و مومن مرتكب آن نميشود. اقتضاي ايمان اين است كه احدي را سب نكند.
5 ـ دليل روايي: در صحيحه ابي بصير آمده است كه رسول خدا فرمود: «لاتسبوا الناس فتكسبوا العداوه بينهم» ظاهر روايت نهي مولوي است نه ارشادي گرچه برخي گفتهاند نهي ارشادي است و حرمت از آن استفاده نميشود و روايت فقط ميگويد اگر فحش بدهيد كسب عداوت كردهايد و مجازات و جهنم ندارد. امااينكه عقاب نداشته باشد خلاف ظاهر است.
6 ـ در صحيحه ابن حجاج آمده است: «في رجلين يتسابّان؟ قال: البادي منهما اظلم»
در اينجا هم قيد مسلمان و غير مسلمان ندارد و هر دو صحيحه اخير مومن و غير مومن را شامل ميشوند.
7 ـ در خطبه 206 نهج البلاغه آمده است كه عدهاي از اصحاب اميرالمومنين داشتند اهل شام را سب ميكردند. اهل شام واقعاً جنايت كرده بودند، آب را به روي آنها بسته بودند و با امام مسلمين ميجنگيدند. وقتي امام شنيد كه اصحابش آنها را سب ميكنند فرمود: «اني اكره لكم ان تكونوا سبابين» يعني حتي به آنانكه با شما ميجنگند دشنام ندهيد و من بدم ميآيد كه شما دشنامگر باشيد. انسان عاقل كار را براي نتيجهاش انجام ميدهد. اگر شما بگوييد آنها آب را بستهاند و ظلم كردهاند و آنچه را انجام دادهاند بشماريد بهتر از دشنام دادن است چون آنها را معرفي و توصيف ميكنيد «و لكنكم لو وصفتم اعمالهم و ذكرتم حالهم كان اصوب في القول و ابلغ في العذر و قلتم مكان سبّكم. اياهم: اللهم احقن دمائنا و دمائهم...»
8 ـ در روايت سليم بن قيس از اميرالمومنين آمده است كه رسول خدا فرمود: ان الله حرم الجنه علي كل فحاش بُديّ قليل الحيأ، لايبالي ماقال و لاما قيل له، فانك ان فتشته لم تجده الا لِغَيّةٍ او شرك شيطان» (الكافي ج 2 ص 323)
خداوند بهشت را براي افراد فحاش حرام كرده است و افراد كم حيأ كه فحش دادن عادت شان شده و افراد لاابالي و بي قيد چه خودشان فحش دهند چه به آنها نسبت دهند مانند الواطي كه بهم ديگر ناسزا تعارف ميكنند ممكن است در نطفه شان خللي باشد و شيطان شريك نطفه شان شده باشد.
9 ـ درمرفوعه ابن جميله آمده است: «ان الله يبغض الفاحش المتفحش» (الكافي ج 2 ص 324)
يعني آنكه فحش ميدهد نزد خدا مبغوض و منفور است.
بنابراين وقتيكه خداوند نفس دشنام دادن را بد ميداند، اين بدي اطلاق دارد.»(15)
«ايمان به خدا و عالم غيب براي انسان يك كمال است. قرآن هم ميفرمايد «ماخلقت الجن و الانس الا ليعبدون»
و در روايت آمده «ليعبدون» يعني «ليعرفون» عبادت واقعي اين است كه عرفان و شناخت كامل وجود داشته باشد بي شناخت انسان، خلقت او براي تكاملش و كمال او به خدا و ارتباط با غيبت است و چون ايمان براي انسان كمال است در روايات آمده كه سرزنش و سب و ايذأ و اهانت مومن جايز نيست ما اين را قبول داريم اما بحث اين است كه علاوه بر اصل ايمان آيا نفس انسان بودن محترم است از باب اينكه انسان زمينه همان ايمان و تكامل است و خدا ميفرمايد لقد كرمنا بني آدم...؟ و انسان در نظام وجود كون جامع و جامع كمالات است؟ اين انسان بما انه انسان و با قطع نظر از دين خاص و مذهب خاص آيا حرمتي دارد يا نه؟ يك زمان است كه انسان كار خلاف انجام ميدهد كه تعزير يا قصاص يا مجازات ميشود اما اگر انساني معتقد به دين خاصي نيست و نسبت به هيچكس هم آزاري ندارد و رفتار معقولي دارد آيا حرمت ندارد؟ ما چند آيه و روايت نقل كرديم ممكن است دو سه رواياتي كه در آخر گفته شد را اشكال كنند كه در صدد بيان حرمت و ذو حق بودن انسان به ماهو انسان نيست و فقط ميگويد زبان انسان نبايد ول باشد و فحاشي كند و اين روايت دلالتي بر مدعا نداشته باشد. البته بقيه دلايل كافي است و نياز به اينها نيست.
10 ـ از جمله رواياتي كه مفيد است روايت كافي جلد 2 ص 324 است هر چند سند روايت خوب نيست. ميگويد شخصي با امام صادق در بازار كفاشها ميرفت. غلام همراه امام عقب افتاده بود. چند بار سربرگرداند و او را نجست و بار چهارم كه او را ديد به او فحاشي كرد و نسبت ناروا به مادرش داد امام از فرط ناراحتي به صورت خودش سيلي زد و گفت من تاكنون خيال ميكردم تو اهل ورع و تقوا هستي و اكنون معلوم شد تقوا نداري او جواب داد جانم به فدايت، مادر او مشرك بوده است. حضرت فرمود آيا نميداني هر امتي براي خودشان مقرراتي جهت نكاح دارند و ملتزم به نكاحي هستند پس از من دور شو كه به يك انسان چنين اهانت كردي. راوي ميگويد ديگر او را با امام صادق نديدم.
در اين روايت حضرت حتي اجازه اهانت به يك مشرك را نميدهد و او را طرد ميكند پس روايت نشان ميدهد كه اصل اهانت به انسان از نظر امام منفور است. اگر جايي استثنأ شده باشد نسبت به مومن هم استثنا شده است و فرقي نميكند.
11 ـ در تحف العقول ص 56 (در كافي هم آمده) در باب مواعظ النبي آمده است: فردي به پيامبر گفت مرا موعظه كن يا وصيتي كن پيامبر فرمود «احفظ لسانك» (قرآن هم ميفرمايد: «مايلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد» ما متاسفانه سياست مان اقتضأ ميكند كه نسبت به هر كس هر چه ميگوييم) دوباره گفت مرا موعظه كن دوباره پيامبر گفت احفظ لسانك و بار سوم كه گويا توصيه پيامبر در دل او جا نيفتاده بود دوباره همان جمله و حكمتاش را گفت و فرمود «و يحك و هل يكب الناس علي مناخرهم في النار الاحصائد السنتهم» آيا چيزي مردم را به رود آتش خواهد انداخت جز درو شدههاي زبان شان.
(وقتي فردي موقعيتي دارد كه در دادگاهها و روزنامهها مورد استناد قرار ميگيرد و تبعاتي دارد و جناياتي بر اثر آن رخ ميدهد همان درو شدههاي سخن است يك حرف، بذري است مثل گندم كه يك دانه مياندازي و نتايج و گندمهاي زيادي درو ميكني) ظاهر روايت حفظ زبان است يعني اگر كلمهاي خواستيم بگوييم كه شك داريم حصيدهاي و دور شده سوئي خواهد داشت مراقبت كنيم گرچه اگر شك كرديم اصالت الاباحه جاري ميشود و به اطلاق روايت «احفظ لسانك» نميتوان استدلال كرد.
12 ـ درنهج البلاغه نامه 53 به مالك اشتر كه دلالت خيلي خوبي دارد اين است كه «و اشعر قلبك الرحمة للرعية والمحبة لهم واللطف بهم و لا تكونن سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان: اما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق...»
آيت الله منتظري پس از توضيح لغوي «شَعر» ميگويد «و اشعر» يعني در عمق دل خويش مردم را دوست داشته باش و اين عبارت قيد اسلام ندارد. براي مردم چون درندهاي نباش... چون آنها دو صنف اند يا برادر ديني تواند يا اگر مسلمان نيستند در خلقت مانند تو يك انسانند پس انسان به ماهو انسان حرمت و كرامت دارد. اينكه در سياست، خودي و غير خودي و دسته بندي ميكنيم غلط است. در مقابل خدا مومن مقاماتي دارد و اجر و ثواب دارد عالِم هم حرمت دارد اما از نظر حقوق اجتماعي كه ميخواهند در يك كشور زندگي كنند حقوق مساوي دارند مانند هم هستند و همگي شهروند و متعلق به يك كشورند «او نظير لك في الخلق» اين مردم اشتباه هم ميكنند و تو بايد با آنها با محبت رفتار كني پس از نظر شهروندي آنها هم كه غير مسلمان هستند حقوقي دارند.
ايمان، كمال است نسبت به رسيدن به خدا اما نسبت به شهروندي و زندگي اجتماعي، افراد حقوق مساوي دارند لذا حضرت ميفرمايد به همه محبت از ته دل كن و لطف كن و اين همان است كه خداوند ميگويد «لقد كرمنا بني آدم... و فضلنا هم علي كثير ممن خلقنا تفضيلاً»
من تقاضا دارم كه چون فرصت تتبع پيدا نكردم اين سوال كه انسان كرامت ذاتي دارد يا نه را تتبع كنند. اينكه انسان گل سرسبد خلقت است البته مومن به جاي خود احترام دارد اما احترام انسان هم جاي خود.
صاحب جواهر در مكاسب در مسئله هجأالمومن خيلي اصرار دارد كه غير مومن حرمت ندارد و ما ميگوييم كه چنين نيست.»(16)
13 ـ كافي ج 2 ص 226 درباره صفات مومنين روايت مفصل و خوبي دارد كه سند آن خيلي محكم نيست اما روايت جالبي است [مهم است كه از ميراث فرهنگي ما و گفته شده در قرنها پيش است] پس از سلسله مراتب «... المومن هو كيس الفطن، بشره في وجهه و حزنه في قلبه، لاحسود، لاسباب و لامغتاب...، حشاش، بشاش...»
مومن در صورت و ظاهر، خوش اخلاق است اندوه هم اگر دارد در درون اوست. سرزنده و خوش روست، عبوس نيست، اهل تجسس نيست، محكم و صريح است، سبّاب و فحاش هم نيست.
اينكه مومن در برابر غير مومن برخورد نامناسب داشته باشد خلاف سيره پيشوايان است.
14 ـ كافي جلد 2 ص 103 «... ثلاث... اوجب الله له الجنه 1 ـ انفاق كردن حتي زمانيكه ممكن نيست اما به اندازهاي كه ميتواند، 2 ـ خوشرويي با همه مردم عالم، 3 ـ انصاف نسبت به خود داشتن يعني اگر جايي به ضرر خودت هم بود حق را بگير.
15 ـ كافي ج 2 ص 117: در توارت نوشته شده كه در مناجاتهايي كه خداوند با موسي بن عمران داشته ميفرمايد اسرار مرا در سينه خود نگهدار و اظهار مكن (و نبايد هر عيبي از ديگران ديد آشكار كند) و در مقام علني از ناحيه من مدارا را نسبت به دشمن من و دشمن خودت رعايت كن و در مقابل دشمن خشونت نشان نده مدارا كن، كسي را در معرض سب قرار نده (يعني كاري نكن كه به خدا و دين فحش بدهند) و سريّ كه آنها را ناراحت كند آشكار نكن و با دشمنان خشونت مكن كه اينجا غير مسلمان مراد است (ترجمه و توضيح روايت)
حال اگر از اين روايات اخير حرمت انسان به ماهو انسان استفاده نشود از روايات ديگر ميشود و از روايات اخير دست كم اين استنباط ميشود كه خشونت و تندي با غير مسلمان جايز نيست.
عرف مرجع تشخيص سب و اهانت است
«ثم ان المرجع الي السب العرف: مرجع سب، عرف است. سب يعني شتم الوجيع يعني آنكه به مغز استخوان ميرود و دردناك است و اين به نسبت فرهنگها و منطقهها تفاوت دارد بعضي القاب در جايي ممكن است واقعاً فحش باشد در جايي نباشد. شيخ از تعريف سب فرار كرده و گفته «معروفٌ» چون درجاهاي مختلف تفاوت دارد.»
«اما اينكه ميگويند لفظي كه باعث تنقيص طرف است بايد قصد اهانت داشته باشد يعني ميشود انسان حرفي بزند كه سراپا اهانت است و گوينده با توجه به معنا آنرا گفته باشد و همه بگويند او توهين كرده و نميپرسند كه آيا در دل قصد اهانت داشته يا نه و فقط اگر توجه به معنا نداشته يا اينكه لوازم آنرا نميدانسته سب نيست اگر لفظي به حسب معناي ظاهر عرفي سب است اهانت انتزاع ميشود و اگر واقعاً او توجه نداشته اهانت است اما قبح فاعلي ندارد يعني طرف سبك شده اما فاعل نميدانسته و توجه نداشته و گناهكار نيست «هوان» محقق شده اما اهانت محقق نشده.»(17)
استثنائات باب سب
«مستثنيات باب سب سه مورد هستند كه شيخ مرحوم ذكر كرده است 1 ـ نسبت به متجاهر 2 ـ مبدع در دين 3 ـ فردي كه سب او نه تنها موجب رنجش نميگردد كه موجب خوشنودي او هم ميشود.
[چون سب في نفسه مذموم است منظور از اين مستثنيات اين نيست كه ميتوان كساني را كه استثنأ شده سب كرد بلكه منظور اين است كه]فرضاً اگر كسي متجاهر به فسق بود و در مرأ و منظر عمومي ميخواري كرد و به او گفته شد مشروبخوار اين سب نيست ولي به كسي كه مشروبخوار نيست و با آن مخالف است و حرام ميداند اگر بگوييد مشروبخوار، سب است. درباره معتاد هم چنين است در اينكه اين استثناها و برخورد با سه مورد مذكور از باب امر به معروف و نهي از منكر است يا نه دو قول وجود دارد و اگر از باب امر به معروف و نهي از منكر باشد بايد شرايط و مراحل آن رعايت شود.(18)
«از ما فقه هزار سال پيش را نميخواهند فقه امروز را ميخواهند و در قرآن و سنت كلياتي را داريم كه ميتوانيم مسائل را از آنها استنباط كنيم» آيت الله منتظري پس از نقل و تشريح روايات مربوط به سب مبدع و ذكر مأخذ آنها ميگويد: درباره بدعت گزار در دين چند روايت نقل شده كه فقط صحيحه داود دلالت بر سب دارد و واژه سب را بكار برده و بقيه روايات فقط دلالت بر احترام نكردن مبدع دارند و نبايد از اين يك روايت سوء استفاده شود. مرحوم كاشف الغطا سب را تعميم داده و سب و شتم و لعن و قذف و تحقير را به يك معنا گرفته و ميگويد سب غير اهل ايمان از افضل طاعات براي رضايت رب العالمين است آيا وقتي قرآن ميگويد لقد كرمنا بنيآدم، ميتوان يك مشرك را به خاطر مشرك بودن سب و لعن كرد؟ يك وقت است كه در مقام تبري جستن از كافري هستيم و از كار او و ظلمي كه او كرده تبري ميجوئيم به خاطر ظلم او اما نميتوان فردي را كه ولو كافر است اما خدمت به جامعه ميكند به جاي تشكر، لعن كرد. پيامبر اكرم (ص) بعد از آنكه پيشانياش را شكستند فرمود: «اللهم فانه لايعلمون». اين است منطق اسلام.
اينكه آيتالله خويي ميگويند رواياتي در اين باب وارد شده من همه روايات را در وسايل و كافي و مستدرك ديدم تا «فاظهروالبرائة» روايات زياد داريم و غير از روايت داود هيچ روايت ديگري كه در آن اكثروا من سبهم داشته باشد نداريم. روايات زياد داريم كه ميگويد اظهار برائت كنيد، همنشين نشويد و اگر تعظيم آنها كنيد هدم اسلام است و تعظيم مبدع تقويت اوست: اكثروا من سبهم و القول فيهم و الوقيحه و باهتوه... اما روايت ميگويد مبدع را زياد فحش بدهيد، هر سخن و بدكاري كه ميتوانيد به او نسبت دهيد و به او بهتان بزنيد.
مرحوم شيخ حسين لنكراني بعد از كتاب شهيد جاويد در منزل آقاي مشكيني كه من و آقاي رباني شيرازي هم بوديم گفت من هر بهتاني را به شما جايز ميدانم و از اين پس بهتان ميزنم اينكه چون به نظر ما كسي حرف كجي زده ميتوان به او بهتان زد خيلي غريب است. اما «باهتو» معناي ديگري هم دارد در آيه «فَبُهِتَ الذي كَفر» به معناي آنكه كافر بود مبهوت شد. يعني دليل و برهان در مقابل او آورد به نحوي كه او گير كند و پاسخي نداشته باشد. مگر خداوند امر به بهتان ميكند. پس باهتوه يعني چنان با آنها مباحثه كنيد كه در تحيّر بيفتند و جوابي نداشته باشند و در مخمصه بيفتند. اگر اين معنا باشد يعني با مبدع بايد مباحثه كرد و حرف باطل او را رد كرد و باهتوه يعني باحثوه.
«كيلا بطمعوا في الفساد في الاسلام» تا طمع نكنند در اسلام فساد كنند. طبق همين روايت هم معلوم ميشود منظور از مبدع اين است كه به اصل اسلام ضرر بزند اما اگر يك مسئله اختلافي باشد مثل اينكه امام علم غيب دارد يا ندارد كه در شهيد جاويد گفته شده به اصل اسلام لطمه نميزند چون خدا راجع به خود پيامبر اكرم هم ميگويد: قل كنت احد الغيب... قل ما كنت بدعي من الرسل... يعني ميگويد پيامبر هم از خودش علم غيب ندارد. پس منظور از فساد في الاسلام، هدم اسلام است»(19)
«در روايت مراةالعقول مجلسي هم آمده است قال الجوهري: بهته بحث اخذه بغتتاً و بهت رجل بالكذب اذا دهش فتحير. يعني ناگهان او را گير بيندازيد و اهل علم با او مباحثه كنند و او را متحير سازند.
نتيجهگيري: پس اصل اول اين بود كه سب مومن (نه معصوم چون كاشف الغطأ گفت اشرار مومن هم سب شان جايز نيست و معلوم ميشود مومن هم شرور ميشود) مسلماً حرام است و ما تعميم داديم و گفتيم كه سب اساساً مذموم است و اينكه انسان فحاش باشد شرعاً مذموم است فحش نسبت به هر كس كه باشد و انسان بما انه انسان كرامت دارد. پس اصل اولي عدم جواز است. يك روايتي كه داشتيم و در آن تعبير سب بكار رفته بود اولاً بايد استحقاق سب پيدا كند. ثانياً بايد در اسلام تشكيك شود و اگر كسي در فروع نظر ديگري داشته باشد حق نداريم او را سب كنيم. در اصول هم يك سنخ مسايلي است كه از ضروريات اسلام نيست از جمله در معاد مسايلي هست مانند حشر ابدان كه اختلافاتي در روايات و در علما وجود دارد. مرحوم صدرالمتألهين در معاد جسماني نظريهاي غير از نظريه ديگران دارد. يا مسئله علم امام از ضروريات نيست كه هدم اسلام باشد و اگر كسي واقعاً مبدع باشد ميتواند مشمول اين صحيحه گردد.
ثالثاً عمده اين است كه يك روايت بيشتر نداريم [و خبر واحد حجت نيست]
بر فرض كه روايت را بپذيريم، پيامبر ميگويد «بعد از من اگر مبدع در دين پيدا شد» يعني اين كار مربوط به افراد نيست مربوط به جانشين پيامبر است، لذا نميتواند هر كسي نسبت به هر نويسنده يا شخصي اقدام كند و اينكه ما بخواهيم به يك صحيحه كه هيچ روايت ديگري نداريم استناد كنيم كه ميتوان به هر كسي فحش داد درست نيست. دستوراتي كه ما در اسلام داريم عام مجموعي است نه عام استغراقي. عام استغراقي يا عام افرادي اين است كه هر فردي مكلف است. در عام مجموعي، مجموع مكلف است يعني حاكم، مثل آيه «والسارق و السارقه فاقطعوا ايديهما» ايا هر كسي ميتواند دست سارق را ببرد؟ منظور اين است كه جامعه مسلمين بايد حد را جاري كند و جامعه متبلور ميشود در حكومت و حاكم اسلامي و كسي كه مجموع من حيث المجموع در او متبلور است».(20)
آنچه در روايات مشكل است «اكثر من سبهم» و «باهتو» است كه در هيچ روايت ديگري نيامده و مرحوم آيت الله بروجردي ميگفتند در مسايل به يك روايت ولو صحيح نميشود فتوا داد. ما چه ميدانيم واقعاً لفظ امام چه بوده. اگر در يك مسئلهاي 5 ـ 6 روايت مشابه آمد اجمالاً ميفهميم كه چنين مطلبي را امام فرمودهاند اما دقيقاً چه لفظي بوده نميدانيم. حالا اين لفظ «اكثر من سبّهم» تعبير پيامبر بوده است؟ نميدانيم! اين فرمايش آيت الله بروجردي را دست كم نگيريد. ما در تقريرات درس ميبينيم كه يك درس را افراد مختلف به صورتها و بيانهاي مختلف مينويسند ما چه ميدانيم كه پيامبر دقيقاً چه گفتند. شايد داودبن...... به اجتهاد خود فرمايش پيامبر اسلام را به اين صورت درآورده و مانبايد همه حكم عقل و صريح آيه لقد كرمنا و روايات حرمت سب را بهم بزنيم به خاطر يك كلمه اكثر من سبهم در يك روايت.
آري درباره اهل بدعت روايات داريم كه آنها حرمت ندارند. روايتي در وسايل (دوره 20 جلدي) جلد 8 ص 605 و در وسايل (دوره 30 جلدي كه موسسه آلالبيت نشر كرده) ج 12 باب 154 آمده است كه سه طايفه حرمت ندارند: صاحب هواي نفس بدعت گذار (كه يك دفعه هوس ميكند امام زمان شود و منظور اين نيست كه در يك مسئله فقهي نظر ديگري بدهد) و امام ظالمان و متجاهر به فسق.
آيت الله خويي درمصباح الفقاهة جلد اول ص 281 به اين استثناي دوم اشكال كرده و گفته روايات متواتري آمده است براي جواز سب مبتدع و بهتان و اتهام زدن به او.
درحالي كه ما گفتيم بر خلاف نظر آيت الله خويي يك روايت بيشتر نيست. ما روايت زياد داريم كه ميگويد از مجالست با آنها پرهيز كنيد اما اينكه تهمت بزنيد و خلاف واقع به او نسبت دهيد فقط در يك روايت آمده كه مفهوم آنهم تهمت نيست بلكه مباحثه است. آيتالله خويي مسلم گرفتهاند كه «باهتو» يعني تهمت زدن. اگر كسي مبتدع در دين باشد و ما مطالب خلاف واقع به او نسبت دهيم سپس مردم تحقيق كنند و ببينند كه تهمتها ناروا است مردم برعكس مريد او ميشوند و او را مظلوم ميدانند. نميدانم تعبير «اتهام» را آيت الله خويي از كجا آوردهاند.(21)
«پي نوشتها»
.1 براي توضيح اين مطلب نگاه كنيد به: گفتمانهاي ديني معاصر (تهران. سرايي. 1382) ص 189 تكملهاي بر قبض و بسط تئوريك شريعت.
.2 وسايل الشيعه ج 29 (التاسع و العشرون) قم. موسسه آلالبيت(ع) لاحيأ التراث. 1412 .'û ق. ص 107 باب: انه لايقتل المسلم اذا قتل الكافر و همانجا ص 132 باب عدم ثبوت القصاص علي المومن بقتل الناصب.
.3 سخنان آقاي حاتم قادري استاد دانشگاه در يازدهمين نشست سالانه دفتر تحكيم وحدت در دانشگاه تربيت معلم مهر 1382
.4 صحيفه نور، جلد 21، ص 46 و 47 پيام امام خميني به تاريخ 10/8/1367 تحت عنوان منشور برادري
.5 مباني اقتصاد اسلامي شهيد مطهري، ص 170
.6 مثنوي مولوي دفتر پنجم. ص 339
.7 گلشن راز. به كوشش قادر فاضلي (تهران. فضيلت علم. 1377) ص 103 و 104.
.8 مكاسب محرمه، درس 2، مورخ 26/6/82
.9 مكاسب محرمه، درس 3، مورخ 30/6/82
.10 مكاسب محرمه، درس 4، مورخ 5/7/82
.11 درس مكاسب محرمه، جلسه 5، مورخ 6/7/82
.12 كتاب امر به معروف، نهي از منكر (مجموعه تبيان، دفتر 21) امام خميني، نشر عروج.
.13 ن. ك گفتمانهاي ديني معاصر. ص 135
.14 نهج البلاغه، خطبه 152، كما تدِينُ و كما تزرَعُ تحصدُ و ما قَدَّمت اليومَ تقدمُ غداً فامهَدُ لقدمِك و قدِّم ليومك.
بر فرا خور كيش خويش مزد يابي و چنان كه كشتهاي بدوري و فردا همان بهره بري كه امروز به پيش فرستي پس گامجايت را استوار ساز و براي آن روز خويش، امروز زاد و بودي پيش فرست.
.15 مكاسب محرمه، درس 6، مورخ 7/7/82
.16 مكاسب محرمه، جلسه 7 مورخ 8/7/82
.17 مكاسب محرمه، درس 8 مورخ 12/7/82 و قسمتي از درس 7
.18 مكاسب محرمه، درس 9، مورخ 13/7/82
.19 مكاسب محرمه، جلسه 10، مورخ 14/7/82
.20 مكاسب محرمه، درس 11، مورخ 15/7/82
.21 مكاسب محرمه، درس 12، مورخ 16/7/82