شنبه 15 آذر 1382

تاریخ نگاری ایدئولوژیک

انقلاب ايران و سقوط پادشاهي، بخش نخست: تاريخ نويسي در ايران
مهدي خلجي (راديوفردا(: انقلاب ايران در سال 1357 به پيروزي رسيد و نظام شاهنشاهي پيشين برافتاد. سقوط نظام سلطنتي پيش از آن که در عمل اتفاق بيفتد، در ذهن رهبران انقلابي روي داده بود. رهبران انقلاب، تاريخ پادشاهي و به ويژه تاريخ عصر پهلوي را به گونه هاي روايت مي کردند که هيچ گونه مشروعيتي براي آن برجا نماند. در روايت تاريخي انقلابيون، عصر پهلوي سراسر ستم، فساد و تباهي بود. به همين سبب آنها خواستار سقوط آن و جايگزيني نظامي عادلانه و سرشار از آزادي و آبادي ميشدند. به واقع با روايت تاريخي انقلابي بود که انقلاب توجيه مي شد.
در گفتگويي که با شهبانو فرح پهلوي داشتم، او از روايت‌هاي گوناگون تاريخي سخن مي‌گويد که همه ساخته ايدئولوژي‌ها هستند:

شهبانو فرح پهلوي: من به عنوان يك شاهد اين دوره پيش از انقلاب، در زمان انقلاب و بعد از انقلاب مي توانم بگويم متاسفانه امروز تاريخ غالبا ابزاري براي پيشبرد مقاصد سياسي يا مسايل ايدئولوژيكي يا براي ماندن بر اريكه قدرت است به همين جهت امروز چه در ايران و چه در خارج از ايران به اندازه احزاب و سازمان هاي سياسي ايدئولوژيكي مختلف، ما روايت هاي مختلف تاريخي داريم. نتيجه اينگونه تاريخ ها و تاريخنويسي بود كه يكنوع آگاهي كاذب در جامعه ما ايجاد شد.

م.خ.: انقلابيون روايتي از تاريخ دادند تا انقلاب کنند، اما شماري از منتقدان سلطنت نيز مي‌گويند، در دوران پادشاهي محمدرضا شاه پهلوي نيز روايت رسمي جا را براي روايت‌هاي ديگر از تاريخ تنگ ميکرد. از شهبانو فرح پهلوي پرسيدم در دوران سلطنت پهلوي تاريخ‌نگاري سياسي چگونه بود؟

شهبانو فرح پهلوي: من فكر مي كنم كه در آن موقع شايد تاريخ‌نگاران ما زياد نبودند و مطالبي كه نوشته مي‌شد يك مقدار از طرف آنها كه دشمني داشتند با رژيم، مطالبي روي احساسات يا روي ايدئولوژي‌ها روي عقايد شخصي بود. ولي به هرصورت حالا گذشته، هرچه بود اين 25 سال كه گذشت مردم ايران با انصافند و بيشتر واقف مي‌شوند، با وجود تمام تبليغات مخالف گذشته آنچه كه واقعا در تمام زمينه‌ها چه در زمينه سياسي چه در زمينه فرهنگي چه در زمينه اقتصادي و زمينه هاي مختلف، چيزهايي در آن زمان شده بود، يك دانه هايي كاشته شد، كه امروز بارور است. روي همان باروري مملكت ما پايدار مانده. يك چيزي را هم فراموش نكنيم . ما يك مملكت عقب افتاده بوديم ، مملكتي كه بعد كم كم شد جزو ممالك در حال توسعه. فراموش نكنيم ما درزمان جنگ سرد بوديم، اينها هم در سياست اثر مي‌گذاشت هم در طرز فكر ما. ما امروز نمي توانيم با افكاري كه در خارج از كشور داريم قضاوت كنيم صد سال يا پنجاه سال پيش ايران را و فراموش كنيم كه روحيه و فكر خودما در تمام زمينه‌ها و طبقه‌ها با امروز فرق داشته. من اين را از نظر تاريخ‌نويسي نمي‌توانم بگويم براي آنكه در ان حد نيستم. ازلحاظ يك ايراني و احساسي كه به آب وخاك خودم دارم.

م.خ.: تاريخ‌نگاري سياه يا سفيد البته در دوره متأخر تاريخ ايران روند پرشتابتري داشته است. غلامرضا افخمي، از مديران بنياد مطالعات ايران در واشنگتن و مسئول طرح تاريخ شفاهي ايران ميگويد به دليل غلبه گفتار ضداستعماري در سده اخير، ماهيت سياست در جوامع جهان سوم ناشناخته مانده و تاريخنگاري سياسي که بايد از رويدادهاي سياسي تبييني علمي به دست دهد، در خدمت توجيه رفتار سياسي حاکمان يا دشمني با آنان درآمد:

غلامرضا افخمي (مسئول طرح تاريخ شفاهي ايران): تاريخ نگاري دوران پهلوي غالبا بر اساس ديدها و بينش‌هاي ايدئولوژيک انجام گرفت. شايد از اين گريزي هم نبود. به دليل اينکه پايه هاي اصلي زندگي سياسي ايران و بينش‌هاي سياسي ايران مثل بينش هاي سياسي در بيشتر کشورهاي در حال توسعه در رابطه با تجربه استعمار به وجود آمده. تجربه استعمار در نهايت يک سلسله ارزش‌ها و بينش‌هائي را تحميل مي‌کند که براساس آن بينش‌ها انسان‌ها عملا سياست و سياست‌گذاري را از کساني که در سياست و سياست‌گذاري شرکت مي‌کنند، مجرد مي‌کند. بنابراين، يک بيان‌ها و صحبت‌هائي مي‌شود که در آن صحبت‌ها و نوشته‌ها، عناصر اصلي شرکت کننده در آنها از قلم مي‌افتند و به جاي آنها عوامل ديگري گذاشته مي‌شوند که اين بيشترش در ايران مربوط به کلمه يا واژه شاه است، چه در مورد رضا شاه و چه در مورد محمدرضا شاه. اقداماتي انجام گرفته، اقداماتي که انجام گرفته به نام شاه ثبت مي شود واگر کسي با شاه موافق باشد، اين کارها همه کارهاي خوبي هست و پسنديده است و در ارتباط با پيشرفت و توسعه و بهبود وضع مردم است اگر کسي مخالف باشد تمام مسائلي که وجود دارد برمي‌گردد به شاه. در اين وسط، آن عامل‌هاي عمده‌اي که مشارکت داشتند، ناپديد هستند. در واقع، آنچه هست به جعبه سياهي مي‌ماند که درون آن بر کسي روشن نيست و همه چيز خوب يا بد، خير يا شر، به آن شخص مربوط مي شود يا به آن گروه خيلي مشخص.

م.خ.: انقلاب که پيروز شد، رهبران انقلاب تصميم گرفتند که روايت انقلابي از تاريخ را جايگزين روايت سلطنتي آن کنند. در نتيجه از همان آغاز کوشيدند تا کتابهاي درسي مدارس و دانشگاه‌ها و نيز محتواي تبليغات رسانه‌ها را به نفع روايت انقلابي از تاريخ تغيير دهند. اين جا يکي از نقطه‌هاي اختلاف نظر ميان دو گروه ميانهروتر و تندروتر انقلابي شد. دولت موقت پس از انقلاب، که از ميانه‌روها تشکيل مي‌شد، نسبت به آن چه يکجانبه‌نگري در گزارش تاريخ و تحريف آن مي‌دانست، اعتراض کرد.

رضا علامه‌زاده، نويسنده و کارگردان و استاد سينما در دانشگاه هالنز، در ويرجينياي امريکا، در زمان دولت موقت عضو شورايي بود که به سياستگذاري فرهنگي مي‌پرداخت. وي درباره اعتراض اين شورا به شيوه تصويرپردازي تاريخي از دوران پيش از انقلاب اشاره مي‌کند:

رضا علامه زاده (کارگردان سابق فيلم و استاد دانشگاه در ويرجينيا): من خودم خاطرم هست عضو شورائي بودم به عنوان شوراي بررسي مسائل فرهنگي و تعيين خط مشي سياست فرهنگي کشور. دکتر پرويز ورجاوند اولين وزير فرهنگ وهنر بعد از انقلاب در کابينه مهندس بازرگان بود ايشان دعوت شده بود از 160 هنرمند و تاريخنگار و محقق که در 25 کميته مسائل فرهنگي کشور را بررسي کنند و گزارش هاي خود را به ايشان تحويل بدهند اما در واقع اين کميسيون چند جلسه بيشتر تشکيل نشد و با مخالفت روحانيون و تندرو ها عملا متوقف شد. دليل اصلي استعفاي خود آقاي ورجاوند هم در آن زمان همانطور که درنامه مفصل خودش توضيح داد و همان موقع منتشر شد، اين مسئله آمده است. من يک تکه از اين نامه را که آقاي ورجاوند نوشته برايتان مي خوانم که عينا به اين نکته مي پردازد. راجع به اين طرح وقتي حرف مي‌زند ميگويد درنهايت تاسف موجبات ناراحتي و نگراني گروهي که با ديد بسته و قشري مسائل را مي نگرند را نيز فراهم آورد اين طرح. اين گروه که د رتجزيه و تحليل چگونگي انقلاب ملت ايران تنها از يک بعد خاص به مسائل مي نگرند، و با تعصب بسيار چنين مي پندارند که ميان انقلاب و نهضت‌هاي آزاديخواهانه و استقلال طلبانه ايران پيوندهاي ناگسستني وجود ندارد بر آن شدند تا همه پيشينه فرهنگي بسيار کهن و عظيم آن ملت را ناديده انگارند و به اعتباري با نسبت دادن همه آن به دودمان طاغوت آن را باطل و بي اعتباربشمارند.

م.خ.: اکنون که بيست و پنج سال از انقلاب ايران ميگذرد، روايتي از تاريخ در جمهوري اسلامي رسميت يافته که از دبستان تا دانشگاه به کودکان و جوانان آموخته ميشود و رسانه‌هاي گفتاري، شنيداري و ديداري در سطح وسيعي آن را توليد و توزيع ميکنند. سانسور شديدي بر نوشته‌ها و توليدهاي تاريخي اعمال ميشود و مجموعهاي از گزاره‌هاي مشخص تاريخي به طور مستمر تکرار مي‌گردد. پس از روي کار آمدن محمد خاتمي، در مقام رييس جمهوري، شماري از انقلابيون قديم و اصلاحگرايان جديد تلاش کردند تا در کتابهاي درسي تاريخ معاصر آموزش و پرورش بازنگري کنند و از روايت رسمي جمهوري اسلامي از تاريخ فاصله بگيرند. عمادالدين باقي، نويسنده و پژوهشگر، کتاب تاريخ معاصر دبيرستانها را بازنويسي کرد. اين کتاب يک سال در دبيرستانها تدريس شد. اما محافظه‌کاران تبليغات گستردهاي را عليه آن به راه انداختند و آن کتاب را تحريف تاريخ و در جهت اهداف دشمنان انقلاب توصيف کردند. وزارت اطلاعات طي نامهاي صريحاً ابلاغ کرد که کتابهاي تاريخ معاصر را وزارت اطلاعات بايد تهيه کند نه وزارت آموزش و پرورش. به اين ترتيب تلاش شماري از اصلاحطلبان براي فراگذشتن از تاريخنگاري بر پايه تبليغات سياسي و ايدئولوژيک ناکام ماند. چند ماه پيش با عمادالدين باقي گفت و گو کردم و ديدگاه وي را درباره سرشت تاريخ‌نگاري به شيوه ايدئولوژيک پرسيدم:

عمادالدين باقي (روزنامه نگار، تهران): کار تاريخ نگاري ايدئولوژيک از لحاظ علمي نمي تواند تاريخ نويسي قابل اعتمادي محسوب بشود بلکه بيشتر يک تاريخ نويسي تبليغاتي است و بعضي‌ها مي‌خواهند تاريخ را آنگونه که مي پسندند بنويسند، نه آنگونه که بايد باشد. بنابراين، اين با واقعيت خيلي فاصله پيدا مي‌کند اما درعين حال حتي در تاريخ نويسي هاي ايدئولوژيک هم حقايقي در لابلاي اين گفته‌ها نهفته است. تاريخ نويسي هاي ايدئولوژيک البته کار محقق را دشوار مي‌کند اما محقق از طريق تعارض يا تقابل داده‌ها در رشته‌هاي مختلف که براي جرح و تعديل اطلاعات وجود دارد، از مجموع اينها با روشهاي علمي مي‌شود اطلاعاتي را بيرون کشيد که بعضي از اينها با وجودي اينکه تبليغاتي هستند، براي محقق مي توانند از باب چيزي که ما ميگوئيم اقرار خصم، از اين باب هم مي توانند مورد استناد قرار گيرند.

***

م.خ.: تاريخ چيست؟ چرا بايد تاريخ نوشت؟ اين يکي از پرسشهاي اصلي فلسفه است که شالوده هرگونه تاريخنويسي و نيز انديشه سياسي است. محمد توکلي طرقي، استاد تاريخ دانشگاه ايلينوي امريکا ميگويد نوشتن تاريخ يعني شناختن خود و گشودن افقي براي آينده از راه آگاهي از گذشته:

محمد توکلي طرقي (استاد تاريخ دانشگاه ايلي نوي): تاريخ‌نگاري و تاريخ نويسي، روانکاوي يک جامعه است. کساني که مي خواهند گذشته حال را بررسي کنند که چگونه به اين رسيده‌ايم چرا رسيده ايم و چه عواملي در آن موثر بوده است. مي توانند ولي يک منظري از آينده هم در اين گذشته حال‌شناسي مورخ ها پيدا مي‌کنند بنابراين شناسائي تاريخ به خودشناسي کمک مي کند و جريان‌هاي فکري و جريان‌هاي تاريخي را شناسائي مي‌کند و به شکلي منظر روشن‌تري از آينده‌هاي ممکن را در اختيار قرار خواهد داد.

م.خ.: جواد طباطبايي، فيلسوف سياسي ايراني، سالهاست که درباره مباني تاريخنگاري در ايران پژوهش مي‌کند. تاريخ‌نويسي در نگاه او، مکان تبيين آگاهي يک قوم يا ملت از خويش است و ملتي که نتواند تاريخ خود را بنويسد، به واقع به تحول آگاهي تاريخي خود نادان مي‌ماند:

جواد طباطبائي (فيلسوف سياسي): تاريخ يعني در واقع تحول يک قوم در بستر زمان و تحولاتي که يک کشور يک قوم، يک ملت پيدا مي‌کند در طول زمان که به آن مي گوئيم تاريخ يک ملت. اما يک بار اين را مي نويسيم و سعي مي کنيم بفهميم بر يک ملت در طول زمان چه گذشته است. تاريخ در معناي دومش، عبارت است از نوشتن و توضيح اين آگاهي که ما در تاريخ خودمان پيدا مي کنيم و آگاهي‌اي که يک قوم و ملت نسبت به خودش پيدا مي‌کند. بنابراين، به اين اعتبار تاريخ عبارت است از بازتاب آن يا توضيح علمي يا نظري آن آگاهي که ملت يا قومي به خودش پيدا مي کند در بستر زمان و در تحول زمان . تاريخ در واقع مهم ترين مکان تکوين آگاهي يک قوم است نسبت به خودش، و به اعتبار دومش به معناي علم تاريخ باز مکان انعکاس يا تدوين نظري آن تکوين آگاهي است که يک قوم نسبت به خودش پيدا مي کند.

م.خ.: اما چرا حکومتهاي غيردموکراتيک تا اين اندازه مشتاق نوشتن تاريخ هستند؟ عمادالدين باقي ميگويد حکومت‌هاي غيردموکراتيک تاريخ مي‌نويسند تا مشروعيت سياسي خود را توجيه کند. به همين دليل به نوع خاصي از تاريخ‌نگاري امکان ظهور مي‌دهند و انواع ديگر را نفي مي‌کنند. از نظر عمادالدين باقي تاريخ‌نويسي با دموکراسي پيوندي استوار دارد:

عمادالدين باقي: پادشاهان سعي مي‌کنند تاريخ بنويسند و يک عده‌اي، فرقه‌ها، احزاب و کساني با نگاه ايدئولوژيک همه به نوعي مي‌خواهند هويت سازي کنند و مي‌خواهند هويت گذشته را به گونه‌اي نقش بزنند يا معرفي کنند يا شکل دهند يا بيان کنند که هويت سازي از گذشته، پشتوانه بشود براي هويتي که امروز براي جهان مي‌خواهند تعريف کنند و طبيعي است که اين مي‌تواند در خدمت اهداف گروهي و سياسي و فرقه‌اي و اجتماعي قرار دارد.

م.خ.: بيشتر کساني که از فقدان تاريخنگاري در ايران سخن ميگويند بر دلايل سياسي مانند استبداد يا دلايل جامعه‌شناختي تأکيد مي‌کنند. اما جواد طباطبايي مشکل تاريخ‌نويسي در ايران را فراتر از مسئله استبداد و حاصل يک بحران عميق فکري مي‌داند:

جواد طباطبائي: فکرنمي‌کنم که استبداد سياسي فرضا ارتباطي داشته باشد. البته در موارد بسياري معمولا براي اينکه توجيهي براي تنبلي خودمان پيدا بکنيم براي اينکه کاري نمي‌توانيم بکنيم، معمولا اين استبداد را پيش مي‌کشيم. در مورد بعد از انقلاب البته يک ذره مشکل مي‌شود اين حرف را گفت يا لااقل توجيه کمتري دارد و علتش هم اين است که بخش وسيعي از کساني که اين حرف را مي‌زدند در توجيه اينکه کاري نمي‌توانستند بکنند در سالهاي پيش از انقلاب، مهاجر کشورهاي خارجي هستند و بسياري‌شان يا در دانشگاه‌ها هستند يا يک جور ارتباط دارند. اين که تا الان نتوانسته‌اند کاري کنند، نشان مي‌دهد که اين استدلال هم در زمان شاه و هم قبل از انقلاب نادرست بوده و به طريق اولي، بعد از انقلاب هم که کاملا نادرست است. که البته يک استدلال سياسي بوده است و هست و احتمالا هم خواهد بود و ترديدي درش نيست و درست هم هست ولي به نظر من همه مسائل رانمي‌شود به وجود استبداد تقليل داد. مشکل ما فقدان فکر تاريخي است. ما در واقع در يک دوره از تاريخ ايران توانسته‌ايم نوعي تاريخ ايران را بنويسيم، به تدوين تاريخ ايران بپردازيم – فکري پيدا کرده‌ايم که امروز به آن مي‌گوئيم فکر خردگرا که برمبناي فکر خردگرا توانسته‌ايم يک مکتب تاريخ‌نويسي و يک جريان تاريخ‌نويسي در ايران ايجاد کنيم. مي‌توانيم بگوئيم در سده‌هاي چهارم و پنجم وششم تا حمله مغول تاريخ‌نويسي به يک معنا در ايران وجود داشته ولي به تدريج از بين رفته.

م.خ.: آنگونه جواد طباطبايي، اين فيلسوف سياسي مي‌گويد نوشتن تاريخ براي ايران دشواري‌هاي بنيادي دارد و براين اساس نوشتن تاريخ معاصر بدون در دست داشتن تاريخ‌نگاري عملي از دوران گذشته ممکن نيست چون مسائل تاريخ معاصر ايران خود معاصر نيستند و در گذشته هاي دور ريشه دارند.

جواد طباطبائي: در مورد کشورهائي مثل ايران من اعتقاد ندارم که تاريخ کنوني ايران را مي شود نوشت بدون اينکه ما تاريخ گذشته را توضيح داده باشيم، يعني بسياري از مسائل ايران مسائل تاريخي ايران هستند تا معاصر. بنابراين تازماني که از نظر تاريخي اينها را توضيح نداده باشيم نوشتن تاريخ معاصر ايران تقريبا کار غيرممکني خواهد شد.

***

م.خ.: اگر تاريخ‌نگاري معاصر دچار مشکلات بنيادي است، فراهم آوردن شرايط مطلوب براي شکل‌گيري تاريخ‌نگاري معاصر ايران نيز آسان نيست. از سوي ديگر اگر در دوران گذشته، تاريخ را برندگان و حاکمان مي‌نوشتند، در هزاره جديد امکان دستيابي به روايت‌‌هاي گوناگون از رويدادهاي تاريخي به طرز شگفت‌انگيزي افزايش و گسترش يافته است. امروزه مفهوم رسانه به اندازه‌اي تحول يافته که هر کس ميتواند گزارش شخصي خود را از تاريخ ثبت کند و در پيشگاه ديگران بگذارد. بر اين پايه و به‌رغم همه روايتهاي ايدئولوژيک از تاريخ معاصر ايران، راديو فردا تصميم گرفته است تا در رشته برنامه‌اي هفتهگي از اين هفته تا سالروز انقلاب ايران، به بررسي جوانبي از تحولات سياسي، اقتصادي و فرهنگي عصر سلطنت محمدرضا شاه پهلوي بپردازد. شناخت اين دوران که دهه‌هاي منتهي به انقلاب ايران است، ميتواند به آگاهي علمي به ويژه نسل جوان ايران از شرايط پيدايش انقلاب ياري کند.

در برنامه‌هاي آينده، در گفتگو با صاحبنظران، تحليلگران و فعالان عصر پهلوي نگاهي مي‌کنيم به وضعيت فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي دهه‌ها و سال‌هايي که به انقلاب 57 ايران انجاميد. بخش بعدي برنامه انقلاب ايران و سقوط پادشاهي به مسئله نفت و پيامدهاي سياسي و اجتماعي آن در روند تحولات عصر سلطنت محمد رضا شاه پهلوي خواهد پرداخت.

مهدي خلجي با شهبانو فرح، جواد طباطبائي، عمادالدين باقي و محمد توكلي طرقي