پنجشنبه 4 تیر 1383

مرثيه اي براي سپاه


خبرنامه گويا- جمعه 8 خرداد 1383
مرثيه اي براي سپاه (1)، مهدي طلعتي
خيلي ساده است، سپاه آمده بود مردمي باشد و مردمي بماند اما نماند. آمد تا الگوي جديدي از يك ارتش مردمي باشد اما نشد. آمد تا ساده و بي تكلف باشد و گماشته ها كارهاي خصوصي امرا و افسران آن را نكنند، اما چنين هم نشد. آمد تا از زد و بندهاي سياسي بركنار باشد و تنها به حفظ منافع مردم بينديشد اما استحاله شد

خيلي ساده است، سپاه آمده بود مردمي باشد و مردمي بماند اما نماند. آمد تا الگوي جديدي از يك ارتش مردمي باشد اما نشد. آمد تا ساده و بي تكلف باشد و گماشته ها كارهاي خصوصي امرا و افسران آن را نكنند، اما چنين هم نشد. آمد تا از زد و بندهاي سياسي بركنار باشد و تنها به حفظ منافع مردم بينديشد اما استحاله شد، سوال اين است، چرا؟ سپاه كه تشكيل شد، بسياري از نيروهاي معتقد خواسته و ناخواسته جذب آن شدند و هر كس به تناسب ظرفيت و تواني كه داشت، مسئوليتي را نه به عنوان رياست كه به عنوان تكليف قبول كرد. بسيار سخت بود كه كسي را بتوان قانع كرد تا مسئوليتي را عهده دار شود و قبول آن نيز گرفتن آتش در دست تلقي مي شد.سپاه دفتري داشت بنام دفتر سياسي. مستقل و آزاده. هر كجا كه چيزي برخلاف منافع انقلاب و مردم مي ديد، به صراحت بيان مي كرد و حاصل آن هم چيزي بود كه رويدادها و تحليل نامش نهاده بودند. نشريه اي كه هدفش روشنگري بود و بس. هرچند محرمانه و تنها براي اطلاع نيروهاي سپاه اما به خاطر ذاتش در ميان تمام نيروهاي هوادار انقلاب حضور داشت. شايد نتوان باور كرد اما چهره هاي بارز اين دفتر نام هاي آشنايي چون محسن رشيد، حسين شريعتمداري، غلامرضا ظريفيان، هادي نخعي، حسين صفار هرندي، عباس نميني سليم، عمادالدين باقي ، زنده ياد اسحاقي و مردي از تبار ازادگان محمد زاده بودند.در آن زمان دفتر سياسي بسياري از مرزهاي ناگذشتني انتقاد را پشت سر مي گذاشت. در زماني كه انتقاد در ادبيات سياسي رايج جايي نداشت، دفتر سياسي انتقاد مي كرد و مدير متعهد آن، محمدزاده زير بار هيچ سازشي نمي رفت.ظريفيان و باقي و سليمي به عسگر اولادي وزير بازرگاني وقت در سخنراني هايش حمله مي كردند و حبس تعليقي مي گرفتند و باقي پيكان اصلي حمله به حجتيه بود، حزب قاعدين زمان محصول همين دوران است. و رويدادها چه صادقانه تمام اينها را منعكس مي كرد، اصولا تفكر سانسور وجود نداشت.اما زمانه، گويا زمانه انتقاد نبود. هنوز آتش بريدن قلم ها به جان خودي نيفتاده بود. قلم هاي غير خودي هرچند مدتها بود كه مي سوخت. اما آتش قلم سوزي در نيستان دفتر سياسي هم افتاد. دفتر سياسي تعطيل شد. محمد زاده فرزند خطه شمال به روستاي خود بازگشت، اين آخرين كار سياسي وي بود. سليمي به كيهان هوايي رفت تا خط تحميق را در خارج دنبال كند. اسحاقي در جبهه هنگامي كه كتابت تاريخ جنگ را مي كرد، تكه تكه شد. ظريفيان رفت تا تاريخ را اينبار به روايت اساتيد دانشگاه شهيد بهشتي بخواند، شريعتمداري به نداي لاجوردي لبيك گفت و به اوين رفت، تا بازجويي شود تواب ساز و باقي رفت تا در محاق فراموشي كندكاوي در روحانيت را بنويسد. رشيد دفتر مطالعات جنگ را راه انداخت و صد البته صفار هرندي ماموريت يافت تا دفتر سياسي دوم را سازماندهي كند.بله، دفتر سياسي تعطيل شد و نشريه رويدادها و تحليل تا مدتها پس از آن منتشر نشد و بدين سان بود كه راه اينان از هم جدا شد.دفتر سياسي دوم از استقلال افتاد و شد زير مجموعه دفتر نمايندگي امام در سپاه. دفتري كه اكنون آمده بود تا كنترل كننده ايمان سپاهيان باشد، لجام سختي بر آن زد. مسئول نمايندگي فضل الله محلاتي، روحاني غير همجنس با ديگر روحانيون بود و بهايش را با خون پرداخت.اينبار محمدي عراقي نايب محلاتي بود كه در راس دفتر سياسي قرار گرفت. هرندي سرپرست دفتر شد و ديگران باز هم جمع شدند تا كار دفتر از سر گرفته شود. اما دفتر ديگر آن دفتر سابق نبود، نفسش را گرفته بودند و نشريه رويدادها و تحليل اينبار نه تنها دست بدست نمي شد، بلكه قبل از خوانده شدن بدور انداخته مي شد.دوره فطرت كار خود را كرده بود، لجام ها محكمتر مي شد، هركس تلاش در يافتن راه ديگري داشت. شريعتمداري كه پيشاني اش از جاي سجده پينه بسته بود با آن لبخند هميشگي پيشه ديگري داشت. كسي مايل به بازگشت نبود.زمانه عوض مي شد. برادران سابق، مدرج مي شدند، سرداري و اميري مي گرفتند و اما راه ديگري مي رفتند. ظريفيان تاريخ را كه خواند به دانشگاه امير كبير رفت تا تجربه هاي تاريخي را در بوته اين دانشگاه و در مقام معاونت آموزشي و دانشجويي بار ديگر محك زند تا بعد ها نماينده رئيس جمهوري در كميته تحقيق فاجعه كوي دانشگاه تهران شود، رئيس جمهوري كه در واپسين ماه هاي رياست جمهوري اش نفي خشونت را بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامي خوانده بود. ظريفيان نه چپ مي زند نه راست و شايد هم چپ مي زند و هم راست و اكنون آرامش دانشگاه ها بزرگترين دغدغه اوست.باقي رفت تا بنويسد و نوشت. كاووشي در روحانيت. ظاهرا آقاي خميني محتويات آنرا تائيد كرده بود اما زمان را براي پخش مناسب نمي دانست، پس كتاب رفت تا خمير شود و شد. نسخه هايي از اين كتاب اما بدستان كسانيكه بايد مي رسيد رسيد و بعد طبق معمول نسخه هاي اصل تكثير شد و روحانيت از همان زمان باقي را در ليست سياه خود قرار داد تا بعدها به بهانه مصلح بودنش، او را به بند كشد.شريعتمداري اما شناخته ترين عضو دفتر سياسي پس از اوين ديگر آن حاج حسين سابق نبود، اوين انسان را چه در لباس محكوم و چه در لباس حاكم عوض مي كند. و او هم عوض شده بود اما تجربيات او در جراحي روح انسان ها حال مي بايست مخاطبان بيشتري را شامل مي شد و حكم رهبري اكنون او را در لباس نماينده و سرپرست لجام گسيخته ترين نشريه ايران يعني كيهان قرار مي داد. كيهاني كه اكنون داغترين كاسه آشي بود كه در دفاع از ارزشها وجود داشت.كار كيهان آسان نبود، تحميق ملتي بدين بزرگي كار يك فرد نيست، پس حسين صفار هرندي هم دفتر سياسي را رها كرد تا مدير مسئول كيهان شود. قرابتها تكرار مي شد و رفاقتها محكمتر. شريعتمداري و صفار هرندي اينبار دست در دست هم كيهان را به اولين سنگر تحميق تبديل كردند، و كيهان تيغ برنده اي شد در كف زنگيان مست. اكنون كيهان سنگري فتح شده در دستان موتلفه بود.محمدي عراقي به سازمان تبليغات اسلامي رفت. سازماني كه بصورت سنتي توسط مرتجع ترين بخش راست اشغال شده بود و بعد به رياست سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي. سازماني كه در زمان تسخيري نقش بزرگي را در بدگمان كردن مسلمانان به جمهوري اسلامي بازي كرده بود و او رفت تا شايد همان نقش را در پرده اي ديگر ايفا كند.عباس سليمي نمين به كيهان هوايي رفت اما سكه كيهان هوايي مدتها بود كه رنگ باخته بود، پس تهران تايمز جاي بهتري بود. روزنامه اي كه با تيراژ يك ميليون!!!حتي كاخ سفيد را هم تغذيه خبري مي كرد. محسن رشيد سردار شد، و در همان مركز مطالعات جنگ باقي ماند تا داستان استحاله را به نحو ديگري كتابت كند و اينكه ديگران چه شدند شايد مهم نباشد. خروج اينان تير خلاصي بود بر مخ تهي شده دفتر سياسي. دفتر سياسي پس از اين توسط سرداران اطلاعات فتح شد و سرداري از همانان سكان اين كشتي به گل نشسته را در دست گرفت و اما اينكه چرا چنين شد، آغاز مرثيه اي جانگداز است كه سالها روح و جان مستمعان آنرا مي گدازد.
مهدي طلعتي جمعه ۸ خرداد ۱۳۸۲ – ۲۸ مه ۲۰۰۴